منصوره صامتی

کارشناس فرهنگی

منصوره صامتی

کارشناس فرهنگی

منصوره صامتی

رویای 1400 ساله ی مسلمانان جهان در حکومت اسلامی ایران به تحقق پیوسته و امروز این ظرفیت عظیم فرصتی تکرار نشدنی است. معتقدم که انسان به ضرورت ماهیت الهی و اندیشه ی خویش یک رسانه است وامروز در عصر رسانه ضروریست تا دغدغه های فرهنگی ،اجتماعی و سیاسی مان را باهم شریک شویم، باشد که در مسیر زمان به جامعه ی مهدوی نزدیک شویم."زندگی بهتر حق مسلم ماست!"

و همچنان که رهسپار آینده ایم بیندیشیم که :

ما ازین قرن نخواهیم گذشت
ما ازین قرن نخواهیم گریخت
با قطاری که دگران ساخته اند
هیچ پروازی نیست برساند ما را به قطار دوران
و به قرن دگران
مگر انگیزه و عشق ،
مگر اندیشه و علم ،
مگر آیینه و صلح
و تقلا و تلاش
بخت از آن کسی خواهد بود که مناجات کند با کارش
و در اندیشه ی یک مساله خوابش ببرد
و کتابش را بگذارد زیر سرش و ببیند در خواب حل یک مساله را
باز با شادی در گیری یک مساله بیدار شود ...

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات

به اعتبار سال ها  توجه خاص  به دور از کلیشه  به  مسایل زنان  بویژه مادران  و به عنوان  فردی که تحصیلات  دانشگاهی او مبتنی بر اقتصاد و زیر مجموعه های آن است معتقدم اقتصاد مقاومتی باید از خانه آغاز شود .

زنان و مادرانی که به خانواده داری به جای  خانه داری می اندیشند نقطه ی عطف این استراتژی هستند .

کلید طلایی و  تدبیر پیشرفت در جهت  خودکفایی ایران و ایرانی در دست زنان است که نیمی از آنان  به گونه ای مستقیم مدیریت اقتصاد داخلی خانواده را بر  عهده دارند . 

تصور کنید  عظمت  نیروی اراده ی نیمی از 90 میلیون نفر ، 45 میلیون نفر جمعیت که 4 برابر جمعیت یکی از کشورهای همسایه است ! 

می دانم که شما نیز از شعارهای فراوان و کلیشه ای که هر چند وقت یکبار می شنوید به تنگ آمده و به دنبال مصادیق هستید . بنده نیز در تمام این مدت به جز ناچیزی از راه حل های غیرکاربردی از مدیران نشنیده ام . چرا که غالب مدیران  اقتصاد مقاومتی را چونان پدیده ای می نگرند که باید از مسیر صعب العبور تحصیل گردد ، عده ای نیز مرغ همسایه را غاز پر مایه ای  فرض  کرده و  با جعل و کپی راه حل های غیر بومی در نیل به این هدف راه می پویند ! 

غافل از آنکه نگاهی  آموزش محور  و فرهنگ ساز به سرمایه ی اجتماعی  بویژه زنان با توجه به نقش  کلیدی و تاثیر بسزای آن بر پرورش نسل  مسیری است میانبر ، قابل دسترس و مطمعن .

مسیر های بسیار سهل و در عین حال ممتنعی که نیاز به تمرین و ممارست دارند  پیش رو است ، چنان در دسترس همچون آبی که می نوشید و چنان شفاف چونان آیینه ای پیش رو . 

بنا نیست راه دوری برویم ، به جزییات توجه خواهیم کرد از خودمان شروع کنیم بی آنکه بخواهیم درس بدهیم و معلم باشیم در کسوت یک دانشجو دانسته ها و آموخته هایمان را با هم تقسیم  خواهیم کرد . امتحان  گروهی برگزار خواهد شد  و نتیجه ی آزمون زودتر از آنچه انتظارش را داریم سبب شگفتی خواهد بود ! 

خواهرانم ! برادرانم ! 

 این یک دعوتنامه  است  دعوتی به وسعت اندیشه هایی که  عزت و آبروی ایران را عاشقند .

تجربه و دانش خود را از طریق این رسانه با دیگران در میان بگذارید . تجربه هایی عینی و مصادیقی که در عین سادگی کاربردی هستند و جایگاهی خانوادگی دارند ، شامل اصول تربیتی ، دینی و علمی که ما را به درست مصرف کردن و ایجاد ارزش افزوده از داشته هایمان  هر چند اندک و بدیهی راهنما خواهد بود

اصلاح الگوی مصرف در پایین ترین و بالاترین سطوح  ملموس ترین مفهوم اقتصاد مقاومتی است  و همه ی افراد می توانند در این فراخوان بزرگ به سهم قدرت پویایی ذهن خلاق خویش شرکت کنند .

جهانی بیندیشیم و لی از  خانه و خانواده ی خویش  آغاز کنیم تا باورهای ناب ما عالمگیر شود .

  • منصوره صامتی

سرتاسر پیاده رو مملو از جمعیتی که به سوی اجناس ارزان قیمت شب عید به سوی بساط دست فروشان در حرکت بودند که پنج جوان در قامت های متفاوت با تیپ اسپورت ، شلوار جین و کتانی به برخی دست فروشان نزدیک و با حالتی خاص به گفتگو می پرداختند . به خانمی که هفت سین شب عید می فروخت نزدیک شدم و از قیمت پرسیدم . در حالی که قیمت را می گفت توضیح داد که کار خودش است و اگرچه همسر دارد ولی چون خرج خانه نمیرسد شب عیدی بادختران و خواهرانش کار دست خودشان را می فروشند . خوشحال بود که لا اقل پیاده رو هست تا از اجاره غرفه و مغازه فارغ باشد  اما می گفت کاش این باج گیرها نبودند ! 

پرسیدم آنها دیگر که هستند با چشم به پنج جوان اسپورت پوش اشاره کرد . گفت بستگی به جنسی که می فروشی ازت باج می گیرن . من شبی 10 هزارتومن میدم . 

پرسیدم اگر باج ندهی چه می شود ؟ 

گفت :جنس هایت را می برند .چاره ای نیست باید باج بدهیم تا شب عیدی ، شرمنده نباشیم و پولی دستمون بیاد . والا همین کنار پیاده رو هم نمی تونیم بساط کنیم ! 

پرسیدم برات سخت نیست  یک زن گوشه ی پیاده رو اگر فامیل و آشنا ببینند چی ؟ 

گفت :دوست داشتم داخل بازارچه بهاری غرفه بگیرم ولی یک ماه شب عید یک میلیون و سیصد قیمتشه که نداشتم بدم . چاره ای نیست باز خدا رو شکر . 

گفتم :نمیشه به  نیروی انتظامی گفت که جلوی این باج بگیران رو بگیره ؟ 

گفت :اینا از طرف شهردارین . به پلیس ربطی نداره . 

تعجب کردم ، یقین داری از طرف شهرداری هستن؟ 

گفت بله مطمعنم گاهی که سرناحیه میخاد بیاد به ما خبر میدن که بسبط نکنیم یا دیرتر بساط کنیم ، ای خانم  باج بده هرجا دوست داری بساط کن . 

لبخند زدم و از زن خداحافظی کردم .

در تمام مسیر برگشت به شهری که با باج  گرفتن مدیریت می شود ، فکر می کردم . 

به یادآوردم وانتی میوه فروشی که در بدترین جای چهار راه بساط کرده بود وچند سال است در گرما و سرما در مقابل چشم همه میوه می فروشد و کسی هم به بساط و سد معبرش کاری ندارد ! 

با این حساب این وانتی به رسم باج بگیران مدیریت شهری متعهد بوده است ،

یادم باشد از او بپرسم شبی چقدر  باج می دهد ! 




  • منصوره صامتی

ایران را دوست می دارم با همه ی آنچه یاد وحدت و دوستی و همدلی را در ذهنم متبلور می سازد . ایران را دوست می دارم با همه ی آنچه ازخاطرم تشویش روزهای تفرقه را می زداید .

ایران را دوست می دارم با همه ی آنچه از من انسانی آگاه و آزاد می سازد.

فریدن بزرگ و فریدنی ها را دوست می دانم و دوست می دارم چرا که شکوه وحدت در این سرزمین کمتر شناخته شده، آدمی را تلنگر همدلی می زند و چشمانت را به دنیایی بدون مرز رهنمون می گردد آنچنان که دلت  غنج می زند به دانستن راز این وحدت دیرینه که اینچنین پنج قوم ایرانی را با زبان ، گویش، خط مستقل، موسیقی و وسنت های متفاوت بر سر یک سفره مهمان کرده ودیرینه زمانی است که آوازه ی منش انسانی شان زمزمه ی صاحبدلان است.

 در فریدن بزرگ ،بختیاری هاو ترکها، گرجی ها و ارامنه با همه ی تفاوتشان یگانگی ایرانی بودن وایرانی ماندن را همسرایی می کنند.

                       ای گنج گرانبهای میهن               ای خاک تو سیم و زر فریدن

                       تو نیک و شریف و مهربانی             پرتیکن    عهد      باستانی

                       پوران تو همچنان فریدون                اسطوره کاوه در تو مدفون

    

یادگاری های هفتم اسفند 1393 با خواهران گرجی و ارمنی ام


هنگامی که زبان دیگری را می آموزی به روی خود دریچه ای  به جهانی لایتنهی از آداب و رسوم گشوده ای که نه تنها زندگیت را هیجان انگیز می کند بلکه مهرت را به خالق یکتای مهربان فزونتر می سازد که این چنین وحدت را در کثرت متغیرها نهادینه ساخته است !

بنابراین به رسم کنجکاوی ذاتی کودک درون یک جمله گرجی و یک جمله ارمنی آموختم تا بعد که شاگردی باشم در محضر استادی بزرگوار و به دقت زبان گرجی و ارمنی بیاموزم.

  Gamarjoba                                  گمرجبا                                                سلام

ketili ighos tyveni mobrzaneba  کتیلی ایقوس کنی مبزنبا                           خوش آمدید

 

و به زبان ارمنی

فرصت نشد به خط الرسم بیاموزم اگر دوستان اطلاع دارند لطفا به خط ارمنی پیام بگذارند

بارو     سلام

باریگالوسد  خوش آمدید

شنورها گالوتیون   با تشکر

صادقانه، برایم تلفظ کلمات به زبان گرجی سخت بود به آن جهت که از اساس دستگاه تکلم یک فارسی زبان شکل متفاوتی در ادای آواها دارد. 10 بار تکرار کردم دست آخر هم از روی نوشته یک کلمه را اشتباه تلفظ کردم !!

قصد آن داشتم در کمال احترام به خواهرو برادران ایرانی ام به زبان خودشان نزدیکتر شوم  سلام کنم و خوش آمد بگویم .

اگرچه کوتاه بود و مختصر و ادای کلمات نقص داشت ولی لبخند رضایت بر چهره ی مه رویان ارمنی و گرجی نقش بست و کار به تشویق و کف زدن انجامیدچرا که آنها نیز همچون من می دانستند:

 

"همدلی از همزبانی خوش تر است"

 

  • منصوره صامتی

دسته گل خداحافظی !

منصوره صامتی |


  • منصوره صامتی

بهانه ای برای هیچ !

منصوره صامتی |

به رسم روزهای جمعه به کتابخانه ی شخصی ام که این روزها  از فرط  فشردگی نسبتی با انفجار دارد سری زدم،  امروز مطالعه را به طعم گس رسانه  می پسندم نگاهم راتیز کردم و حواسم را جمع ،" طلوع ماهواره ، افول فرهنگ " نوشته ی صادق طباطبایی را برداشتم کتاب را ورق زدم و مثل همیشه چند فیش نکته برداری لا به لا ی صفحات کتاب رخی نمایان کرد چند فیش اول را که دیدم برگه ای قدیمی تر توجه ام را جلب کرد ...

قدیم تر ها آرزوها و خواسته هایم را می نوشتم "نمایندگی مجلس  برای خدمت بیشتر به مردم سرزمینم "  و در نمودار درختی زیر نوشته مسیر را پیش بینی کرده بودم  . حدود 4000روز پیش که دور بودم از واقعیت ها نمی دانستم که مسولیت در جامعه ی اسلامی چه خطیر است و گاه مهلک ،  قصد داشتم نفس ضعیفم را در چنین میدانی بیازمایم ! معاذالله ! 

امروز که به بهانه ی حضور در رسانه با بسیاری از بزرگان  و برخی به اصطلاح بزرگان که آرزوی دیروزمن مسولیت فعلی آنان است  گفتگو کرده ام و از طرفی از درد و رنج  مردمان این مرزو بوم  در گزارش مستند های محرمانه و غیر محرمانه با خبرم  حتی خیال لحظه ای مسولیت نیزدلم را آشفته می سازد که این میدان، میدان آزمون های دشوار است و نفس ضعیفم که امروز بیش از دیروز مرا اسیر و زمینی ساخته یارای بر دوش کشیدن چنین بار امانتی را ندارد ...امروز بیش از هر زمان دیگری دلم می خواهد یک انسان معمولی باشم ، معمولی بفهمم و معمولی زندگی کنم و ...

دلم این روزها بهانه ای برای آرامش دارد و دیروز بهانه ای برای هیچ ! 

"مولای یا مولای انت القوی و اناالضعیف و هل یرحم الضعیف الا القوی "

  • منصوره صامتی
I was wondering, why did Yazid order his soldiers to kill Imam Hussien (May Allah be pleased with him)? Did he not know that Imam Hussain (May Allah be pleased with him) was actually the grandson of the Prophet (Peace and blessings be upon him)? If so, why he did he order his soldiers to kill Imam Hussain(a.s)?
  • منصوره صامتی

از حسین ع تا نام و نان !

منصوره صامتی |

- حسین(ع) ، بلندبخت تر از پدر نازنین اش بود. او یاران اندکی داشت، تنها 72 تن؛ اما همه یارانش "یار" بودند. علی(ع) اما بسیار بیش از این ها سرباز در رکاب داشت اما سره و ناسره ، نامطمئن!علی(ع)، بیش از فرزندش رنج کشید، یاران "نایار" پیرش کردند.

- حسین(ع) را کسانی کشتند که قبل از طلوع خورشید عاشورا، دو رکعت نماز صبح خوانده بودند قربة الی الله ؛ "والضآلین" اش را هم خوب کشیده بودند. علی(ع) را هم ابن ملجم در حالی فرق شکافت که وضو داشت و پیشانی اش از فرط عبادت پینه بسته بود.قاتلان حسین(ع) ایمان داشتند که او از دین خارج شده است و علی(ع) را به جرم گردن ننهادن به حکم خدا به خون غلتاندند!

هر که عقل و خرد خویش در اختیار دستگاه تبلیغاتی ستم بگذارد، دیر نخواهد پایید که حق را باطل و باطل را حق ببیند... و چه هنرمندانه جباران تاریخ، دینداران ساده اندیش را سربازان بی جیره و مواجب خویش قرار داده اند و این قصه سر دراز دارد و مگر نه این است که امروز هم با پرچم سیاهی که نام رسول خدا(ص) بر آن است "دولت اسلامی" تشکیل داده اند و در عراق و شام، هر روز سر می برند؟!

- شبکه های اجتماعی پر از علامت هایی که به "لایک" معروف اند. اگر ماجرای تهیدستی که محتاج نان شب است را روایت کنند، هزاران هزار نفر آن را لایک می کنند و آسوده خاطر از این که به وظیفه انسانی شان عمل کرده اند(!) سر بر بالین می گذارند. خیلی ها هم ایثار بیشتری می کنند و مطلب را به اشتراک می گذارند و شاید هم نظری زیرش بنویسند؛ نور علی نور!اما کم هستند کسانی که از کارهای بی هزینه عبور می کنند و در فضایی خارج از فضای مجازی، دست نیازمند را می گیرند و گرهی باز می کنند و اشکی پاک.

ماجرای حسین(ع) و ما نیز همین است.خیلی هایمان برایش سینه می زنیم، در هیأت هایش شرکت می کنیم، علم های سرخ و سیاه بر در خانه هایمان می زنیم، پای روضه اش اشک می ریزیم و غذای نذری حسینیه محله مان را به نیت شفا و تبرک می خوریم و آنگاه، با این تصور که بهترین هستیم، راهی خانه هایمان می شویم. اما صبح فردا، حسینی بودن را فراموش می کنیم، اگر در مسندی هستیم که قدرتی در دست ماست، ستم می کنیم، از کار کارمندی و کارگری مان می زنیم، انصاف را در داد و ستدهای مان زیر پا می گذاریم، دین خدا را دکان خود می کنیم، آبروی دیگران را به راحتی آب خوردن می بریم، آسان دل می شکنیم، حقوق دیگران را نادیده می گیریم و ... .اگر حسین(ع) در عصر اینترنت بود و "هل من ناصر ینصرنی" را در فضای مدرن امروز منتشر می کرد، حتماً هزاران هزار نفر آن را لایک می کردند، هزاران بار این پیام به اشتراک گذاشته می شد و پیامش سایت به سایت و گوشی به گوشی می چرخید ولی چند نفر جان شان در در دست می گرفتند و خود را قربانی راه حسین(ع) می کردند؟آیا همه آنان که این روزها سینه زدند، در برابر جور و برای راه حسین(ع) هم حاضرند سینه سپر کنند؟ لایک کردن و سینه زدن چه آسان ولی مرد عمل بودن کار عبّاس و عبداللّه و قاسم و حرّ و حبیب بن مظاهر است و کار آنان که در 8 سال دفاع مقدس، لباس سیاه کندند و لباس رزم پوشیدند و به هل من ناصر حسین، لبّیک گفتند ، بی هیچ استخاره ای.خیلی از ما ، مهم ترین کاری که عرضه اش را داریم ، لایک زدن و سینه زدن است و بس.

 - بسیاری از آنان که در دربار معاویه بودند یا یزید را امیرالمؤمنین می خواندند یا در لشکر عبیدالله بن زیاد جنگیدند، اگر از همان مواهب مادی در بارگاه علی(ع) و حسین(ع) بهره مند می شدند، می توانستند در این سوی جبهه باشند، کما این که در عصر رسول خدا(ص) که حکومت حجاز یکسره در دست ایشان بود، خدمت رسول(ص) می کردند و در صف اول نماز به ایشان اقتدا.اینان، نه بندگان خدا و مطیعان رسول و اولی الامر، که دلبستگان مال و مقام بودند و بعد از رحلت پیامبر(ص)، بو کشیدند که قدرت و ثروت در کدام سو هست و بدان سمت روانه شدند. بسیاری از آن اصحاب در برابر علی(ع) و فرزندانش ایستادند و شمشیر کشیدند.

امروز نیز همان ماجرا در سبک و سیاقی دیگر ادامه دارد. بسیاری از آنانی که دم از دین و اولی الامر و اسلام و ارزش هایش می زنند، نه دل در گرو دین دارند و نه تعلق خاطری به ارزش ها. بسیاری شان نیز چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند؛ اما چه کنند که نان و نام در این است؟بر اینان حرجی نیست که امروز در رکاب نظام اسلامی باشند و فردا اگر نان و نام در سویی دیگر باشد، همه شعارهایشان را زیر پا بگذارند و هروله کنان بدان سمت دیگر بروند.مشخص ترین شاخصه شان هم این است که جز خود و همپالگی هاشان، کسی را نه مؤمن به دین خدا می دانند و نه دلسوز دین و میهن.درست مانند خوارج که حتی ولی خدا را نیز خارج از دین خدا می شمردند چه برسد به افراد عادی و چه برسد به کسانی که نقدی بر ایشان داشتند.

خوارج امروزی اما، از سرگذشت تلخ خوارج دوران علی(ع) درس گرفته اند و به جای آن که صف جدا کنند و تار و مار شوند، در صف یاران دین مانده اند تا هم بهتر بتوانند مؤمنان واقعی را به هزار انگ و تهمت تضعیف کنند و هم از مواهب حضور در قدرت بهره مند شوند.عباس(س) وقتی با لب های تشنه به رود پر آب فرات رسید، قطره ای آب نخورد و مشک را برای خیمه نشینان حرم حسین(ع) پر کرد و اینک بسیاری از مدعیان، حتی با شکم های پر نیز از رودخانه بیت المال چشم نمی پوشند!در روز عاشورا ، حق و باطل کاملاً مشخص بودند. می شد باطل را به چشم دید و حق را به گوش شنید و لمس کرد. هنگامی که علی(ع) در برابر دشمنان لشکر می آراست هم می شد فهمید که حق این سوست و باطل آن سو.

اینک اما نظام اسلامیِ بر آمده از دل جهاد حسینیان، درگیر منافقانی است که دم از اصول می زنند و این و آن را تکفیر می کنند و معلوم نیست سر کدام بزنگاه، قالب تهی و چهره نمایان خواهند کرد تا کار صیانت از خون شهیدان، باز به دست وارثان بی نام و نشان و بی ادعای عاشورا بیفتد و هل من ناصر حسین(ع) را بی هیچ چشمداشتی لبیک بگویند.

جعفر محمدی-عصر ایران 

  • منصوره صامتی

السلام علیک یا اباعبد الله

و علی الارواح التی حلت بفناءک

من لی غیرک

من که ندارم کسی رو به غیرت

آرزومه با دعاهای خیرت

پا بذارم جای پای زهیرت

انی سلم لمن سالمکم

انی حرب لمن حاربکم

قلبم میزنه

با ضرب سینه زنی

میخونه عشق منی"یاحسین"

تو کل دنیا فقطحسین دلسوزمه

یکی یکی هیات هامسیر هرروزمه

السلام السلام ای شهید کربلا ماه روی نیزه ها

میکشی مراالسلام السلام ای شهید کربلا ماه روی نیزه ها میکشی مرا

منی هر نفسم اسم تو گفتم

نکنه یه روزی از چشات بیفتم

به من مرده یه جون تازه دادی

برا نوکریت به من اجازه دادی

حرمت رویای مندین من دنیای منبنویسید روی سنگ قبر من

آقای من ، دنیای من...اللهم اجعل محیای محیای من...

من برای تو گریه میکنم تو برای من...آقای من ...

حی علی البکاء حی علی البکاء

فی ماتم الحسین مظلوم کربلا عریان کربلا عطشان کربلا سلطان کربلا

دستم رو بگیرتو دریایی من کویرامیر نعم الامیریا حسین

حرم نگو خونمه

عزیزتر از جونمه با دست نشونم بده بگو که دیوونمه

چقده بگم آقا هواتو کردم کاش بیام به کربلات و برنگردم

به صدام توون بده، به دلم جنون بده

بی سر و سامونتم ، بیا بهم سامون بده

لیلای من یک خبری به مجنون بده من که مردم کربلاتو نشون بده سامون بده

أین الطالب بدم المقتول بکربلاحسین

حی علی العزافی ماتم الحسین مظلوم کربلا

 

 

 

 

  • منصوره صامتی


میخوام واسه محرمت بمیرم...

میخوام بمیرم... 

میخوام که زیر پرچمت بمیرم...

 میخوام بمیرم... 

اونقدر صدات کنم صدام بگیره...

 داره میگیره...

اونقدر بگم بگو بگو بگو

چه اتفاقی افتاده میون تو و مردم 

که دارن اینجوری با تو عشقو برپا میکنن

 وقتی سینه می زنند وای چه غوغا میکنن

چه اتفاقی افتاده میون تو و مردم

که زمین و آسمون دارن تماشا می کنن

وای خدا عاشقشم مثل شعر محتشم

باز این چه شورش است که در خلق عالم است

باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است 

محرمت اومد شدم دیوونه... خدا میدونه... 

میخوام که داغت رو دلم بمونه... میخوام بمونه...


خودت بگو چه رازی بینمونه با یه نشونه

خودت بیا بگو بگو بگو بگو

چه اتفاقی افتاده میون تو و مردم 

که دارن اینجوری با تو عشقو برپا میکنن 

وقتی سینه می زنن وای چه غوغا میکنن

چه افتاقی افتاده میون تو و مردم

که زمین و آسمون دارن تماشا می کنن 

من خودم حافظشم مثل شعر محتشم

  • منصوره صامتی

شیرین ترین مرثیه

منصوره صامتی |

این تناقض تا ابد شیرین ترین مرثیه است 

سرترین آقای دنیا را خدا بی سر گذاشت 

السلام علیک یا ابا عبدلله 

  • منصوره صامتی