منصوره صامتی

کارشناس فرهنگی

منصوره صامتی

کارشناس فرهنگی

منصوره صامتی

رویای 1400 ساله ی مسلمانان جهان در حکومت اسلامی ایران به تحقق پیوسته و امروز این ظرفیت عظیم فرصتی تکرار نشدنی است. معتقدم که انسان به ضرورت ماهیت الهی و اندیشه ی خویش یک رسانه است وامروز در عصر رسانه ضروریست تا دغدغه های فرهنگی ،اجتماعی و سیاسی مان را باهم شریک شویم، باشد که در مسیر زمان به جامعه ی مهدوی نزدیک شویم."زندگی بهتر حق مسلم ماست!"

و همچنان که رهسپار آینده ایم بیندیشیم که :

ما ازین قرن نخواهیم گذشت
ما ازین قرن نخواهیم گریخت
با قطاری که دگران ساخته اند
هیچ پروازی نیست برساند ما را به قطار دوران
و به قرن دگران
مگر انگیزه و عشق ،
مگر اندیشه و علم ،
مگر آیینه و صلح
و تقلا و تلاش
بخت از آن کسی خواهد بود که مناجات کند با کارش
و در اندیشه ی یک مساله خوابش ببرد
و کتابش را بگذارد زیر سرش و ببیند در خواب حل یک مساله را
باز با شادی در گیری یک مساله بیدار شود ...

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات

۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تهران» ثبت شده است

رهبر معظم انقلاب اسلامی در آستانه برگزاری ویژه برنامه "مادران چشم به راه" و تجلیل از مادران شهدای گمنام که عصر امروز دوشنبه در تمامی فرهنگسراهای تهران برگزار می شود ، خطاب به این مادران بزرگوار پیامی صادر فرمودند .به گزارش اداره کل روابط عمومی و امور بین الملل سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران ، متن دستنوشته مبارک مقام معظم رهبری به این شرح است


بسمه تعالی

سلام و درود خدای توانا و مهربان بر دل های صبور و پر ظرفیت مادرانی که پس از هجرت جگر گوشگان دلبندشان به نشانه ئی از پیکر پاک آنان دل بستند و به آن نیز دست نیافتند ؛ و با این همه ، با شکیبائی و صبوری خود نقشی بی نظیر و استثنایی از خود بر جای نهادند .

 پاداش این صبر بزرگ ، روشنی چشم آنان به مژده ی رحمت الهی خواهد بود انشاء اله .سید علی خامنه ای 17/3/93

بر اساس این گزارش ، آیین تجلیل از مادران شهدای گمنام امروز دوشنبه همزمان با میلاد حضرت علی اکبر (علیه السلام) با حضور مسولان کشوری و لشکری ، مدیران شهری ، اعضای شورای اسلامی شهر تهران ، چهره‌های فرهنگی ، هنری و ... به طور همزمان از ساعت 18 تا 20 در فرهنگسراهای ملل ، امام (ره) ، ابن سینا ، ارسباران ، آفتاب ، اشراق ، هنگام ، فردوس ، معرفت ، سرو ، شفق ، اندیشه ، گلستان ، کار ، رویش ، عطار ، رازی ، فناوری اطلاعات ، شهر ، امید ، اخلاق ، خاوران ، بهمن ، بهاران ، خاتم ، مهر ، ولا ، تهرانسر ، تهران ، باغ موزه هنر ایرانی ، موزه امام علی(ع) ، فرهنگسرای قرآن ، فرهنگسرای انقلاب ، و فرهنگسرای رضوان برگزار می شود. 

  • منصوره صامتی

آب بحران نسل های آینده

منصوره صامتی |

پرویز کردوانی پس از پایان تحصیلات متوسطه برای ادامه تحصیل به آلمان می‌رود و مراتب تحصیلی‌اش را تا اخذ درجه دکترای رشته عمران کویر طی می‌کند.او برای انجام پروژه پایان تحصیلی‌اش یک تن از خاک‌های کویری ایران را به آلمان می‌برد و با کسب رتبه اول در میان تمامی دانشجویان این رشته سال 1966 دکترایش را دریافت می‌کند و مورد تشویق مقاماتی در آلمان و ایران نیز قرار می‌گیرد.پس از بازگشت به ایران به عنوان اولین عضو هیأت علمی دانشکده جدید التاسیس کشاورزی ارومیه استخدام می‌شود و پس از 2 سال تدریس در این دانشکده در سال 1347 به گروه آموزشی جغرافیای دانشگاه تهران انتقال می‌یابد.در همین سال‌هاست که او مطالعه میدانی خود روی مناطق کویری ایران را با جدیت فراوان دنبال می‌کند و اکتشافات منحصر به فردی در ارتباط با جغرافیای طبیعی بیابان لوت ایران دست می‌یابد. از آن جمله است اصرار به مدعای گرم‌ترین نقطه کره زمین در بیابان لوت ایران و اثبات آن.

این استاد دانشگاه در گفت وگو با شفقنا، دغدغه های فراوانی بابت منابع طبیعی ایران دارد و از نظر او نا آگاهی بعضی از دست اندر کاران، منابع مهم حیاتی کشور را به خطر انداخته است. ایران را با بیشتر کشورها مقایسه می کند و از نظر او ایران بی نظیر ترین در جهان است.کردوانی می گوید: همه دنیا به جز امریکای جنوبی را با ماشین گشته ام و دانشجویانم را برای پژوهش به 14 کشور برده ام و این مسیر را با اتوبوس گشته ام. او در وصف ایران می گوید: ایران یک کشور کوچک است با 2000 کیلومتر مساحت که قله الوند و دماوند زیر برف در این کشور خودنمایی می کند. ایران کشوری است با تنوع اقلیمی بالا اما متاسفانه بسیاری از محصولات و کالاهای خود را از خارج وارد می کنیم.دغدغه پروفسور این است که ایران با وجودی که می تواند همه محصولات را داشته باشد اما در عین حال هر محصولی را باید از خارج وارد کنیم و مخصوصا محصولات استراتژیکی مانند چای ، برنج ، قند، یونجه، جو، ذرت و سویا را باید وارد کنیم و مصرف کنیم. به طور مثال در استان گلستان از یک زمین می توان دو بار سویا برداشت کرد یا در خوزستان سه بار ذرت برداشت کنیم.او در مقایسه مناطق شمالی ایران با کشورهای دارای رطوبت بالا می گوید: گیلان هوای مرطوب دارد آلمان، فرانسه و انگلیس هم کشورهای مرطوب هستند. تمام محصولاتی که ما در گیلان داریم مانند برنج و مرکبات و دریا؛ آنها ندارند. از برکت دریای خزر، کوه البرز وتالش آب وهوای محلی مرطوب درست شد. ما باید بدانیم هرچه در دنیا بخواهیم در این کشور وجود دارد. نفت، گاز، دریا، جنگل و انسان در کنار هم در این کشور وجود داردجنگ های آینده بر سر منابع آبی است آب دریای خزر در گیلان و مازندران در حال سمی شدن است

دکتر کردوانی جنگ آینده در دنیا را جنگ آب می داند و می گوید: آب دریای خزر در گیلان و مازندران در حال سمی شدن هستند. از طرفی سد گیلان درحال خشک شدن است و دلیل آن وجود 11 سدی است که روی شاخه قزل اوزن می زدند و از طرفی دشت محصولات خراسان امسال 900 میلیارد تومان پسته برداشت کرده در صورتیکه این دشت درحال نابودی است و آب ندارد. درسال 60 این دشت ممنوع البرداشت بود. 5000 هزار هکتار پسته داشت اما الان 25000 هزار هکتار پسته برداشت کرده است. یکی دیگر از مواردی که توسعه باعث نابودی آب ها شده، سد سفیدرود است که در طول 50 سال 170 هزار هکتار شالیزار گیلان را آبیاری می کرد.از دید وی نکته ی مهمی که در کشورهای مسلمان به دلیل خشک بودن مناطقشان باید به آن توجه کنند و حتی درخطبه های نماز جمعه هم باید به آن پرداخته شود مساله آب است. منابع آب هر کشور و هرمنطقه ای مقدار بارشی است که به سطح آن می ریزد که مقداری از آن دریاچه است و مقداری در زمین نفوذ می کند و تبدیل به آب های زیرزمینی می شود. از طرفی مقدار بارش و منابع آب هر کشوری به دو عامل بستگی دارد یکی عرض جغرافیایی و دیگری فاصله کشور با خط استوا است. کشورهایی که در منطقه استوایی هستند پر باران هستند که به آن منطقه گرم و مرطوب می گویند و شب و روزش یکی است یعنی12 ساعت است و یک فصل دارد. فقط گرم و مرطوب، از طرفی بستگی به عرض جغرافیایی دارد، استوا هر روزش بارانی است و باران های سیل آسا دارد.

منطقه ما در منطقه معتدل خشک است چرا که تحت هوای پرفشار است و بارندگی کم است که به آن مناطق خشک و نیمه خشک می گوییم.او در ادامه گفت: منطقه ما معتدل و خشک است و این به علت هوای پرفشار است و در این منطقه بارندگی کم است. هوای پرفشار می تواند بارندگی ایجاد کند مخصوصا اگر در آن منطقه دریاچه وجود داشته باشد. به طور کلی بارندگی وقتی اتفاق می افتد که شرایطی فراهم باشد، یکی امکان رطوبت که با تبخیر فراهم می شود، امکان صعود که به سمت بالا می رود و باعث سرد شدن می شود و نهایتا امکان بارندگی را فراهم می کند. اگر همین دریاچه در منطقه پرفشار قرار گیرد در حال تبخیر شدن فشار هوا نمی گذارد سرد شود و صعود کند در حالی که قسمت اعظم کشور ما در هوای پرفشار است.چرا بارش ها در ایران رو به کاهش است؟کردوانی با اشاره به اینکه قسمتی از منطقه ایران در ناحیه مرطوب است که از منطقه گرگان شروع می شود تا آستارا؛ بقیه خشک است و آنجا که مرطوب است به دو قسمت تقسیم می شود؛ نیمه مرطوب از گرگان تا بهشهر که بارندگی کم است و از بهشهر به بعد که تا بندر انزلی می رسد، مرطوب است ولی نهایتا کشور در منطقه خشک واقع شده و بارندگی اش کم است که آن هم به چهاردسته تقسیم می شود نیمه خشک که از مناطقی که در کوهستان البرز و زاگرس هستند، شمال غرب و آذربایجان شرقی و غربی و از تهران تا مشهد؛ مناطق خشک محسوب می شوند. یزد و نائین مناطق نیمه بیابانی هستند و در نهایت بیابان لوت که بارندگی در آن وجود ندارد.به گفته وی عامل دومی که در بارندگی موثر است میزان ارتفاعات است، مثلا در یزد 60 میلی متر بارندگی دارد در مقابل شیرکوه 300 میلی متر. در حالی که کشورهایی که در منطقه وجود دارند تمام فعالیت های اقتصادی و فرهنگی شان را باید متناسب با منابع آب کشورشان متناسب کنند. یعنی آن کشوری که در استوا حضور دارد می تواند کشت و صنعت را توسعه دهد. در فلسطین اشغالی کمتر از 100 میلی متر بارندگی وجود دارد بنابراین امکان این نیست که کشاورزی و صنعت را توسعه دهند.

آب؛ مایه حیات انسان است اما درحال حاضر مایه نابودی انسان شدهکردوانی ادامه داد: نکته مهم و قابل توجه آن است که مقدار آب هر کشوری ثابت است. ما در این عرض جغرافیایی از لحاظ بارندگی دچار مشکلاتی هستیم و میزان بارندگی کم است. البته در کشور ما نوسان اقلیم وجود دارد. این در شرایطی است که روز به روز بر تعداد جمعیت دنیا افزوده می شود و علم و تکنولوژی در حال توسعه یافتن است. سطح فرهنگ و بهداشت درحال بالا رفتن است و زندگی شهرنشینی در حال رواج یافتن و مصرف آب هم در حال افزایش است، جامعه ای که آب بیشتری مصرف کند آب بیشتری را نیز آلوده می کند، این آلودگی آب باعث آلودگی های بعدی می شوند. آب؛ مایه حیات انسان است اما درحال حاضر مایه نابودی انسان شده که امکان تصفیه آن هم نیست.این کویر شناس برجسته معتقد است؛ روز به روز با علم و مطالعه توقعمان از آب در حال بیشتر شدن است از طرفی برای تمام فعالیت ها به آب احتیاج داریم. برای کشاورزی و صنعت و همه موجودات زنده اعم از انسان، حیوان و گیاه به آب نیاز است کشاورزی بدون خاک می شود اما بدون آب امکان پذیر نیست. آب هم مثل درآمد یک خانواده است اگر خانواده ای متناسب با درآمدش خرج نکند به فقر و بدبختی می رسد.

پروفسور کردوانی با تاکید بر اینکه در کشور ما دو منبع آبی وجود دارد گفت: یکی منابع آبی سطحی و دیگری منابع آبی زیر زمینی است. در دهه 40 از قنات و چشمه استفاده می کردیم با پیشرفت تکنولوژی چاه های عمیق و نیمه عمیق به وجود آوردند. چاه ها حفر شدند اما اتفاق ناگواری که رخ داده این است که از دهه 50 تا 60 چاه ها دو برابر شده اند. در اوایل سیاست بر این بود که کشاورزی را توسعه دهند که وابستگی به بیگانه نداشته باشیم به همین دلیل شروع به حفر چاه کردند و تنها دو تن در هکتار از سطح کشت را گسترش دادند. این اتفاقات باعث شد تا صنعت و شهرها توسعه پیدا کنند و کشاورزی هم توسعه پیدا کرد ولی نتیجه اینها غارت شدن آب ها بود.تمام مشکلات ما از قانون آب است  به گفته او، در ادامه برای ذخیره کردن آب، سدسازی کردند با وجود سد سازی های متعدد و حفر چاه های فراوان با مشکل کم آبی مواجه شدیم. به این معنی که سدهای ایجاد شده بیشتر از مقدار آب موجود بودند و مشکل بزرگتری ایجاد شد که در حال حاضر از 600 دشت 300 دشت شرایط بحرانی را طی می کند. قانون آب باعث شده شهرها توسعه پیدا کنند، ماشین ها زیاد و نهایتا آلودگی زیاد شود جمعیت نیز افزایش یابد و تمام روستاها خالی شوند. به این دلیل است که من می گویم تمام مشکلات ما از قانون آب است.

بحران بی آبی تهران جدی تر از هر زمان دیگر

پدر علم کویر شناسی می گوید؛ در کشور ما قانونی ایجاد کردند و اولین اولویت در مصرف آب را برای شرب (شهر) قرار دادند بعد صنعت و اگر آب زیاد باشد برای کشاورزی استفاده شود. اولین آبی که برای تهران منتقل کردند مربوط به1309 است به دنبال بزرگ شدن تهران چنداستان و شهرستان نابود شد که اکنون تهران هم فاقد آب است. ابتدا سد لار را ساختند بعد سد لتیان را ساختند و از آب آن منطقه یک دهم را برای تهران گرفتند. رود کرج هم که خشک است، آب جاجرود را که برای مردم تهران فرستادند بعد سد ماملو را برای مردم ورامین ساختند آنهم متعلق به تهران و شهرک پردیس است بعد آب گیلان را برای تهران گرفتند الان نیز سد لار، با این حال تهران سیر شدنی نیست.وی معتقد است در حال حاضر از آب زیرزمینی برای تهران استفاده می کنند در حالی که تهران رود ندارد ولی به اندازه سه رودخانه فاضلاب دارد. برای تامین آب تهران چاه های متعددی احداث کردند آب که پایین می رود زمین نشست می کند. تهران تا 5سال پیش تا 17 سانتی متر زمینش نشست می کرد الان 36 سانتیمتر بیشتر نشست می کند یعنی هر سه سال 1.5 متر نشست می کند. با هر نشست هم لوله آب و گاز می شکند.آب های زیر زمینی در حال تمام شدن است

کردوانی با اشاره به وضعیت بد کلان شهرهای ایران می گوید: در مورد تبریز هم به همین گونه است. تبریز هم توسعه پیدا کرده، اما طی احداث چاه ها، زمین نشست کرده است. مشهد به علت داشتن زوار فراوان بدترین نقطه ایران است. دشت مشهد هم به لحاظ کم آبی بدترین دشت های ایران است، مشهد دچار کم آبی شد در صورتیکه چاه های مشهد یکسال عمر دارند به علت این که زمین که نشست می کند تمام چاه ها هم خراب می شود. سد دوستی را بر روی حریر رود، مرز ایران و افعانستان ساختند که مشکل حل نشد. در حالیکه آبی ندارند استخر ایجاد می کنند به خاطر اینکه زوار که به مشهد می روند در آنجا امکان تفریح هم داشته باشند یا در قزوین که آب آشامیدنی ندارد هزار هکتار پارک احداث می کنند که همه اینها بی رویه است. همه این مسائل باعث تغییر هوا می شود نه اقلیم. زاهدان از آب زابل استفاده می کند؛ همدان از بدترین نقاط ایران است. سدش آب ندارد چاه های متعددی هم احداث کردند؛ همه مناطق ایران با کمبود آب مواجه است, از کوه البرز تا خلیج فارس آب های زیر زمینی تمام است.برای 60 تا 70 سال دیگر سد نداریم

تانکرهایی که در جنوب نفت می آورند در آینده باید آب بیاورند

این کویر شناس با اشاره به این واقعیت که سد گیلان در طی 50 سال باید آنقدر آب داشته باشد که 170 هزار شالیزار را آبیاری کند گفت: سدها هم می میرند. سد را گل و لای می گیرد و خشک می شود. سدکرج 100 متر است که 40 مترش گل است. اولین سدی که در زمان پهلوی زدند، سد دز درخوزستان بود که 200 متر عمق دارد و در حال حاضر 85 متر آن گل است.کردوانی تاکید می کند: تهران 50 درصد از آبهای زیرزمینی را برداشت می کند در حالی که قرار بوده30 درصد را برداشت کند. آب سد که کم است به آب های زیرزمینی فشار می آورد و باعث می شود روز به روز از آب های زیرزمینی هم کاسته شود. برای جلوگیری از کم آبی سدها آبخیزداری، مناسب ترین روش است که در کشورهای پیشرفته از آن کمک می گیرند؛ بالادست این سد باید رسوب گیر بگذارند و هر چه سریعتر اقدام به شست و شوی هیدرولیکی سدها کنند. از طرفی با باروری ابرها به افزایش میزان آب کمک کنند حتی اگر به طرف افغانستان رفته و بارش در آنجا انجام شود.وی در پاسخ به اینکه چرا سدها را برای لایروبی باز نمی کنند، می گوید: اولا سدی که باز کردند دیگر برق نمی دهد دیگر اینکه مثلا سد لتیان را باز کنند آبش برای ورامین می رود و تهران آب ندارد؛ عمر سدهای ما با این وضعیت آبخیزداری حداکثر70 سال دیگر است. 70 سال دیگر آب زیرزمینی و سطحی دیگر وجود ندارد.

 تمام جنگهای داخلی و اختلافات داخلی در دنیا بر اثر آب است. تانکرهایی که در جنوب نفت می آورند در آینده باید آب بیاورند.

مناطق کنار دریا وضعیت شان بهتر است

به گفته کردوانی 400 هزار چاه غیرمجاز داریم چرا که برای دشت چاه ممنوع است در حالیکه برای شهر برای شرب، حفرچاه مجاز است. بر اساس قانون، ممنوعیت برای کشاورزی است و برای شرب نیست. سعی می کنند که روستا را برای شرب به شهرتبدیل کنند مثلا گرمسار دشت است که شهر شد و روستایی که حق نداشت چاه بزند و اگر چاهی احداث می شد در آن را می بستند. شورا تشکیل می شد که باید ده حلقه چاه احداث شود که غیرمجاز است روستایی که حالا تبدیل به شهر شده باید برای شهر میدان درست کرد، خیابان کشی کرد و زمینهای کشاورزی را تغییر کاربری داد و برای فضای سبز استفاده کرد و در آخر احداث کارواش که بزرگترین خیانت است.در هر کشوری که آب زیاد مصرف شود، شوینده های سرطان زا بیشتر مصرف می شودوی می افزاید: در هر کشوری که آب زیاد مصرف شود، شوینده های سرطان زا نیز بیشتر مصرف می شود که از تصفیه عبور می کنند و ماهی ها را می کشد. از طرفی در فرآیند شهری شدن بچه های روستایی نیز به ادارات شهر می روند و روستاها خالی می شود. در ادامه شهرها به روستاها زور می گویند و کشاورزی نابود می شود.

این آینده ای است که با این روش مدیریت آب می توان دید.گله دارم از مسئولان که چرا مردم را از اهمیت آب خبردار نمی کنند؟این کویر شناس در ادامه با اشاره به سخنان خانم بارلو می گوید: وی کتابی نوشته که عهدنامه آبی کانادایی است؛ اما در ایران چه؟ گله دارم از مسئولان که چرا مردم را از اهمیت آب خبردار نمی کنند. بعضی از کشورها مانند عربستان 20 درصد آب شیرین کن های دنیا را در اختیار دارند و آب را گرانتر از نفت شیرین می کنند.

چکارباید کرد؟

به گفته کردوانی آب های زیر زمینی پس انداز نسلهای آینده است. اولین گام در حل این مشکل آگاهی مردم از کم آبی است. ازطریق رادیو و رسانه های گروهی و خطبه های نماز جمعه و جماعات. دومین گام، با صرفه جویی مردم محقق می شود. همه باید برای نسل های آینده همکاری کنند تا زندگی آنها نیز از اولین عامل حیات بهره ببرد. برای وضعیت آب مملکت چهار مدیریت باید اجرا شود البته موقعیت ها در دنیا فرق می کند.

1- مدیریت در جلوگیری از هدر رفتن آب یعنی سد بسازند و آبخیزداری کنند 2- مدیریت در انتقال آب، به طور مثال تعویض لوله کشی ها که طبق اعلام خبرهایی 30 تا40درصد آب ها در لوله ها هدرمی رود، مدیریت درمصرف آب کشاورزی، از سد تا روستا آبها در کانالهای سیمانی برود 3- مدیریت در مصرف در شهر؛ سه محل مصرف داریم یکی خانه ها یکی ادارات و یکی شهرداری ها؛ باید همه استفاده بهینه کنند. استفاده بهینه به این شکل است که آب را چهار گونه می شود مصرف کرد. یعنی اسراف در مصرف ، امساک در مصرف کمتر از نیاز مصرف کردن، صرفه جویی در مصرف نه کم نه زیاد.( 125 لیتر مصرف روزانه هر خانواده ایرانی است که به معنای هدردادن آب است) . مسئولین برای استفاده بهینه باید الگو مطرح کنند به عنوان مثال امکانات باید اصلاح شود، شیرالات کم مصرف باید به مردم ارایه شود با این کارها می شود صرفه جویی کرد4- اگر از آب غیر متعارف استفاده کنیم نیازی به استفاده بی رویه از از آب سد و آب زیر زمینی تا این اندازه نیست؛ استفاده از فاضلاب سی سال است که در بسیاری از کشورها رواج دارد. فاضلاب را تصفیه می کنند اول برای فضای سبز و برای خنک کردن کارخانه ها. برای آب شرب نیز باید آب باران جمع آوری شود. خرید آب از کشورهای خارجی نیز باید در دستور کار دولت قرار گیرد.کردوانی می افزاید: هر فرد باید در محله و منطقه و هر دولت باید در فضای بین المللی در زمینه آب مشارکت داشته باشد. شهرداری خیلی آب مصرف می کند و همین که می بینند شهرها آلوده است برای جلوگیری از آلودگی شهرها فضای سبز را توسعه می دهند در حالی که برای درمان یک بخش، بخش دیگر را با مشکل رو به رو می کنند.

در کشورهای پیشرفته منابع آلوده کننده را از بین می برند نه اینکه فضای سبز ایجاد کنند.وی در پایان به مردم و مسئولین هشدار داد: همان طورکه انسان پیر می شود و از بین می رود آب هم پیر می شود و از بین می رود. دشتها و رودهای تهران نیز پیر شده و آب ندارند. مقدار آب ثابت است ولی مصرف رو به افزایش، به همین جهت باید هر چه سریعتر مردم را به مشارکت طلبید و پیش از فاجعه آن را علاج کرد.

  • منصوره صامتی

کبوتر+فیلم

منصوره صامتی |

نگاه کن ! 

شاید در همین نزدیکی کبوتری شور پرواز دارد و دانه می چیند ...




  • منصوره صامتی

سرگذشت تهران

منصوره صامتی |

سرگذشت تهران هم خواندنی است

  بویژه اگر طعم خوش شربت اصیل ایرانی نفست را رایحه باشد 

چه شربتی گواراتر از شربت سکنجبین و خیار +شربت به لیمو 

کتاب سرگذشت پایتخت را بخوان و در تهران قدیم تاریخ را مرور کن 

  • منصوره صامتی

برق پشت آمپر جریان داشت ولی عقربه ها حرکت نمی کردند ، برای چهارمین بار استارت زدم علایم حیاتی خودرو در شرایط هشداربود .  چیزی نیست حتما از باطریه  شاید مثل دفعه ی پیش سر باطری شل شده ، دستگیره ی کاپوت رو کشیدم و کاپت رو زدم بالا . با آرامش،  باطری را نگاه کردم هر دو سر باطری رو چک کردم.

نه ، هر دو سر باطری محکم سر جاش بود پس چرا ماشین روشن نمیشه ؟ ! 

نمی خواستم همین اول سالی فکر بد به دلم راه بدم گفتم حتما باطری ضعیف شده باید باطری به باطری بشه 

منطقی بود که با امداد خودرو تماس بگیرم .تماس گرفتم  آنطرف گوشی یک صدای مودب سلام کرد وقتی مشکل رو توضیح دادم شماره شاسی و مدل ماشین رو پرسید تاکید کرد که بین یک ربع تا چهل و پنج دقیقه همکاران ما در محل شما هستند . 

غرق در تفکر که دیگه ماشین داشتنم گرفتاریه هر روز خرج داره همین یک ماه پیش بود که 815000 تومان هزینه ی  صفحه کلاج و خرده ریزش شد ... که خانواده ی محترم در حال خداحافظی از میزبانان گرامی  عزم خروج داشتند با چهره ی متفکر یک شهروند پایتخت نشین روبرو شدند!

چی شده ؟ 

ماشین روشن نمیشه با امداد خودرو تماس گرفتم که بیاد شما برید بالا شاید طول بکشه .مردان بزرگوار ایستادند و خانم های نارنج و ترنج تشریف بردند بالا 

ما هم مشغول گفتگو تا امداد خودرو بیاد . ..

 
 حدود 15 دقیقه بعد مامور امداد خودرو آمد این وقت شناسی جای تشکر داشت .
 پشت فرمون نشست و استارت زد ودر حالی که از ماشین  پیاده می شد تا کاپوت ماشین رو بالا بزنه 

گفت :خانم خبر بدی براتون دارم کاپوت و زد بالا سری تکون دادو گفت بلللله  کامپیوتر ماشینتونو بردن
هاج و واج ، دهنم باز مونده بود و چند ثانیه بی حرکت چیزی رو که می دیدم باور نمی کردم 
عزیزان میزبان گفتن خوب براش محافظ کامپیوتر جوش می دادین  و منم در یک سکوت متفکرانه 
به لاشه ی صفحه ی محافظ کامپیوتر نگاه می کردم که 2 سال پیش رو ماشین جوش داده بودم . حالا دزد محترم و پنجه طلا چطور با آرامش و مهارت هر چه بیشتر بازش کرده اون رو کنار زده و نازنین کامپیوتر 206 باز کرده و د بدو که رفتی...! 
پرسیدم حالا چند هست ؟ 
فامیل های عزیز یکصدا فرمودند 2 میلیون 
چی ؟ 2میلیون  تومن ؟ به خاک سیاه بشینی الهی دزد ! 
همسایه ی د یوار به دیوار فامیل نزدیک در حال پارک کردن ماشین بود رو به فامیل ما که چی شده ؟
گفت کامپیوتر ماشین مهمونای ما رو باز کردن و بردن .
پیرمرد سری تکون داد و همینطور که با زبون لبشو خیس می کرد گفت پریشبم کوچه بالایی 3 تا کامپیوترو 2 تا 
 ضبط ماشین بردن ! 
فامیل نزدیک گفت خوبه کیوسک  کلانتری همین بالاست و سری تکون داد بقیه هم هر کدوم ی جمله ی گرانبها یی در وصف امنیت پایتخت و تلاش شبانه روزی نیروی انتظامی جان برکف  فرمودند ! 
مامور امداد خودرو گفت خانم خدا رو شکر کنید که دزده وقت کافی داشته سیم ها رو نبریده سوکت ها سرجاشه و الا 2 میلیون هزینش می شد 
گفتم : الان چقدر میشه؟
گفت: نوش که پیدا نمیشه باید ببرید نمایندگی براش کد تعریف کنن ، حدود یک میلیون تومن . 
گفتم :پس نقش این محافظ کامپیوتر چی بوده ؟ 
گفت :ای بابا خانم دزدا انقدر حرفه ای شدن! تعداد پلیسام که کافی نیست. برای باز کردن محافظ کامپیوتر یک ساعت و نیم وقت لازمه!
گفتم :پس دزد گیر ماشین چی ؟ 
کابل زیر کاپوت و نشون داد و گفت آروم اینو می کشن کاپوت باز میشه ، دزدگیرو از کار میندازن بعدم باطری و کامپیوترو باز می کنن ...
خبر مرگتو بیارن الهی دزد ! 
شب عیدی این چه نونی بود گذاشتی تو دومن ما لامصب ! 
پرسیدم کلانتری نزدیک کجاست ؟ 
فامیل نزدیک گفت :تا کلانتری 128، 7 دقیقه با ماشین راهه! 
لب گزیدمو گفتم راست میگین ! این دیگه چه وضعیه ؟ 
ابیاتی از شاعر فقید و گمنام به خاطرم اومد 
شبا که ما میخابیم آقا پلیسه بیداره     ما خواب خوش می بینیم  اون دنباله شکاره ...
نمی دونم شاید پلیسای این محل خواب بودن که دزد محترم این بلا رو سر ماشین آورده و کسی هم خبر دار نشده ! 
مامور امداد خودرو داشت می رفت 8500 تومن گرفت و گفت به 110 زنگ بزنید اطلاع بدید .
گوشی همراه و برداشتم که تماس بگیرم شماره اشغال بود .

برای بار سوم خانمی گوشی رو برداشت آدرس دادم گفتم لطفا بفرمایید سریع تر تشریف بیارن .گفت حتما ، پیج کردم   زود میان  در دسترس باشید .
ما و فامیل های نزدیک همونجا ایستادیم و  به ادامه ی بحث امنیت اجتماعی پرداختیم و نمی دونم چرا ی دفعه در مورد گرونی و بلاتکلیفی بازارو اهالی کلید و ... بحث بالا گرفت حالا اون وسط یکی می پرسید حالا راستشو بگید به کی رای دادید ؟! 
ای بابا چرا  مامور 110 نمیاد ؟! 
دختر بابا اومد  و برای ناهار لیست خرید آورد . نمی خواستیم ناهار بمونیم از ما انکارو از اونا اصرار ...
ای بابا ! چرا این مامور محترم نمیاد ؟! 
کمر درد گرفته بودم  رفتیم بالا  مایه ی خجالت مجبور شدیم ناهارم بمونیم نمی دونستیم خجالت بخوریم یا ناهار 
ای بابا ! چرا این مامور محترم نیروی انتظامی خدوم نمی یاد؟!
تکرار سریالهای دیشبم شروع شد ! 
ای بابا !  نکنه این مامور بنده خدا طوریش شده ؟ چرا نمیاد ؟ ! 
مادر عزیز تر از جان که سمبل صبوری هستند هم نگران شدند 
منصوره جان ! نیومدن ؟ 
نه قربونت برم ،رو به فامیل نزدیک گفتم احتمالا ما شام هم اینجاییم . خدا بگم چه کار کنه این محسن تنابنده رو ...
قدمتون رو چشم .میان ناراحت نباشین 
آیفون زنگ خورد مامور 110 بود جالب بود تا فامیل نزدیک رو به ما گفت مامور اومد همه از ته دل صلوات فرستادن  اللهم صل علی محمد و آل محمد ...ساعت و نگاه کردم 
واقعا که زحمت کشیدن ! 3 ساعت و 40 دقیقه گذشته ! 
فامیل نزدیک گفت پدر بیامرز ما نزدیک 2 تماس گرفتیم الان پنجه ؟ 
مرد جوان که صورتش کاملا آفتاب سوخته بود گفت ماموریت بودیم چی شده ؟ 
آقا دیشب مهمونامون رو نگهداشتیم حالا اینطور شده ! 
ای وای راست میگه ها من دیشب این همه گفتم ما میریم خونه ولی امان از این سریال پایتخت و محسن تنابنده ، آقا محسن آقا مهران حالا شما می یاید جواب بدید ؟، 
ماشینم کامپیوتر نداره انقدر سریال و دیر پخش می کنید تازه بعدش این خانمهای محترم میخان بشینن راجع به سریال حرف بزنن فکرشو کردید میشه ساعت چند ؟ 
هیچی دیگه ما گفتیم ابنجا پایتخته آقا پلیسه بیداره ، خوابیدیم اینم نتیجش! 
آقای الف من ی پرسش از شما دارم چرا این خیابونا گشت نداره همسایه می گفت پریشبم دزدی شده چرا فکری نکردید ؟ این دزد محترم انقدر وقت داشته کامپیوترو از سوکت باز کرده ، محافظو باز کرده امدادخورویی می گفت یک ساعت و نیم وقت میخاد پس شما کجا یید آقا ؟ ! 
مرد جوان سفید رو از ماشین پیاده شد و گفت خانم مگه ما چقدر حقوق میگیریم که شما توقع دارید ما با دزدا در گیر بشیم همین چند وقت پیش همکارمون و با چاقو زدن ...
آهان پس اینجوریه ! آقا شما که دیدی حقوقت کمه نباید مامور می شدی ؟ ما به نیروی انتظامی اطمینان داریم که شب راحت میخابیم شما که اینجور می گید وای به حال بقیه ، اینجا پایتخته وضعیتش اینه ...
مامور الف گفت :نه منظورش این نبود حاج خانم !
برگه گزارش و آورد تا بنویسه.
جای خالی کامپیوتر و که دید گفت دزده پدرو مادر دار بوده سیم و نبریده 
گفتم یعنی دزد بی پدرو مادرم داریم ؟! گفت بله 
پس این یکی شیر مادرش حلال بوده ! بنده خدا دزده با پدرو مادر زحمت افتادن ! 
فامیل نزدیک پرسید به لحاظ قانونی روزی چند بار گشت میاد تو این خیابونا من که تو این چند سال کم دیدم 
مامور الف گفت به گشت نیست آقا . اگه من بگم 25 روز پیش کامپیوتر ماشین خودمو بردن چی ! 
چی کامپیوتر ماشین خودتونم بردن ؟! 
بله . هفت روز اسیر بودم  حقوق یک ماه و یک جا دادم کامپیوتر ماشین دست دوم گرفتم کی گفته یکساعت و نیم ،کار ده دقیقه است دزدا رو  پژو 206 کار کردن نقطه ضعفشو پیدا کردن من فقط 2 ساعت ماشینم جلو چشمم نبود
به به ! وای به روزی که...
چقدربابتش دادید ؟یک و دویست . 
گفتم آقا به نظرتون با این وضعیت میشه کار فرهنگی انجام داد ؟ 
نمی دونم چرا سوال به این سختی رو ازین بنده خدا پرسیدم که دزد بهش زده ؟ 
غصه ی کی رو بخوریم حالا ؟!
ماموری که اومده حق ما رو بگیره خودش مالباخته است ! 
به خاطر آوردم پارسال دزدهای محترم در تهران منزل معاون سیاسی امنیتی یکی از استان ها رو خالی کردند! اونم با در ضد سرقت و دوربین و ...! طلا و جواهرو لب تاپ و خلاصه دزدهای قمه به دست 3 طبقه رو جارو کرده بودن .تازه خدا رو شکر می کردن که خونه نبودن که اگربودن کشته می شدن ! 
خدایا مصبت و شکر لطف داری به خدا شرمنده کردی منو 
مامو رالف ادامه داد  قبول دارم تا  امنیت نباشه نمیشه کار فرهنگی انجام داد ...با هزار بدبختی شماره چند تا واسطه رو گرفتیم قول گرفتن که لوشون ندیم با پرادو برای ما کامپیوتر آوردن و پول و گرفتن. اینا ی باندن . 
پارسال کامپیوتر 250 هزار تومن بود قیمت ماشین که بالا رفت کامپیوتر شد 1200000تومن دزد به جای ضبط و لاستیک و جک و ... خودشو به زحمت نمیندازه کامپیوترو می بره 
خوب آقای الف تکلیف ما مردم چیه ؟ 
خانم نباید فقط از نیروی انتظامی توقع داشته باشید حداقل 20 سازمان باید کمک کنن ولی کاری نمی کنن فقط از ما توقع دارین 
اگر بعضی مسایل و بگم شب خوابتون نمی بره ما دزد و می گیریم سه ماهه دیگه با تجربه ی بیشتر آزاد میشه 
گفتم یعنی دزد محله ها رو نمی شناسید ؟ 
گفت ببینید دزد این محله میره ی محل دیگه نمیاد تو محل خودش . محافظ کامپیوتر هم تاخیر اندازه والا راه چاره نیست . 
چند سال پیش در آلمان مارک خاصی از ماشین گرون شد و دزدها آیینه ی ماشین ها رو باز می کردن و کمپانی خودرو که داشت ضرر می دادانقدر آیینه ی ماشن تولید کرد که قیمت آیینه ارزون شد و برای دزد صرف نداشت و یک بحران حل شد .
یعنی  الان ما باید از تولید کنندگان خودرو توقع داشته باشیم فکری به حال ما مستضعفین مورد ظلم واقع شده کنند 
فامیل نزدیک از مامور الف چند تا آدرس گرفت برای تهیه کامپیوتر دست دوم  
مامور الف در حال کامل کردن گزارش گفت باید برید مکانیکی یک شلنگ زیر کاپوت نصب می کنن که دیگه به این راحتی کاپوت ماشین باز نمیشه 
محافظ های جدید رو جوش می دن بدون پیچ که سخت تر باز میشه ولی چاره کار پارکینگه 
این نقطه ضعف پژو 206 اگر خودم می دونستم دو ماه پیش نمی خریدم الان چشم از ماشینم بر نمی دارم 
من و فامیل های نزدیک و بقیه مبهوت به هم نگاه می کردیم 
مامور سفید رو که می گفت حقوقش کمه روی حرف زدن نداشت رفت سوار ماشین شد 
مامور الف وقتی که می رفت سوار بشه گفت بد نیست آگاهی بیستم ی سری بزنید شاید فرجی بشه 

  • منصوره صامتی
به گزارش ایسنا، در این گزارش که با عبارت «این گزارش شروعی ندارد»، آغاز شده، آمده است:
مشتری دارد، او را تا دو و نیم میلیون تومان می‌خرند. برای چه تحویل شما بدهم؟» راحله سیزده سالش است، مادر مواد فروشش در زندان است و برادرش سرپرستی او را به عهده دارد. راحله شناسنامه ندارد. برادرش نمی‌خواهد او را تحویل موسسه خیریه دهد. «دو میلیون بده بچه را ببر هر جا که خواستی.»


 این گزارش نیست، روایت نبض کند کودکانی است که هر روز آنها را سر چهارراه‌ها یا مترو می‌بینیم. نه می‌توانند بخوانند نه می‌توانند بنویسند، تنها چیزی که از همان ابتدا آموزش دیده‌اند کار کردن است. آنها از صبح کار می‌کنند تا شب پدر و مادرهای جعلی یا پدر و مادرهای خودشان با خیال راحت مواد بکشند. کارگرانی که اگر خوب کار کنند، خریداران فراوانی دارند. قیمت این کودکان برده را می‌پرسم: «از صد هزار تا پنج میلیون.»
بردگی به جای عاشقی اینجا دروازه غار است، ناف تهران. سوار مترو که شوی، کمتر از یک ساعت به ایستگاه شوش می‌رسی و چند قدم پیاده که بیایی جایی سر در می‌آوری که انسانیت دود شده و به هوا رفته است. صبح‌ها خلوت و شب‌ها از زمین بچه می‌جوشد. نه عاشق می‌شوند، نه کودکی می‌کنند. وقتی به سن دوازده سیزده سالگی می‌رسند باید ازدواج کنند و بچه‌دار شوند. این چرخه زندگی کودکان برده است. راه دیگری مقابل پای آنها نیست، فکر می‌کنند حتما این صحیح‌ترین راه است. آنها را غربتی صدا می‌زنند. از لب خط تا دروازه غار، خانه‌هایی را می‌بینی با حیاط‌هایی بزرگ و هشتی و اندرونی و بیرونی. در تمام این اتاق‌ها خانواده‌هایی زندگی می‌کنند با چند بچه. هر بچه سرمایه‌ای برای خانواده. برای این والدین، فرزند بیشتر، زندگی بهتر است، مواد بیشتر است و نشئگی عمیق‌تر. بیمارستانی شبیه به وال‌استریت دختربچه 14 ساله افغان سال پیش بچه‌دار شده بود. او حتی توان بلند کردن بچه را هم نداشت اما حالا بچه او پیش خودش نیست. نوزادش را سه میلیون تومان فروخته است. در این محله گروه دیگری نیز هستند کم‌تعدادتر از غربتی‌ها. به آنها فیوجی می‌گویند.

اکثر مددکاران موسسات خیریه که با این خانواده‌ها سر و کار دارند، خرید و فروش بچه یا بچه‌دار شدن برای درآمدزایی را ناشی از فقر فرهنگی در بین این گروه‌ها می‌دانند. اینجا با بچه تجارت می‌کنند، مواد می‌کشند، زندگی می‌کنند و دست آخر هم سرنوشت تلخ‌تری در انتظارشان است. اینجا هر اتفاقی می‌افتد. مردی به نام خسرو وجود دارد. به بچه‌ها پول می‌دهد و بعد آنها را به هزار شکل دیگر به بردگی می‌گیرد. کودکان موظف هستند که آخر شب با مقدار مشخصی پول به خانه برگردند. اگر پول کم آورده باشند، باید تن به کارهای دیگری دهند.
ازدواج این بچه‌ها هیچ جایی ثبت نمی‌شود. نامشان جایی ثبت نمی‌شود. گویا روح هستند. برده‌هایی که فقط برای کار زاییده شده‌اند. بیمارستان ... در خیابان مولوی تهران است. بازاری برای خرید و فروش بچه؛ درست مانند وال استریت. یکی از دانشجویان پزشکی که آنجا کار می‌کند، می‌گوید: «خانم‌هایی به این بیمارستان می‌آمدند و بچه‌دار می‌شدند و می‌رفتند، حتی برای شیردهی کودک خود صبر نمی کردند. خیلی عجیب به نظر می رسید. اما همین خانم دو هفته بعد می‌آمد و برگه‌ای را که دست مردی بود امضا و پول ناچیزی دریافت می‌کرد، سپس بچه را به او تحویل می‌داد. به همین سادگی. اینجا زنان معتاد هم می‌آیند برای زایمان، اما خرج دو سه شب مصرفشان را می‌گیرند و کودک خود را می‌فروشند.»

 بیایید برگردیم به دروازه غار. کوچه‌های باریک با جوی‌هایی که خشک شده است. بوی زباله می‌آید. دیوار سفید بزرگی دور جایی شبیه به میدان را گرفته است. از سوختگی‌های کنارش می‌توان فهمید که اینجا خوابگاه کارتن‌خواب‌هاست. یکی از آنها در میان زباله‌ها به ظرف برنجی می‌رسد و آهسته آهسته شروع به خوردن آن می‌کند. فروش کودک به هر قیمتی غربتی‌ها گروهی هستند که اصل خرید و فروش بچه‌ها متعلق به این گروه است. گروه‌های دیگر سعی می‌کنند که بیشتر بچه‌دار شوند تا پول بیشتری به چنگ بیاورند. مادری فرزند خود را یک و نیم میلیون تومان فروخته است. هنگامی که باردار بوده، بیمارستان نرفته زیرا قرار این بوده است که به محض اینکه بچه‌دار شد، باید او را به خریدار بدهد.

 - نمی‌خواستی بچه‌ات را نگه داری؟ - چرا اما به پولش نیاز داشتم. تمام مکالمه همین قدر طول می‌کشد. آنقدر مطمئن پاسخ می‌دهد که دیگر جای سوالی باقی نمی‌گذارد. بین خودشان و بچه، همیشه خودشان را انتخاب می‌کنند. مادر دیگری قرار بوده با فروش بچه به قیمت دویست هزار تومان لااقل خرج چند شبش را به دست آورد. زمانی که او تازه مواد مصرف کرده بوده، خریدار می‌آید و بچه را می‌برد، نه پولی پرداخت می‌شود، نه مادر چیزی یادش می‌آید. همه زندگی‌شان در پایپی شیشه‌ای خلاصه شده. پایپ هنوز در دستش هست. در حیاط خانه چند کودک بازی می‌کنند. کارگرانی که منتظر مشتری هستند، زمین یخ‌زده و آب سیاهی آنجا جریان دارد، بچه‌ها روی آنها سر می‌خورند و می‌خندند. یکی از مددکاران اجتماعی محله می‌گوید: «موردی داشتیم که برای ساکت کردن نوزاد چهارماهه خودش به او متادون می‌داده و در کنار نوزاد شیشه مصرف می‌کردند که بچه دچار حمله‌های شدیدی شده بود. هر کاری می‌کردیم که بچه را از مادر بگیریم و او را درمان کنیم قبول نمی‌کرد. بعدا که با او صحبت کردیم به ما گفت بچه پنج میلیون تومان مشتری داشته است و اگر آن را به ما تحویل می‌داد مشتری بچه از دست می‌رفته اما به خاطر حال بد کودک مجبور شد و او را به ما داد.»
 کودکان اجاره‌ای مسعود، مددکار اجتماعی و بلد محله است. او مسئول شناسایی دروازه غار و لب خط است. خانه‌ای را نشان می‌دهد که یک سال پیش توسط موسسه‌ای خیریه کشف شد و تعداد زیادی بچه را از آنجا نجات می‌دهند، می‌گوید: «سال پیش بود فکر می‌کنم که این خانه را پیدا کردیم. حدود 40 تا 50 بچه در این خانه بودند که هرروز صبح عده‌ای می‌آمدند و آنها را اجاره می‌کردند و دوباره آخر شب آنها را برمی‌گرداندند.» گروه دیگری هستند که در بارداری متوجه می‌شوند که نمی‌توانند از بچه نگهداری کنند و به همین خاطر دنبال خریداری برای فرزند خود می‌روند. اینها امن‌ترین مکان را یا خانه‌هایشان می‌دانند یا بیمارستان ... .
دانشجوی پزشکی که در این بیمارستان کار می‌کند می‌گوید: «در روز حدود سه تا چهار تا از این موارد در بیمارستان داریم. شاید خیلی از آنها در قبال فروش بچه خود اصلا پولی نگیرند و خیلی از آنها کودکان خود را رها می‌کنند و می‌روند.» از طرح ضربتی تا فقر فرهنگی در لب خط، مردها تا آخر شب قمار می‌کنند و زن‌ها کار. فرهنگ زندگی‌شان عجیب است. کودکان آنها هم گاهی اوقات وارد این بازی‌ها می‌شوند و از همان سنین کودکی دست به همه کاری می‌زنند. یکی دیگر از مددکاران اجتماعی می‌گوید اینها از بچه‌ها هر استفاده‌ای می‌کنند و این همان فقر فرهنگی شدیدی است که در میان آنها وجود دارد. با برخورد و طرح‌های ضربتی اینها جمع‌آوری نمی‌شوند. صرفا باید از طریق تغییر خود این بچه‌ها نگذاریم نسل جدیدی از آنها تربیت شود. این گزارش حتی پایانی هم ندارد. پایانی نیست بر مشکلات کودکانی که ناخواسته به دنیا می‌آیند و نمی‌دانند که چه کسانی هستند. بچه‌هایی که هنوز بچگی‌نکرده پدر شده‌اند، مادر شده‌اند، اما نه می‌دانند خودشان از کجا آمده‌اند، نه بچه‌شان به کجا می‌رود. اینجا لب خط است، دروازه غار.

 اینجا ته خط است برای بچه‌هایی که معامله می‌شوند تا مادرشان بگوید: «فروختمش و پول زندگی را به دست آوردم / چاره‌ دیگری نداشتم. اگر نمی‌فروختم چه کار می‌کردم؟ / نمی‌توانستم نگهش دارم. آدم در خماری هر کاری می‌کند. وقتی پول خوبی پیشنهاد می‌کنند دیگر به من چه که بدانم کجا می‌رود؟»
  • منصوره صامتی

40 دقیقه از ساعت 2 بعد ازظهر گذشته همینطور که از سرما خودم رو جمع می کنم و نمی دونم چرا رحمت خدا زحمته؟! به ساعت گوشی همراه خیره میشم 20 دقیقه فرصت دارم تا برای شرکت در جلسه از پارک وی به هفت تیر برسم . روحت شاد قیصر که گفتی ناگهان  چه قدر زود دیر می شود!


  خیلی وقته تکلیفم رو با یکی از اصول روان شناسی  که می گه  "برای انتقال حس احترام به شرکت کنندگان در جلسه راس ساعت مقرر در محل جلسه حضور یابید"روشن کردم ولی این بار فرق می کنه و من باید، باید، باید سر موقع برسم.

خدای من ! 18 دقیقه وقت دارم



بعد از خدا، تنها امیدم به ایستگاه تاکسیه 

راننده ی تاکسی فریاد می زنه:  هفت تیر فقط یک نفر...

خداروشکر به موقع رسیدم و دیگه لازم نیست کلی منتظر مسافر باشیم .


با خوشحالی چند گام بلند به سمت صندلی جلو بر داشتم ولی همه ی ذوقم محکم به شیشه ی بسته ی ماشین خورد و برگشت درست وسط صورتم.آخ!

ای بابا ! این چه وضعیه؟! 1 نفر از مردان غیرتمند ایرانی جلو نشسته 2 نفر هم عقب .حالا من باید کجا بشینم ؟!


نگاه کردم ایستگاه تاکسی برهوت بود کاری هم از ماشین های شخصی بر نمیاد هفت تیر درست وسطه طرحه!

تا اومدم به این فکر کنم که چقدر هوا آلوده است وما در عالم ذرع چه گناهی کردیم که باید درست وسط یکی از آلوده ترین شهرهای دنیا فرود بیایم؟!یاد مرحوم قیصر افتادم...


من همین یک شانس رو داشتم وعقربه هاهم که مسابقه ی دوی استقامت گذاشته بودندو می خواستن من و بیچاره کنن... زمان ! جلسه ! وای چقدر سرده  هوا تو این دهه ی فجری...



همون راهکار همیشگی...

یادش بخیر! وقتی اولین بار از این راهکار استفاده کردم چه لذتی بردم و تا چه اندازه از اینکه در سرزمین غیرت و ناموس زندگی می کنم خوشحال شدم یادم نیست. خدایا ! اگر یکبار دیگه هم خواستی من رو به دنیا بفرستی دوست دارم باز ایرانی باشم، باشه؟ !

راهکاری که حداقل 10 ساله برای من کاربرد داشته


سرم را به طرف شیشه ی جلو خم کردم و گفتم : عذر میخام میشه تشریف بیارید عقب بشینید

نگاهی کرد و هنوز جملم تموم نشده بود  گفت : نخیر

به ساعت نگاه کردم حالا چکار کنم ؟ عجبا! این دیگه چه رفتاریه مگه مشکلی پیش میاد بری عقب بشینی؟ دوست ندارم تو این فضای تنگ، ی مرد به من بچسبه داشت اعصابم خرد می شد که فکری به خاطرم رسید .

خودتون خواستید آقایون محترم !

من نمی دونم چرا مادران گرامی آقا پسر هاشون رو کمی مودب و فهیم تربیت نمی کنن که وقتی یک خانم میگه ف اونها تصور نکنن منظور خانم محترم حتما فرزاده !

فکر کردید من حداقل 10 سال تو این اجتماع بیکار بودم؟!  حرص خوردم ولی دنبال راهکارم بودم .

حالا که تاکسیرانی برای نوامیس اجتماعی فکری نمی کنه...  از یک راهکار دیگه استفاده می کنم به شرطی که اعتراض نباشه

ازفکر تا اجرا انقدر سرعت داشتم که تصور نمی کنم حتی آقای قالیباف هم به این سرعت طرح های کلان شهر تهران رو اجرایی کرده باشن!

چنان محکم و استوارکیف لب تاپ پراز جزوه و طرح رو گذاشتم کنارم که مرد غیور ایرانی کناری حداقل 10 سانتیمترعقب نشینی کرد البته شایدم 8 سانتی متر!و تا جایی که می شد به در تاکسی چسبیدم.

نفس راحتی کشیدم به خیال اینکه مشکل حل شده ولی مثل اینکه هنوز ماجرا تموم نشده بود!ً

 همینطور که صندوق ورودی پیام گوشی همراه رو خالی می کردم سنگینی نگاه مرد غیرتمند کناری تمرکزم رو به هم ریخته بود ...

  از گوشه ی چشم،کت شلوار قهوه ای رنگ  کتان ،کوله پشتی، موهای بلند با  مش نقره ای  که به  زحمت پشت عینک آفتابی صف کشیده بودند خودنمایی می کرد

 دلاورمرد سرزمین ناموس پرستان شهره ی شرقی شب شکن شیرین سخن، دهان باز کرد و با صدای نرم و لطیف آواز سر داد که :

خانم شما که  سختتونه ماشین شخصی بخرید راحت باشید !

به روی خودم نیاوردم ، همین که خواستم پیام بعدی رو هم پاک کنم

همون دلاور مرد سرزمین ناموس پرستان شهره ی شرقی شب شکن شیرین سخن گفت :

خانم میگم شما که سختتونه بهتره ماشین شخصی بخرید، می بینید که من تو بغل اون آقا نشستم !

ی نگاه به دیگر دلاور مرد سرزمین ...بقیشو خودتون می دونید انداختم انگار نه انگار اعتراضی نداشت ولی مرد کناری جوری خودش رو به تظاهر جمع کرده بود که حالتی از ترحم بر من عارض شد

گفتم :بنده حدس می زدم که ممکنه برای شما سخت باشه به همین جهت ازاون آقا  خواستم تشریف بیارن عقب بشینن


دلاور مرد ... نه مثل اینکه غیرت  و ناموس حالیش نبود، ی دست لای موهاش  برد و همینطور که نوک موهای نقره ایشو صاف می کرد گفت :

خوب کیفتونو بگیرین بغلتون

نه دیگه بحث، استراتژیک شد و نمی شد ساکت بود 

گفتم :دوست ندارم کنار شما بشینم، به همین خاطر کیف گذاشتم

گفت : خوب شما دوست ندارید!!!
با خودم گفتم :( بعله ، معلومه که شما دوست دارید)

مرد جلویی گفت :خانم این حرفا یعنی چی ؟ نخواستم بیام عقب.

گفتم : از نظر بنده ایرادی نداره که تشریف نیاوردید عقب ، همنوع شما ناراحت هستند ، وقتی خودتون به خودتون رحم ندارید مشکل بنده چیه ؟!

مرد کناری گفت:مشکل فکر مریضه ، شما فکرتون مریضه که فکر می کنید اگر من به شما بچسبم اتفاقی میفته !

آیینه نداشتم ولی انقدر گرم شده بودم که یقین دارم صورتم قرمز بود.سال هاست تمرین کردم که در بالاترین درجه از احساسات هم صدای طبیعیم رو حفظ کنم آب گلومو قورت دادم ، خواستم حرف بزنم که مرد جلویی گفت :

می دونید خانم چیه ؟

شما چادری ها فکر می کنید همه باید به شما احترام بزارن!

یکه خوردم و با تعجب گفتم :چه ربططططی داره آآآآقااااا؟!

من مانتویی هم بودم دوست نداشتم تو  ی همچین فضای تنگی ی مرد به من بچسبه ! بحث اخلاقیه، انسانیه

مرد کناری گفت : نه بحث اسلامیه ، شما رو مریض کردن این  اراجیف و به شما یاد دادن این آخون ...

دیگه طاقت نیاوردم عصبانی گفتم : چه ربطی به اسلام داره ؟ اصلا شما از کجا می دونید من مسلمونم ؟

همونطور که روی پیشونی شما هم ننوشته دینتون چیه ؟

گفت : از نظر شما که حتما من بی دینم !

خانم من کل دنیا رو گشتم : اصلا این حرفا معنی نداره ...

خواست ادامه بده که گفتم : در همون کل دنیا هم که شما تشریف بردین (البته بهش نمیومد کل دنیا رو دیده باشه ) وقتی یک زن دوست نداشته باشه هیچ مردی اجازه نداره کنارش بشینه و در قوانین اجتماعی تعرض به حریم خصوصی زنان مجازات داره

چرا انقدر شلوغش می کنید ٰاینجا ایرانه و عرف جامعه ی ما هم به حریم خصوصی زنان احترام میگذاره

بجای اینکه کار من رو بد تعبیر کنید به حق انسانی من به عنوان یک زن فکر کنید شما هم می تونید به عنوان یک مرد دوست نداشته باشید که یک خانم انقدر نزدیک شما بشینه حتی ممکنه دونفر از یک جنسیت هم دوست نداشته باشن به هم بچسبن !

آقای محترم، من نمی دونم شما چه احساسی دارید اگر ی مرد غریبه به   مادر ، خواهر، همسر و یا دختر شما تو ی همچین فضای تنگی بچسبه ولی یقین بدونید   مادر ، خواهر، همسر و دختر شما دوست نخواهند داشت که یک مرد غریبه تا این حد نزدیک اونها بشینه 

شما مساله رو به  همه چی ربط دادید جز اینکه فکر کنید این مساله کاملا انسانی و اخلاقیه .همه ی ما به هر قدری که می تونیم باید تلاش کنیم جامعه ی اخلاقی تری داشته باشیم، همین.


صدا از درو دیوار تاکسی در میومد ولی از این 4 تا مرد ایرانی داخل تاکسی نه! نگاه کردم همشون غرق در تفکر بودن  

آروم نفس عمیقی کشیدم که سکوت جلسه ی استراتژیک امنیت اجتماعی بهم نخوره ولی از شدت حرصی که خورده بودم از گلوم حرارت می زد بالا ...

عباس آباده آقا ! راننده ی تاکسی بود که به مرد جلویی یادآوری کرد تا پیاده بشه.

مردجلویی که  نمی دونم با چه صفتی باید ازش یاد کنم پیاده شد.

کیف رو برداشتم و رفتم جلو نشستم وچند دقیقه بعد هفت تیر سر مشاهیر پیاده شدمٰ در تاکسی رو آروم بستم و اعضاء جلسه امنیت اجتماعی تاکسی همچنان غرق در تفکر بودند...


فقط این هوای خیلی سرده 7 درجه زیر صفر می تونه حرارت غصه های یک زن مسلمان را در ام القرای جهان اسلام، تهران ، ی کم التیام بده

وای خدا !که چقدر  این دنیا قفسه تنگیه! خودت می دونی که غصه های من برای خودم نیست که برای انسانیت بر باد رفته است. من برای فرزندان آینده ام مادرانه نگرانم و جای تو اینجا روی زمین بیش از همیشه خالیه!

سر سفره ها حتی بوی نفت هم میاد ولی بوی تورو نمیشه احساس کرد، ای دانای شنونده ی بینا !


نمی دونم چرا میون این سرما حالا که جلسه هم دیر شده ، بی اختیار یاد احمد شهید و ادعاهاش در مورد نقض حقوق بشرافتادم !

راستی اگر احمد شهید اینجا بود نقض حریم خصوصی یک زن مسلمان  رو هم در گزارشاتش به سازمان ملل ارائه می کرد؟!!!


  • منصوره صامتی
چندی است که با افزایش ناهنجاری های اجتماعی شاهد برخوردهای خشن با آمرین به معروف و ناهیان از منکر در شهرهای مختلف کشور هستیم که در همین خصوص یکی از شهروندان تهرانی شنبه این هفته در جریان امر به معروف یک خانم بد حجاب در خیابان های تهران به برخورد تند و بی ادبانه آن فرد روبرو و مورد هتک حرمت قرار گرفته است. تلاش برای کشف حجاب خانم آمر به معروف در خیابان‌های تهران! به گزارش جهان به نقل از ۵۹۸، خانم شمس با ارسال گلایه نامه ای به شرح اتفاق مذکور پرداخته است که متن ارسالی در ادامه می آید: " حضور زنان و دختران بدحجاب در تابستان و در مسیر تردد من (میدان صادقیه و میدان پونک) هر روز وضعیت بدتر و غیر قابل تحمل تری پیدا میکند . متاسفانه هر روز ناچار از دیدن صحنه های اسف باری از وضعیت حجاب و پوشش زنان و دختران در ملا عام و بدون هیچ ممانعتی از طرف نهادهای ذیربط هستم. به حکم وظیفه شرعی، به برخی که پوشش خیلی نامناسبی! دارند تذکر میدهم. و تا بحال هم سعی کرده ام که مودبانه و محترمانه نهی از منکر کنم. حدود ساعت ۵ بعد ازظهر روز یک شنبه، طبق معمول روزهای گذشته از محل کار به منزل بر می گشتم. هنوز چند قدمی از میدان دور نشده بودم. سر کوچه ی منتهی به منزل، دختر فوق العاده بدحجابی از روبرو می آمد، حجاب بسیار نامناسب و آرایش غلیظ دختر صحنه ی بسیار بدی ایجاد کرده بود... به نزدیکم که رسید گفتم: "خانم لطفا حجابتونو رعایت کنید." هنوز به آخر جمله نرسیده بودم که زن برگشت و در کمال ناباوری گلویم را گرفت و چند بار به صورتم چنگ زد. و همینطور که به سر و صورتم میزد و گلویم را فشار میداد شروع به فحاشی کرد که تو به چه حقی به من گفتی حجابتو...آدمت میکنم، درستت میکنم که دیگه "جرات نکنی" به کسی بگی حجابشو رعایت کنه ... سعی کردم خودم را از دستش بیرون بکشم. رها که شدم گفتم چرا اینطوری میکنی؟ من ازت خواستم حجابتو درست کنی...دوباره چند تایی فحش حواله ام کرد و ادامه داد... به شماها هیچ مربوط نیست که .... تو خیلی ... که گفتی و دوباره به سمتم هجوم آورد... باز خودمو از دستش بیرون کشیدم و گفتم خب حالا که اینطوره پس بیا بریم اون سمت خیابون شما از من شکایت کن و من هم بخاطر اینکه منو کتک زدی از تو شکایت .... در حین گفتن این صحبت باز به سمتم پرید و اینبار از پشت سر چادر و روسری من رو گرفت و کشید و سعی داشت چادرو از سرم برداره... همینطور که چادرم دستش بود و میکشید، فریاد میزد: تویی که باید حجابتو برداری... خودم چادر از سرت بر میدارم...خودم روسریتو برمیدارم.. شماها باید ازاینجا برید....شماها همه چیزو خراب کردید...شما چند نفر بیشتر نیستید..."ما" نمیذاریم "شماها" اینجا زندگی کنید.خودم چادر از سرت میکشم... همه توانمو گذاشتم که چادر از سرم برداشته نشه و بحمدلله موفق به کشف حجاب کامل نشد وبا فریادهایم بالاخره آقایی اومد و منو از دستش نجات داد. در این فاصله حدود بیست سی نفری هم جمع شده بودن و تماشا میکردند یا چیزی میگفتن اما خبری از نیروی انتظامی که محل استقرارش دقیقا آن سمت خیابان بود نشد که نشد .با اصرار مردانی که اونجا بودن به سمت خانه برگشتم در حالی که اون زن همچنان فریاد میزد اگه یک بار دیگه ببینمت میکشمت...مگه بار دیگه نبینمت،اگه ببینمت زنده نمیذارمت .... بعد از برگشتن به خانه، همراه اعضای خانواده دوباره برگشتم و به همان کلانتری مراجعه کردم که گویا با شرایط موجود، کمکی از آنها نیز ساخته نبود و باید کم کم باور کنیم که جای منکر و معروف عوض شده و حکمی به نام امر به معروف و نهی از منکر را باید فراموش شده بدانیم. باید کم کم باور کنیم که اگر بخواهی محجبه باشی و حکم خدا را رعایت کنی، باید قید امنیت و حداقل حقوق شهروندی ات را بزنی، نه قانون و نه مجری از تو حمایت نخواهد کرد... در همین تهران خودمان، پایتخت ایران اسلامی، شهر اخلاق ..."
  • منصوره صامتی

اینجا تهران

منصوره صامتی |


نشد یک روز قصد گردشگری با اتوبوس شهری نیت دلمان باشد و مانند یک خانم برویم بنشینیم روی صندلی اتوبوس و با خیال راحت به هوای بهاری بیندیشیم و دل در گرو پایتخت خبری از جارو جنجال مسافر بودن نباشد...

 

 ای کاش این وضعیت توهین آمیز در هزاره ی سوم و در پایتخت جهان اسلام به همین جا ختم می شد و تو ناگزیر نبودی در اثر فشار فراوان از سقف آویزان شوی و تازه آنوقت از بیم طراران چنان کیف دستی ات را محکم به خودت نزدیک کنی که یادت برود چادرت را چگونه بر سر نگاه داری و خدا نکند که بچه ای هم در آغوش داشته باشی که به طور یقین بنده راهی به نظرم نمی رسد به ویژه که کارمند هم باشی و نتوانی هزینه ی آژانس را هم بپردازی...!

اساسا نمی دانم چرا نباید همه ی شهروندان مانند خانم و آقا آنچنان که شایسته ی یک انسان است بدون آزار یکدیگر روی یک صندلی بنشینند و این قانون تنازع بقا در حمل و نقل شهری دست کم در تهران منسوخ گردد؟

 

 

تعداد فراوان جمعیت میانسال و سالمند که ناگزیرباید از اتوبوس استفاده کنند حس بدی را به جوانترها منتقل می کندکه دیر یا زود جوانان هم به خیل سالمندان خواهند پیوست و چه سرنوشتی در انتظارشان است حال آنکه دیگر از خانواده های پرجمعیت نیز خبری نیست و تک فرزند خانواده همین که دخل و خرجش یکی شود باید شکرگزار باشد و آن هنگام تکلیف سالمندان تنها و کم در آمد که حتی از مزایای حمل و نقل شهری نیز بهره مند نیستند چه خواهد شد؟!

البته اهالی پایتخت سود فراوانی از آشفتگی حمل و نقل شهری می برند  که تاکنون هیچ اندیشه ی والایی نتوانسته راه حل مناسبی برای این معضل بیابد البته به نظر می رسد که عزمی برای چنین کاری وجود ندارد !

 

اما بهره ای که از زندگی در پایتخت نصیب شهروندان به ویژه کودکان و سالمندان می گردد پیوستن به کاروان بهشت زهراست و دیگر نیازی نیست که سال های سال آرزوی مرگ داشته باشند بلکه کافی است در تهران متولد شوند تا به راحتی رهسپار آسمان گردند و این گونه است که حمل و نقل شهری کمک شایانی در تعدیل جمعیت نیز دارد و خوب برای جمعیت کمتر هزینه ی وزارت بهداشت نیز کاهش می یابد ،تعداد نان خورهای دولت نیز کم می شود و...و یحتمل به همین مناسبات دولتمردان و دولت زنان این رویه را در طول سالیان دراز حفظ نموده اند!

 

البته از فواید دیگر آشفتگی شهری در پایتخت می توان به سرگرمیهای ایجاد شده نیز اشاره کرد تنها کافیست عزم رفتن با اتوبوس را داشته باشی برای ساده ترین کار نیز که به طور معمول باید ظرف یک ساعت به پایان برسد از صبح تا عصر سرگرمی آنچنان که در مجموع با مقدار سربی که به یادگار در ریه هایت خانه کرده رمق نداری که به انجام کار دیگری بیندیشی و ناگزیر از سر درد و سر گیجه اگر بتوانی جسمت را به خانه می کشی وتوصیه می شود نوجوانان خانواده را نیز با خود همراه کنید تا به طور کامل سرگرم شوند

البته در طول مسیربه یمن نزدیکی فراوان به هموطنان که گاه  ناگزیری در آغوششان آرام بگیری از آخرین اخبار روز هم مطلع خواهی شد و دیگر نیازی به هزینه ی روزنامه و نشریه هم نیست و البته این قرابت و نزدیکی فراوان در اتوبوس برای جوانتر هایی که از دو جایگاه زنانه ،مردانه چشم در چشم هم می شوند نیز فضای تعامل خاصی را ایجاد می کند که گاهی  فرد وارد اتوبوس می شوند و زوج خارج !

از جمله سرگرمیهای غیر قابل انکار توزیع کالاهای ارزان و کم حجم توسط زحمتکشان دوره گرد است که با آهنگ حزین کلامشان آنچنان تو را متاثر می سازند که می خواهی پولی بدهی و چیزی طلب نکنی

آنگونه که از آخرین گردشگری اتوبوسی به یاد دارم دو گروه پسر های نوجوان سوار اتوبوس شدند و گویا با هم مسابقه داشتند یک گروه در زنانه و یک گروه در مردانه به رقابت پرداختند و آنچنان ساز می زدند و بلند می خواندند که از بیم سرسام مسافران در هیاهوی این ساز ناکوک دست به جیب بردند و هنگامی که این سرمایه های ملی در اولین ایستگاه پیاده شدند همراه با مسافران دیگر با احساس خاصی آنها را بدرقه کردیم نمی دانستیم بایدبه حال این نوجوانان گریه کرد یا به بازی کودکانه شان خندیدو آنچنان بر این طنز تلخ خندیدم که هنوز هم تجدید خاطره اش لبم را به لبخند وا می دارد آخر ،سال حمایت از کار و سرمایه ی ایرانی بود دیگر...!

به هر تقدیر کاروان حمل و نقل شهری همچنان مسافر می پذیرد چنانکه هر لحظه اش قصه ی شادی و غم های مردمان این دیار راایستگاه به ایستگاه  جابه جا می کند و ایمان دارم که مدیریت حمل و نقل شهری امری است مهم که نیازمند برنامه ریزی دقیق ،پیگیری و اجرای دقیق است که درایجاد امنیت و بهداشت جسمی و روانی منابع انسانی شهر تاثیر بسزایی خواهد داشت.

 

باشد که خداوند به مسئولان شهرداری و شورای شهر پایتخت توان مضاعف عنایت کند تا به دور ازبرخی سیاسی کاری  هابه هوای پاک برای شهروندان بیندیشند که هوای پاک و امنیت اجتماعی کمترین حق مسلم یک انسان است !

  • منصوره صامتی