منصوره صامتی

کارشناس فرهنگی

منصوره صامتی

کارشناس فرهنگی

منصوره صامتی

رویای 1400 ساله ی مسلمانان جهان در حکومت اسلامی ایران به تحقق پیوسته و امروز این ظرفیت عظیم فرصتی تکرار نشدنی است. معتقدم که انسان به ضرورت ماهیت الهی و اندیشه ی خویش یک رسانه است وامروز در عصر رسانه ضروریست تا دغدغه های فرهنگی ،اجتماعی و سیاسی مان را باهم شریک شویم، باشد که در مسیر زمان به جامعه ی مهدوی نزدیک شویم."زندگی بهتر حق مسلم ماست!"

و همچنان که رهسپار آینده ایم بیندیشیم که :

ما ازین قرن نخواهیم گذشت
ما ازین قرن نخواهیم گریخت
با قطاری که دگران ساخته اند
هیچ پروازی نیست برساند ما را به قطار دوران
و به قرن دگران
مگر انگیزه و عشق ،
مگر اندیشه و علم ،
مگر آیینه و صلح
و تقلا و تلاش
بخت از آن کسی خواهد بود که مناجات کند با کارش
و در اندیشه ی یک مساله خوابش ببرد
و کتابش را بگذارد زیر سرش و ببیند در خواب حل یک مساله را
باز با شادی در گیری یک مساله بیدار شود ...

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات

40 دقیقه از ساعت 2 بعد ازظهر گذشته همینطور که از سرما خودم رو جمع می کنم و نمی دونم چرا رحمت خدا زحمته؟! به ساعت گوشی همراه خیره میشم 20 دقیقه فرصت دارم تا برای شرکت در جلسه از پارک وی به هفت تیر برسم . روحت شاد قیصر که گفتی ناگهان  چه قدر زود دیر می شود!


  خیلی وقته تکلیفم رو با یکی از اصول روان شناسی  که می گه  "برای انتقال حس احترام به شرکت کنندگان در جلسه راس ساعت مقرر در محل جلسه حضور یابید"روشن کردم ولی این بار فرق می کنه و من باید، باید، باید سر موقع برسم.

خدای من ! 18 دقیقه وقت دارم



بعد از خدا، تنها امیدم به ایستگاه تاکسیه 

راننده ی تاکسی فریاد می زنه:  هفت تیر فقط یک نفر...

خداروشکر به موقع رسیدم و دیگه لازم نیست کلی منتظر مسافر باشیم .


با خوشحالی چند گام بلند به سمت صندلی جلو بر داشتم ولی همه ی ذوقم محکم به شیشه ی بسته ی ماشین خورد و برگشت درست وسط صورتم.آخ!

ای بابا ! این چه وضعیه؟! 1 نفر از مردان غیرتمند ایرانی جلو نشسته 2 نفر هم عقب .حالا من باید کجا بشینم ؟!


نگاه کردم ایستگاه تاکسی برهوت بود کاری هم از ماشین های شخصی بر نمیاد هفت تیر درست وسطه طرحه!

تا اومدم به این فکر کنم که چقدر هوا آلوده است وما در عالم ذرع چه گناهی کردیم که باید درست وسط یکی از آلوده ترین شهرهای دنیا فرود بیایم؟!یاد مرحوم قیصر افتادم...


من همین یک شانس رو داشتم وعقربه هاهم که مسابقه ی دوی استقامت گذاشته بودندو می خواستن من و بیچاره کنن... زمان ! جلسه ! وای چقدر سرده  هوا تو این دهه ی فجری...



همون راهکار همیشگی...

یادش بخیر! وقتی اولین بار از این راهکار استفاده کردم چه لذتی بردم و تا چه اندازه از اینکه در سرزمین غیرت و ناموس زندگی می کنم خوشحال شدم یادم نیست. خدایا ! اگر یکبار دیگه هم خواستی من رو به دنیا بفرستی دوست دارم باز ایرانی باشم، باشه؟ !

راهکاری که حداقل 10 ساله برای من کاربرد داشته


سرم را به طرف شیشه ی جلو خم کردم و گفتم : عذر میخام میشه تشریف بیارید عقب بشینید

نگاهی کرد و هنوز جملم تموم نشده بود  گفت : نخیر

به ساعت نگاه کردم حالا چکار کنم ؟ عجبا! این دیگه چه رفتاریه مگه مشکلی پیش میاد بری عقب بشینی؟ دوست ندارم تو این فضای تنگ، ی مرد به من بچسبه داشت اعصابم خرد می شد که فکری به خاطرم رسید .

خودتون خواستید آقایون محترم !

من نمی دونم چرا مادران گرامی آقا پسر هاشون رو کمی مودب و فهیم تربیت نمی کنن که وقتی یک خانم میگه ف اونها تصور نکنن منظور خانم محترم حتما فرزاده !

فکر کردید من حداقل 10 سال تو این اجتماع بیکار بودم؟!  حرص خوردم ولی دنبال راهکارم بودم .

حالا که تاکسیرانی برای نوامیس اجتماعی فکری نمی کنه...  از یک راهکار دیگه استفاده می کنم به شرطی که اعتراض نباشه

ازفکر تا اجرا انقدر سرعت داشتم که تصور نمی کنم حتی آقای قالیباف هم به این سرعت طرح های کلان شهر تهران رو اجرایی کرده باشن!

چنان محکم و استوارکیف لب تاپ پراز جزوه و طرح رو گذاشتم کنارم که مرد غیور ایرانی کناری حداقل 10 سانتیمترعقب نشینی کرد البته شایدم 8 سانتی متر!و تا جایی که می شد به در تاکسی چسبیدم.

نفس راحتی کشیدم به خیال اینکه مشکل حل شده ولی مثل اینکه هنوز ماجرا تموم نشده بود!ً

 همینطور که صندوق ورودی پیام گوشی همراه رو خالی می کردم سنگینی نگاه مرد غیرتمند کناری تمرکزم رو به هم ریخته بود ...

  از گوشه ی چشم،کت شلوار قهوه ای رنگ  کتان ،کوله پشتی، موهای بلند با  مش نقره ای  که به  زحمت پشت عینک آفتابی صف کشیده بودند خودنمایی می کرد

 دلاورمرد سرزمین ناموس پرستان شهره ی شرقی شب شکن شیرین سخن، دهان باز کرد و با صدای نرم و لطیف آواز سر داد که :

خانم شما که  سختتونه ماشین شخصی بخرید راحت باشید !

به روی خودم نیاوردم ، همین که خواستم پیام بعدی رو هم پاک کنم

همون دلاور مرد سرزمین ناموس پرستان شهره ی شرقی شب شکن شیرین سخن گفت :

خانم میگم شما که سختتونه بهتره ماشین شخصی بخرید، می بینید که من تو بغل اون آقا نشستم !

ی نگاه به دیگر دلاور مرد سرزمین ...بقیشو خودتون می دونید انداختم انگار نه انگار اعتراضی نداشت ولی مرد کناری جوری خودش رو به تظاهر جمع کرده بود که حالتی از ترحم بر من عارض شد

گفتم :بنده حدس می زدم که ممکنه برای شما سخت باشه به همین جهت ازاون آقا  خواستم تشریف بیارن عقب بشینن


دلاور مرد ... نه مثل اینکه غیرت  و ناموس حالیش نبود، ی دست لای موهاش  برد و همینطور که نوک موهای نقره ایشو صاف می کرد گفت :

خوب کیفتونو بگیرین بغلتون

نه دیگه بحث، استراتژیک شد و نمی شد ساکت بود 

گفتم :دوست ندارم کنار شما بشینم، به همین خاطر کیف گذاشتم

گفت : خوب شما دوست ندارید!!!
با خودم گفتم :( بعله ، معلومه که شما دوست دارید)

مرد جلویی گفت :خانم این حرفا یعنی چی ؟ نخواستم بیام عقب.

گفتم : از نظر بنده ایرادی نداره که تشریف نیاوردید عقب ، همنوع شما ناراحت هستند ، وقتی خودتون به خودتون رحم ندارید مشکل بنده چیه ؟!

مرد کناری گفت:مشکل فکر مریضه ، شما فکرتون مریضه که فکر می کنید اگر من به شما بچسبم اتفاقی میفته !

آیینه نداشتم ولی انقدر گرم شده بودم که یقین دارم صورتم قرمز بود.سال هاست تمرین کردم که در بالاترین درجه از احساسات هم صدای طبیعیم رو حفظ کنم آب گلومو قورت دادم ، خواستم حرف بزنم که مرد جلویی گفت :

می دونید خانم چیه ؟

شما چادری ها فکر می کنید همه باید به شما احترام بزارن!

یکه خوردم و با تعجب گفتم :چه ربططططی داره آآآآقااااا؟!

من مانتویی هم بودم دوست نداشتم تو  ی همچین فضای تنگی ی مرد به من بچسبه ! بحث اخلاقیه، انسانیه

مرد کناری گفت : نه بحث اسلامیه ، شما رو مریض کردن این  اراجیف و به شما یاد دادن این آخون ...

دیگه طاقت نیاوردم عصبانی گفتم : چه ربطی به اسلام داره ؟ اصلا شما از کجا می دونید من مسلمونم ؟

همونطور که روی پیشونی شما هم ننوشته دینتون چیه ؟

گفت : از نظر شما که حتما من بی دینم !

خانم من کل دنیا رو گشتم : اصلا این حرفا معنی نداره ...

خواست ادامه بده که گفتم : در همون کل دنیا هم که شما تشریف بردین (البته بهش نمیومد کل دنیا رو دیده باشه ) وقتی یک زن دوست نداشته باشه هیچ مردی اجازه نداره کنارش بشینه و در قوانین اجتماعی تعرض به حریم خصوصی زنان مجازات داره

چرا انقدر شلوغش می کنید ٰاینجا ایرانه و عرف جامعه ی ما هم به حریم خصوصی زنان احترام میگذاره

بجای اینکه کار من رو بد تعبیر کنید به حق انسانی من به عنوان یک زن فکر کنید شما هم می تونید به عنوان یک مرد دوست نداشته باشید که یک خانم انقدر نزدیک شما بشینه حتی ممکنه دونفر از یک جنسیت هم دوست نداشته باشن به هم بچسبن !

آقای محترم، من نمی دونم شما چه احساسی دارید اگر ی مرد غریبه به   مادر ، خواهر، همسر و یا دختر شما تو ی همچین فضای تنگی بچسبه ولی یقین بدونید   مادر ، خواهر، همسر و دختر شما دوست نخواهند داشت که یک مرد غریبه تا این حد نزدیک اونها بشینه 

شما مساله رو به  همه چی ربط دادید جز اینکه فکر کنید این مساله کاملا انسانی و اخلاقیه .همه ی ما به هر قدری که می تونیم باید تلاش کنیم جامعه ی اخلاقی تری داشته باشیم، همین.


صدا از درو دیوار تاکسی در میومد ولی از این 4 تا مرد ایرانی داخل تاکسی نه! نگاه کردم همشون غرق در تفکر بودن  

آروم نفس عمیقی کشیدم که سکوت جلسه ی استراتژیک امنیت اجتماعی بهم نخوره ولی از شدت حرصی که خورده بودم از گلوم حرارت می زد بالا ...

عباس آباده آقا ! راننده ی تاکسی بود که به مرد جلویی یادآوری کرد تا پیاده بشه.

مردجلویی که  نمی دونم با چه صفتی باید ازش یاد کنم پیاده شد.

کیف رو برداشتم و رفتم جلو نشستم وچند دقیقه بعد هفت تیر سر مشاهیر پیاده شدمٰ در تاکسی رو آروم بستم و اعضاء جلسه امنیت اجتماعی تاکسی همچنان غرق در تفکر بودند...


فقط این هوای خیلی سرده 7 درجه زیر صفر می تونه حرارت غصه های یک زن مسلمان را در ام القرای جهان اسلام، تهران ، ی کم التیام بده

وای خدا !که چقدر  این دنیا قفسه تنگیه! خودت می دونی که غصه های من برای خودم نیست که برای انسانیت بر باد رفته است. من برای فرزندان آینده ام مادرانه نگرانم و جای تو اینجا روی زمین بیش از همیشه خالیه!

سر سفره ها حتی بوی نفت هم میاد ولی بوی تورو نمیشه احساس کرد، ای دانای شنونده ی بینا !


نمی دونم چرا میون این سرما حالا که جلسه هم دیر شده ، بی اختیار یاد احمد شهید و ادعاهاش در مورد نقض حقوق بشرافتادم !

راستی اگر احمد شهید اینجا بود نقض حریم خصوصی یک زن مسلمان  رو هم در گزارشاتش به سازمان ملل ارائه می کرد؟!!!


نظرات  (۵۹)

من هم بعنوان یک مرد تجربه های مشابهی دارم که البته در بدترین حالت خانم جلو نشسته با اخم وتخم و متلک رفته عقب نشسته ولی اگر خانم جلویی به من می گفت نخیر! من عقب نمی رفتم. بعبارت دیگر شما باید سر حرفتون می موندید فوقش با تاکسی بعدی می رفتید و یا دربست می گرفتید. ارزشش رو داشت و اون رو صدقه فرهنگی حساب می کردید ولی اینکه برید عقب و مشاجره و بحث کنید مناسب نیست. همه اون مردها هم می دونن ولی کیف می کنن که پیششون بشینید. حتی کیف می کنن بحث کنن.
این نوشته شما منو خندوند:"اینجا ایرانه و عرف جامعه ی ما هم به حریم خصوصی زنان احترام میگذاره"
نمونه اش همین گشت ارشاد هستش دیگه!
خوب جوابشونو دادین خوشم اومد بی شرمیم حدی داره چه ربطی به چادر داره مگه اونایی که مانتو می پوشن آدم نیستن 
سلام وعرض ادب 
سرکار خانم ماجرایی که در نوشته ی شما توضیح داده شده یک رفتار بیمارگونه در مختصات زندگی شهرنشینی است و ریشه ی آن جز نهادینه شدن انسان محوری نمی تواند باشد انسانیکه تنها خود را می بیند و بس . انسانی که خود خدای خویش است و خداوند را بندگی نمی کند. گاهی فرصتی پیش می آید و از مطالب مفید شما استفاده می کنم برای شما سالی پر از سلامتی آرزو می کنم .
یا حق 
سلام سال نو مبارک .خیلی جالب  می نویسید نوشته هاتون دوست دارم .به نظر یک اتفاق ساده است ولی در واقع یک هشداره . خانم صامتی من خودم شاهد بودم که خود خانمها م رعایت نمی کنن همین چند وقت پیش دونفر خانم عقب بودن یک نفر جلو من یک آقایی خواست سوار شه از خانم جلویی خواست بره عقب بشینه خانمه قبول نکرد و مرده معذب نشسته بود عقب ! 
پاسخ:
سلام 
برشما هم مبارک . متشکرم . برای داشتن جامعه ای بهتر همه باید تلاش کنیم مساله زنانه ، مردانه نیست 
چه دنیای غریبی است این دنیا و ما آواره گان بی فردا از امروز بی تدبیر فردا چه عجولانه می گذریم 
خیلی جالب و تامل بر انگیز بود
سلام وقت بخیر،
نمی دونم چرا بعضی ها  ظاهر آدما در مورد بحث هاشون قضاوت می‌کنند؛ شاید اگه ی مانتویی بود قضیه رو مذهبی نمی کردن، که می دونید جای بحث داره. 
البته ی مطلبی هم من بگم بر عکسش هم تو  شهر ما  زیاد برا من اتفاق افتاده، و اینکه شاید الان مجبورم حتما منتظر باشم که صندلی جلو خالی پیدا کنم چون از طریق این جعبه جادویی که گاو پیشانی سفید(البته دور از جان شما)شدیم وقتی مردم ببینن کنار ما ی خانم جلوس کرده چه حرفا که نمی زنن، می گن بهله اینم از مجریان صدای سیمان!!
 شمام دیگه فرصت دفاع مشروع   ندارید که بابا ایشون بعد از بنده سوار شدن! یه بار منم دیر کرده بودم،  عقب هم ی آقا بود بعدش ی خانم(دور از شما) آمد و همسایه اجتماعی شدیم، سر خیابون جام جم بچه های اداره دیدن بعد ۲سال اتفاقا امروز صبح هم بهم متلک می گفتن.اینم از درد دل یک همکار !
پاسخ:
سلام 
متشکرم از همراهی شما همکار گرامی .
سلام خوب هستید؟ وبلاگ شما رادیدم  بسبار وزین و جای تبریک دارد در مورد ایستگاه تاکسی دو نکته عرض کنم خدمت شما 1.بنده هر بار سوار تاکسی شدم طوری نشستم که  با خانم ها هیچ تماسی نداشته باشم ولی ناخودآگاه این اتفاق میفتد به نظرم کار مناسبی انجام دادید که کیف رو کنارتو ن گذاشتید و متوجه نشدم که چرا آن مرد اعتراض کرد ه
 2. رفتار های نامناسب اخلاقی مردان در جامعه از مشکلات جنسی آنها ناشی می شود مردی که در این زمینه مشکل دارد رفتارهای غیر اخلاقی می کند و به خودش هم  حق  می دهد 
پاسخ:
سلام متشکرم که علیرغم مشغله ی فراوان به پارادوکس آمدید . سلام برسونید  و باز هم ممنونم 
سلام  جز تاسف خوردن به حال آدمهای سیب زمینی صفت که از گند گناهشان بوی تعفن می دهند  چیزی نمی توان بگویم .بابت این عفونت گرفتگان جامعه که هیچ دردی را نمی فهمند فعلا باید خسارت بدهیم تا موقعش برسد انشالله .
آدرس وبلاگ ارزشمند شما را به دوستان دادم. خواهر گرامی با قدرت در جبهه ی فرهنگی پیش بروید خداوند با شماست . الا ان حزب الله هم الغالبون 
پاسخ:
سلام سپاسگزارم 
  • محمدمهدی باقری
  • سلام برادر
    خدا قوت
    واقعا قشنگ بود
    احسنت
    خیلی خوشحالم که بین این همه وب به شما هدایت شدم
    بنده هم وب حقیری دارم
    با مطلبی تحت عنوان "عاقبت سخت شوخی زن و مرد نامحرم" به روزم همسنگر
    خوشحال میشم قدم رنجه فرمایید و نظر خودتون رو بگویید و اگر لایق دونستید تبادل لینک کنیم
    البته اگر لایق دونستید حقیر رو
    منتظرتم دادا
    امیدوارم که بیای
    مواظب خودت باش
    یا علی مدد
    سلام
    من واقعا خیلی ناراحت شدم اون مرده غیرتمنده ایرونی اکه غیرت داشت شمارومثل خواهر خودش میدونست با احترام میرفت عقب بشینه پس شما هم لطف کنین به اینجور ادمه غیرتمند نگین که به مردهای دیگه بر می خوره همه که مثل هم نیستن من اکه تو اون تاکسی بودم واقعا حالشو می گرفتم شاید هم یه بلایی سرش می اوردم فقط خدا میدونست پس شانس اورد که من یا  جوانهای غیرتمندی مثل  خودم اونجا نبودن که واقعا براش بد می شد برای اون دونفره دیگه هم که پشت نشسته بودن متاسفم

    چند سال پیش تو تاکسی یه مرد جوون معتاد جلو نشسته بود من و یه آقای دیگه و خانم میانسالی هم عقب نشسته بودیم.جوون معتاد یه پونصدی داد و گفت که میدون پیاده میشه. نرسیده به میدون به راننده گفت چقدر میشه و جیبهاش رو گشت ودوباره یه پونصدی داد.راننده بدون اینکه بگه قبلا دادی ازش گرفت وپیادش کرد.وقتی گفتم این بیچاره که کرایشو داده بود گفت: من اگه ازش نمیگرفتم میرفت دودش میکرد! خانمی که عقب نشسته بود هم آرزو کرد به زودی جنازش از توی جوب پیدا بشه.به نظرتون حال کی از همه بدتره؟

    واقعا که!!!!
    خانوم شما ناراحتی! می ترسی گناه پیش بیاد.وایسا با تاکسی بعدی بشین جلو برو.همه می دونن که نشستن 3 نفر داخل تاکسی پیکان وپراید به زوره.بحث چسبوندن نیست!!
    متاسفم واسه این تفکرات واهی نویسنده
    پاسخ:
    توصیه می کنم یکبار دیگر متن را مطالعه کنید تا پاسختان را از خود متن دریافت کنید .
    موضوع اصلی حریم خصوصی افراد در جامعه است که اندیشمندان  از آن به عنوان حقوق شهروندی  یاد می کنند ..
    غیرت مردانه ی یک زن دوستی تعریف میکرد در خط تاکسی هایی که به طرف دانشگاه میرفتند و اکثراً مشتریانش دانشجوها بودند، اغلب وقتی جلو تاکسی نشسته بودم و ۲ تا آقا هم عقب نشسته بودند، اگه خانمی میخواست به عنوان نفر چهارم سوار بشه من پیاده میشدم تا اون خانم جلو بشینه و من میرفتم عقب! اما این بار قضیه بر عکس شده بود یه خانم جلو و دو خانم عقب نشسته بودند و من چون میدونستم بعضی از خانمها حدود رو رعایت نمیکنند، مردد بودم که سوار شم یا نه؟ یهو خانمی چادری که جلو نشسته بود پیاده شد و به من گفت آقا شما بفرمائید جلو بشینید من میرم عقب. من ازش تشکر کردم و رفتم جلو نشستم! من که واقعاً از حرکت این خانم کیف کرده بودم از دوستم پرسیدم: نفهمیدی کی بود؟ شاید آشنا بوده… جواب داد: اون غیرتش اجازه نداد که من عقب بشینم و معذب باشم، چطور من غیرتم اجازه بده که به صورتش نگاه کنم؟ حتی موقع پیاده شدن برای دادن پول تاکسی یه مقدار معطل کردم که دور شه بعد پیاده شدم! پ.ن: واقعاً خیلی لذت بردم از این قضیه… تلألو واقعیِ غیرت برادر و خواهر دینی به هم! چه خوبه که یه همچین حرکت هایی فرهنگ سازی بشه…
    پاسخ:
    سپاس از همراهی شما .درد مندیم از آنرو که ثروت گرانمایه ی خویش را به کمترین بها با زباله های اخلاقی جوامع دیگر معاوضه کردیم و هرگز نسبت داده  به ستانده را فهم نکردیم . در ازاء آنچه دادیم چه گرفتیم ؟! تصور می کنیم هرچه  رفتارهاو روابط آزاد بیشتری داشته باشیم مدرن تریم ! بی توجه به آنکه در حال حاضر جامعه شناسان غربی و اروپایی مبانی ارزشی شرقی را به زبان مردمان سرزمین خویش برگردان می کنند .
    آب در کوزه و ما گرد جهان می گردیم !!...
    سلام این مطلب را که دیدم خیلی ناراحت شدم .همه چیز به سرعت در حال تغییر و حرکت به سوی بدترین هاست .گاهی فکر می کنم ما از همان ابتدا هم قوم شایسته ای نبودیم حیف از اسلام که به خاطر گناهان ما بد نام می شود حیف از شیعه که به نام ما ایرانی ها ثبت شده است ! مرام ما ایرانی ها کجاست ؟ کدام مرد غیرتمندی می تواند نسبت به این مساله و مسایل مشابه بی تفاوت باشد ولی ما شیعه هستیم و بی تفاوتیم . ما امسال هم به هیئت ها ی محرم رفتیم و بی تفاوتیم .
    چه مرگمان شده است نمی دانم
    من حق میدم به این خانم تو تاکسی مردها به زن ها میچسبن واسه بعضی ها مهمه ولی واسه بعضی ها مهم نیست شما که واست مهمه جلسه هم داشتی دربست میگرفتی یا این جور مواقع کرایه یه نفر دیگرو حساب کن که کسی بهتون نچسبه ولی من دیدم مرد هایی رو که تو تاکسی دوست ندارن یه زن پیششون بشینه ولی تعدادشون اندازه انگشتای دسته
    پاسخ:
    همیشه ساده ترین راه کامل ترین راه نیست ، به یاد داشته باشیم.
    سلام وقتی در دادگاه قضات ما به افراد مدافع ناموس مردم فحاشی ناموسی میکند و بر علیه آنها حکم صادر میکند راننده تاکسی مجبور به سکوت میشود انشاالله که روزی این حیوانات انسان نما پیش ناموس آن قضات بنشینندو هیچ کس هم دخالتی نکند
    سلام خانم صامتی عزیزم اومدم از ماجرای دادگاه و اثبات زوجیت براتون بنویسم حواسم رفت به کامنتایی که دوستان نوشتن .خانم صامتی جونم راستش حسودیم شد از بس که شما ها قربون صدقه ی همدیگه رفتین میشه منم دوست داشته باشین الان هم خودم دختر خوبی شدم هم حالم بهتره .دوباره نمازمو شروع کردم فقط خوشحالم که قبل از این سه سال حتی یکدونه هم نماز قضا نداشتم قرارهفته ی دیگه بریم مشهد دل تو دلم نیست .دیر وقته فردا میام دوباره خوب بخوابید ولی منو دوست داشته باشید ازین حرفای قشنگ به منم بگید بی زحمت منم شما رو خیلی دووووووووووووست دارم
    پاسخ:
    سلااااااااام عسل خانم شیرین سخن 
    حال شما ؟  عزیز دلم چقدر خوب که نمازت رو می خونی . خدارو شکر که حالت بهتر شده . خانمم موضوع دادگاه رو پیگیری کن و ناامید نشو بلاخره هرکاری نیاز به پیگیری داره اگر دوست داشتی مطرحش کن .از خودت نگفتی دانشجویی ؟ شاغلی یا هیچکدوم ؟ قربونت برم ممنون که به ما سر میزنی . میفهمم چی می گی ، همینطوره که نوشتی کلمات هرکدوم بار معنایی خودشون رو دارند و تاثیر خودشون رو می گذارند کلمات عاشقانه مهرو دوستی رو زیاد می کنه و نیازی نیست منتظر شرایط خاصی باشیم تا ازین کلمات استفاده کنیم .میشه همراه با یک لبخند ابن کلمات رو به دوستان هدیه کرد تفاوت انسان و جامدات در همینه پس چرا باید احساسات بکرو زیبای انسانی رو در پس پرده ی رو دربایستی ها پنهان کنیم و اجازه ندیم که جهان مهربان تری داشته باشیم ؟دووووووووووووستت دارم دختر مهربون دووووووووووووووست داشتنی ...
    بسمه تعالی
    داستان نشستن یک خانم در تاکسی ؛
    یکی بود یکی نبود.در تهران در یک روزی مثل همه روزهای دیگر،
    در تاکسی یک راننده وسه مسافر مرد ویک زن نشسته بودند و
    یکی دیگر هم بوداما کسی او را نمی دید اما او همه را می دید.
    آن یکی دیگر،هم حاضر بود،و،هم ناظر بود ، همه را میدید وصحبت ها میشنید.
    ششمی هم علیم بود وهم خبیر هم کبیر وهم عظیم ود ؛،از نیتها وقلبها هم باخبر بود.
    فرشته هایش هم داستان ( ظاهر وباطن) را می نوشتند.
    عجیبه؛کسی او را با این همه عظمتش و نشانه هایش نمی دید و
    اصلا حضور او را احساس نمیکرد.
    تا چه برسد که خودشان را در حضورش احساس کنند.تا به قانونش احترام بگذارند.
    اما خانم محترمه دستور ورهنمود" او" (یعنی ششمیه) را میخواست اجرا کند.
    بدون اینکه حضور "او"را احساس کنه(شاید کمی،احساس کرده بود) اما قانون" او"را میخواست بهرحال اجرا کنه و"او" را ازخودش راضی کنه .حتی اگر بعضیها نخواهند.
    اما از طرف دوتا آقایان مواخذه شد ودوتا دیگه سکوت کردند.
    با شجاعت وصبوری و تدبیر و سخن حسنه ،به همه (حتی خودش)درس داد
    که کار" درست "اینست که خودمان را "بخاطر او ،درست" کنیم.
  • دختر ایرونی
  • سلام به بانوی دوست داشتنی که نگاهم رو به زندگی تغییر داد. خانم صامتی دوست داشتنی یکساله هرروز به پارادوکس سر می زنم اجازه بدید اعتراف کنم اون اوایل دوستتون نداشتم که هیچ حرفهای شما آزارم میداد ببخشید ولی خیال می کردم که شما هم یکی مثل بقیه ی خواهران ارزشی ! تو رو خدا ناراحت نشید ولی خیلیا رو دیدم که مثلا مومنن ولی راحت تهمت میزنن دروغ می گن غیبتمی کنن تنها زحمتی که به خودشون میدن ی جوری رو میگیرن که فقط دماغشون معلومه و تازه همین باعث شده خلیا اینجوری صورتشونو بپوشونن و برن دزدی من از چند تا کاسب بازاری اینارو شنیدم .من مانتوییم وهیچوقت دلم نمیخواسته که چادری باشم ولی تو این یکساله بدم نمیاد یکبار امتحان کنم نمیدونم چه شکلی میشم یا بقیه چی میگن ولی شاید به امتحانش بیارزه . راستش گاهی به اعتماد به نفس شما حسودیم میشه . میگم نگاهمو تغییر دادین چون تا حالا یک خانم چادری ارزشی مهربون عاشق زندگی که تو همه ی عکساش لبخند زده ندیده بودم بعضی وبلاگها رو که خانم ها می نویسن و دیدم ولی یا خیلی بی قید و بندن یا اصلا عکسی ازشون نمیبینی و همش عربی حرف می زنن آدم یاد معلم قرآن میفته ! بخدا دارم صادقانه می نویسم قصدم بی ادبی نیست ببخشید پرچونگی می کنم یکساله حرف نزدم باهاتون ! عاشق اون عکس کنار دوچرخه و عکس توی برفها هستم که نمی دونم بلاخره اون گلوله برف و به کی زدین ؟گاهی فکر کردم که حتما تازه چادری شدین و اینا ببخشید همش اداست ولی یک روز وقت گذاشتم و متنای قدیمی رو خوندم دیدم انگاری شما با چادر به دنیا اومدین ! این پست ایستگاه تاکسی رو فکر نمی کردم اینطوری تموم بشه ولی خیلی جالبه خودش راه حله ازین که گفتین اگر مانتویی هم بودین خوشتون نمیومد کنار مرد غریبه بشینید خیلی خوشم اومد همینه منم دوست ندارم ما هم با شما ها خیلی فرق نداریم ما هم از رابطه با آقایون خوشمون نمیاد راستش آدم ازین مردای ایرانی لجش میگیره که انقدر بی تربیتن . خیلی دارم خودمو کنترل می کنم که باادب بنویسم حیف که اینجا محیطش خیلی فرهنگیه وگرنه می گفتم ازین پسرای سوسول چقدر بدم میاد . تازگیا هم که این خانمای چادری همچین تیپ پولداری نیزنن که نگو ونپرس مثلا چادر متری 500 هزار تومن اسراف نیست؟ ! خیلی دلم پره و خیلی حرف دارم الان یک هفته است با خودم کلنجار رفتم تا بلاخره نوشتم نمیدونم ازین ببعد چقدر وقت نوشتن دارم ولی بدونید من هرروز میام که ازتون ی راه حل یاد بگیرم و خیلی خوشحالم که شما هستید نمی دونم ولی احساس میکنم آدم خیلی بزرگی خواهید شد البته الانشم هستین ولی هرچی فکر می کنم می بینم شما قدرت دارید که یک شخصیت جهانی باشید اینو از ته دلم گفتم .وقتی آدمی به لجبازی منو راضی کردید که بنویسم بقیشو میشه حدس زد چند بار تو خونه غیبتتونو به مادرم گفتم حلالم کنید خیلی حرفای بدی نبود یکم بد بود ولی الان معذرت میخام . خیلی پراکنده حرف زدم منو ببخشید و خیلی برام دعاکنید به قول مامانم اشالله خدا اهلم کنه فعلا که مثل اینکه وحشیم ! بعدا براتون می نویسم که اون اولا چطوری بودم الان چطوریم . دوستتون دارم خیلی زیاد هرچی آرزوی خوبه مال تو بانوی شرقی 
    پاسخ:
    عزیز دلم سلام 
    چقدر خوب و روون می نویسی با اینکه شما رو نمی شناسم ولی متن رو که خوندم دلم هوایی دیدن روی ماهت شد.دخترخوب ایرانی چقدر خوب که همراه ما هستی .شما خانمی شما اهلی و عاقلی و خداوند هم شما رو خیلی دوست داره که اینقدر صادق و شفافی . چقدر خوب که دلت می خواد چادر بپوشی یک بارم که شده امتحان کن.کاش آدرست رو به دوستت بدی تا برای شما عیدی سال 93 یک چادر قشنگ بفرستم قربونت برم . اگر غیبته خیلی بدنبوده عیب نداره حلالت می کنم به شرطی که تکرار نشه  ها! 
    عزیز دلم راجع به چادر 500 هزار تومنی یکم توضیح بده منظور شما رو متوجه نشدم .راستش آخرین چادری که خریدم همین هفته ی پیش بود کلا شد 85000 تومان از بک تولیدی خریدم البته که به دیگران هم توصیه می کنم از همین تولیدی خرید کنند .انواع مختلف چادر با کمترین قیمت .عزیز دلم من خودم هم بیشتر چادر ساده می پوشیدم و رو هم می گرفتم ولی وقتی دایم در محیط کار هستی و مجبوری بالا و پایین بری و حرکت داشته باشی برای اینکه چادرم برای خودش رها نباشه و هر طرفی دلش خواست حرکت نکنه و برای اینکه اصلا دوست ندارم چادرم رو دور خودم جمع کنم  تصمیم گرفتم چادر دانشجویی که در واقع همون چادر سادست ولی زیپ داره و دو تا حفره برای بیرون اومدن دست سرم کنم که از نظر پوشش در محیط کار الان راحت ترم و دایم کشش هم شل نمیشه بیفته و انواع روسری ها رو راحت با این چادر استفاده می کنم عزیز دلم حجاب به نجابتش قشنگه وگرنه 5 متر پارچه بهانه ی بهشت نیست . فلسفه ی پوشش مهمه که وقتی آروم آروم با اصلش آشنا میشی و زیباییهاشو می بینی دلت می خواد از انواع پوشش چادر سرت کنی . من یقین دارم هر فردی که برتری های چادر رو به خوبی درک کنه حتما چادر خواهد پوشید پوشش بسیار راحت و در عین حال کاربردی هست . خانم ،گل هر وقت فرصت داشتی نظر بگذار خوشحال میشم نظر های شما رو بدونم.
    سلام کاش آقای قالیباف فکری بکنن این از تاکسی اون از اتوبوس وضعیت آلودگی ام که مشخصه پس ما خانما باید چه کار کنیم ؟ !
    چرا مسولین پاسخگو نیستند؟
    عجب آدم نفهمی بوده مگه همه باید ماشین شخصی داشته باشن ؟ چرا راننده ی تاکسی عکس العملی نشون نداده مل ماست نشسته حرف نزده .! اگر غیرت داشت از همون اول خودش به مرتیکه می گفت بره عقب بشینه .
    می گن برو ازدواج کن من اگه زن بگیرم که تا زنم بره بیرون و برگرده که از نگرانی سر درد می گیرم زندگی برام نمی مونه که !
    سلام دوستان
    به نظرم الان که باید خدا رو شکر کنیم چند سال پیش صحنه هایی می دیدیم که انزجار که چه عرض کنم حا لت تهوع می گرفتیم . وقتی که راننده های تاکسی اجازه داشتند 5 مسافر سوار کنند ! یکبار با چشم خودم دیدم که مردی جلو نشسته بود و باز هم راننده ی تاکسی برای یک خانم بوق زد و ایستاد خانم هم با خیال راحت اومد صاف نشست تو بغل مرد مسافر .! من به جای اون داشتم از خجالت آب می شدم . خانم مانتویی بود با آرایشی که چند سال پیش نرمال نبود . دیگه مردم به حلال و حروم پولشون به برکت پولی که در میارن فکر نمی کنن اونا فقط به فکر پول بیشترن به هر قیمتی . نمی دونم چرابعضی مرد ها انقدر بی غیرت شدند از بی بندوباری بعضی خانم ها هم چیزی نگم بهتره .
    خانم صامتی عزیز من هم مثل بقیه از شما تشکر می کنم که این موضوع مهم رو مطرح کردید
    سلام
    درپاسخ به سوال شما عرض کنم شهر ما هم هیچگونه تسهیلاتی برای بانوان درنظر گرفته نشده ولی خیلی هم مثل تهران نیست که اهمیتی به خانمی که تنها سوار تاکسی میشه داده نشه.
    بنظر من ازطرف تاکسیرانی هرشهری به تعداد کافی راننده تاکسی خانم برای جابجایی بانوان اختصاص
    داده بشه که حداقل باخیال راحت بدون هیچ تعرضی به حقوق بانوان درهرساعتی بتوانند رفت وآمد کنند همچنین ساخت مکانهایی برای راحتی درخرید بدون ایجاد مزاحمت مخصوص بانوان.
    ایکاش قدر ایمان وارزش پاکی ونجابت زن ایرانی رو میدونستیم.
  • مهتاب ایرانی
  • سلام منصوره خانم عزیزم!
    مدتهاست که می خونمت و امروز می خوام یه راز رو به شما بگم ! اینکه ادمهایی رو که برای شما کامنت ناراحت کننده یا توهین امیز می نویسند رو کاملا درک می کنم! می دونید چرا این کار رو می کنن؟ چون به شدت و با تمام وجود عمق نعمتی که خدا به شما داده رو می فهمن و زیبایی ناشی از اون رو دروجود شما می بینن. چون گوهری که قبلا در دست داشتن و لذتش رو چشیده بودن رو به خاطر تبلیغات شارلاتان ها با بدلیجات تازه کشف شده عوض کردن و حالا بادیدن کسی که گوهر ابا و اجدادیش رو در دست داره وبا دیدن عمق زیباییش ، می خوان از شدت ناراحتی سرشون رو به دیوار بکوبن. چون این گوهر خریدنی نیست!!!

    کامنتهای ناراحت کننده رو جدی نگیرید. عمدا نوشته شده تا شماروناراحت کنه . شما فقط دلتون برای اون ادمها بسوزه و توی دلتون دعا کنید که خداوند از خزانه غیبتش گوهری جدید بهشون ببخشه ... گفتم که توی هیچ مغازه ای یافت نمیشه و خریدنی نیست .... اینها یی که شما رو با کامنتهاشون ازار میدن می خوان هم خودشون رو تسکین بدن وهم شانسشون رو برای قانع کردن شما برای از دست دادن گوهرتون ازمایش کنن ... تا شما هم یکی مثل اونا بشید و دلشون اروم شه... حرفهایی که شارلاتانها بهشون زدن و با اونها قانعشون کردن رو تحویل شما می دن شاید شما هم گوهرتون رو بفروشید ... اونوقت دیگه کسی نیست که از اونها بهتر باشه ... کسی نیست که بهش حسادت کنن.

    خانم صامتی عزیزم!
    مواظب گوهرت باش! مواظب همین عقیده زیبا که اجداد ما نسل به نسل حفظ کردن و به ما رسوندن باش... خیلی ها به بهای ناچیز فروختنش و خاصیت این گوهر زیبا اینه که وقتی فروختیش دیگه قابل خریدن نیست!!! دوستت دارم عزیز دلم . بدون که تحسینت می کنم . بدون که می خونمت و ازت الگو می گیرم ...به عنوان یه خواهر کوچیکتر همیشه دعاهای من رو درکنار خودت بدون. دعاهایم همراه توست منصوره نازنین !
    پاسخ:

    مهتاب ایرانی عزیز

    خواهر خوبم ، نازنینم،بانوی ایرانی

     خوشحالم که معنویت محض و مهربانی عزیزترین انسان های تاریخ و توصیه های اخلاقی نجیب ترین انسان ها حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه ما را به هم پیوند داده است .خوشحالم که هستی ، لطف داری که دغدغه هایم را مرور می کنی . سپاس که با مهربانی مرا خطاب کردی.دلگرم شدم به دعاهای خواهرانه ی شما عزیزم . از شوق بودنت  چشمانم را بارانی کردی و این هنر شماست که از دل می نویسی و بر دل می نشیند. عجیب افتخار می کنم به چارچوبی که باید ها و نباید هایش ما را به انسانیت می خواند و بغض می کنم آن هنگام که به نام اسلام که نهایت سعادت است ما را به بد نامی می خوانند !

    می بووووووووووووووووووووسمت

      

    سلام عزیزم . مرحبا به قلم شما که چقدر زیبا یک موضوع ناراحت کننده ی اجتماعی را مطرح کردید .من هم بارها به همین خاطر بغض کردم واز این که در جامعه ی اسلامی این چنین حریم شخصی زنان مورد تعرض قرار می دهند .
    اگرکارشناسان جامعه شناس و روانشناس ساعت ها درس می دادندقول می دهم نمی توانستند این موضوع را با این درجه از اهمیت آنالیز کنند .
    امیدوارم که مسئولین متن زیبای شما را ببینند و در جهت عمل اقدامی انجام دهند
    من به عنوان یک بانوی ایرانی به سهم خویش از شما تشکر می کنم بانو صامتی عزیز
    پایدار باشید
    پاسخ:

    مریم عزیزم سلام

    ناراحتم که باید تا این حد آسیب های اجتماعی را ریز و جزئی توضیح بدهیم تا بلکه مسئولین درد یک انسانی یک زن را فهم کنند ولی خوشحالم که خواهر عزیزی همچون شما دارم .

    دشمنت بغض کنه الهی چرا چشم های نازنین خواهر ایرانیه من باید اشک بریزه !

     خدا بکشه اونی رو که نمی فهمه گوهر نجابت یک زن یعنی چه ؟

    ممنون که با ما همراهی نازنینم

     

  • سجاد غلامی
  • یکی دو سال بعد از اینکه پلیس راهور در جاده ها و بعد از آن ، راهنمایی و رانندگی در درون شهرها ، نشستن بیش از یک سرنشین ، در ردیف جلویی خودروهای سواری رو منع کرده بود ؛ به یاد دارم شورای شهر با مشارکت شهرداری ( به جهت حفظ امنیت اخلاقی مسافران ) طرح ممنوعیت بیش از سه سرنشین در ردیف عقبی خودروهای سواری مسافربری رو تصویب و جهت اجرا به سازمان تاکسیرانی ابلاغ کرد و حتی شهرداری تهران که از زمان حضور دکتر قالیباف ، به یک سازمان فرهنگی مشارکت محور تبدیل شده بود ؛ پیشنهاد جبران ضررهای مالی ناشی از اجرای طرح را ، در قالب پرداخت ردیف بودجه ای مستقل از محل درآمد های خود به سازمان تاکسیرانی را داده بود ؛ ولی گویا با شکایت سازمان تاکسیرانی به دیوان عدالت اداری و با اقامه دلایلی همچون حجم بالای تردد مسافران در کلان شهری همچون تهران و افزایش مصرف سوخت و دیگر دلایل اقتصادی ، نهایتا طرح ملغی گردید .
    حالا شما بگویید : اقتصاد در خدمت انسانیت یا انسانیت در خدمت اقتصاد ؟
    بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
    سلام
    فکر نمیکردم ادامه ماجرا اینطوری باشه آفرین درس خیلی خوبی بهشون دادید بعضیا واقعاّ بی غیرتند.
    واقعاّ باید برای برنامه ریزان جامعه تأسف خورد که هیچ گونه تسهیلاتی برای آسایش در رفت وآمد وخرید بانوان قرار نگرفته باید تاکسی هایی باراننده خانم مخصوص بانوان باشه که درحق بانوان باایمان اجحاف نشه اونهایی که براشون مهم نیست در کنار چه کسی بنشینند یابدنشون بانامحرم برخورد داشته باشه یانه که هیچ ولی واقعاّ ظلم به خانم با ایمان میشه.
    درود برشما ***** *** ** ** ****** **** **** *** ************ ****** **** **** ** جایی خوندم بعداز عصبی شدن وترشح هورمونها درخون پس از رفع حالت عصبانیت این هورمونها توسط مفاصل جذب شده وباعث دوراز جونتون آرتروز میشه .****** ** ****** ******* *** ****** ** ** ****** **** **** ** ***** ******
    پاسخ:
    سلام
    در شهر شما برای جلوگیری از تعرض به حریم زنان چه اقداماتی صورت گرفته است؟
    چه راهکارهایی وجود دارد؟
    درد زینب!

    http://www.irna.ir/fa/News/81062597/%D8%B3%D8%A7%DB%8C%D8%B1_%D8%AD%D9%88%D8%B2%D9%87_%D9%87%D8%A7/%D8%AF%D8%B1%D8%AF_%D8%B2%DB%8C%D9%86%D8%A8!
    من گفتم الان میزنی هر سه تا شونو شتک میکنی!
    خودمونیما این بحث کردناتونم بعضی وقتها مثل همون خبرنگارای هواشناسی میشه!

    ولی انصافآ درست گفتی این احترام به حقوق همدیگه چیزیه که سال به سال دریغ از پارسال!
    فکر کنم خدا وقتی میخواد در مورد تضیع حقوق انسانها یه مثال بزنه از ایرانیا به عنوان نمونه در این مورد یاد میکنه!
  • جوون امروزی
  • خیلی ازین اتفاق ها میفته نمیشه با همه در گیر بشیم چند سال پیش برام فرق داشت که کنار زن بشینم یا مرد ولی اخیرا فرقی نمی کنه ، حوصله ی جر و بحث ندارم تو این جامعه زندگی کردن اعصاب فولادی میخاد
    پاسخ:
    !!!
  • هانیه خانم
  • خانم صامتی سلام چرا سوالات سخت می پرسید ؟
    شما از اون شخصی که جلو نشسته بود ناراحتی بودی چیکار به شخصی که عقب نشسته بود داشتی؟ چرا کیف پر از طرح و جزوه رو زدین به اون بیچاره؟!
    وای خاک به سر کافر!
    این کاربر خانم...! چیا نوشته. اسم خودتم گذاشتی خانم؟؟ آبروی هرچی خانم رو با اون لحن حرف زدنت بردی. خجالت هم خوب چیزیه.
    به خدا قسم اگه دروغ بگم من همیشه حسرت پاکی خانم صامتی رو میخورم.
    همیشه میگم خدایا در هر شرایطی که هستم اگر خطایی کردم تو ببخش . خدایا جز تو کسی رو ندارم.
    من احساس میکنم داری رمان مینویسی و یه جاهای کم آوردی و داری از نظرات بقیه استفاده میکنی و کل داستان خالی بندیه!
    البته شایدم میخوای درس انسانیت بدی!

    متلمس نگاه دیگه کار از ساپورت پوست پلنگی گذشته!
    با مایو نیان تو خیابون شانس آوردیم!
    پاسخ:
    بسیاری از رمان ها واقعیت دارند،  رمان نوشتن چه مشکلی دارد  که شما از آن به صورت منفی استفاده کردید . این شیوه ی بنده است که می پسندم نظر دیگران را هم بدانم . و این موضوع چرا باید شما را اذیت کند و آزارتانن بدهد من نمی دانم ! 
    این ماجرا کاملا واقعیست  ولی از آنجا که این مساله مهم و ظریف است ترجیح دادم اینطور وارد موضوع  شوم ،اگر شما از خلاقیتتتون بهره نمی گیرید چرا از خلاقیت دیگران رنجیده خاطر می شوید ! 
    راننده ی تاکسی خط هفت تیر زنده هستند و اگر این نکته  انقدر برای شما ،مهم است تشریف ببرید بپرسید  البته صبر کنید تا پایان ماجرا هم نوشته  شود 
    مگر در این ماجرا آپولو هوا کردیم  که از نظر شما تخیلی است و باید از نظر دیگران استفاده کنیم ؟! 
    البته حرفهای نا مربوط شما سبب مزاح بود ! امروز حال خوشی نداشتم و لی لطیفه ی شما را که خواندم لبخند زدم 
    ممنون از لطیفه ی پر ملات شما ! 
    سلام خانم صامتی
    انشاالله که رفع کسالت شده ،با این برف توی عکس وسرمای شدید با زیاد موندن توی این هواحتماّ سلامتی دچار مشکل خواهد شد.
    حدس میزنم چادرتون از ماشین بیرون مونده ودوباره مجبورید برای جمع کردن چادر
    بالب تاپ مردان غیور رو مجبور به عقب نشینی کنید
    الهی که همیشه سلامت ودرپناه خدا باشید سرکار خانم.
    پاسخ:
    سلام
    شکر خدا خوبم 
  • ملتمس نگاه..
  • سلام.
    بابا تو این تهران بی سر و ته اینقدر حیای زن و غیرت مرد کم شده.خیلی ناراحت شدم که یکی از دوستان نوشته ساپورت پلنگی!!!!!!!!!!!

    توی شهر ما بارها پیش اومده وقتی خواستم سوار تاکسی بشم مثلا دو مرد عقب بودن یه مرد جلو.یارو بنده خدا بلند میشه میره جلو با سختی میشینه که من پشت راحت بشینم.یا مثلا اگه یه مرد پشت بوده بلند میشه میره جلو میشینه که من عقب خالی بشینم که راحت باشم.حتی اگه اونها راحت نشینن تو تاکسی.اینجا هنوز غیرت نمرده.خدارو شکر.خدارو هزار مرتبه شکر.خایا ممنونتم.
    تازه توی شهر ما مردا انقد غیرت دارن که کاری کنن که زن هر طور شده عقب بشینه نه جلو بغل دست راننده حتی با تنگ شدن جای خودشون.
    (البته اینم بگم که هستن ادمایی که مرض تو دلشونه.البته انگشت شمار.و اگه بخوان حرکتی بکنن اونقدر سرکوب میشن توسط بقیه مثل راننده تاکسی و مسافرا و ... که طرف خودش میدونه هیچ غلطی نمیتونه بکنه.)
    من در چنین مواقعی سعی می کنم تا جایی که راه داره بچسبم به پنجره ماشین. ولی در مواردی که بعضی مردها عمدا به سمت آدم لم میدن کارم به جر وبحث کشیده.
    پاسخ:
    حدود 10 سال پیش  خیلی اتفاقی با یک خانم جوون و زیبا هم صحبت شدم  که عضو یکی ازتیم های  ورزش رزمی بود .از امنیت اجتماعی و وضعیت خانم ها حرف زدیم خیلی گلایه کرد می گفت ، دلیل اینکه آمده کلاس های رزمی و خوب کار کرده ، دفاع از خودش بوده چند باری هم آقایونی که مزاحمش شده بودن رو کتک زده بود !  می گفت همیشه داخل کیفم ی چاقو هست اگر داخل ماشین مردی کنارم بشینه و قصدش مزاحمت باشه چاقو رو تو پاش فرو می کنم یا حداقل بهش نشون میدم !  من هم تعجب زده فقط نگاهش می کردم و نمی دونستم باید چی بگم 
    فکر کنم اون آقای مسافر کنار پنجره ماشین معترض شده و گفته که جاش خیلی تنگه. بعدش هم گفته خانم لطفا کیف و لب تابت رو بردار جا رو اشغال کردی.
    پاسخ:
    یلدا جان ! تا حا لا در این وقعیت قرار گرفتی ؟ چه کردی؟
    عسل از روی رفتار زنها چی رو میشه تشخیص داد؟!
    حیا رو میشه تشخیص داد با موی شنیون کرده و صورت صافکاری و بتونه شده و کفش پاشنه 15 سانتی و مانتوی تا کمر و ساپورت پوست پلنگی و ...؟!!!
    سلام چه هوای سردی عکس و دیدم لرزم گرفت . خانم صامتی عزیز می دونید به چی فکر می کنم به بلایی که سرمون اومده انگار مردها دیگه مرد نیستن دیگه نمیشه از روی رفتار مردها غیرتو تعریف کرد. براشون فرقی نمیکنه با کی با هرکی بتونن میخان باشن.شما گفتید ریشه کجاست ؟ من فکر می کنم ریشه در بی غیرتی مردهاست
    پاسخ:
    شاید هم ریشه در بی غیرتی زن هاست ! عزیزم سلام
  • ملتمس نگاه..
  • به نام خدا

    حکایتى از چشم و گوش بصیر
    (حتما بخونید..با دل من عجیب بازی کرد...)

    حاج ملا آقا جان مى‏فرمودند: از زنجان داشتم تهران مى‏آمدم، یک دهه عاشورا دعوت داشتم. اول غروب بود، از کنار یک دهى مى‏خواستم گذر کنم که یک دهاتى بیل بدست کلاه نمدى جلویم را گرفت، گفت: کجا؟ گفتم: تهران! براى چه؟ گفتم: نوکر حضرت سید الشهدا هستم، مى‏روم روضه بخوانم! گفت: امام حسین تو را قبول دارد یا نه؟ گفتم: نمى‏دانم! گفت: پس بیخود مى‏روى منبر! بعد به من گفت: رو به کربلا بایست، یک سلام بده، با این ریش سفیدت شصت سال نوکرى کردى، اگر جوابت را داد که مى‏توانى بروى، اگر نه با این بیل سرت را روى سینه‏ات مى‏گذارم!
    گفت: درون دلم شهادتین را گفتم، از آنطرف هم دل به امید حضرت سیدالشهدا بسته بودم که بعد از شصت سال، رو به کربلا سلام مى‏کنم، سلامى که مستحب است، ولى جوابش که خودشان گفته‏اند واجب است. اشکم ریخت، رو به کربلا سلام کردم، دهاتى هم گوشهایش را تیز کرد که جواب بشنود.
    واللّه از ترس جانم گفتم:
    «السلام علیک یا اباعبداللّه»

    همین، چیزى بیشتر هم نگفتم. دیدم دهاتى مثل ابر بهار گریه مى‏کند، گفت: نه، قبولت دارند، چون آقا جوابت را داد.

    اگر بصیر و بینا شوید گوش شما هم مثل گوش ما خواهد شنید! دل شما هم مثل دل ما خواهد دید!
    شنیدستم که مجنون دل افکار

    بشد از مردن لیلى خبر دار


    گریبان چاک کرده تا به دامان
    بسوى تربت لیلى شتابان


    بدیدش کودکى آنجا ستاده
    به هر سو دیده حسرت گشاده


    سراغ تربت لیلى از او جست
    پس آن کودک بخندید و به او گفت


    که اى نشنیده عشق مجنون
    که‏اى نابرده نام عشق مجنون


    تو را مجنون اگر که عشق بودى
    زمن کى این تمنا مى‏نمودى


    برو مجنون به مدفن گه رجوع کن
    ز هر خاکى کفى بردار و بو کن


    از آن خاکى که بوى عشق برخاست
    یقین دان تربت لیلى همانجاست
    آبجی ! من مطلب شوما رو خوندم ولی هر کاری کردم که نظرم بیاد ، نظرم نیومد که نیومد .. من نظرم نمی آد ، ولی باس بیاد ! هروقت نظرم اومد به چشم . ولی فک می کنم ما راننده جماعت می تونیم نقش اصلی رو توی این چیدمان فرهنگی و معضلات اخلاقی اون و احیانا تبعات اجتماعیش ( یعنی دعوای طرفین با هم یر این قضیه ! ) تو نمیری داشته باشیم . ( ای ول ! )

    سید خندان یه نفر ؛ سید خنداااااان
  • ملتمس نگاه..
  • پیرمردی نارنجی پوش در حالی که کودک را در آغوش داشت با سرعت وارد بیمارستان شد و به پرستار گفت:خواهش می کنم به داد این بچه برسید.
    بچه ماشین بهش زد و فرار کرد.
    پرستار : این بچه نیاز به عمل داره باید پولشو پرداخت کنید.
    پیرمرد: اما من پولی ندارم پدر و مادر این بچه رو هم نمی شناسم.
    خواهش می کنم عملش کنید من پول و تا شب براتون میارم
    پرستار : با دکتری که قراره بچه رو عمل کنه صحبت کنید.
    اما دکتر بدون اینکه به کودک نگاهی بیندازد گفت:
    این قانون بیمارستانه. باید پول قبل از عمل پرداخت بشه.
    صبح روز بعد…
    همان دکتر سر مزار دختر کوچکش ماتش برده بود و به دیروزش می اندیشید
  • ملتمس نگاه..
  • امام سجاد ع می فرماید

    ثَلاثٌ مُنْجِیاتٌ لِلْمُؤْمِن: کَفُّ لِسانِهِ عَنِ النّاسِ وَاغتِیابِهِمْ، وَإ شْغالُهُ نَفْسَهُ بِما یَنْفَعُهُ لاَِّخِرَتِهِ وَدُنْیاهُ، وَطُولُ الْبُکأ ‏عَلی خَطیئَتِهِ .

    سه چیز موجب نجات انسان مومن خواهد بود:

    نگهداری زبانش از حرف زدن درباره مردم غیبت آنان،

    مشغول شدنش به خویشتن با کارهایی ‏که برای آخرت و دنیایش ‍ مفید باشد.

    و بسیار گریستن بر اشتباهاتش.‏
  • ملتمس نگاه..
  • امام حسین علیه السلام فرمودند:

    إنَّ حَوائِجَ النّاسِ إلَیکم مِن نِعَمِ اللهِ عَلَیکم فَلا تَمَلُّوا النِّعَمَ

    نیاز مردم به شما از نعمتهای خدا بر شما است، از این نعمت افسرده و بیزار نباشید.

    (نزهه الناظر،ص 81)
  • ملتمس نگاه..

  • ذاکر اهل بیت بود. از آن انسان های بااخلاص که خاک جبهه او را عاشق و شیدا کرد. سیدمجتبی جهاد اکبر را از دوران جنگ آغاز کرد و با پایان جنگ ادامه داد. او برای خود قوانین خاصی داشت. خودش را در سختی قرار می داد تا در خودسازی موفقتر باشد. می گفت: باید خاکریز جنگ را به داخل شهر بکشانیم. یعنی باید جوانان را با شهدا آشنا کرد. در این راه خالصانه تلاش کرد. هیئت رهروان را در شهر ساری فعال نمود. او جوانان بسیاری را با اهل بیت آشنا کرد. بارها گفته بود: من سی سال بیشتر وقت ندارم. باید تلاش کنم. نتیجه تلاش او تربیت صدها جوان در شمال کشور بود. دی ماه 1375 و درست در سی سالگی عوارض شیمیایی به سراغ او آمد و در یازدهم همان ماه به شهادت رسید.

    سیدمجتبی وصیت کرد که در کنار مزارش روضه حضرت زهرا(س) خوانده شود تا مادرش در کنار پیکرش حاضر شود. بعدها پیغام داد که همینگونه شد! از تاریخ شهادت او حضورش بیشتر حس می شود! صدها جوان در اقصی نقاط ایران به واسطه او هدایت شده اند! "شهید سید مجتبی علمدار"
  • ملتمس نگاه..
  • برای __ناشناس__:




    از شیخ بهایی پرسیدند: خیلی سخت میگذرد.چه باید کرد؟شیخ میفرماید :خودت میگویی سخت میگذرد سخت که نمیماند.... پس خدا رو شکر که میگذرد نمیماند...


    من خیلی به شما و حرفاتون فکر کردم.
    فکر میکنم مشکل شما فقط و فقط از ضعف ایمانه.نبود دین در زندگیتونه.نبود خدا...

    حضورشو احساس کنید و با تمام وجود بهش عشق بورزید و بهش خوشبین باشید...
    یا علی






  • ملتمس نگاه..
  • شهــدا شرمنـــده ایم ...

    بعد از شما دیگر شهرمان بوی خدا نمی دهد...!!
    خیابان هایمان را به نام شما زینت دادیم

    ولــــــــی...!!!
    آنقدر خیابان ها پر شده از دختران بزک کرده و پسران شبیه دختران...
    که دیگر یاذمان رفته رشادت های شما را

    شهید همت یادت هست که در وصیت نامه ات نوشتی...
    مجالس روضه را ترک نکنید..
    ولی وقتی هر پنجشنبه میریم جلسات هفتگی روضه...
    بعضی ها به ما میگن شما افسرده هستید...
    بعضی ها به ما میگن شما عقب افتاده اید از دنیا

    امـــــــــــا...!!!
    وقتی چند کوچه پایین تر وقتی صدای ساز و آواز و رقص میاد...
    میگویند اینها جوانند..!!بگذارید جوانی بکنند..!!

    پرچم یا حسین بر روی خانه ها را جمع کردیم...
    و به جای آن دیش ماهواره گذاشتیم..!!
    و هر روز شبکه های فارسی زبان را رصد میکنیم که نکنه...
    شبکه جدیدی آمده و از دستمان برود

    شهــدا شرمنـــده ایم ...
  • ملتمس نگاه..
  • بسم رب الشهدا و الصدیقین

    نمازهایت را عاشقانه بخوان. حتی اگر خسته ای یا حوصله نداری ، قبلش فکر کن چرا داری نماز میخوانی و با چه کسی قرار

    ملاقات داری.آن وقت کم کم لذت میبری از کلماتی که در تمام عمر داری تکرارشان می کنی. تکرار هیچ چیز جز نماز در این دنیا

    قشنگ نیست...



    "شهید مصطفی چمران "
  • ملتمس نگاه..
  • چادرم را سپرده ام به خودت ...

    وقتی بلند بلند در کلاس می خندی چادرم دردش میگیرد، وقتی با فلان پسر کلاس، راحت می گویی و می خندی، نبض چادرم می ایستد. وقتی بخاطر دیرکردنت سر کلاس، با خنده و هزار عشوه و ناز قربان صدقه ی استاد می روی، دل چادرم می گیرد. وقتی صدای تق تق کفشت و بوی ادکلن فرانسوی ات در سالن می پیچد دل چادرم میلرزد. وقتی از آرایش صورت ات... وقتی هزار نگاه و حرف دنبال چادرم بود، سر چادرم گیج میرفت...
    چادرم را دوست دارم، نه شاید عادت کرده باشم روی سرم باشد،نه!اما با این همه کنارش نمی گذارم...

    + بانو جان! دل چادرم اینروزها شکسته ست... و میدانم دل تمام کسانی که "اعتقاد سپیدی را برسر دارند"... پر از بغض است..
    +بانو جان! چادرم را سپردم به خودت.. و خودم را به چادرت..

    +من آن زمان چادر به سر داشتم. دکتر اشاره کرد چادرم را در بیاورم تا راحت‌تر بتوانم مجروح را جابه جا کنم. همان موقع که داشتم از کنار او رد می‌شدم تا بروم توی اتاق و چادرم را دربیاورم، مجروح که چند دقیقه‌ای بود به هوش آمده بود به سختی گوشه چادرم را گرفت و بریده بریده گفت:
    من دارم می‌روم که تو چادرت را در نیاوری. ما برای این چادر داریم می‌رویم... چادرم در مشتش بود که شهید شد...(خاطرات یک پرستار)

    +التماس دعا
    پاسخ:
    سپاس عزیزم
    این اتفاق برای خودتون افتاده؟
    البته برعکسشم برای من و دوستم اتفاق افتاد!!!
    پاسخ:
    بله
    سلام
    واقعاّ جای تاسف داره هرکسی به فکر آسایش خودشه نمیدونم به سر غیرت مردها چی اومده چرا کسی به این فکر نمیکنه که ناموس جامعه هم ناموس خودشه ،فراموش کردیم
    که پیامبر(ص)همه زنان ومردان مسلمان رو خواهر و برادر ایمانی معرفی کرده حالا چه
    برسه به یه خانم هموطن وهمشهری ،جز خودخواهی وبی غیرتی نمیتوان چیز دیگری نام نهاد
    یه تاسف هم برای برنامه ریزان جامعه که ادعای اسلامشون گوش فلک روکر کرده ولی دریغ
    از یه ذره امنیت برای بانوان
    جواب با لفاظی بعضی ها رو نمی خوام ازشون می پرسم که آیا ناموس شما میتونه به تنهایی برای پیاده روی و ورزش بیرون بره آیا میتونه براحتی وبدون کمترین مزاحم اگه برای خرید بیرون رفت وهوا تاریک شد امنیت داشته باشه از همون مغازه دار گرفته تا راننده تاکسی میخوان ایجاد مزاحمت کنند .
    کشورهای اسلامی که خیلی هم ادعایی ندارن حکومت برای رفاه بانوان تسهیلاتی برای خرید ورفت وآمد آنها ایجاد کرده توی جامعه ما که پاکترین ونجیب ترین بانوان رو داریم
    متاسفانه ظلم زیادی در حق بانوان میشه ، یک موردش رو در بالا میبینید . ایکاش یاد میگرفتیم وقتی قرار بندگی کنیم همه دستورات خدارو
    بپذیریم حتی قسمتهایی رو هم که دوست نداریم وقتی واقعاّ خدا رو ولی خودمون قرار بدیم حواسمون به کارهامون هست مراقب دیگر بندگان خدا هم هستیم اگه واقعاّ ایمان داشته باشیم که رضایت خالق در رضایت مخلوقه وهمه ما دریک مسیر تولد تا مرگ همسفر
    هستیم فقط به منفعت خودمون فکرنمیکنیم
    فکر نمیکردیم فقط پول دربیاریم ولو از بیت المال مسلمین،کار من انجام بشه یامن راحت
    باشم به دیگری کاری ندارم.ایکاش یکم بیشتر همدیگر رو دوست داشتیم.
    خواهر نجیبم ببخشید درمقابل فرمایشات شما درس پس میدم.
    درمورد مطلبی که نوشتید شاید یه زن نخواد یه ماشین رو دربست بگیره وبایه مرد تنهاباشه گاهی به لحاظ مالی وبیشتر بجهت حجب وحیای خدادادی که یه زن باایمان حفظش کرده بنظر من صبر کنه تا ماشین بعدی ولو به قیمت دیر رسیدن که خدا حتماّ پاداش صبر رو هم بهش میده ، ازکجا معلوم که اون آقا خودخواه برای اینکه کارش زودتر انجام بشه ومنتظرمسافر دیگه ای نمونه جاشو عوض نکنه.
    خانم صامتی عزیز سلام مشکل اینه که ما نمیخواهیم خودمونو جای دیگران بزاریم اگر اون خانم احساس اون مرد و اگر اون مرد احساس اون خانمو درک می کرد و می فهمید چه مشکلی داشت که بیاد عفب بشینه.؟ یاده بازی بچگیهامون افتادم که تو مهد کودک صندلی میزاشتیم وسط هر کی زودتر مینشست برنده میشد ! حالا اون آقا زودتر رسیده و صندلی جلو رو حق خودش میدونه ! شایدم فکر میکنه در مسابقه ی صندلی اول شده! .فکر میکنم درک مون نم کشیده . حالا شما بلاخره چه کار کردید چطور سروقت به جلسه رسیدید ؟ دوستون دارم هر وقت میام اینجا کلی موضوع جدید برای فکر کردن می بینم خیلی دوستون دارم کاش شما خواهرم بودید به برادرتون حسودیم میشه که شما رو داره
    پاسخ:
    سلام عسل بانوی عزیز
    ممنون که در گفتگو شرکت کردی .خانمم نتیجه ی دادگاه چی شد ؟با شما موافقم ولی چه راه حلی به نظر شما می رسه ؟ مابقی این ماجرای واقعی رانشالله تا آخر هفته می نویسم 
    دلیلی نداره ما جای خودمون تغییر بدیم تا شما راحت بشینی! بعدشم اون آقا کار اشتباهی انجام نداده که باعث نارحتی شما بشه نخواسته جاشو تغیر بده فقط همین
    چند روز قبلم این اتفاق برعکس اش برام رخ داد یه خانوم جلو بود 2تاهم عقب, رفتم به جلویی گفتم اگر امکان داره بیاین عقب برگشت گفت امکانش نیست!!
    پاسخ:
    جالبه شما انقدر ناشناسید که حتی برای شما آی پی هم درج نشده ! 
    ازیک بعد نظر شما درست ولی وقتی این مساله رو  تعمیم بدهیم باید به دنبال انجام  بهترین کار و یا کار بهتر باشیم . رفتار های اجتماعی ما نباید تنها بر اساس منفعت شخصی صورت بگیرد که اگر اینچنین باشد جامعه ، اخلاقی نخواهیم داشت این یک وظیفه ی اجتماعی است که هریک از ما که آگاه تر است به اخلاقی شدن جامعه کمک کند . ماجرای تاکسی نمونه ی بسیار بسیار کوچکی است باید همین رفتار های اجتماعی را تحلیل کرد ریشه در چیست
    همین مردان تا چند سال پیش اینچنین رفتار نمی کردند و یا تعداد بسیار محدودی مفهوم اینکه یک خانم و یا آقا از نشستن در کنار دیگری معذب است را در ک نمی کردند ! 
    چه نگاهی در درون فرد سبب بروز چنین رفتارهای بیرونی است ؟ 
    این نگاه درونی چه رفتار های دیگری را در محیط های دیگر ایجاد خواهد کرد ؟
    پیشنهاد شما به خانم ماجرای تاکسی چیست؟ 
  • بنده ی خدا
  • همون تاکسی رو دربست کرایه کردی
    باید دربست بگیرید واین مردها هم کلام نشید. ویا از راننده بخواید که به مسافر بگه
    طولانیه، ولی قول میدم اگه تا آخرش بخونین پشیمون نمی شین:



    توی این روزهای بارانی اخیر منتظر تاکسی موندن واقعا خیلی سخته مخصوصا وقتی راننده ها هم بی انصافی به خرج داده و از جابجایی مسافر به صورت عادی خودداری کنند. این اتفاق برای ما رخ داد و راننده خط بی توجه به صف مسافران که منتظر ماشین بودند کنار خیابون داد میزد: "دربـــــــــــــــــست". نگاه معنی دار و اعتراض های گاه و بی گاه مسافران هم راننده رو کلافه کرده بود و هم ما رو، به خاطر همین من و یک خانم و دو آقای دیگه با همدیگه ماشین رو با کرایه ۶۰۰۰ تومن دربست گرفتیم که برای هر مسافر نفری ۱۵۰۰ تومن می افتاد درحالی که کرایه خط فقط ۵۵۰ تومن بود. به هر ترتیب سوار تاکسی شدیم و راننده شروع کرد از مشکلات ماشین و گیر نیومدن لاستیک و بنزین آزاد زدن صحبت کردن و به اصطلاح همون جلسه شروع شد.

    کنار راننده مرد جوانی نشسته بود که انگار از خیس شدن زیر بارون دل خوشی نداشت. وقتی سخنرانی راننده درباره مشکلات بنیادی مملکت شروع شد خیلی سریع خودش رو وارد بحث کرد که بهتره ادامه بحث رو به صورت یه گفتگوی دو طرفه دنبال کنیم:

    راننده تاکسی: برادر خانمم یه وام ۶ میلیون تومنی میخواست بگیره مجبور شد ماشینش رو بذاره به عنوان وثیقه. بنده خدا الان خورده به مشکل دارند ماشینش رو مصادره می کنند. یه عده دزد دارند میلیارد میلیارد اختلاس می کنند کسی هم خبردار نمیشه اون وقت این جوون رو ببین چجوری سر میدوونند!

    مسافر: نوش جونش!

    راننده: (نگاه متعجب) نوش جون کی؟

    مسافر: نوش جون کسی که ۳۰۰۰ میلیارد تومن خورده!

    راننده: (با لحن عصبی آمیخته به تمسخر) نکنه اون بابا فامیل شما بوده؟

    مسافر: نه! فامیل من نبوده اما یکی بوده مثل همین مردم. مثل شما! مگه این یارو از مریخ اومده اختلاس کرده؟ یا اون مدیر بانک از اورانوس به ریاست رسیده بوده؟

    راننده: نه آقا جان اونا از ما بهترون اند. من برای یک جفت لاستیک باید ۳ روز برم تعاونی اون وقت اون ۳۰۰۰ میلیارد تومن رو میخوره یه آبم روش!

    مسافر: خب آقا جان راضی نیست نخر! لاستیک نخر...

    راننده: (با صدای بلند) چرا نامربوط میگی مرد حسابی؟ مجبورم بخرم! لاستیک نخرم پس چجوری با ماشین کار کنم؟

    مسافر: وقتی شما که دستت به هیچ جا بند نیست و یه راننده عادی هستی وقتی میبینی بارندگی شده و مسافر مجبوره زود برسه به مقصد میای ماشینی که باید تو خط کار کنه رو دربست میکنی...

    راننده پرید وسط حرف طرف که: آقا راضی نبودی سوار نمیشدی!

    مسافر: (با خونسردی) میبینی؟ من الان دقیقا حال تو رو دارم وقتی داشتی لاستیک ماشین میخردی. مرد حسابی فکر کردی ما که الان سوار ماشین تو شدیم و ۳ برابر کرایه رو داریم میدیم راضی هستیم؟ ما هم مجبوریم سوار شیم!
    وقتی تو به عنوان یه شهروند عادی اینجوری سو استفاده میکنی از مدیر یه بانک که میلیاردها تومن سرمایه زیر دستشه چه انتظاری داری؟ اون هم یکی مثل تو در مقیاس بالاتر.

    راننده آچمز شده بود و سرش تو فرمون بود...

    مسافر که حالا کاملا دست بالا رو داشت با خونسردی ادامه داد: دزدی دزدیه...
    البته منظورم با شما نیستا ولی خدا وکیلی چند درصد از مردم ما اون کاری که بهشون سپرده شده رو خوب انجام میدن که انتظار دارند یه مدیر بانک کارش رو خوب انجام بده؟ منتهی وقتی اونا وجدان کاری ندارند کسی بویی نمیبره اما گندکاری یه مدیر بانک رو همه میفهمند. برادر من تو خودت رو اصلاح کن تا اون مدیر بانک جرات همچین خلافی رو نداشته باشه.

    راننده که گوشاش تو اون هوای سرد از شدت خجالت حسابی سرخ شده بود گفت: چی بگم والا!

    من اولین نفری بودم که تو مسیر باید پیاده میشدم و طبیعتا طبق قرار اجباری با راننده باید ۱۵۰۰ تومن کرایه میدادم. وقتی خواستم پیاده شم یه اسکناس ۲۰۰۰ تومنی به راننده دادم. راننده گفت: ۵۰ تومنی دارید؟ با تعجب گفتم: بله دارم و دست کردم تو کیفم و یه سکه ۵۰ تومنی به راننده دادم. راننده هم یک اسکناس ۱۰۰۰ تومنی و یک اسکناس ۵۰۰ تومنی بهم برگردوند و گفت: به سلامت!

    همونطور که با نگاهم تاکسی رو که تو هوای بارونی مه آلود حرکت می کرد رو دنبال می کردم چترم رو باز کردم و پولا رو تو کیفم گذاشتم... آروم شروع کردم به قدم زدن و با خودم فکر می کردم یعنی من هم باید خودم رو اصلاح کنم...
    پاسخ:
    جالب بود . ممنون

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">