جناب میلادی و دوستان بزرگوارهمانطور که پیشتر اشاره شد برای اصلاح روابط دو کنشگر ، هم باید رفتار کنشگر 1 و هم کنشگر 2 و هم محیط روابط دو کنشگر اصلاح گردد درغیر اینصورت به نتیجه ی مطلوب یعنی به کنش مناسب از سوی کنشگرها نخواهیم رسید . اما در خصوص مرد تقاضا ، زن عرضه . عرضه و تقاضا از مفاهیم اولیه و پایه در علم اقتصاد هستند که در طول تاریخ اقتصاددانان در پی حل مسایل اقتصادی حتی اقتصاد سیاسی از طریق این دو پارامتر بوده اند در بین اقتصاددانان شناخته شده و مطرح همواره از سوی تقاضا به سمت عرضه حرکت می کنند یعنی تمام مفاهیم ، پارامترها و نسبت میان آنها را بر اساس ایجاد تقاضا و سپس عرضه ی فراوان محصول معین می کنند تا جایی که نظریه ی راگنار نورکس می گوید تقاضا ، عرضه ی خود را ایجاد می کند ، و تقاضا را مبنای تولید بیشتر محصول می داند . اکثر نظریه پردازان اقتصادی بر ایجاد تقاضای بیشتر تاکید دارند به گونه ای که کاهش سطح تقاضا را عاملی منفی در رشددر آمد سرانه به حساب میاورند .بنابراین همواره حرکت از سوی تقاضا به سوی عرضه است تا تقاضایی نباشد عرضه ای صورت نخواهد گرفت و یا آنقدر کمرنگ خواهد بود که می توان گفت هنگامی که تقاضا صفر است عرضه نیز صفر خواهد بود .
در این میان مراجعه به کلام خداوند و شیوه ی شرع مقدس برای اصلاح ارتباطات اجتماعی زن و مرد بهترین مسیر است خالق زن و مرد هم او که صلاح بشر را بیش از خود او می شناسد مردان و زنان را در خصوص پوشش و ورفتار عفیفانه در موارد مختلف راهنمایی می کند بر اساس آیات 30 و 31 سوره نور
خداوند ابتدا مردان را به کم و کوتاه کردن نگاه از زنان فرا می خواند یعنی دوری از چشم چرانی یعنی مردان نسبت به نگاه تحریک پذیرند و از همین ناحیه هم توصیه به غض بصر شده اند . شان نزول آیه در کتاب کافی هم به همین اشاره دارد ، جوانی که به جهت دنبال کردن و نگاه طولانی به زنی صورتش در اثر تیغی بر روی دیوار خراشیده و خون آمد
در آیه ی بعد زنان را به پنهان کردن زینت و رعایت حدود حجاب فرا می خواند و در آخر همه ی جامعه اعم از زن و مرد .
در واقع آنچه به روشنی دریافت می شود خداوند نیز برای اصلاح جامعه ابتدا به مرد سپس به زن و در آخر به جامعه اشاره دارد .
البته به نظر بنده در جامعه ی اسلامی حکومت نیز از جایگاه خاصی در اصلاح روابط اجتماعی برخوردار است چنانکه پس ازآموزش افراد باید از راهکارهای سلبی استفاده کند (گشت ارشاد ) تا از حقوق فردی دفاع کند ولی این امر پس از آموزش و آگاهی بخشی در همه ی سطوح جامعه اثربخش خواهد بود . چنانگه گاهی رفتارهای زنتده ای از مردان زنان در جامعه دیده می شود که از آن می توان به ناامنی اجتماعی یاد کرد به عنوان مثال بنده خود شاهد رفتار زننده ای با خانم های محجبه و هتک حرمت ایشان بوده ام حال حکومت چنین افرادی که به عمد و از سر آگاهی در جامعه ی اسلامی چنین عمل می کنند نباید برخورد کند؟
گاهی مردان به گونه ای لباس تنگ می پوشند و خود را می آرایند که شرم داری از نزدیکی ایشان عبور کنی آیا حکومت اسلامی نباید با چنین افرادی برخورد کند ؟
در مقابل زنان بیماری نیز رفتارهای خلاف عرف و شرع در جلب توجه مردان انجام می دهند با این رفتارها از سوی هر جنسیتی باید برخورد شود و بر کسی ضرورت این امر پوشیده نیست .بحث در این زمینه بسیار است. ادبیات پارسی آنچنان به زبان هنر از آموزه های اخلاقی می گوید که گاهی یک کتاب در یک متن ادبی یا شعر خلاصه می شود در پایان خالی از لطف نیست به متن زیر برگرفته از جوامع الحکایات محمد عوفی توجه کنیم :
آورده اند که وقتی مردی بود خیّاط ــ در عفاف و صلاح؛ و زنی داشت عفیفه، مستوره، و با جمال و کمال، و هرگز خیانتی از وی ظاهر نگشته بود.روزی زن در پیش شوهر خود نشسته بود، و زبان به تطاول گشاده، و به سبیل ِ منّت یاد می کرد که:
” تو قدر عفاف من چه دانی و قیمت صلاح من چه شناسی، که من در صلاح زبیده وقت و رابعه عهدم “.مرد گفت:” راست می گویی، امّا عفاف تو به نتیجه عفاف من است. چون من در حضرت آفریدگار راست باشم، او تو را در عصمت بدارد”.زن را خشم آمد، گفت:” هیچ کس زن را نگاه نتواند داشت، و اگر مرا وسیلت صلاح و عفّت نیستی، هر چه خواستمی بکردمی.مرد گفت:” تو را اجازت دادم به هر جا که خواهی برو و هر چه می خواهی بکن”.زن، روز دیگر خود را بیاراست و از خانه برون شد، و تا به شب می گشت، و هیچ کس التفات به وی نکرد ــ مگر یک مرد گوشه چادر او بکشید و برفت.چون شب در آمد، زن به خانه باز آمد. مرد گفت:” همه روز گردیدی و هیچ کس به تو التفات نکرد ــ مگر یک کس، و او نیز رها کرد.زن گفت:” تو از کجا دیدی؟”. مرد گفت:” من در خانه بودم، امّا من در عمر خود در هیچ زن نامحرم به چشم خیانت ننگریسته ام، مگر وقتی ــ در جوانی ــ گوشه چادر زنی را گرفته بودم، و در حال پشیمان شده رها کردم. دانستم اگر کسی قصد حرم من کند، بیش از این نباشد”.زن در پای شوهر افتاد و گفت:” مرا معلوم شد که عفاف من از عفاف تو است”.