درددل
بانوجان خواهر عزیزم
کمی منتظر بمان با تو حرف دارم...
به یقین تمامی دوستان وبلاگ نویس که در ایام انتخابات دردنیای مجازی به اطلاع رسانی پرداختند در مشارکت مردمی انتخابات سهمی غیر قابل چشم پوشی دارند چرا که اینان نیز همچون سربازان خط مقدم با قلم و آبروی خویش به میدان آمدند و گستره ای از اطلاعات و دامنه ای از انتخاب را فراروی مخاطب قراردادند،که صد البته هریک بر حسب وظیفه آمدند وتا انتها ماندند. به راستی که علاقه ای نبود جز رضایت حضرت حق و سربلندی ایران و ایرانی. هرچند کم ولیکن به قدر یک سرباز کوچک وطن خرسندم که بودم اگرچه قرعه ای هم به نامی یادگار شد.
ز ا
معاون اجتماعی نیروی انتظامی حقیقتا زحمت کشیدند .مانده ام در وصف این پارادکس چه بنویسم؟ فاجعه ی این غفلت را چگونه تصویر کنم؟
وا اسفا ! از روزی که خود حجاب خود شویم
جناب معاون باید حافظ سرمایه های اجتماعی باشند آنگاه خود عروسک ناتوی فرهنگی را به آینده سازان تقدیم می کنند ، حتی به پسران!
یک نفر بگوید ما را چه می شود؟ شاید هم بهتر است بگوییم ایشان را چه شده است؟
به یقین کار و تلاش در تمامی فرهنگهای شناخته شده امری پسندیده است .اما این کارو تلاش در برخی بخش ها آنچنان سبب زحمت شهروندان است که بهتر است انجام نشود!
تلاش این کارگران اگرچه نیکو ولی در طول روز بسیار سبب مزاحمت و ترافیک است .بر اساس قواعد مدیریت شهری جمع آوری زباله باید در شب انجام شود البشود.حال آنکه مدتی است در برخی مناطق تهران از جمله منطقه ی 13 و 8 تهران جمع آوری زباله در طول روز و با مزاحنت های فراوان ماموران شهرداری برای شهروندان انجام می شود که کمترین زحمت این ماموران ایجاد ترافیک است.
واقصد فی مشیک و اغضض من صوتک ان انکرالاصوات لصوت الحمیر (سوره لقمان ، آیه 19)
و در رفتارت میانه روی کن و سخن آرام گو(نه با فریاد بلند) که بلند ترین صدا ها صوت الاغ است
خداوندا! مرغ دلم را با شاخه های توسل و توکلت مأنوس ساز و کبوتر فطرتم را از گزند دام و دانه هوس مصون دار و پیوسته با نغمه حق حق دمسازش گردان
خدایا! روح با نشاط عبادت را در کالبد بی رمق بندگی ام بدم. شهد شیرین ذکرت را به کام مناجات هایم بچشان و مهر اُوراد و اسمای نیکویت را به دل زبان بینداز.
کریما! دادگاه وجدانم را لحظه ای از حکم های منصفانه الهامت محروم مساز و شلاق نفس لوّامه ام را پیوسته بر تن نیت های شوم و افکار زشتم فرودآر و با آتش نشان عنایت خودت، لهیب وسوسه های شیطانی که در درون من شعله می کشد را سرد گردان و هوس های زشتم را با حکم نافذت محکوم به حبس عدم و فراموشی کن.
هستی بخشا! قاضی اراده و اختیارم را به اسحله قوی حکم صواب مجهز گردان و سازمان پیچیده اراده ام را مزیّن به قوانین الهی و صبر و همت گردان و نظام رفتارم را لحظه ای از اجرای آئین نامه های بندگی ات خالی مساز.
توبه پذیرا! مرداب عَفنِ گناهم، حال پرستشم را به هم زده. عفونت عصیان به قلب عبادتم زده و گرگ وسوسه به پیکر وجدانم حمله ور شده. پس ای معبود! رنگ غفلت و زنگ خودخواهی را از آئینه عقل و دلم بزُدای و کام فطرتم را تشنه پرستش خود گردان و جرعه های معرفتت را به دل هجران کشیده ما بچشان.
الها!دست عنایتت را به تار دلم کش تا برای همیشه به ریسمان الهی ات چنگ زنم. و کاری کن که تنها از تالار زیبای فطرتم موسیقی ذکر تو به گوش جانم برسد.
آفریدگارا! داستان بلند خدایی ات را به گوش تأمل و بندگی ام بخوان و قصه شیرین خلقت خلیفه الهی ام را از زبان شیرین الهامت برایم بازگو تا بلندای کرامت و فضیلت انسانی ام را در آئینه تعجب و حیرت ملائکه نگران از پرستشمان باز بینم؛ همان هایی که از سر دلواپسی، سر بر آستان کبریائی ات فرود آوردند و گفتند آیا می خواهی کسی را بیافرینی که در زمین خون ریزی می کند و فساد؟ و در جوابشان گفتی من از این بشر چیزهایی می دانم که شما از آن بی خبرید.
بی نیازا! در رود رفتارم تنها آب خلوص جاری ساز و رشته دراز خواسته هایم را به ریسمان محکم استجابت و مهر خود پیوند زن.
معبودا! وقتی که طلوع خورشید را در سجاده تکوینی تابش می بینم، زمانی که رکوع خورشید را در افق ستایش می بینم و لحظه ای که به سجده و افول خورشید می نگرم، از عبادت خود خجل می گردم؛ پس ای مهربان! خورشید فطرتم را در قیام و قعود دائمی نمازت درآور که
خوشا آنان که اللّه یارشان بی | که حمد و قل هو اللّه کارشان بی |
خوشا آنان که دائم در نمازاند | بهشت جاودان بازارشان بی |