منصوره صامتی

کارشناس فرهنگی

منصوره صامتی

کارشناس فرهنگی

منصوره صامتی

رویای 1400 ساله ی مسلمانان جهان در حکومت اسلامی ایران به تحقق پیوسته و امروز این ظرفیت عظیم فرصتی تکرار نشدنی است. معتقدم که انسان به ضرورت ماهیت الهی و اندیشه ی خویش یک رسانه است وامروز در عصر رسانه ضروریست تا دغدغه های فرهنگی ،اجتماعی و سیاسی مان را باهم شریک شویم، باشد که در مسیر زمان به جامعه ی مهدوی نزدیک شویم."زندگی بهتر حق مسلم ماست!"

و همچنان که رهسپار آینده ایم بیندیشیم که :

ما ازین قرن نخواهیم گذشت
ما ازین قرن نخواهیم گریخت
با قطاری که دگران ساخته اند
هیچ پروازی نیست برساند ما را به قطار دوران
و به قرن دگران
مگر انگیزه و عشق ،
مگر اندیشه و علم ،
مگر آیینه و صلح
و تقلا و تلاش
بخت از آن کسی خواهد بود که مناجات کند با کارش
و در اندیشه ی یک مساله خوابش ببرد
و کتابش را بگذارد زیر سرش و ببیند در خواب حل یک مساله را
باز با شادی در گیری یک مساله بیدار شود ...

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات

چادر به سبک هوخشتره!

منصوره صامتی |

اندکی به این مدل  فانتزی از چادر پوشیدن  که در جدیدترین سریال های رسانه ی ملی به هزینه ی بیت المال تبلیغ می شوند !بیندیشیم

  • منصوره صامتی

جوان ، اعتقاد ، اعتماد

منصوره صامتی |

اگر زنده بودم  و توفیق بود می نویسم ، اگر هم نبودم پیشنهادی برای شما تا بنویسید 

  • منصوره صامتی
فرستاده شده در ۱۴ دی ۹۲، ۱۳:۳۸:۰۸ برای مطلب نمایش ویرایش گزینش های سفارشی و دسته گل های ...! )

 سلام خانوم صامتی.خسته نباشید . ببخشید یک سوال داشتم.قول بدید بهم نخندید. من واقعا معنی و مفهوم ازدواج فانتزی رو نمیدونم.میخواستم بدونم به چه نوع ازدواجهایی میگن ازدواج فانتزی؟ چون شما در همین پست در جواب اقای فارسیانی چند بار از ازدواج فانتزی نام بردید و کلا در سایتتون و در چندین پست نقدی رو به این گونه ازدواج داشتید میخواستم بدونم یعنی چه نوع ازدواجی؟ همینجوری داشتم فکر میکردم و به این نتیجه رسیدم که شاید منظورتون ازدواجهایی که فقط جهت تولید نسل هست میباشد.درسته؟؟؟؟؟ یا معنی چیز دیگریست؟ لطفا اگه ممکنه معنیش رو به منم بگید. پرسش خوبی مطرح شد بنابراین امیدوارم توضیحات مناسب باشند.

 در واقع مفهوم فانتزی و زندگی در سبک فانتزی یک مفهوم عمیق است که حدود دو قرن است وارد زندگی بشر شده ، ایده‌های جدیدی که ذهن ما را از یکنواختی جدا می‌کنند...قواعد و قوانین فیزیکی و طبیعی زیر پا گذاشته می‌شود...اولین فانتزی ها در ادبیات دیده شد ... با ورود رسانه در انواع مختلف از یک کتاب یا عکس گرفته تا یک فیلم، فانتزی ها در زندگی بشر هزاره ی سوم جلوه نمودند اگرچه بسیار محدود و ناچیز وجود داشتند.
 فانتزی در واقع سبکی به دور از ساختارهای شناخته شده است که برای هر حل هر مساله ای راه حلی خیالی ارائه می دهدکه البته مخاطب متوجه فاصله ی راه حل از واقعیت قابل دسترس نمی شود! به ظاهر به بیان خلاقیت اشاره دارد ولی در واقع به تخیلات دامن می زند و مخاطب را از مسیر اصلی زندگی خویش جدا می سازد.



      مادرسیطره ی رسانه هاوفانتزی های آنان برای جذب مخاطب به سر می بریم.

برای روشن شدن این موضوع بهتر است فرآیند تماشای یک فیلم را مرور کنیم و البته باید اندکی به مکانیزم مغز و هوشیاری آگاه باشیم . هنگامی که فیلمی تماشا می کنید به نوعی خود را کاندید نموده اید تا بوسیله ی فضای مجازی که فیلم شما را در آن قرار می دهد هیپنوتیزم شوید هرچه دقت شما بیشتر باشد شما عمیق تر هیپنوتیزم می شوید تا جایی که احساسات شما تحت کنترل فضای فیلم قرار می گیرد ممکن است گریه کنید ، بخندید ، بترسید...حتی ممکن است شنوایی شما تحت تاثیر فیلم از فضای واقعی در کمترین حالت باشد!و تا مدت ها آثار تماشای آن فیلم از لحاظ ذهنی و حتی جسمی همراه شما باشد که  از برخی تاثیرات آن آگاهید ولی از بسیاری اثرات دیگر ناآگاهید.

حتما می پرسید چرا؟
 علم اثبات کرده است که ذهن انسان (ذهن پیچیدگی های خاص خود رادارد که در این مجال فرصت توضیح نیست ) تفاوتی بین واقعیت و اطلاعاتی که شما از یک فضای مجازی در اختیار او قرار می دهید قائل نیست و همه ی آنچه در قالب پیام رسانه ای به ذهن شما داده می شود در ضمیر ناخودآگاه ثبت و اثرات آن بر روی زندگی شما باقی خواهد ماند!  هنگام خواب ذهن به تحلیل داده هایی می پردازد که برای شما مهمتر بوده اند ...
نوع فیلم هایی که برای تماشا انتخاب می کنید و یا کتاب هایی که مطالعه می کنید تعیین کننده هستند بدین معنا که  در طول زمان  ذائقه و نوع نگرش تان را تغییر خواهند داد . خودتان هم  نمی دانید چرا به طور ناگهانی نسبت به مدل خاصی از لباس ،آرایش و به طور کلی سبکی  از زندگی متمایل شده اید فردی که از شنیدن موسیقی خاص دچارکراهت داشت اکنون به شنیدن این نوع از موسیقی عادت دارد!  این تغییرات آنچنان آرام و آهسته از طریق  القائات رسانه در ضمیر ناخود آگاه  شما کاشت می شود که خودتان هم خبر نمی شوید...وصد البته این تاثیر عمیق تنها در ظاهر قضیه خلاصه نمی شود رسانه حتی می تواندطعم ها را به شما تلقین کند چنانچه نوع غذای دلخواهتان را هم تعیین خواهد کرد!
 با این مقدمه به پاسخ پرسش شما می پردازم تصور کنید در یک رسانه ی پر مخاطب همچون رسانه ی ملی برای تشویق جوانان به ازدواج فیلم هایی با این موضوع ساخته شود یعنی پیام اصلی فیلم باید ازدواج باشد یعنی به ذهن مخاطب ازدواج را تلنگر بزند ولی در حاشیه ی این متن چه می گذرد؟ شما پسر و دختری را می بینید که در شرایط ایده آل و یا با ویژگیهای خاص و استثنایی آن هم بسیار غیر طبیعی به دور از ساختارهای فرهنگی و هنجارهای جامعه ی ارزشی ایران با هم آشنا می شوند و در نهایت خوبی و خوشی همه چیز پیش می رود تا آنها با یکدیگر زیر یک سقف بروند ! به ظاهر این دختر و پسر هم که نگاه می کنید یکی چشمان سبز درخشان دارد و آن یکی قد رعنا ، این یکی آفتاب است و آن یکی مهتاب ، این یکی با تویوتا ی کروک سفید آمده و آن یکی با پنت هووس خانه پدری ! این یکی مهندس است آن یکی دکتر، خلاصه همه ی شرایط مهیاست و همه ی دغدغه ی فیلم بوسه ی عشق است ...
 حال آنکه باید از خود پرسید چند درصد جوانان ایرانی به سبک فانتزی اکثر فیلم های رسانه ی ملی باهم ازدواج خواهند کرد ؟شاید برگردان قصه ی فیلم در واقعیت ازدواج که نباشد هیچ کار به دعوای خانوادگی بکشد! باید پرسید که قصه ی فیلم شرح حال چند درصد از جوانان است ؟ این را هم بدانیم که رسانه ها برای جذب مخاطب به خلق فانتزی ها می پردازند ، در اینجا رسانه ی کوچکتری همچون یک وبلاگ هم می تواند مد نظر با شد .
 وقتی رسانه ها به تکرار فانتزی ها و زندگی به سبک فانتزی که همه چیز در آن بر وفق مراد پیش می رود حرف می زنند جوان به جای رفتن به زمین کشاورزی پدرش آن هم با اقلیم ایران که از اساس برای دامداری و کشاورزی مناسب است می رود دانشگاه تا دکتری ! بگیرد و بعد از 30 سال برود پشت میز و برود با دختر فلان کارخانه دار معروف، فلان دختر یکی یکدانه ، فلان دختر پولدار چشم آبی سیمین تن ... ازدواج کند و  وضعیت دختر را  هم شما حدس بزنید.
 دختر و پسر جوان و یا زن و شوهری که واقعیت زندگی خود را با واقعیت مجازی فیلم محک می زنند وقتی به تکرار موضوعی را فانتزی و به دور از حقیقت دریافت می کنند سلایقشان تغییر می کند ناگهان بعد از 15 سال خانمی بدون آنکه بداند واقعا چرا از شوهر قد متوسط که هرشب با بوی گند جوراب به خانه می آید جدا می شود!  در حضور مشاوربه خاطر می آورد که دلش می خواهد شوهرش شبیه فلان هنرپیشه باشد که نقش اصلی فلان فیلم را بازی می کرد و می گوید کلی تلاش کردم و نشد بله نمی شود چرا که شوهر واقعی با شوهر داخل فیلم فرق می کند یکی حقیقی است یکی فانتزی و خیالی .

 به پسر 30 ساله می گوییم چرا ازدواج نمی کنی می گوید هنوز دختر دلخواهم را نیافته ام در حالی که با یک مشاوره متوجه می شویم که تحت تاثیر فانتزی ها به دنبال دختر چشم و ابرو مشکی دردانه ای است که با یک نگاه، مبتلای لبخند معجزه اشف گردد دل ببازد ودین فدا کند! خوب، در دنیای حقیقی جستجو می کند ولی نمی یابد ...
اگر چه پرسش شما نبود ولی در این جا به راحتی می توان فهمید چرا دختر و پسر هایی که قبل از ازدواج اصطلاحا به مدت طولانی دوست بوده اند و به نوعی عاشق و معشوق بعد از ازدواج ناگهان آن حرارت و تپش و التهاب وصال را از دست می دهند؟
 دختران و پسران تحت تاثیر فیلم های ماهواره و برخی فیلم های نامناسب خودی،  فانتزی می شوند بدین معنا که به دختر و یا پسر نگاه می کنی او را کاملا شبیه یک هنرپیشه فیلم و یا حتی انیمیشن می بینی حتی فرم چشم ها آنگونه آرایش شده جراحی زیبایی که جای خود دارد و این دنیای فانتزی مشتریان خاص خود را دارند و این مشتریان که می شوند مثال هایی زنده، برای اجتماع خطرناک هستند چرا که دائم به زن ها و مردهای سالم تلنگر می زنند که اینگونه هم می شود زندگی کرد و حال آنکه آنها در واقع زندگی خیالی دارند که برای افراد سالم و عادی غیر قابل دسترس است .

 زنی 42 ساله تحت تاثیر فیلم های ماهواره با دوست ،26 ساله ی پسر خودش دوست شده رابطه برقرار کرده و حال می خواهد از شوهرش طلاق بگیرد جالب اینکه این خانم به مشاوره هم مراجعه می کند و از حال بد و افسردگی خویش می گوید به او می گوییم این کار اشتباه است به جز گرفتاری های معنوی و گناهی که انجام شده فاصله ی زندگی شما و این پسر بسیار زیاد است و شما دچار مشکل خواهید شد ... می گوید این حرفها را فقط در ایران می زنند ببینید الان در فلان سریال ماهواره ای خانم 50 ساله با یک پسر 30 ساله رابطه داشت عاشق شدند بعد هم از شوهرش جدا شد و با این پسر ازدواج کرد الان هم زندگی خوبی دارند!!! توجه کنیم که مخاطب ما یک دختر نوجوان نیست یک زن 42 ساله با سالها تجربه ی زندگی است !

رسانه ای که غرب تعریف کرد تنها به دنبال مخاطب است به دنبال ثروت است به دنبال در اختیار گرفتن ذهن هاست  برایش فرق ندارد یک دختر روستایی در علی آباد کتول باشد یا پیرمردی 70 ساله در سیدنی...
 و اما راه چاره چیست ؟

 موجز و مختصر بگویم انسان های صاحب اندیشه در دنیای واقعی زندگی می کنند و فاصله ی تصویر مجازی و حقیقی از زندگی را تمییز می دهند به همین جهت آسیب پذیری بسیار اندکی خواهند داشت. مطلب در این زمینه فراوان است ولی چه کنیم که در محدوده ی مکان و زمان محصوریم ! پرسش شما در واقع اشاره به پدیده ی قرن دارد وحواشی فراوان . اگر پرسشی باقی است مطرح بفرمایید
  • منصوره صامتی

زناشویی ابلهانه!

منصوره صامتی |
زناشوئی، بهترین شیوه بخشیدن، و باز بخشیدن است.
اما هرگز نمی توانیم فراموش کنیم که انسان ها همواره از هم جدایند. دوره پیش از زناشویی، دوره معجزه آسایی است که در آن به محبوب خود نزدیک می شویم، صحبت می کنیم، و آن جه را که به ما اجازه شادی و خوشبختی می دهد، می آموزیم، و درمی یابیم چه باید کرد تا این خوشبختی هرگز غروب نکند.

نمی توانیم اجازه دهیم که گذر ستمگرانه بامداد، نیمروز، عصر و شب به این افسون پایان دهد. برای این که شور و عشق اولیه زنده بماند، بخشی از اوقات هر کسی باید فقط به خود او تعلق داشته باشد. هیچ کدام از ما، آن قدر خردمند نیست که بتواند تصمیمی متداخل در زندگی دیگری بگیرد.

 کافی است فقط به یک قانون توجه شود – صداقت – و همه چیز دقیقاً همچون یک رویا خواهد بود. زناشویی به هیچ کس اجازه نمی دهد دیگری را به بردگی بکشد – مگر جایی که فرمان بر بودن را بر خود روا داری. در مقابل، فراسوی آن چه خود می خواهی، به دیگری آزادی بده. تنها می توانیم چیزی را بگیریم که می دهیم.

 برای مردمان هوشمند، بنیان ازدواج یک دوستی ناب است، تا در آن، برای دست یازیدن به رویاهای خود و رویاهای کسی که دوستش دارند، بجنگند. بدون این رویاها، زناشویی به ناهار و شام خوردنی در آشپزخانه تبدیل می شود. دو روح همانند وجود ندارد. در دوستی و در عشق، دو نفر، برای دست یافتن به چیزی آستین بالا می زنند، که اگر تنها باشند، نمی توانند به دست آورند.
 عبارت قدیمی در مراسم زناشویی: ...بدین ترتیب، تو فلانی را می پذیری، در سلامت و بیماری ... و غیره، کلاً ابلهانه است. چگونه کسی می تواند دیگری را بپذیرد؟ در این صورت، یکی از آن دو، وجود خود را کنار می گذارد – یا به عبارتی بهتر، آن زوج در کنار هم، هویت مستقل خود را از دست می دهند .
12 ژانویه 1922 برای ماری عزیزم جبران خلیل جبران
  • منصوره صامتی

اهل دانشگاهم!

منصوره صامتی |

به مناسبت فرا رسیدن ایام امتحانات در دانشگاهها و به احترام به نظر مخاطبین در این رسانه که اکثرا یا دانشجو بوده و یا در سنین دانشجویی به سر می برند ؛ شعر زیر تقدیم می گردد :

 با آرزوی موفقیت برای دانشجویان عزیز ، آینده سازان فردای ایران بزرگ اسلامی ؛

اهل دانشگاهم !

 روزگارم خوش نیست ؛ ژتونی دارم ، خرده پولی ، سر سوزن هوشی

 دوستانی دارم بهتر از شمر و یزید ! 

دوستانی همچون من مشروط و اتاقی که همین نزدیکی است ، پشت آن کوه بلند

اهل دانشگاهم !

 پیشه ام گپ زدن است گاه گاهی هم می نویسم تکلیف ، می سپارم به شما تا به یک نمره ی ناقابل بیست که در آن زندانی است ، دلتان تازه شود _ چه خیالی_ چه خیالی می دانم که گپ زدن بیهوده است . 

خوب می دانم دانشم کم عمق است .

اهل دانشگاهم!


قبله ام آموزش ، جانمازم جزوه ، مهرم میز ، عشق از پنجره ها می گیرم .همه ذرات مخ من متبلور شده است . درس هایم را وقتی می خوانم که خروس می کشد خمیازه ، مرغ و ماهی خوابند . 

استاد از من پرسید : چند نمره زمن می خواهی ؟ من از او پرسیدم : دل خوش سیری چند ؟!پدرم "استاتیک" را از بر داشت و کوءیز هم می داد .

 خوب یادم هست ، مدرسه باغ آزادی بود .درس ها را آن روز حفظ می کردم در خواب ، امتحان چیزی بود مثل آب خوردن . درس بی رنجش می خواندم ، نمره بی خواهش می آوردم . تا معلم پارازیت می انداخت ، همه غش می کردند . و کلاس چقدر زیبا بود و معلم چقدر حوصله داشت ، درس خواندن آن روز ، مثل یک بازی بود .

 کم کمک دور شدیم از آنجا ، بار خود را بستیم . عاقبت رفتیم دانشگاه ، به محیط "خس" آموزش .رفتم از پله دانشکده بالا ، بارها افتادم . در دانشکده اتوبوسی دیدم یک عدد صندلی خالی داشت . وه ، من کسی را دیدم که از داشتن یک نمره 10 دم دانشکده ، پشتک می زد . دختری دیدم که به ترمینال نفرین می کرد . اتوبوسی دیدم پر از دانشجو و چه سنگین می رفت . اتوبوسی دیدم کسی از روزنه ی پنجره می گفت «کمک» ! 

سفر سبز چمن تا "کوکو" ، بارش اشک پس از نمره ی تک ، جنگ اموزش با دانشجو ، جنگ دانشجویان سر ته دیگ غذا ، جنگ نقلیه با جمعیت منتظران ، حمله ی درس به مخ ، حذف یک درس به فرماندهی رایانه ، فتح یک ترم به دست ترمیم ، قتل یک نمره به دست استاد ، مثل لبخند در آخر ترم ، همه را من دیدم . 

اهل دانشگاهم ! اما نیستم دانش جو .کارت من گمشده است ..من به مشروط شدن نزدیکم . آشنا هستم با سرنوشت همه ی دانشجویان ، نبضشان را می گیرم ...

  • منصوره صامتی
سایت خبری ندای انقلاب نیز نوشت:
 «محمود کریمی مداح اهل بیت عصمت و طهارت علیهم‌السلام که بامداد چند روز پیش در یکی از اتوبان‌های تهران در حال حرکت بود از سوی سرنشینان چند خودرو مورد تهدید قرار گرفت.
 یک منبع نزدیک به محمود کریمی در خصوص جزئیات این اتفاق گفت: در این جریان سرنشینان این خودروها با ویراژ دادن اطراف خودروی حاج محمود کریمی وی را مجبور به توقف در حاشیه اتوبان می‌کنند.

وی ادامه داد: پس از توقف خودروی کریمی در حاشیه اتوبان، سرنشینان خودروهای مزاحم پیاده شده و به سمت خودروی کریمی می‌روند و این مداح که به همراه خانواده خود بوده برای دفاع از خانواده و دور کردن اراذل و اوباش اقدام به شلیک هوایی می‌کند که این کار هم نتیجه نمی‌دهد و نهایتا کریمی یک گلوله به سمت لاستیک ماشین یکی از این افراد مزاحم شلیک می‌کند که این گلوله به گلگیر خودرو اصابت می‌کند و نهایتا اراذل و اوباش از اطراف ماشین کریمی فاصله می‌گیرند.
 بر اساس اظهارات این منبع، محمود کریمی از سوی نهادهای مربوطه دارای مجوز حمل سلاح است. این منبع آگاه همچنین خاطرنشان کرد: به دلیل اثرگذاری حاج محمود کریمی در سال‌های اخیر و جذب جوانان به فرهنگ اهل بیت (ع) و ترویج این فرهنگ از سوی وی ما شاهد عصبانیت ضدانقلاب از این مداح اهل بیت هستیم.

 نکته جالب و تامل‌برانگیز در حمله اراذل و اوباش به محمود کریمی اینجاست که اولین بار خبر مورد نظر از سوی سایت صهیونیستی بالاترین و یک سایت بدنام وابسته به آقازاده فتنه‌گر منتشر شده است که نشان از سناریوی از پیش طراحی شده رسانه‌های معاند برای تخریب چهره‌های هیئتی و مذهبی دارد.»
  • منصوره صامتی
1. خاطره ها بخشی از هستی بشر است. می شود خاطراتی را تنها در حاشیه ذهن داشت نه در متن ذهن، اما نمی شود از آن بکل طفره رفت. اجتماع انسانی هرمقدار نیز تحول تاریخی و دورانی پیدا بکند وحتی بعد از گسست های اخیر و جدید معرفت شناختی وجامعه شناختی اش، بگمان سخت است که بتواند با خاطرات دنیای قدیم یکسره وداع بکند وآنها را به فراموشی بسپارد، چنانکه اصلا نبودند. داستانهای عتیق، جزوی از میراث بشری است ودر زمرۀ اینها، داستان پیامبران است. رسولان، گروهی از مهم ترین نمونه های انسانی بودند که در تاریخ کهن زیسته اند وتجربه ها واحوال واوصاف آنها هنوز هم دل کسانی را می برد ودلالتهایی ونشانه هایی با خود دارد. اینان البته منحصر به انبیای سامی وابراهیمی نیستند ولی ما به دلیل آنکه در بخشی از تقدیر تاریخی خود ، با دینداری از نوع اسلامی آن محشور شده ایم با انبیای ابراهیمی آشناتریم. حتی در این زمانۀ مدرن ومابعد مدرن نیز هرچند تفکیک ها وتمایزهای معرفتی وارزشی ونهادیِ مهمی روی داده است وخیلی از آنچه در گذشته از دین وپیامبر انتظار می رفت امروزه دیگر بحق انتظار نمی رود، اما بازهم خاطرات دینی گاه وبیگاه در ذهن وضمیر وزندگی کسانی وگروه هایی فعال می شود و به باقیماندۀ نیازهایی پاسخ می دهد که در آن سوی سرحدّات عقل مدرن برجای مانده اند و همچنان بر شرایط بشری ما سنگینی می کنند. گاه گاهی قصه های رسولان تاریخ، در زوایای پنهان جان من هم می آیند ومی روند. غوغایی می کنند و طنین در می اندازند. شگفت است، بارها شده که من انتظار نداشتم وپاک غافل از این خاطرات، که به یکباره واقعه ای روی داده است. انبیا، میهمانان ناخواندۀ خیال من از آن سوی دور ودراز تاریخ شده اند. تااندازه ای که خانۀ تنگ و محقر وجودم اجازه می داد، عزیزشان داشته ام و به آهی و دریغی و نجوایی، پذیرایی کرده ام. چندی است ایوب ویونس مدام می آیند ومی روند. گویا می فهمم چرا. تجربه های شان خیلی با دلهره ها و آلام این روزهایم آشنا می نمایند.....

 2. آن شب تنها بودم، دلم گرفته بود به اندازۀ همه دنیا. لشگری از شرور عالم ومصائب آدم، پیش چشمان خسته ام سنگدلانه رجز می خواندند، در ذهن رنجورم سخت می خلیدند و اعصاب معرفت وروح مرا با بیرحمی تمام می فشردند. از هرآنچه واژگان زیبا در زمرۀ عدالت ورحمت وحکمت وتئودیسه که گفته می شود، سخت آزرده بودم وبا خود (وشاید با هر خودِ بزرگ تر دیگر) به نجوایی خاموش می گفتم: اگر بهتر از این ممکن نبود پس چرا هستی شد به جای آنکه سر به سر نیستی باشد. می خواستم همۀ اشکهای بشریت مغموم را به علاوۀ اشکهای ماهیان دریاها و آهوان صحراها و مرغان آسمانها، یک تنه برعهده بگیرم و چشمه چشمه بر گونه های خویش بریزم وخود را در جاری آن بشویم وآرام شوم. من به رسم معمول این زمانه ودر حد ذهن حقیر خویش ، خرَد را باور دارم و به همان فرض مشهور من هم با اطمینان تمام قائل ام که تقلیل مرارتهای بشر بدون پروژۀ عقلانیت و آگاهی جدید، بدون سبب شناسی علمی وبدون کوشش معقول انسانی و بدون حکمرانی خوب و از این قبیل الزامات، میسّر نمی شود. اما لحظه هایی هست چنانکه گفتم همۀاین سور و سات امروزی به شکل مرموزی در می مانند وشاید آگاهانه کنار می کشند و مرا لختی با خاطرات کهن، با ناخودآگاه نهفته در گوشه های ناپیدای هستی ام، تنها می گذارند. میهمانان آن سوی تاریخ در این وقتهای بی وقتی، سر می رسند. آن شب تنها بودم، دلم گرفته بود به اندازۀ همه دنیا....

 3. یکی از همان تاریخیان دور، درِ خانه هستی مرا آرام می زد....این بار یونس بود. خسته از راه دراز. پیغمبری که در کودکی به من صراحت «به تنگ آمدن» و«زبان به شکوه گشودن» و آزرده خاطر شدن از خدا را آموخت. این طرح بودن ما، از بنیاد مشکل دارد. ما محکومین به زیستن ایم و مسأله ها وشرّ ها بیرون از شمار. گاه باید صمیمانه پرسید و صدها چرا در برابر خدا گذاشت. در کتب مطولی که خواندم هرکس تعریفی از عصمت می کرد چه بسا با انواع تشبثات. من امّا آن را در معصومیت ناراحتی های یونس می دیدم. یونس رفیق کودکی من بود وتا به امروز یاد او با من هست. آن شبِ تنهاییِ انسانی ام نیز، تا یونس آمد قدری سبک شدم. یونس از زیستن در این شرایط بشری خسته شد. رفیق نهنگان دریا شد: «وذاالنون اذ ذهب مغاضبا فظنّ ان لن نقدر علیه ونادی فی الظّلمات.................». یونس به قیمت صداقت و صراحتش، سختی کشید. یونس از وسعت دردها واز دشواری تقلیل مرارتها برافروخت و سراسیمه رفت. او تقدیر را سهل گرفت وتقدیر، او را سخت درهم فشرد. قرعۀ کشتی نشستگان به نام یونس زده شد واو محترمانه به دریا پرتاب شد؛ مثل بسیاری از قوانین محترمانه ای که تا به امروز هست وکسانی به نام آن رنج می برند و ندارند وکسانی به نام آن سود می برند و دارند. تصادف، بزرگترین قاعدۀ این دنیای کج مدار بود وهست وگویا بازهم خواهد بود. تصادفی است که کثیری از کودکان بیگناه این عالم در قحطی آفریقا پرتاب می شوند ونه در مهد کودکهای مدرن. تصادفی است که منابع در دست گروه هایی افتاده است و نصیب دیگران فقر وفاقه شده است. تصادفا، جنوب وشمال درست شده است، حاکم ومحکوم درست شده است. مؤمن وملحد درست شده است وتصادفا، ما به بهشت خواهیم رفت چون مسلمانیم و خیلی ها به جهنم خواهند رفت چون تصادفا مسلمان نیستند. اگر پای خدا را نیز به این «مسائل مگو» بکشیم، که غامض تر هم می شود!

 4. فرق یونس ونیچه، یکی هم این بود که نیچه در حسرت خدا، حزین ترین مرثیه های سرد فلسفی سرود اما یونس زیر بار جای خالی خدا نرفت وهمچنان او را جست. فرق مارتین بوبر با یونس این است که بوبر با خسوف خدا[i] کنار آمد ولی یونس در دل ظلمات باز نوری جست. یونس در شکم ماهی نیز امیدوار بود که امری متعال به غمزه می آید، منزه وبرتر از تمام آنچه ما تصور و تعریف می کنیم. معنایی فاخر هست در نهایت ناسازی و مستوری. فراوانی بیکرانی هست فراسوی همۀ محدودیتهایی که در خویش ودر پیرامون خویش بعیان می بینیم وبا آن دست به گریبان ایم. یونس در شکم ماهی نیز امید وآرزو داشت وایمان یعنی امید وآرزو. یعنی چنان زندگی کن که حقیقتی هست، که اوجی هست، که معنایی غایی هست. به رغم همه شواهد خلاف، تو مصمم باش که دعوتی از تو هست... تا یونس آمد، همۀ کائنات بیکباره شبستانی شد، پرشکوه تر از هر مسجد یا کلیسا یا آتشکده ودیر؛ با روشنی رازآلود ونغمه ای غریب وآشنا: فاستجبنا له ونجّیناه من الغمّ وکذلک ننجی المؤمنین... یونس به رغم تمام مصائبی که کشید، درک یوتوپیک از هستی واز انسان و از خود را از دست نداد. یونس به رغم همه آزاردگی هایش، باز فراوانی بیکرانی در هستی جُست. باز برمحدودیتهای بشری خویش واقف شد، باز برخود نهیب زد، باز سطح انتظارش را از خود بالا برد وسطح توقعاتش از دیگران را پایین. باز بودن در اینجا را فرصتی دید و زیستن با مردمان را بر دیدۀ منت نهاد. یونس با غوطه خوردن در غمهای عالم ، برآنها فائق شد...... بدرود یونس! دوست نهنگان! صدای حزین نیایشی غریب در ظلمات! ...پیامبر اعتراض و ایمان! واژۀ مبهم اندوه ونجات!... میهمان گریزپا از آن سوی تاریخ! بدرود....

 برگرفته از تارنمای استاد دکتر مقصود فراستخواه.
  • منصوره صامتی

نهم دی ماه است


... و من در هزار توی ملتهب حادثه به  قضاوت می نشینم  و به  حماسه ای می اندیشم که افسانه نیست !

  • منصوره صامتی

چند پرسش مفید

منصوره صامتی |
فرستاده شده در ۱ دی ۹۲، ۲۰:۰۱:۵۳ برای مطلب نمایش ویرایش اورینب (ارمیا) عاقبت به خیر شد! (نظرات این مطلب)

با عرض سلام خدمت شما خانم صامتی مطلبی که میخوام بگم مستقیما ربطی به ارمیا نداره، ولی به نظرم خوبه اینجا مطرح بشه.
 سوال من در مورد دلیل اجباری بودن حجاب در ایران است. میدونم شما قانونگذار و مسئول اجرایی کشور نیستید ولی چون در نوشته‌هاتون معلومه دغدغه انحراف از احکام اسلامی دارید و از طرفی مدافع "حکومت اسلامی ایران" هستید (طبق توضیحات پروفایلتون)، خوشحال میشم با صراحت و مستدل پاسخ شما رو در مورد سوالم بدونم.
به نظر من حجاب نباید اجباری باشه زیرا در اون صورت ارزش خودش رو از دست میده. اصولا باید بین دو چیز فرق بذاریم: اول اینکه آیا حجاب یکی از دستورات دینی است؟ و دوم اینکه اگر حجاب دستور دین است چگونه و توسط چه کسی باید اجرا شود؟ سوال اول خودش کلی جای بحث دارد ولی اگر هم حجاب را با تعریف مشخص آن جزو دستورات و الزامات مطلق دین بدانیم، سوال دوم در جای خودش باقی است. آیات و روایاتی که حکم حجاب از آنها استنباط شده ناظر به افراد است و از آنها خواسته شده که در پوشش و رفتار خود چنین و چنان باشند، اما خواسته نشده که دیگران را هم وادار به این نحوه پوشش کنید. یعنی اگر بپذیریم حجاب دستور اسلام است، زمانی یک عمل ارزش دارد و می تواند مستوجب پاداش یا کیفر الهی قرار گیرد که آن شخص آزادانه و بر اساس اختیار آنرا انجام دهد اما مساله اصلی در رابطه با شرایط کنونی کشور ما این است که حکومت همه زنان اعم از مسلمان و مسیحی و یهودی و زرتشتی و ... را وادار به حجاب می کند یعنی مثلا کاترین اشتون هم بخواهد به ایران بیاید باید یه روسری دور سرش بپیچه.
 این مساله از هیچ جای کتاب و سنت اسلام در نمیاد (اگه هست با سند نشون بدید). پاسخ خطابی که معمولا به این مساله داده میشه اینه که حجاب یک مساله اجتماعی است و بی حجابی باعث فساد جامعه میشه و لذا باید با بی حجابی مقابله کرد. اما این پاسخ دارای نقایص بسیاری است. نداشتن حجاب طبق حدود تعریف شده در رساله‌های عملیه به معنای عریانی و بی بندوباری و بی عفتی و بی حیایی نیست (این نکته مهمی است که خواهش میکنم قبل از پاسخگویی آن را در نظر بگیرید). آیا این همه زنان موفق در زمینه علم و بیزینس و سیاست در کشورهای غربی باعث فساد جامعه شده اند؟
یک مقایسه میان آمار مفاسد اخلاقی در کشورهایی مثل سوئد و دانمارک و سوئیس و... با کشور خودمون نشان میده که خیلی ساده انگاری است فکر کنیم با اجباری کردن حجاب، جامعه را از فساد مصون کرده ایم. جامعه وقتی از فساد مصون خواهد بود که افرادش آزادانه عفت و پاکدامنی را انتخاب کنند. پیشاپیش از توجه شما سپاسگذارم
  • منصوره صامتی

فرمایشات فراموش شده!

منصوره صامتی |
یاد امیر سپهبد شهید صیاد شیرازی بخیر !
 شهیدی که از او به عنوان سربازی نمونه در عرصه ی ولایت پذیری و ولایت مداری یاد می کنند . از همرزمان این شهید والامقام چنین نقل است که هرگاه حضرت آقا به ایراد سخنرانی برای فرماندهان می پرداختند ، ایشان در همان جلسه ، ضمن با دقت گوش دادن به فرمایشات فرماندهی کل قوا ، مشغول به یادداشت برداری از بیانات معظم له می شدند ؛ و هرگاه کسی از دوستان و همرزمان ، که از این اخلاق شهید آگاهی نداشت و به او می گفت "در حالی که متن کامل سخنان آقا ، تا ساعتی دیگر به دفتر شما وصول می شود ، چه نیازی است به این کار؟!"

 می فرمود : حرف شما درست است . ولی تا این متن به دست من برسد و مورد بازخوانی قرار بگیرد و براساس آن ، اقدامات لازم صورت بگیرد ؛ به همان میزان تاخیر ، بنده در امر ولایت مداری ، مقصر خواهم بود ! هرگاه ایشان دستور بدهند ، دیگر درنگ کردن جائز نیست . فرمایشات آقا نباید زمین بماند ، حتی آنی و لحظه ای.. یادش بخیر و راهش پررهرو باد !

سخن از فرمایشات حضرت آقا در جمع شورای عالی انقلاب فرهنگی و مطالبات ایشان در این حوزه حساس و مهم و تاثیرگذار است. متاسفانه این برای اولین بار نیست که مطالبات ایشان در حوزه های مختلف ، یا مورد غفلت قرار می گیرد یا مورد مسامحه و سهل انگاری و یا بعضا مورد تفسیر به رای و برخورد های سلیقه ای و مصالحه گرایانه ! فرمان 8 ماده ای ایشان در مبارزه با فقر ، فساد و تبعیض در حوزه ی اقتصاد ؛ مطالبات ایشان در عرصه ی هنر دینی و سینمای اسلامی در 3 حوزه ی برنامه ریزی و هدف گذاری ، تربیت نیروی انسانی و داشتن نگاه محتوایی به این مقوله ؛ مطالباتات معظم له از طلاب ، دانشجویان و مراکز علمی و تحقیقاتی همچون موضوع بسیار مهم : دانشگاه اسلامی ، جهاد علمی و نهضت تولید علم ، نخبه پروری ، راه اندازی کرسی های آزاد اندیشی ، توجه به جنبش های دانشجویی ، ارتباط دانشگاه با حوزه و صنعت ؛ و دیگر مطالبات ایشان در حوزه های سیاسی ، اجتماعی و .. که گاه به صورت سخنرانی ، گاه به صورت منشور و گاه به صورت سیاست های ابلاغی هریک از دستگاهها و قوا ، بیان می شود ، از این دست می باشد .
آنچه که از سوی مسئولان به عنوان دلایل فیلتر کردن بزرگترین شبکه اجتماعی مجازی در دنیا ، یعنی فیس بوک مطرح شده است ، عبارتند از : نخست ، عنوان کردن تهدیدهای اطلاعاتی و امنیتی و سیاسی ( در خدمت قرار گرفتن فیس بوک به عنوان یک ابزار در اختیار شبکه های جاسوسی نظام سلطه ) ؛ تهدیدهای فرهنگی ، انتشار مسائل خلاف عفت عمومی ، فحشا و منکرات و تهدید خانواده ها ، افشای اطلاعات اجتماعی و سوء استفاده نمودن از این اطلاعات توسط افراد سودجو و فرصت طلب ؛ به خطر افتادن حریم خصوصی و تبدیل شدن حریم خصوصی به حریم عمومی و کمرنگ شدن مرز بین این دو ؛ آماده بودن بستری برای رشد و شیوع جرایم و کلاهبرداری های رایانه ای ؛ و .. بیان شده است که در جای خود حتما باید مورد واکاوی و مطالعه ی دقیق قرار بگیرد و بر اساس برنامه ریزی عالمانه و با نگاهی فرصت محور مورد اقدام قرار بگیرد . اما آنچنان که رهبری فرزانه فرموده اند ، نباید در حوزه ی فرهنگ ، نگاهی سلبی و حذفی داشت . فیلتر کردن نمی تواند راهکاری دائمی در برخورد با پدیده هایی اینچنینی باشد . باید توجه نمود که فیلتر کردن به این شکل ، تنها هزینه های دسترسی را بالا می برد که خود ، باعث هزینه های دیگر شده و گاهی ناخواسته سایت های مفید را هم به اشتباه ، خارج از دسترس قرار می دهد . آیا فی الواقع ، کسی هست که خواهان دسترسی به این شبکه ها باشد و نتواند به آن دسترسی داشته باشد ؟!

 وقتی سازمانها و نهاد ها ، دیگر مطالبات رهبری را زمین می گذارند و به وظایف و رسالت خود به درستی عمل نمی کنند ، باید هم منتظر این بود که جوانان اطلاعات خود را از مراجع دیگری همچون فیس بوک جستجو کنند . چرا که یکی از مطالباتی که رهبری در سالهای اخیر از دستگاههای فرهنگی علی الخصوص رسانه ی ملی و دانشگاهها مطالبه نموده اند ، بحث راه اندازی کرسی های آژاد اندیشی است که دست بر قضا ارتباط مستقیمی با موضوع فیس بوک و فیلترینگ آن دارد . موضوع اینست که حقیقتا یکی از انگیزه های جوانان برای مراجعه به شبکه ای اجتماعی همچون فیس بوک ، دستیابی به کرسی هایی است ، یا تریبون هایی که در آن ، افراد آزادانه به بحث و تبادل نظر بر سر موضوعات مختلف می پردازند . کرسی هایی که جای آن در نهاد های فرهنگی و سازمانهای وابسته به حوزه ی فرهنگ ما ، خالی است .

 به عنوان مثال ، صدا و سیما تاک شوهای اجتماعی را از برنامه های خود به کلی حذف کرده است و مجریانی که در اجراهای خود ، فضای مباحثه را داغ می کردند ، از فضای رسانه دور مانده اند . در حال حاضر بحث های اجتماعی در جامعه و فضاهای واقعی آن ، جایگاهی ندارد و این موضوع به فضاهای مجازی کشیده شده است . چرا که اساسا نظر مقام معظم رهبری در خصوص راه اندازی کرسی های آزاد اندیشی در دانشگاهها و رسانه ملی ، محقق نشده است . طبیعی است که جوانان در این شرایط در پی فضا می گردد و به شبکه های اجتماعی همچون فیس بوک که این فضا را در اختیار آنان قرار می دهد ، روی می آورد .

 در حال حاضر در اینگونه فضاها ، محفل های خصوصی مباحثه در حال شکل گیری است چرا که هیچکس بر آنان ، نظارت ندارد که می تواند همین عدم نظارت بر آن ، برای جوان ما ، به شدت مخاطره آمیز و مخرب باشد . ولی فیس بوک با استفاده از این خلا در جوامع هدف که عقیده دارم برنامه ریزی شده است و می بایست پیش از این مورد آسیب شناسی قرار می گرفت ، استفاده کرده و فضایی را ایجاد کرده که جوانان در آن به بحث و تبادل نظر به صورت آزادانه بپردازند و مسئولان هم نه تنها بر آن نظارتی نداشته باشند ، بلکه بعضا برای آگاهی از جدیدترین بحث های داغی که در جامعه در حال پیگیری است ، خود به فیس بوک هم مراجعه نمایند !!

 از یک طرف کرسی های آزاد اندیشی که توصیه ی اکید رهبری بود ، نه در دانشگاه ، نه در حوزه های علمیه و نه در رسانه ی ملی ، راه اندازی نشد و از طرفی دیگر برای حضور در فضاهای مجازی و پاسخ به شبهاتی که هر روزه برای جوانان به شکل های مختلف پیش می آید ، برنامه ای عملیاتی نشده است . حال آنکه نباید فراموش کرد که فیس بوک تنها یک فنآوری و ابزار است . (که هم می تواند مفید واقع شود و هم مضر ؛ هم مورد استفاده ی صحیح و عالمانه قرار بگیرد و هم مورد سوء استفاده ) . در این ابزار ، در هر موضوعی هم صحبت می شود و گاهی هم حتی کمپین های مختلفی در آن شکل می گیرد که قابلیت به فرصت تبدیل کردن این تهدید و داشتن نگاه فرصت محور را در آن ، پیش از پیش نشان می دهد . مثل کمپین حمایت از نام خلیج فارس که بسیار مفید و تاثیرگذار بود . به نظر می رسد برای حضور در شبکه های اجتماعی مجازی ، هم باید برنامه داشت و هم باید از نظر فرهنگ سازی ، آموش دید . یکی از این آموزش ها ، مهارت گفت و گو و مباحثه با مخاطب است . برای عموم مردم ، آموزش را مبنا قرار دهند تا فیلترینگ در واقع بخشی از آن ، در ذهن خود افراد شکل بگیرد ! نخبگان هم باید مبحث های علمی را در اینگونه فضا ها ، به صورت جدی راه بیندازند ، که این خود باعث می شود بسیاری از بحران های اجتماعی با مباحثه در این گونه فضاها ، حل و فصل شود .

 گویا عمل نکردن به منویات رهبری ، که در قالب سخنان حکیمانه در جایگاه ولی فقیه آگاه به زمان و معارف غنی اسلامی برای مسئولان به صورت ساده و کارآمد و تحت عنوان سیاست های کلی عنوان می شود ، بیش از پیش ، از جانب مسئولان و دست اندرکاران ، مسبوق به سابقه بوده و هست ! از جمله دیگر مطالبه ی زمین مانده ی رهبری ، اسلامی کردن دانشگاههاست که در واقع به معنی رسیدن به مرزهای دانش و رسیدن به مرجعیت علمی دنیا و مقدمه ای برای ایجاد تمدن نوین اسلامی در دنیاست می باشد . اگر کشوری خود تولید کننده ی اول علم در جهان باشد و دانشمندان آن در مرزهای دانش حرکت کرده و حتی از ان نیز جلو بیفتند ؛ دیگر شاهد عقب ماندگی در این حوزه و قرار گرفتن در موضع ضعف و انفعال نخواهیم بود چرا که با تولید علم ؛ تولید فرهنگ نیز در اختیار آن کشور قرار خواهد گرفت و به عنوان ملتی فرهنگ ساز در دنیا مطرح شده که دیگر کشوری نمی تواند فرهنگ منحط خود را بر او ، تحمیل کند .
که امام راحل فرمود "اسلام ؛ تمامی سنگرهای کلیدی در دنیا را فتح خواهد کرد" یکی از این سنگرها در حال حاضر ، سنگر فضاهای مجازی است که روز به روز در حال توسعه و پیچیده تر شدن می باشد که بر همین اساس و برای نیل به این مقصود ، از طرف رهبری ، دستور راه اندازی شورای عالی فضای مجازی صادر شد . ای کاش در جایگاه یک سرباز به جای اجتهاد به فرمایشات فراموش شده عمل می کردیم.
  • منصوره صامتی