منصوره صامتی

کارشناس فرهنگی

منصوره صامتی

کارشناس فرهنگی

منصوره صامتی

رویای 1400 ساله ی مسلمانان جهان در حکومت اسلامی ایران به تحقق پیوسته و امروز این ظرفیت عظیم فرصتی تکرار نشدنی است. معتقدم که انسان به ضرورت ماهیت الهی و اندیشه ی خویش یک رسانه است وامروز در عصر رسانه ضروریست تا دغدغه های فرهنگی ،اجتماعی و سیاسی مان را باهم شریک شویم، باشد که در مسیر زمان به جامعه ی مهدوی نزدیک شویم."زندگی بهتر حق مسلم ماست!"

و همچنان که رهسپار آینده ایم بیندیشیم که :

ما ازین قرن نخواهیم گذشت
ما ازین قرن نخواهیم گریخت
با قطاری که دگران ساخته اند
هیچ پروازی نیست برساند ما را به قطار دوران
و به قرن دگران
مگر انگیزه و عشق ،
مگر اندیشه و علم ،
مگر آیینه و صلح
و تقلا و تلاش
بخت از آن کسی خواهد بود که مناجات کند با کارش
و در اندیشه ی یک مساله خوابش ببرد
و کتابش را بگذارد زیر سرش و ببیند در خواب حل یک مساله را
باز با شادی در گیری یک مساله بیدار شود ...

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نقض حقوق بشر» ثبت شده است

بیانیه هنرمندان: سربازان وطن ما را آزاد کنید

تعداد زیادی از اهالی سینما و فرهنگ در نامه‌ای خطاب به سازمان ملل، شخصیت‏‌های بین المللی و دولت پاکستان، از آنها خواستند مرزبانان ربوده‌ی شده ایرانی را آزاد کنند.


متن بیانیه هنرمندان به شرح زیر است:


«ما هنرمندان ایران با هر سلیقه و نگرش، ازهمه مقامات مسئول و با نفوذ جهان، سازمان ملل ونیز دولت دوست و همجوار پاکستان درخواست داریم، تا به عنوان عملی انساندوستانه، همه توان خودرا بکار گیرند که هرچه زود‌تر جوانان ما، این سربازان بیگناه به گروگان گرفته شده در مرزهای جنوب شرقی کشورمان، به دامان گرم خانواده‌های نگران‌شان بازگردند.


عزت الله انتظامی، جمشید مشایخی، علی نصیریان، محمدعلی کشاورز، داوود رشیدی


اسامی بترتیب زمان تایید و امضاء:


پرویز پرستویی، رضا کیانیان، مرتضی سرهنگی، هدایت الله بهبودی،، کیومرث پوراحمد، سید رضا میرکریمی، کمال تبریزی، حمید فرخ‌نژاد، رخشان بنی‌اعتماد، مهتاب کرامتی، رویا نونهالی، فر‌هاد توحیدی، جمال شورجه، امیر شهاب رضویان، محمدرضا شرف‌الدین، محمدمهدی عسگرپور، ناصر تقوایی، مرضیه وفامهر، اصغر فرهادی، مینو فرشچی، بهرام رادان، تهمینه میلانی، میترا حجار، سهیلا گلستانی، احسان عبدی‌پور، محمود کلاری، اسحاق خانزادی، رویا تیموریان، مسعود رایگان، درنا مدنی، رضا اعظمیان، جواد شمقدری، رامبد جوان، محسن امیر یوسفی، رضا درمیشیان، مهدی سجاده‌چی، حسن فتحی، هانیه توسلی، امیر جعفری، مهناز افشار، صابر ابر، سحر دولتشاهی، گوهر خیراندیش، روح الله سهرابی، دانش اقباشاوی، مجتبی میرتهماسب، احمدرضا درویش، مریلا زارعی، وحید موسائیان، محمدعلی سجادی، نادر مقدس، لیلا زارع، پژمان بازغی، رضا عطاران، محمد احسانی، شبنم مقدمی، کوروش سلیمانی، پرویز شیخ‌طادی، محمد رسول‌اف، رضا غفاری، جعفر پناهی، هنگامه قاضیانی، لیلا ارجمند، چکامه چمن‌ماه، مرتضی رزاق کریمی، نازنین فراهانی، علیرضا امینی، شهاب حسینی، امیر سماواتی، مهوش قادری، محسن قاضی‌مرادی، سید محمد مهدی طباطبایی‌نژاد، فرج الله سلحشور، روح‌الله حجازی، علی احمدزاده، فرشید نوابی، هومن اشکبوس، افشین هاشمی، کیوان کثیریان، سعید پرسا، محمدرضا برنجیان، امین میری، امیر اثباتی، مهرداد میرکیانی، شالیزه عارف‌پور، آتوسا راد، پرستو جلیلی، علی شادمان، بهزاد آزادی، سید محسن هاشمی، ناصر صفاریان، علیرضا رضاداد، شیرین بزرگمهر، حبیب رضایی، حبیب احمدزاده، مجید ماهیچی، علی نجفی، رخساره قائم مقامی، محمدرضا جان‌پناه، لیلی گلستان، سعید عیسایی، مجید شتی، محمود غفاری، فرزانه طاهری، رعنا جوادی، لیلا نقدى‌پرى، محمدرضا عباسیان، عبدالله خسروی، سیدرضا شکراللهی، شهرام جعفری‌نژاد، امیرحسین یزدان‌بد، یونس تراکمه، آزاده اخلاقی، نوشین جعفری، مجید برزگر، لیلی فرهادپور، نغمه ثمینی، خسرو سینایی، گیزلا وارگا سینایی، فتح‌الله جعفری جوزانی، سحر جعفری جوزانی، مهرداد صدیقیان، محسن مومنی شریف، محمد حمزه‌زاده، ایمان راد، علیرضا شجاع نوری، مونا زندی، طا‌ها شجاع نوری، رضا شجاع نوری، صبا صمیمی، غزاله معتمد، الهام کردا، سعید چنگیزیان، رویا جاویدنیا، بهناز جعفری، بابک حمیدیان، اشکان خطیبی، عباس غزالی، پگاه اهنگرانی، هومن سیدی، مرجان اشرفی‌زاده، سینا گنجوی، حمید امجد، مهوش شبخ الاسلامی‌، زهره الحمدی، ناهید توسلی، فرهاد اصلانی، سید مسعود صفوی، امیر حسین ثنائی، مژگان فرح‌آور مقدم، تهمورث پورناظری، سهراب ‌پورناظری، سیاوش سرمدی، مازیار میری، کاوه سجادی حسینی، مهران ملکوتی، سامان مقدم، علی قربان‌زاده، ژرژ هاشم‌زاده، پانته‌آ پناهی‌ها، علیرضا برازنده، آناهید روستا، کامیاب عشایری، لیلا پرهیزگار، نوید سجادی حسینی، کریم امینی، سجاد عظیمی، سیامک ادیب، امین قوامی، علیرضا حکیم‌زاده، اشکان فتاحی، جواد فراهانی، محمدرضا عزت‌خواه، صابر کامیان، اکبر دهقان، صادق مختاری، مینو عاشوری، محمدرضا امین‌زاده، ابراهیم مختاری


اساتید دانشگاه هنر تهران


 سعید کشن فلاح، محمدرضا حسنایی، سید محسن هاشمی، صابر امامی، فرزان سجودی، فاطمه شکیب، حمید دهقان‌پور، اسماعیل بنی‌اردلان، حسین فرخی، محمد شهبا، اسماعیل شفیعی، فهیمه میرزا حسینی، مژگان فرح‌آور مقدم، معصومه علی‌نژاد، مجید شیخ انصاری.


روزنامه‌نگاران و سایر اصحاب فرهنگ


محمد تاجیک، فرزانه ابراهیم‌زاده، امیر توده‌روستا، آسیه امینی، ماهرخ شمس، نازنین موسایی، عسل عباسیان، نسرین بصیری، محسن اسکندری، عادل مقدس، مژگان جمشیدی، بیتا موسوی، زهرا حق شعار، پوریا آسترکی، مرجانه پورحسین، کیوان مهرگان، شهرزاد همتی، شیرین تولایی، مهدی گنجعلی، نگارخسروشاهی، دریا نیلچی، پریا پورنوری، نرگس توسلیان، منا افروغ، محمدرضا جهان پناه، سهیلا اکبری، پریسا فرمان، باربد گلشیری، بهروز شادلو، الهام زمانی، امیر احمدى آریان، علیرضا رمضانی، فیروزه صابر، نوش‌آفرین عاطفی، نیاز اسماعیل‌پور، مژده دانش‌پژوه، سعید عباس‌پور، افشین رضاپور، ناهید طباطبایی


لازم به ذکر است که تعداد افرادی که این نامه را امضا کرده‌اند، در حال افزایش است.



  • منصوره صامتی

40 دقیقه از ساعت 2 بعد ازظهر گذشته همینطور که از سرما خودم رو جمع می کنم و نمی دونم چرا رحمت خدا زحمته؟! به ساعت گوشی همراه خیره میشم 20 دقیقه فرصت دارم تا برای شرکت در جلسه از پارک وی به هفت تیر برسم . روحت شاد قیصر که گفتی ناگهان  چه قدر زود دیر می شود!


  خیلی وقته تکلیفم رو با یکی از اصول روان شناسی  که می گه  "برای انتقال حس احترام به شرکت کنندگان در جلسه راس ساعت مقرر در محل جلسه حضور یابید"روشن کردم ولی این بار فرق می کنه و من باید، باید، باید سر موقع برسم.

خدای من ! 18 دقیقه وقت دارم



بعد از خدا، تنها امیدم به ایستگاه تاکسیه 

راننده ی تاکسی فریاد می زنه:  هفت تیر فقط یک نفر...

خداروشکر به موقع رسیدم و دیگه لازم نیست کلی منتظر مسافر باشیم .


با خوشحالی چند گام بلند به سمت صندلی جلو بر داشتم ولی همه ی ذوقم محکم به شیشه ی بسته ی ماشین خورد و برگشت درست وسط صورتم.آخ!

ای بابا ! این چه وضعیه؟! 1 نفر از مردان غیرتمند ایرانی جلو نشسته 2 نفر هم عقب .حالا من باید کجا بشینم ؟!


نگاه کردم ایستگاه تاکسی برهوت بود کاری هم از ماشین های شخصی بر نمیاد هفت تیر درست وسطه طرحه!

تا اومدم به این فکر کنم که چقدر هوا آلوده است وما در عالم ذرع چه گناهی کردیم که باید درست وسط یکی از آلوده ترین شهرهای دنیا فرود بیایم؟!یاد مرحوم قیصر افتادم...


من همین یک شانس رو داشتم وعقربه هاهم که مسابقه ی دوی استقامت گذاشته بودندو می خواستن من و بیچاره کنن... زمان ! جلسه ! وای چقدر سرده  هوا تو این دهه ی فجری...



همون راهکار همیشگی...

یادش بخیر! وقتی اولین بار از این راهکار استفاده کردم چه لذتی بردم و تا چه اندازه از اینکه در سرزمین غیرت و ناموس زندگی می کنم خوشحال شدم یادم نیست. خدایا ! اگر یکبار دیگه هم خواستی من رو به دنیا بفرستی دوست دارم باز ایرانی باشم، باشه؟ !

راهکاری که حداقل 10 ساله برای من کاربرد داشته


سرم را به طرف شیشه ی جلو خم کردم و گفتم : عذر میخام میشه تشریف بیارید عقب بشینید

نگاهی کرد و هنوز جملم تموم نشده بود  گفت : نخیر

به ساعت نگاه کردم حالا چکار کنم ؟ عجبا! این دیگه چه رفتاریه مگه مشکلی پیش میاد بری عقب بشینی؟ دوست ندارم تو این فضای تنگ، ی مرد به من بچسبه داشت اعصابم خرد می شد که فکری به خاطرم رسید .

خودتون خواستید آقایون محترم !

من نمی دونم چرا مادران گرامی آقا پسر هاشون رو کمی مودب و فهیم تربیت نمی کنن که وقتی یک خانم میگه ف اونها تصور نکنن منظور خانم محترم حتما فرزاده !

فکر کردید من حداقل 10 سال تو این اجتماع بیکار بودم؟!  حرص خوردم ولی دنبال راهکارم بودم .

حالا که تاکسیرانی برای نوامیس اجتماعی فکری نمی کنه...  از یک راهکار دیگه استفاده می کنم به شرطی که اعتراض نباشه

ازفکر تا اجرا انقدر سرعت داشتم که تصور نمی کنم حتی آقای قالیباف هم به این سرعت طرح های کلان شهر تهران رو اجرایی کرده باشن!

چنان محکم و استوارکیف لب تاپ پراز جزوه و طرح رو گذاشتم کنارم که مرد غیور ایرانی کناری حداقل 10 سانتیمترعقب نشینی کرد البته شایدم 8 سانتی متر!و تا جایی که می شد به در تاکسی چسبیدم.

نفس راحتی کشیدم به خیال اینکه مشکل حل شده ولی مثل اینکه هنوز ماجرا تموم نشده بود!ً

 همینطور که صندوق ورودی پیام گوشی همراه رو خالی می کردم سنگینی نگاه مرد غیرتمند کناری تمرکزم رو به هم ریخته بود ...

  از گوشه ی چشم،کت شلوار قهوه ای رنگ  کتان ،کوله پشتی، موهای بلند با  مش نقره ای  که به  زحمت پشت عینک آفتابی صف کشیده بودند خودنمایی می کرد

 دلاورمرد سرزمین ناموس پرستان شهره ی شرقی شب شکن شیرین سخن، دهان باز کرد و با صدای نرم و لطیف آواز سر داد که :

خانم شما که  سختتونه ماشین شخصی بخرید راحت باشید !

به روی خودم نیاوردم ، همین که خواستم پیام بعدی رو هم پاک کنم

همون دلاور مرد سرزمین ناموس پرستان شهره ی شرقی شب شکن شیرین سخن گفت :

خانم میگم شما که سختتونه بهتره ماشین شخصی بخرید، می بینید که من تو بغل اون آقا نشستم !

ی نگاه به دیگر دلاور مرد سرزمین ...بقیشو خودتون می دونید انداختم انگار نه انگار اعتراضی نداشت ولی مرد کناری جوری خودش رو به تظاهر جمع کرده بود که حالتی از ترحم بر من عارض شد

گفتم :بنده حدس می زدم که ممکنه برای شما سخت باشه به همین جهت ازاون آقا  خواستم تشریف بیارن عقب بشینن


دلاور مرد ... نه مثل اینکه غیرت  و ناموس حالیش نبود، ی دست لای موهاش  برد و همینطور که نوک موهای نقره ایشو صاف می کرد گفت :

خوب کیفتونو بگیرین بغلتون

نه دیگه بحث، استراتژیک شد و نمی شد ساکت بود 

گفتم :دوست ندارم کنار شما بشینم، به همین خاطر کیف گذاشتم

گفت : خوب شما دوست ندارید!!!
با خودم گفتم :( بعله ، معلومه که شما دوست دارید)

مرد جلویی گفت :خانم این حرفا یعنی چی ؟ نخواستم بیام عقب.

گفتم : از نظر بنده ایرادی نداره که تشریف نیاوردید عقب ، همنوع شما ناراحت هستند ، وقتی خودتون به خودتون رحم ندارید مشکل بنده چیه ؟!

مرد کناری گفت:مشکل فکر مریضه ، شما فکرتون مریضه که فکر می کنید اگر من به شما بچسبم اتفاقی میفته !

آیینه نداشتم ولی انقدر گرم شده بودم که یقین دارم صورتم قرمز بود.سال هاست تمرین کردم که در بالاترین درجه از احساسات هم صدای طبیعیم رو حفظ کنم آب گلومو قورت دادم ، خواستم حرف بزنم که مرد جلویی گفت :

می دونید خانم چیه ؟

شما چادری ها فکر می کنید همه باید به شما احترام بزارن!

یکه خوردم و با تعجب گفتم :چه ربططططی داره آآآآقااااا؟!

من مانتویی هم بودم دوست نداشتم تو  ی همچین فضای تنگی ی مرد به من بچسبه ! بحث اخلاقیه، انسانیه

مرد کناری گفت : نه بحث اسلامیه ، شما رو مریض کردن این  اراجیف و به شما یاد دادن این آخون ...

دیگه طاقت نیاوردم عصبانی گفتم : چه ربطی به اسلام داره ؟ اصلا شما از کجا می دونید من مسلمونم ؟

همونطور که روی پیشونی شما هم ننوشته دینتون چیه ؟

گفت : از نظر شما که حتما من بی دینم !

خانم من کل دنیا رو گشتم : اصلا این حرفا معنی نداره ...

خواست ادامه بده که گفتم : در همون کل دنیا هم که شما تشریف بردین (البته بهش نمیومد کل دنیا رو دیده باشه ) وقتی یک زن دوست نداشته باشه هیچ مردی اجازه نداره کنارش بشینه و در قوانین اجتماعی تعرض به حریم خصوصی زنان مجازات داره

چرا انقدر شلوغش می کنید ٰاینجا ایرانه و عرف جامعه ی ما هم به حریم خصوصی زنان احترام میگذاره

بجای اینکه کار من رو بد تعبیر کنید به حق انسانی من به عنوان یک زن فکر کنید شما هم می تونید به عنوان یک مرد دوست نداشته باشید که یک خانم انقدر نزدیک شما بشینه حتی ممکنه دونفر از یک جنسیت هم دوست نداشته باشن به هم بچسبن !

آقای محترم، من نمی دونم شما چه احساسی دارید اگر ی مرد غریبه به   مادر ، خواهر، همسر و یا دختر شما تو ی همچین فضای تنگی بچسبه ولی یقین بدونید   مادر ، خواهر، همسر و دختر شما دوست نخواهند داشت که یک مرد غریبه تا این حد نزدیک اونها بشینه 

شما مساله رو به  همه چی ربط دادید جز اینکه فکر کنید این مساله کاملا انسانی و اخلاقیه .همه ی ما به هر قدری که می تونیم باید تلاش کنیم جامعه ی اخلاقی تری داشته باشیم، همین.


صدا از درو دیوار تاکسی در میومد ولی از این 4 تا مرد ایرانی داخل تاکسی نه! نگاه کردم همشون غرق در تفکر بودن  

آروم نفس عمیقی کشیدم که سکوت جلسه ی استراتژیک امنیت اجتماعی بهم نخوره ولی از شدت حرصی که خورده بودم از گلوم حرارت می زد بالا ...

عباس آباده آقا ! راننده ی تاکسی بود که به مرد جلویی یادآوری کرد تا پیاده بشه.

مردجلویی که  نمی دونم با چه صفتی باید ازش یاد کنم پیاده شد.

کیف رو برداشتم و رفتم جلو نشستم وچند دقیقه بعد هفت تیر سر مشاهیر پیاده شدمٰ در تاکسی رو آروم بستم و اعضاء جلسه امنیت اجتماعی تاکسی همچنان غرق در تفکر بودند...


فقط این هوای خیلی سرده 7 درجه زیر صفر می تونه حرارت غصه های یک زن مسلمان را در ام القرای جهان اسلام، تهران ، ی کم التیام بده

وای خدا !که چقدر  این دنیا قفسه تنگیه! خودت می دونی که غصه های من برای خودم نیست که برای انسانیت بر باد رفته است. من برای فرزندان آینده ام مادرانه نگرانم و جای تو اینجا روی زمین بیش از همیشه خالیه!

سر سفره ها حتی بوی نفت هم میاد ولی بوی تورو نمیشه احساس کرد، ای دانای شنونده ی بینا !


نمی دونم چرا میون این سرما حالا که جلسه هم دیر شده ، بی اختیار یاد احمد شهید و ادعاهاش در مورد نقض حقوق بشرافتادم !

راستی اگر احمد شهید اینجا بود نقض حریم خصوصی یک زن مسلمان  رو هم در گزارشاتش به سازمان ملل ارائه می کرد؟!!!


  • منصوره صامتی