همینطور که اشک می ریخت برای پسرش توضیح می داد : این ها شهید شدن ،خیلی آدمای خوبی بودن خدا رو دوست داشتن ...
دلم لرزید و بغضم اشک شد ... لابد با این سن کمش فکر می کنه آدمای خوب چه جورین ؟ اونم می فهمه که آدمای خوب از سهم خودشون برای خوشحالی بقیه می گذرن ...پسر کوچولو هم گریه می کرد...
هنوزم بغض دارم ...خدایا آدمای خوبت به خاطر ما حتی از جونشون گذشتن نفس نفس زیر خروارها خاک ...
خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااایااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
دست من آدم بد این روزها رو بگیر خواهش می کنم
شهدا شرمنده ایم
نمی دانم امروز هواشناسی ها هوای تهران را چگونه گزارش خواهند کرد...
شاید خبرنگار واحد مرکزی در حالی که بغض گلویش را فشرده روی انتن برود و گزارش کند که توده ای هوای بهشتی در حال عبور از شهر است...
شاید ان یکی امد و گفت امروز شهر تهران به علت عبور۱۷۵ فرشته ی دست بسته استثنااً فاقد هر گونه الاینده ای ایست...
شاید آن یکی...
نمی دانم ...فقط تنها چیزی که می دانم این است که امروز شهر من به حرمت عبور قهرمانانم پاک ترین شهر دنیاست...
امروز سه شنبه 26 خرداد در تالار وحدت شاهد یک کار فرهنگی جالب هستیم .
امروز بناست به استقبال شهدا برویم و از آنها استمداد کنیم برایمان دعا کنند که تاب آوریم و خالص شویم .
آنگاه عده ای در تدارک کنسرت حرکات موزون و رقص لزگی ویژه بانوان هستند !
در چنین روزی از این مزخرف تر هم میشه کار فرهنگی کرد؟!
با این دهن کجی ها به آرمانهای انقلاب و شهدای میهن چه باید کرد؟
شهدایی که برای امنیت این سرزمین دست بسته زیر خروارها خاک زنده به گور شدند...
تا ما برویم رقص لزگی به تماشا بنشینیم آن هم در چنین روزی!
آن عده ی خاص اصلا نگران نباشند ،بنا نیست رقص در این مملکت تعطیل شود !
آیا این توقع زیادی است که دستکم امروز را تاب می آوردید؟!
این تناقض تا ابد شیرین ترین مرثیه است
سرترین آقای دنیا را خدا بی سر گذاشت
السلام علیک یا ابا عبدلله
آخر نسیم پرچم تو می کشد مرا
این روضه های ماتم تو می کشد مرا
این روز ها به قافله ات فکر می کنم
کوفه برای آمدنت در تدارک است
اینگونه خیر مقدم تو می کشد مرا
شام مباهله است زکات رکوع ها
آن ماجرای خاتم تو می کشد مرا
چشم از تو بر نداشته یک لحظه دخترت
دلشوره های همدم تو می کشد مرا
زلفت مباد اسیر دست بادها
وان گیسوان درهم تو می کشد مرا
دارد نگاه خواهرتو حرف می زند
یعنی حسین ماتم تو می کشد مرا
کوچیده اید زود مگر صبرتان کجاست
من می رسم ز ره ، تو را به خدا پا به پا کنید
یک کوله بار حادثه ، یک کوره راه عمر باید گذشت ، برایم دعا کنید ...
ایام ، ایام بزرگداشت هفته ی "دفاع مقدس" است . دفاعی که در اکسیر انقلاب ، رنگی از قداست به خود گرفت و ... جنگی که برای ما گنج شد ! یاد و خاطره ی همه ی آن رشادت ها و همه ی آن پایمردی ها را گرامی می داریم . یاد و خاطره ی همه ی آن از خودگذشتگی های شیرمردان و شیرزنان این مرز و بوم .
اما "جنگ" ، جنگ است . جنگ از آن پدیده هایی است که عمری به درازای تاریخ پیدایش جوامع و تمدن در نزد آدمیان دارد . از پیدایش این عارضه ی شوم و گاهی هم اجتناب ناپذیر ، جنگ در چهره ی غالب خود ، همواره کاری "مردانه" بوده و "مردان مرد" صفوف مقدم آن را تشکیل می دادند تا سرنوشت خویش را در عرصه ی پیکار تعیین نمایند و در این وانفسا اغلب یا سرافرازانه کشته می شدند و یا با سربلندی پیروز . اما اکنون به موازات کمرنگ شدن آئین فتوت و جوانمردی ( راستی و درستی ) در مناسبات اجتماعی انسان متمدن در عصر هزاره ی سوم ، تو گویی عنصر "مردی" و "مردانگی" حتی دیگر در میدان جنگ هم ، رنگ باخته است !
سخن من از گروهک های تکفیری و دست نشانده جاهلی است که امروزه با داعیه ی اسلام خواهی با آن همه ظرافت ها ، درخشندگی ها و گوهرهای ناب و تابناکی که اسلام دارد وارد در عرصه ی نبرد و صحنه ی کارزار شده اند . گروهک هایی که الفبای جنگیدن و اصول اولیع آن را هم نمی دانند ولی در سر سودای تشکیل حکومت و داعیه ی ایجاد تمدن را دارند !!
در منطق اسلام ، حتی جنگ هم ، آدابی دارد و جنگیدن هم صلاحیتی . اینان می کشند ، اما با نامردی ! خود کشته می شوند ، اما با ذلت و خواری ! نمی دانند که مردن هم لیاقت می خواهد !در عرصه ی پیکار دیگر نه از شهامت ، نه از دلیری ، نه از شجاعت و رادمردی و نه از شرافت و مردانگی در نزد آنان نه نامی مانده و نه نشانی .
هرچه هست در نزد این دنیاپرستان زبون و اربابانشان ، چیزی جز ترس و ذلت و خواری و حقارت نیست که گاهی آن را در کمال وقاحت و بی شرمی در کشتن اسیری "دست بسته" به تصویر می کشند و گاهی هم با فتوایی بلاهت آمیز همچون "جهاد نکاح" !! ... آری ؛
چو شیران روند از بیشه زار ، کند روبه لنگ آنجا شکار !
پروردگارا!
در ماه ترین ماه بندگی ، در ناب ترین ثانیه های راز و نیاز با تو، میهمان خوان نعمتت بودیم و در تپش نبض تند زمان، چه زود، بدرقه کردیم روزهای روزه داریمان را
پروردگارا !
اگر چه عید است و گاه خوشحالی ،دلم آشوب است و غم دارد اگرچه عید است و گاه تبریک مشامم بوی خون می دهد و در یادم سرزمینی مجسم است که ناله های خواهر و برادرانم را در خود جای داده است .
از درد تنهایی خواهر و برادرانم قلبم فشرده است و حس مرگ دارد، و حس مسولیتی که ماهیت خوشحالیم را به سخره گرفته و شادیم را طعنه می زند .عید است ولی چگونه می شود در فراغت از فجایع هولناک آخر الزمانی به استقبال عید رفت و موعود را آرزو نکرد .
مولای من !
نفس نفس تو را آرزو دارم
خدایا !
با حالی سرشار از معنویت و دل های لبریز از مهر تو، دست های در هم گره شده ای که بوی وحدت می دهند و شعارشان همدلی است، با قدم های استواری که مقصدشان یک پارچگی است، به استقبال روز موعود می شتابیم؛ در شکوه و عظمت نماز عید، غرق شده و با رمضان وداع می کنیم. فرشتگان آسمان، رشک می برند به این همه یکرنگی و اتحاد ما.الهی! نگذار که روزهای بعد از این، عطر پاک رمضان را در یادها گم کند.