قصه های بهاری بهارستان (خیلی آدمای خوبی بودن)
منصوره صامتی |
همینطور که اشک می ریخت برای پسرش توضیح می داد : این ها شهید شدن ،خیلی آدمای خوبی بودن خدا رو دوست داشتن ...
دلم لرزید و بغضم اشک شد ... لابد با این سن کمش فکر می کنه آدمای خوب چه جورین ؟ اونم می فهمه که آدمای خوب از سهم خودشون برای خوشحالی بقیه می گذرن ...پسر کوچولو هم گریه می کرد...
هنوزم بغض دارم ...خدایا آدمای خوبت به خاطر ما حتی از جونشون گذشتن نفس نفس زیر خروارها خاک ...
خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااایااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
دست من آدم بد این روزها رو بگیر خواهش می کنم
شهدا شرمنده ایم