با خبر شدیم که برخی اندیشمندان ایرانی برای برقراری توازن جمعیتی پسران و دختران پیشنهاد دادند که "دختران هم باید به سربازی بروند".
حال شما مخاطب گرامی نظر خود را در صورت تحقق چنین امری بیان کنید به نظر شما این راه حل عملی است؟ و اگر پاسخ شما مثبت است دلایل خود را ذکر کنید .اگر هم پاسخ منفی است لطفا دلایل خود را مطرح کنید
تصور کن
سرکار خانم مادرشوهر آینده با آب و تاب از محسنات پسرش میگه ...
شاه داماد آینده از هر انگشتش یک نوع سازو موسیقی تراوش می کنه...
از خوش تیپیش نگو و نپرس همه ی لباساش مارکه...
دوست دختراش اینقدر مدرنن که تماس می گیرن خونه از پدر "کامی "جون حالشو می پرسن ...
وای نمی دونی همین دیروز" شایلین" دوست دختر فابریکش با لکسوز اومده بود دنبالش ...
رومینا کلی سوغات از دانمارک فرستاده کاش رنگ دلخواه مادر شوهر آینده رو پرسیده بود!
خلاصه خدا شانس بده
.
.
:عزیزم میخام یه دختر "آفتاب مهتاب ندیده" معرفی کنی "کامی "خیلی حساسه ،فقط نجیب باشه کم کم به سبک خودمون تربیتش می کنیم
:حالا قند عسلتون چه کارست ؟
ا و ا با این همه خوش تیپی نیاز به کار نداره که قربونش برم!!! چشمای آبیش به ی دنیا می ارزه !
من بچم و نوکر بار نیاوردم گفته باشم
:فکر می کنی عروس دلخواهتو پیدا کنی ؟
:پس چی دلشونم بخاد پسرم و لای پر قو بزرگ کردم
:خوب باید کارو بار حسابی داشته باشه
:خوب داره شغل پسر من پولداریه پولدار که باشی عیبت کوره
هرچیزی ی قیمتی داره پول بدی مردم به هر سازی بخای می رقصن مگه نشنیدی از قدیم گفتن
"از شما عباسی از ما رقاصی"
:فقط عزیزم این دختره حداقل رقص عربی و فول باشه تو فامیل آبرو داریما...!
فارغ از نوع هنر، آنچه در نقد و ارزیابی اثری هنری معمول می نماید یافتن نسبتی است از خالق اثر با آنچه خلق شده .اثر هنری بیش از آنکه خود را معرفی کند ایدئولوژی و تفکر گره خورده با تاروپود اندیشه ی سازندگان آن را در بستر زمانی خاص نمایان خواهد کرد.
در حال حاضر با ورود محصولات نمایش خانگی به سبد خرید خانوار ایرانی دیگرتنها مردمان کلان شهرها نیستند که برگرفته از آداب و فرهنگ شهرنشینی شان مخاطب محصولات به اصطلاح فرهنگی سینمایی هستند، بلکه خواربار فروشی یک محله ی روستایی نیز این محصولات نمایشی و تماشایی را به اهالی روستاارائه خواهد کرد و بی تردید آنچه با مجوز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی درتعداد فراوان ،مقابل دیدگان مخاطب ایرانی نقش می بندد در تغییر ذائقه ی فرهنگی شان نیز تاثیربسزایی خواهد داشت تا جایی که با اندک بی دقتی در ارائه ی آرمانها و ارزشهای اصیل اسلامی- ایرانی طعم خوش یک خوراک ساده و سالم روستایی که طبیعت زمین را پاس می دارد ومنظره ی خوشایند کوچه های باریک کاهگلی و عطر خوش خاک باران خورده وحتی تلقی افراد از زیبایی یار و دلبر و طبقه ی اجتماعی که شاکله ی فرهنگ اصیل و ساده ی روستایی است رابه منظری کهنه و جا مانده از قطار تند روی مدرنیته و طعم گس عقب ماندگی از پیش قراولان مد گرایی بدل می سازد و منابع انسانی که بستر اساسی شکل گیری سرمایه های اجتماعی هستند را به سر منزلی از تفکرات التقاطی رهنمون خواهد بود. آنچه در بسیاری از محصولات به اصطلاح رسانه ای شبکه ی نمایش خانگی به بهانه ی غنای فراغت به عنوان سرگرمی و تفریح به مخاطب پیشنهاد می شود اندیشه ی او را خلع سلاح نموده و در یک فرآیند از پیش تعیین گشته تماشاگرنیمه هیپنوتیزم شده را به سمت تحریک غرایز مادی سوق می دهد...
همه ی آنچه گفته شد قدر مسلم می تواند بخشی از دغدغه ها ی نمایند گان کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی،شورای عالی انقلاب فرهنگی ،معاونت سینمایی و... باشد که با توجه به وضعیت نامناسب محتوایی شبکه ی نمایش خانگی ارائه می گردد که امری طبیعی است.اما نکته ی قابل تامل آن است که از قضا یکی از نمایندگان فرهنگی مجلس هفتم که داعیه دار شناخت فرهنگ اصیل اسلامی ایرانی است و وجه تمایز فرهنگ توده ای منحط و فرهنگ ذاتی و واقعی را فهم می کند و همواره رسانه و قدرت رسانه را به سیاست ترجیح داده چنانچه سیاست را مصرف کننده ی محصولات رسانه ای معرفی می نماید ، کلید تولید مجموعه ای را می زند که به گفته خویش رقابتی شاد و سالم میان سوپر استار هاست!
اینکه تصورات تولید کننده از محصول خویش به تنهایی سرشار از تعریف و تمجید باشد امری بدیهی است اما حقیقت زمانی رخ می نماید که محصول رسانه ای بر اساس معیارها و ارزشها دریک کل جامع نگر به نام فرهنگ ارزشی و وارزش فرهنگی محک می خورد و مورد ارزیابی قرار می گیرد .
آنچه در" رالی ایرانی " به عنوان تفریح و سبکی از گذران وقت ، مناسبات و رفتارهای عینی با همنوعان بر صفحه ی نمایش نقش می بندد به تمامی هویتی مونتاژی وسبکی هلو انجیری از تفریحی هالیوودی است که به هر ترتیبی شده درقالب سرگرمی نظام فرهنگی رسانه ی ایران به مخاطب ارائه می گردد و در نهایت عنصر ارزنده و مرتبطی با دین و ارزشهای دینی و حتی بومی از تفریح در ذهن مخاطب رنگ نخواهد گرفت . معنای ساختاریتفریح ، سرگرمی ،سبک رفتاری ومناسبات بین فردی و حتی دامنه ی کنش و واکنش میان سوپر استارهای ایرانی در غم ،نگرانی و شادی که نزدیکی بیشتری به سبک زندگی غربی و هالیوودی دارند به عنوان یک نمونه ی موفق محصول فرهنگی برای جامعه ی ارزشی ایران تجویزمی شود در حالی که از نفوذ و تاثیربن لایه های مفهومی محتوای محصول رسانه ای در ذهن مخاطب آگاهیم که می تواند منجر به تغییر رفتار مخاطب شده و قدر مسلم بینش او را نسبت به داشته هایش دچار تردید خواهد کرد.
رالی ایرانی در چند سطح از برداشت دیده می شود ،در یک نگاه سطحی به کلیت آن یک زوج همسری و دو زوج همگون مرد و زن وجود دارند که در ظاهر تعاملات آنها به خودی خود مشکلی نیست ،در داستان هم بناست رئالیتی شو رقم بخورد که دیدن آن خالی از لطف نخواهد بود،ولی آنچه نقطه ی تمرکز سریال و وقایع آن است تاکید بر جنسی نگری و نگاه جنسیتی است که در فضایی کاملا مادی و اشرافی با نشانه هایی خاص از رفتار، پوشش و نوع بیان به اصطلاح سوپر استارها صورت می گیرد که همه ی اینها تنها صنعت فرهنگ یا مصرف زدگی را ترویج می کنند .
در این میان تعمد کارگردان به گرفتن بازیهای خاص از دو خانم سوپر استار ، انجام حرکات ژانگولر ، چرایی استفاده از نوع کلماتی که در گفتار یک بانوی ایرانی بی تردید کلمات بسیار سخیفی است و مکرر استفاده می شود سوالات قابل طرحی هستند که اساس ساخت و تولید چنین مجموعه ای را در تعارض با بینش و آگاهی از پیش شناخته شده ی نویسنده و تهیه کننده ی اثر قرار می دهد!
نزدیکی و دوری چشم دوربین به زوایای خاص از صورت ، بدن و شکلکهای فراوان سوپر استارهای خانم تا حدی مشهود و نمایان است که گویی عامل دیگری برای جذب مخاطب وجود ندارد که اینچنین به ارائه ی هرآنچه از جلوه گری وجلب توجه خاص در مقابل دوربین است می پردازند و البته تعامل با مجری هماهنگ کننده ی سوپر استا رها نیز به شدت این رفتارها ی هالیوودی می افزاید تا جایی که خود جناب مجری نیز از واژگانی فرومایه برای تعامل با سوپراستارهای خانم بهره می گیرد.
سوپراستارها با پوششی که نه ایرانی نه اسلامی و نه هالیوودی است آنچنان ناهمگون به نظر می رسند که هیچ هویت و اصالتی برآنان مترتب نیست.البته در این میان زوج همسری رفتارمتعاد ل تر و مناسب تری از خود بروز می دهند که آن همدر برآیند آنچه توسط کارگردان برجسته شده کمرنگ به نظر می رسد، تلاش گروه برای ایجاد ابهام و ترغیب مخاطب به همراهی با داستان اصلی در اکثر سکانس ها تقلیدی صرف از نمونه های آمریکایی این چنین مسابقاتی استکه در دامنه ی خرده فرهنگهای نهادینه شده لیبرالی مفهومی از شادی و سبکی از تفریح و سرگرمی را به ذهن متبادر می سازد .
توجه به تفریح نسل جوان و مهیا کردن زمینه ی ظهورو بروز خلاقیت با توجه به بافت جمعیتی جامعه ی ایران امری ضروری است و پرداختن به سبک زندگی الگوهای شخصی از قبیل هنرمندان در جذب مخاطب ایده ی مناسبی است که بی تردید در همه ی جوامع با هدف نهادینه ساختن هویت بومی و اصیل از چنین روشی استفاده می گردد اما رالی ایرانی چه نسبتی با هویت بومی و اصالت ایرانی دارد؟
هنگامی که رالی ایرانی را با همه ی آنچه به نام هنر رسانه از آن بهره گرفته از منظر ارزشی و فرهنگی متناسب با آرمانهای بومی و اصیل اسلامی _ایرانی به دقتمورد بررسی قرار می دهیم مفهوم سازنده و ارزنده ای در برآیند آنچه در ذهن مخاطب کاشت می شود به چشم نمی آیدو این سوالات مطرح است که تهیه کننده و نویسنده ی اثر به دنبال ترویج چه نگاه فرهنگی و ارزشی برایمخاطب سراسر جامعه ی ایرانی است؟ رالی ایرانی چه مفهومی از شادی را بیان می دارد؟ رقابت سالم در این اثر به چه معناست؟ سعید ابوطالب در ساخت این اثر چه هویت ایرانی را برجسته ساخته که از آن می تواند به عنوان تفاوت دیدگاهش با افراد غیر ارزشی وغیر فرهنگی یاد کند؟
اصل بر این است که اثر، نمایه ای از اعتقادات وکم و کیف نظام باوری خالق اثررا پدیدارمی سازدکه در نسبت با دیدگاه های از پیش بیان شده ی سعید ابوطالب در کسوت نماینده ی فرهنگی وهویت "رالی ایرانی" طنز تلخی است تماشایی! چنانکه هویت ترکیبی "ایرانی هالیوودی"در نام این اثر هم خود نمایی می کند(رالی +ایرانی). رالی در هیچ یک از اسناد تاریخی ایرانی یک بازی بومی نبوده و سوغات از فرنگ رسیده ای است که اکنون به عنوان یک تفریح ایرانی معرفی می شود! و شیوه ی تفریحی طبقه ای خاص از جامعه به"سبک الکی خوش باد"را به تصویر می کشد.
چه بسا اگر از عناصر و بازیهایی که طراوت طبیعی سرزمین مهرو سرزنده گی آیین نیاکان مان را متبلور می سازد همچون سوارکاری،تیر اندازی ،شنا و بازیهای محلی در طراحی تفریح و سرگرمی استفاده گردد نسخه ای بی بدیل ازعناصر استراتژیک و راهبردی تمدن کهن ایرانی جان خواهد گرفت که نه تنها مرزهای درونی بلکه برون مرزها را متاثر خواهد کرد.شادی فراگیر و ماندگاری که فاصله ی طبقاتی را به رخ نمی کشد و شادی را به قشری خاص محدود نمی کند.
در نگاهی رو به آینده فراسوی آنچه مطرح گردید توجه به تبیین و توصیف عملی و دقیق تفریح و سرگرمیمنطبق بر سبکی که دلالت بر ماهیت و محتوای روابط اسلامی و دست کم ایرانی را داراستبه یقین کار سهل و آسانی است به شرط آنکه عناصر داعیه دار ارزشی فرهنگی ،خویشتن خویش را درآیینه ی تفکر و شیوه ی جهانی شدن که همانا لذت گرایی علم زده و پوچ گرایی جنگ زده ی تهوع آور مدرنیته استمعنا نکنند "اغوا را موثر تر از اکراه ندانند"،به دنبال کوتاهترینمسیر برا ی جذب مخاطب سطحی نباشند دست از کم کاری و تنبلی بشویندو در نهایت به سبک آمریکایی ها نکوشند تا صرفا از ابزارهای روان شناختی محرک "واکنش های غریزه ی محض "در افراد بهره بگیرند آنچنان که ساحت اندیشه ی معنای رفتاری شان با هیچ ملاک اخلاقی ،دینی و عقلی سازگار نباشد!
به گزارش تابناک :
با گاف مشترک وزارت بهداشت، ستاد مبارزه با قاچاق کالا و صداوسیما رقم خورد؛
«کرم حلزون اصل»؛ این شعار که پیشتر به گوش بینندگان ماهواره آشنا بود، مدتی است که به مدد تبلیغات گسترده در شبکه های مختلف صداوسیما، تا دورترین روستاهای کشور هم نفوذ کرده و این بار نه تنها از اعجاز استفاده از آن سخن به میان میآید، بلکه بر "ایرانی" بودن آن، تاکید مشددی میشود تا شرایط برای کلاهبرداری در مقیاس کلان فراهمتر از هر زمانی شود!
به گزارش ایسنا «تابناک» در ادامه نوشت: شنبه هشتم تیرماه جاری، بازرسان اداره کل نظارت بر مواد آرایشی وزارت بهداشت به سمت کارخانه "پالیز طب شرق" در کرج، جایی که "کرم حلزون و نیو تودی" به سفارش شرکت «سپیده ماهان» تولید میشد، حرکت کردند و پس از سپری شدن زمانی کوتاه، نتیجه بازرسی نشان داد که هیچگونه سندی مبنی بر وجود مواد اولیه "عصاره حلزون" و همچنین ماده "الانتویین" در انبار و یا خط تولید کارخانه وجود ندارد.
اداره بهداشتی-آرایشی دانشگاه علوم پزشکی کرج (البرز) محل دیگری بود که بازرسی شد و البته آنجا هم مدارکی برای اثبات ساخت و آزمایشات کنترلی چنین فرمولی یافت نشد تا معلوم شود که ظاهرا کارشناسان معاونت غذا و داروی دانشگاه علوم پزشکی البرز چشمان خود را بر همه چیز بسته و نظارتی روی صدور پروانه و فرایند تولید نداشتهاند تا به این ترتیب راه برای تقلب و فروشی بیش از 100 میلیارد تومان در سال برای چند نوکیسه هموار شود.
با آشکار شدن این حقایق، کمیته فنی و قانونی آرایشی بهداشتی وزارت بهداشت که گزارش بازرسان را دریافت کرده بود، بلافاصله پروانه محصولات شرکت سپیده ماهان را باطل کرد و متعاقب آن، حق صدور پروانهها را از دانشگاه علوم پزشکی البرز سلب نمود و در اقدام تکمیلی، سازمان غذا و دارو هم طی نامهای به تاریخ دوازدهم تیر ماه (چهارشنبه گذشته) به رئیس سازمان صداوسیما، خواستار توقف تبلیغ محصولات شرکت سپیده ماهان شد.
این نوکیسهها که بودند؟
گزارشهای دریافتی حکایت از آن دارند که در پشت پرده ماجرا، آقای «م.ی» و خانم «ر.پ» (اسامی نزد «تابناک» محفوظ است) دو نفری بودند که در اولین تجربه کاری خود، در نهم شهریورماه سال 82، یک شرکت "مسئولیت محدود" را به نام شرکت خدماتی و بازرگانی سپیده ماهان و با سرمایه اولیه دو میلیون تومان ثبت کردند. شرکتی که حتی توانایی خرید محلی برای خود نداشت و مجبور بود تا سال 90 چندین نوبت در محدوده خیابان آزادی تغییر آدرس دهد؛ چه برسد به اینکه دارای کارخانه و تولید صنعتی باشد.
ماجرای برملا شده امروز زمانی ابعاد حقیقی تر خود را نشان خواهد داد که بدانیم این شرکت در سال 90 اقدام به ثبت اسامی تجارتی زیر نموده است:
نیوتودی، حلزون، تن تاک، آدلی، مدارا، ترنتو، اینام، پنیلو و پلیل؛ اسامی متعدد و چه بسا خوش آب و رنگی که برای محصولاتی همچون: انواع کرمها، صابون، شامپو و انواع محصولات بهداشتی و آرایشی، لاغری، کاهش وزن، کرم حلزون، روغن شتر مرغ(!)، محصولات آشپزخانه، بدنسازی و... تقاضای ثبت داده شدهاند.
راز این ثبت اسامی هم چیزی نیست جز اینکه قرار بوده تمامی این محصولات به مرور (احتمالا طی مدتی کوتاه و به صورت پی در پی) روانه بازار شوند؛ به این صورت که پس از پی بردن مردم به بیتاثیر بودن یا بیارزش بودن یکی از این محصولات تقلبی، مدتی بعد محصولی مشابه اما این بار با نام و شمایلی دیگر به بازار عرضه شده و کلاهبرداری ادامه بیابد.
ثبت نام تجاری
ثبت نام تجاری "حلزون" در میان آگهیهای ثبت نام تجاری توسط این شرکت، از این رو جالب توجه است که در بازرسی از کارخانه آن، نه حلزونی مشاهده شده و نه عصاره و یا مواد برگرفته از آن!
برخی از آگهیهای ثبت
برخی از آگهیهای ثبت "نام تجاری" که نشان از ادامهدار بودن برنامه مدیران شرکت سپیده ماهان برای عرضه محصولات قبلی با نام دیگر در آینده دارد
شائبه ارتباط با جریانات خارج از کشور
تولیدکنندگان کرمهایی با نام "حلزون" و "نیو تودی" سالهای متمادی حمایت مالی شبکههای تلویزیونی وابسته به جریانات برانداز نظام را در خارج از کشور به عهده داشتهاند و با فروش کالای خود به صورت قاچاق در کشور، توانمندی سازمانهای نظارتی را برای جلوگیری از ورود و فروش این محصول به کشور را به چالش کشیده بودند.
اینجاست که وقتی یک شرکت مسئولیت محدود که سالها در پستویی در حال دست و پا زدن برای تامین دو میلیون تومان حقوق موسسین و مدیران خود بوده، بدون هیچ سابقهای در تولید و برندیسازی تجارتی-آن هم در زمینه تخصصی حوزه سلامت،- ناگهان با چنین اعداد و ارقامی وارد فعالیت میشود، این شک را تقویت میکند که جریانی در پشت این حرکت قرار داشته و امثال مدیران این شرکتها، تنها بازیگرانی بیش نیستند.
چه کسی به این محصولات مجوز داده است؟
صدور این مجوزها در زمان ریاست سابق سازمان غذا و دارو با همکاری معاونت سابق این نهاد در حوزه غذا و بهداشتی-آرایشی صورت گرفته که با ورود دکتر عباس حاجی آخوندی به این سازمان، به رغم مخالفتهای برخی کارشناسان، موضوع پیگیری و این تقلب آشکار گردید.
در این نوع از تجارت که تجار یهودی در اروپا، امریکا و آفریقای جنوبی مبدع آن هستند، همانند شرکتهای هرمی، محصولات در بازار اصلی عرضه نمیشوند که مبادا مردم با دیدن و لمس کردن آنها، قادر به محک زدنشان شده و حتی نارضایتی خریداران از طریق زنجیره فروشنده، توزیع کنندگان خرد و کلان و نهایتا شرکت، قابل پیگیری مستقیم باشد، بلکه تنها با نشان دادن کاتالوگهای فریبنده و فروش تلویزیونی و تلفنی، کالا به محل اقامت مشتری ارسال میشود.
ضرر ریالی صداوسیما چقدر بوده است؟
با آشکار شدن نقش عواملی که مجوزها را صادر کرده و نظارت را فراموش کرده بودند، نقش ضلع سوم ماجرا آشکار میشود؛ جایی که رسانه ملی به عنوان بازوی قدرتمند تبلیغ این کالا، رخ نمایی کرده و نه تنها سهم بزرگی در رقم خوردن این رویداد تلخ به خود اختصاص داده، بلکه از جهات دیگری، خود هم طعمه این کلاهبرداری واقع شده است.
ماجرا از این قرار است که تعرفه پخش آگهی در صداوسیما برای محصولات ساخت ایران خیلی ارزانتر از محصولات وارداتی تعیین شده است و در کمال تعجب، در حالی که شرکت سپیده ماهان فقط پروانه ساخت کرم حلزون را در دست داشته و بقیه محصولاتش، وارداتی است، از تعرفه در نظر گرفته شده برای محصولات داخلی بهره برده است؛ موضوعی عجیب که با آرم "ساخت ایران" در بالای تبلیغات تلویزیونی محصولات این شرکت، خودنمایی میکرد اما کشفیات اخیر بر صحت آن خط بطلان کشید.
این در حالی است که سازمان غذا و دارو در نامه خود اعلام نموده که تجهیزات تبلیغ شده این شرکت نه مجوز تولید داخل دارند و نه مجوز واردات! گزارهای به معنای نابود کردن تولید کننده داخلی در سالهایی که کمک به اقتصاد، محور اصلی شعار نظام بوده است.
به عبارت بهتر، میتوان این گونه ادعا کرد که طی این مدت، شرکت سپیده ماهان به همراه شرکت مشاور تبلیغاتی خود (نام محفوظ است) میلیاردها تومان از پول صداوسیما (بیتالمال) را نیز در جیب خود گذاشته و با زدوبند با چند کارمند واحد بازرگانی این سازمان، مدارک جعلی دال بر "تولید داخل" را در پرونده جا دادهاند؛ البته این ضرر جدای از خسارت معنوی وارد شده بر اعتبار رسانه ملی نزد افکار عمومی است که پرداختن به آن در این مقال نمیگنجد.
شائبه تبلیغ کالای قاچاق از رسانه ملی؟
اگر بازرگانی صدا و سیما خوش شانس باشد، باید کالاهای غیر تولید داخل این شرکت به هر شکل ممکن که شده، برگ سبز گمرکی داشته باشند چراکه در غیر این صورت باید گفت که از بدو تاسیس رادیو و تلویزیون در کشور، برای نخستین بار خواهد بود که کالای قاچاق از این رسانه تبلیغ شده و به فروش رسیده است.
در صورت اثبات چنین تخلفی که مبنای آن "جعل سند پروانه تولید داخلی محصول" است، مدیران شرکت سپیده ماهان و شرکت تبلیغاتی مشاور آن (نام نزد تابناک محفوظ است) با مجازاتهای سنگینی مواجه خواهند بود.
بازپس گیری حقوق خریداران
دادستان بعنوان مدعی العموم با ورود به پرونده میبایست در صدد بازپس گیری پول خریداران برآید، چراکه گزارش بازرسان و رای کمیته فنی وزارت بهداشت تایید میکند که در ساخت و فروش کرم حلزون تقلب رخ داده و آنچه که ادعا می شده با چیزی که فروش رفته مطابقت ندارد و در این میان میلیاردها تومان از این تجارت(!) کسب مال شده است.
گفتنی است که با توجه به ابعاد گسترده ماجرا، در گزارشهای تکمیلی بعدی به ریشه یابی جنبههای دیگر این موضوع خواهیم پرداخت.
با اجازه ی بزرگترها...!
لطفا تکلیف را روشن کرده و امت را از بلا تکلیفی در بیاورید
بلاخره :
"الرجال قوامون علی النساء" یا النساء قوامن علی الرجال ...؟؟؟!!!
البته با اجازه ی بزرگترها!
به واسطه ی آنچه این روزها در زندگی واقعی مشهود است ذهنم مشغول و معطوف به این معناست.
نه خانه، نه آشپزخانه، نه اداره و نه باشگاه و مهمانیهای دوستانه… آنها صبحشان را با رفتن به آسمان و دریا و باغوحش شروع میکنند. زنانی که به جای زندگی کارمندی یا خانهداری مشاغل نامتعارفی را انتخاب کردهاند و لقب «اولین زن» حرفه خود را دارند. یکی هر صبح از خانه به آسمان میرود، دیگری به اعماق دریا و آن یکی به جادههای خلوت لب مرز.
مژگان روستایی شاید عجیبترین شغل ایران را برای یک زن داشته باشد: پرورش کروکودیل در مزرعه شخصی! او که اولین محموله کروکودیل ایران را وارد کرده کارش را از سال 89 رسما کلید زده و حالا هر روز صبحش را با 35 کروکودیل بزرگ و کوچک شروع میکند.
خودش میگوید: «کروکدیلها در عین خشونت، بسیار آرام، صبور، دوستداشتنی و بسیار عاقل هستند. وقتی با آنها کار و کنارشان زندگی میکنید متوجه میشوید که چقدر آنها برعکس مغز کوچکشان عاقل و باهوش هستند. کروکودیلها تا زمانی که مورد آزار قرار نگیرند و کسی پا به قلمروشان نگذارد هیچ آزاری ندارند. زمانی که سیر هستند هیچ چیزی نمیخورند ولی اگر در این شرایط هم مورد آزار قرار گیرند به شخص آزاردهنده فقط حمله میکنند و ممکن است شخص دچار قطع عضو شود ولی او را نمیخورند.»
کار کردن با این کروکودیلها از وقتی انگیزه مژگان روستایی شد که تصمیم گرفت کاری مرتبط با رشته تحصیلی اش دست و پا کند. او در رشته جانور شناسی تحصیل کرده بود و دنبال نوآْوری بود و چه نوآوریای بهتر از پرورش کروکودیل؟ وحشیهای کوچکی که تا پیش از آن پایشان به ایران باز نشده بود! مژگان روستایی میگوید: «دنبال کاری بودم تا در رابطه با رشته تحصیلیام باشد و در عین حال یک نوآوری محسوب شود. بعد از یکسری تحقیقات به این نتیجه رسیدم که پرورش کروکدیل گزینه مناسبی است. برای شروع کار و گرفتن مجوز از شیلات ایران شروع کردیم و توانستیم موافقت اولیه را بگیریم و بعد دامپروری و بعد به اداره زیست محیطی مراجعه کردیم، برای گرفتن پروانه کار.»
اما در هیچ کدام از ادارات ایران قانونی برای واردات کروکودیل وجود نداشت و تلاشهای مژگان روستایی بهانه ای شد تا برای اولین بار آیین نامههایی برای این کار نوشته شود. با این حساب او میتواند مدعی باشد که سنگ بنای پرورش کروکودیل در ایران را یک تنه گذاشته است. البته سختی کار او وقتی بیشتر شد که خیلی از ایرلاینها قبول نمیکردند مسافران خطرناکی مثل کروکودیلها داشته باشند. بنابراین واردات کروکودیل هم با دردسر انجام شد. مژگان روستایی یک لقب اولین دیگر را هم برای خود کسب کرده: اولین تولید کننده چرم کروکودیل در ایران. او به خاطر نگهداری از کروکودیلها مجبور به ترک تهران و زندگی در قشم شده است چون هوای پایتخت برای کروکودیلها زیادی خشک و خنک است.
مژگان روستایی اگرچه زندگی کارمندی معمول را رها کرده و به خطرناک ترین مزرعه ایران رو آورده است اما به جز او زنان دیگری هم هستند که با انتخاب سبک زندگی شان، لقب «اولین» گرفته اند.
زنان آسمان و دریا
زهرا سالاریه اولین زن دریانورد ایران و خاورمیانه است که حتی تا 16سالگی شنا هم بلد نبود اما خیلی اتفاقی به دنیای دریانوردی کشیده شد. او در 15سالگی به عنوان خیاط وارد شرکتی شد که در آن جلیقه نجات میدوختند. کار کردن در این شرکت زهرا را با ناخداها آشنا کرد و مشوقی شد تا در دورههای قایقرانی شرکت کند.
می گوید: «درسهای تئوری کلاسها خیلی سخت بود و دانستن زبان انگلیسی در حد رفع نیاز هم اجباری بود، به خاطر همین روزها کار میکردم و شبها درس میخواندم تا از کلاسها عقب نمانم.»
او برای آن که با دریانوردیاش مخالفت نکنند، همه عملیات مربوط به دریانوردی را از تعمیر موتور گرفته تا بستن 70مدل گره ملوانی با طنابهایی هموزن خودش را یاد گرفت تا در آزمون پذیرفته شود. زهرا حالا ناخدایی است که چندین ساعت از روزش را روی دریا میگذراند.
میترا زنگویی اما اولین زن غواص ایران است که مدرک رسمی این رشته را دارد. او که قبل از این به عنوان ناجی غریق فعالیت میکرد دو سه سال قبل غواصی را در جزیره کیش یاد گرفت و به عنوان اولین زن غواص از سازمان فنی و حرفهای مدرک گرفت. میترا زنگویی اولین تجربه غواصیاش در عمق 18متری را اینطور روایت میکند: «خیلی برایم هیجانانگیز بود. با اینکه من سالها در استخر شنا کرده بودم اما دریا برایم تعریف دیگری داشت. به محیط آشنا نبودم و احساس ترس میکردم اما وقتی داخل آب رفتم، فهمیدم اینجا یک دنیای دیگر است و خدا را میتوان دید.»
او معتقد است دریا هم مثل فضا دنیای عجیبی دارد که اگر یک فضانورد لذت آن را درک میکرد، کلی انرژی و پول خرج رفتن به فضا نمیکرد. زنگویی حالا یک آموزشگاه غواصی در بوشهر دارد و کلاسهای آموزش غواصی برای زنان برگزار میکند. او البته تصمیم دارد بعد از این، یک کار عجیب دیگر را هم تجربه کند: جوشکاری زیر آب. کاری که با موافقت سازمان فنی حرفه ای استان بوشهر میتواند میترا زنگویی را تبدیل به اولین زن جوشکار زیر آب در کشور کند.
چندین هزار پا بالاتر از جایی که میترا زنگویی روز و شبش را میگذراند، شهرزاد شمس به عنوان اولین زن خلبان ایرلاینهای ایران مشغول حرفه خود است. او البته این عنوان را در میان زنان بعد از انقلاب دارد. شهرزاد شمس که به زبانهای فرانسه و انگلیسی تسلط کامل دارد دوره خلبانی را در شیراز گذرانده و حالا با هواپیمای ATR-72 در خطوط داخلی پرواز میکند. شهرزاد شمس میگوید: «وقتی پرواز میکنم در آغوش خداوند هستم و اگر او نباشد هرگز پرواز امکان ندارد.»
سلطان جادهها
بعد از آسمان و دریا، لقب اولین زنی که جلوتر از دیگر زنان به جاده زده است، به فاطمه رجبی میرسد. او اولین زن راننده کامیون در کشور است که انحصار مردانه ترانزیت را در ایران شکسته است. برای فاطمه رجبی انگیزه اصلی از انتخاب این شغل، همسرش بوده است: «همسرم حدود 30 سال است که در این شغل فعالیت میکند و من در طول این مدت از او دور بودم تصمیم گرفتم برای کمکردن این فاصله وارد این کار شوم.»
فاطمه رجبی ماجرای گواهینامه گرفتنش را اینطور تعریف میکند: «بار اول چون دستپاچه شده بودم قبول نشدم، اما بار دوم سرهنگ راهنمایی و رانندگی پس از پایان امتحان عملی به من گفت تو قبول شدی ولی ما مجاز به پذیرش تو نیستیم چون آقایان اینجا 30یا 40 بار میآیند و میروند و قبول نمیشوند، اگر قرار باشد دفعه دوم امتحان شما را قبول کنیم و گواهینامه بدهیم میگویند پارتیبازی شده و صدای همه درمیآید. سرانجام بار هشتم قبولم کردند. افسران راهنمایی و رانندگی از من میخواستند که تندتند دنده بگیرم و در سرازیریها خیلی به من سخت گرفتند تا شاید از آزمون صرفنظر کرده و پشیمان شوم، اما من سماجت به خرج دادم به حدی که کف دستم از شدت دنده عوض کردن زخمی شد.»
خون بازی
زهرا شکوهی اولین زن قصاب ایرانی است که هر صبح دست به ساتور می برد تا راستهها را بیاستخوان و استخوانها را بیگوشت کند. 12سال است که پا به پای شوهرش مغازه قصابیشان را میچرخاند و با این که تا کلاس پنجم بیشتر نخوانده، حساب دخل و خرج قصابی را دارد. میگوید: «صبح که برای نماز بیدار میشوم دیگر خوابم نمیبرد. همان موقع برای ناهار غذا را بار میگذارم و سر ساعت 8، مغازه را باز میکنم. ساعت 11 هم دوباره به خانه برمیگردم تا بقیه کارهای مربوط به ناهار را انجام دهم و سر ساعت 3، دوباره به مغازه برمیگردم و تا 8 شب اینجا میمانم.»
با این حال زهرا شکوهی فکر میکند شغلش کمی خشن است و سر و کار داشتن با خون، روحیه همسرش را هم عوض کرده است: «همسرم خوب است اما کمی خشن است، نمیشود زیاد سر به سرش بگذاری چون زود عصبانی میشود، خون با آدم این کار را میکند. هر وقت شوهرم عصبانی بشود من باید ساکت بشوم. اما من این طور نیستم.»
شرکت
هواپیمایی GoAir اعلام کرد: ظرفیت استخدام زنان در خطوط هوایی افزایش مییابد چرا
که زنان به طور کلی ۱۵ تا ۲۰ کیلوگرم از مردان سبکتر هستند.
این شرکت هواپیمایی تخمین زده است که هر یک کیلوگرم وزن بیشتر در هواپیما در هر
ساعت پرواز، حدود ۰.۰۵ دلار هزینه دارد و در صورت اجرای این طرح سالانه ۵۰۰ هزار
دلار در هزینه سوخت هواپیماهای این شرکت صرفهجویی میشود.
عامل وزن نکته مهمی برای شرکتهای
هواپیمایی است چرا که در ازای کاهش وزن، حجم سوخت مصرفی هواپیما نیز کاهش پیدا میکند
و در نتیجه هزینه سوخت نیز کمتر میشود.
«چون موریانه بیشه ما را ز ریشه خورد، کاری که کرد تفرقه با ما تبر
نکرد»