پاسخ:
سلاممتشکرم
در خصوص پرسشی که مطرح کردید ، چرا فرهنگ از اقتصاد مهمتر است ؟
در ساده ترین و خلاصه ترین جملات باید اینچنین بنویسم
فرهنگ بستر است ظرف است ، چار چوب است . مجموعه ای از عقاید رفتارها و ارزشهاست برگرفته از آنچه آداب و رسوم است و عادت ها را شکل می دهد ، فرهنگ ذاءقه ی افراد را نمایش می دهد و سمت و سوی جامعه را معین می کند . هر عنصر دیگری در فرهنگ تعریف می شود اقتصاد ، سیاست ، هنر و نظام تعلیم و تربیت هم در فرهنگ تعریف می شوند .و زیر مجموعه ای از آن هستند .
یکی از عناصر اساسی همگرا و مرتبط با فرهنگ منابع انسانی هستند اگر بخواهیم فرهنگ را تغییر دهیم الزام است که بینش افراد را تغییر دهیم یعنی رفتار ها اعم از کنش و واکنش افراد را تغییر دهیم ، برای تغییر فرهنگ باید ذاءقه ی افراد را تغییر داد یعنی مجموعه ی پسند ها و ناپسندهای منابع انسانی را دربخش های مختلف مورد واکاوی قرار دهیم .
اگر قصد آن کنیم که اقتصاد جامعه ای را سامان بخشیم ضروری است که فرهنگ صحیح اقتصادی و رفتارهای مناسب را آموزش و پیگیری کنیم .
البته فرهنگ و هریک از اجزای آن رابطه ای رفت و برگشتی دارند که هریک دیگری را متاثر می سازد اگرچه همواره فرهنگ به عنوان یک کل جاری و مستمر تاثیر بیشتری بر اجزا خواهد داشت .
آنچه به نظرم می رسد دو مقوله ی فرهنگ اقتصادی و اقتصاد فرهنگی است که در اولی به ا ومانیسم و سکولاریسم خواهیم رسید و در دومی به اقتصادی که از فرهنگ منشا دارد و فرهنگی که از فطرت سرچشمه دارد بستر مناسبی است تا مناسبات اقتصادی را به شیوه ای انسانی معین و بنا سازد .
بهتر است به یک مثال در این ارتباط دقت کنیم ، اگر فرهنگ ظرف باشد ، تصور کنید این ظرف آلوده باشد مثلا این ظرف نجس باشد آنگاه هرچه در آن بریزیم نا پاک خواهد شد، حتی عناصر پاک در این ظرف ناپاک ، ناپاک خواهند بود!
این مفهوم را تعمیم دهیم بسیار خطیر است ، خیلی باید مراقب بود . تصور کنید ذهن افراد ، عادات منابع انسانی به وجود آورنده ی یک فرهنگ آلوده شود ، تمدن ناشی از آن فرهنگ در طول قرن های آینده نیز آلوده خواهد بود .
به همین دلیل است که عالمان اندیشمندان از اساس فرهنگ غرب و زایش های آن را بیگانه با تمدن شرق تعریف می کنند
درپایان پوزش می خواهم که به دلیل کمبود وقت مطالب را خلاصه و موجز عرض کردم اگر پرسشی باقی است بفرمایید و متشکرم از پرسش دقیق شما