و خدا بزرگتر از آن است که وصف شود
21 شب گذشت
.
.
.
ساعت 21 بار نواخت
.
.
.
اینجا ایران
.
.
.
و خدا بزرگتر از آن است که وصف شود .
تردید مکن !
21 شب گذشت
.
.
.
ساعت 21 بار نواخت
.
.
.
اینجا ایران
.
.
.
و خدا بزرگتر از آن است که وصف شود .
تردید مکن !
« یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه »
وزارتخانه ی « پرورش و آموزش » ؛ یا وزارتخانه ی « آموزش و پرورش » ؟!
با توجه به توصیه ی قرآنی و تقدم دانستن « تزکیه برتعلیم » و « پرورش بر آموزش » در آیات وحی ، در حقیقت کدام اسم (که بیانگر اولویت بندی در رویکردهایی مدیریت کلان یک سازمان است ) ؛ مناسب مهم ترین و حیاتی ترین وزارتخانه ای که متعهد تربیت نیروی انسانی به عنوان موتور محرکه ی پیشرفت کشور است ، می باشد ؟
چند سالی است که از ابلاغ سیاست های کلی "ایجاد تحول در نظام آموزش و پرورش" توسط رهبری عزیز می گذرد . در بند چهارم از این سیاست های کلی که به مثابه نقشه ی راهی برای مهمترین نهاد متولی تربیت نیروی انسانی و مولد سرمایه های عظیم اجتماعی و محور تعلیم و تربیت منابع حیاتی کشور است ؛ می خوانیم : « ایجاد تحول در نظام برنامه ریزی آموزشی و درسی با توجه به : توسعه ی فرهنگ تفکر ، تحقیق ، خلاقیت و نوآوری و بهره گیری از روش های یاددهی و یادگیری متنوع و مطلوب و ایجاد تفکر منطقی و منسجم برای تحلیل و بررسی موضوعی . »
به نظر می رسد جدا از آنکه موضوع « پرورش » از حلقه های مفقود شده ی نظام آموزشی ما می باشد [ که یا عمدتا مورد غفلت واقع شده و یا در مقاطعی مبتلا به نگاه "فرمایشی" از جانب برنامه ریزان و دست اندرکاران امر شده است ] ؛ آنچه که در این بند حائز اهمیت بوده ، توجه ویژه به موضوع « خلاقیت » در نگاه تربیتی و پرورشی از جانب نظام آموزشی کشور می باشد ؛ به نحوی که با ورود یک دانش اموز از نظام آموزش و پرورش به نظام آموزش عالی و وارد شدن او به محیط دانشگاه و عرصه ی فعالیت های دانشجویی همچون انجام تحقیقات علمی ، ارائه پایان نامه ها ، رساله ها .. نبود این عنصر در شخصیت شکل گرفته دانش آموز دیروز و دانشجوی امروز ما ، بیش از پیش و به صورت کاملا محسوسی ، خود را نشان می دهد .
در اهمیت « خلاقیت و نوآوری » همین اندازه کافی است که بدانیم ، عنصری که در تولید علم و محتواهای علمی و سایر فرآورده های آن دخالت مستقیم دارد و تا حدودی می توان گفت تمامی اکتشافات و اختراعات علمی که مشخص کننده ی مرزهای دانش بشری اند، مرهون آن می باشد؛ عنصر خلاقیت و نوآوری است . خلاقیت و نوآوری از اصلی ترین عناصر لازم و ضروری در این عرصه است که البته پرورش آن در کودک ، نیاز به الزاماتی دیگر همچون پرورش اعتماد به نفس ، دمیدن روح جسارت و نوآوری ، شهامت علمی ، تفکر خلاق و آزاداندیشی ، بها دادن به انگیزه های جستجوگرانه و کنجکاوانه ی کودک و .. دارد .
درواقع سنگ بنای شخصیت انسانی و علمی یک انسان ، توسط وزارت آموزش و پرورش در سنین کودکی چیده می شود. استعدادهای گونه گون انسانی ، به سان دانه هایی است بارور ، که توسط نظام آموزشی وزارت آموزش و پرورش ، در ذهن آماده ی کودکان نشانده شده ، و در مقاطع بالاتر توسط نظام آموزش عالی ، این محصول تنها به مرحله ی « باروری » رسیده و « ثمر و میوه » ی چندین ساله ی خود را به بار می نشاند ؛ نه بیشتر ! طبیعی است که در آن مرحله بر حسب ضرب المثل « گندم ، ز گندم بروید » آنچه هست و آنچه خواهد شد ، قطعا پیش از آن ، در نظام آموزش و پرورش ، شکل می گیرد و خواهد گرفت . امروزه علم روان شناسی و سایر علوم تربیتی ، عمدتا بر شکل گیری شخصیت انسانی افراد ، در سنین کودکی صحه گذاشته و علمای این علوم را اعتقاد بر آن است که در سنین بالاتر ، شخصیت افراد تنها "قوام" می یابد . اما با توجه به این وصف ، چرا در نظام آموزشی ما به موضوع «پرورش» و موضوعی به درجه ی اهمیت « خلاقیت » که در ذیل موضوعات پرورشی قرار می گیرد ، بها داده نمی شود ؟؟
واقعیت تلخ آن است که امروزه موضوعات پرورشی ، از جمله موضوع پرورش خلاقیت ، نه تنها محور تعلیم و تربیت قرار نمی گیرد ، بلکه در بسیاری از مواقع از طریق همان سیستم آموزشی معیوب ، مورد سرکوب در نهاد و شخصیت کودکان نیز قرار می گیرد ...
هرچند من بی صواطم ولی در همان حقوق بشر امریکایی که باسوادها ! نوشتند بی صواط ها هم حق اظهار عقیده دارند.
آن وقت ها هم که بوی یارانه آمد حالم بد شد ولی
لبخند روستایی ها حالم را خوش کرد
نقدینگی بود ولی گردش مالی هم بود
گرانی بود ولی پس انداز هم بود .
هرچه بود ولی با همه ی مشکلات بود
و برای برخی اندکی دلگرمی ...
این بار هم بو می آید بوی سبد
سبدی که طعم گلوگیر مرغ یخ زده و برنج خارجی دارد
سبدی که ترحم نفرت انگیز صدقه دارد
سبدی که حس غم زده ی منت دارد
سبدی که برای من بی صواط گردش مالی ندارد ولی حتما برای آنهایی که مرغ و برنج شان به فروش رفت و صد البته با سواد هستند ! گردش مالی دارد
سبدی که دقیقا پس از واریز یارانه ی جهانی تحریم ها به ایران، به ایرانیان وعده داد شد!
سبدی که هنوز به دست ما بی صواط ها نرسیده شد نشان بی آبروییمان که همان آمریکایی ها و خارجی ها نوشتند با پرداخت مبلغ مورد توافق ژنو مردم گرسنه ی ایران با سبد کالا سیر خواهند شد !
از این نفرت انگیزترکه سوء مدیریت ها زمین های کشاورزیت را بایر کند تا با کارگری تو صنعت بی پدر و مادر خودرو های خارجی آ بادشود !
من بی صواطم
و اصالتم به آقایی پر افتخار کشاورزان و پیشه وران می رسد نه به کارگری برای پز و پرستیژ و آقایی سگ بازان هرزه !
من بی صواطم
و پر از احساس و زیاد حرف می زنم و زیاد کار می کنم و زیاد غر می زنم و زیاد دخالت می کنم و زیاد پرسش می کنم وزیاد تفکر می کنم درکار مدیرانی که اختیار منابع و امکانات سرزمین مادری مان را به آنها دادم
ولی عده ای با سواد هم هستند که غر نمی زنتد و همه اش لبخند می زنند و چه با کلاس و آقا ...
.
.
.
ما بی صواط ها باید به همان بوی برنج اصیل ایرانی که از آن بالادست ، خانه ی با سواد ها را می گویم می آید دلخوش باشیم
چه می شود کرد مقصر خودمان هستیم
روزی هم که خداوند مسءولیت ها را تقسیم می کرد ما بی صواط بودیم و آدرس را اشتباهی رفتیم
واین شد نتیجه اش تقدیر ما
چشممان کور دندمان نرم حال باید ازالف تا ی
بی واسطه و با واسطه بشویم مایه ی خنده ی خارجی هاکه به ما صدقه می دهند !
و البته ما بی صواط ها کارگران خوبی هم هستیم زمین های کشاورزی آقاییمان را بایر کردیم و نشستیم سر سفره ی کارگری اروپایی ها کره ای ها ژاپنیها و چینی ها ... تا صنعت خودروی آنها را فربه کنیم ...
و عده ای هم شدند باسواد و مدیرو آقا و مسول ...که البته همواره لبخند می زنند و فن بیان خوبی هم دارند و اصالتشان به تاریخ پنبه زنی نسبت دارد
راستی آقای با کلاس با سواد !
کجای دنیا بی صواط ها این طورآرام و زیبا به ساز باسواد ها می رقصند !
چه می شود کرد ما بی صواطیم و یک سبد بی آبرویی حق یک بی صواط است ...
نوش جان ...!
چه شوری ! چه اشتیاقی!
ثانیه ها ی انتظار خواب چشمانم را بر هم زده !
هر بار که به هویت این جریان می اندیشم تازه می شوم ، نو می شوم .آنچنان که روحم در کالبدم نمی گنجد و می رود که از شوق اشک بریزم .
خدای من ! چه شکوهی ! چه عظمتی در تدبیرت رقم خورده
من خوشحالم ، هیجان دارم ، شوق دارم
می دانم فردا 12 بهمن است خاطره ی برجسته ی یک دگردیسی 36 ساله است
می دانم فردا به زنگ 9 زمان ، روح زمان بر تن ایران جان می بخشد
ولی من از پدیده ای دیگر هم خوشحالم !
هیجان من حتی از ماراتن هنر هفتم ایران نیز نیست
من فردا به وقت آمدن روح زمان به نقطه ی عطف جهان ، ایران
قرار نخواهم داشت و ملتهب خواهم بود و از شوق اشک خواهم ریخت و لبخند خواهم زد و حتما مهربان تر از همیشه به دنیا می نگرم
آخر می دانی ای دوست
من فردا به رسم تقدیر و تدبیر برای اولین بار طعم عمه شدن را خواهم چشید
و من چه حالی خواهم داشت هنگامی که در میان آدمیان ، انسانی معصوم و پاک را درآغوش خواهم کشید و چه احساس نابی است ،موجودی را لمس خواهم کرد که روح خداوند عز و جل در او دمیده شده و در حالی که خداوند به طعم بهشت پیشانیش را بوسیده او را به ما امانت داده تا زمین را آسمانی کند
من چه شوقی دارم امشب که فردا معصومیتی ناب را نفس خواهم کشید
وه ! که چه لحظ ایست آن لحظه که صدای گریه اش گوشم را بنوازد
وه ! که چه لحظه ایست آن هنگام که صدای اذان در گو ش معصومیت ناب خانواده ی ما زمزمه شود
برادر زاده ام! چه قدر زود دیروزمان امروز شد ، همبازی کودکی هایم فردا پدر خواهد شد ! چه قدر خاطره داریم باهم، به بی تابی سه دهه !
پروردگارا! چقدر خوشحالم که برادر دارم چقدر زیباست خواهر داشتن .
خداوندا! تو را سپاس که تقدیر مرا با خواهرو برادر تدبیر ساختی
خدای من ! چقدر بزرگواری کردی که پدرو مادرم را شایسته ی دانستی و به من خواهر و برادر عنایت کردی
چه روزگار سیاهی بود اگر من خواهر و برادر نداشتم !
که من هرچه بگویم از اشتیاق دیدار کم گفته ام...