منصوره صامتی

کارشناس فرهنگی

منصوره صامتی

کارشناس فرهنگی

منصوره صامتی

رویای 1400 ساله ی مسلمانان جهان در حکومت اسلامی ایران به تحقق پیوسته و امروز این ظرفیت عظیم فرصتی تکرار نشدنی است. معتقدم که انسان به ضرورت ماهیت الهی و اندیشه ی خویش یک رسانه است وامروز در عصر رسانه ضروریست تا دغدغه های فرهنگی ،اجتماعی و سیاسی مان را باهم شریک شویم، باشد که در مسیر زمان به جامعه ی مهدوی نزدیک شویم."زندگی بهتر حق مسلم ماست!"

و همچنان که رهسپار آینده ایم بیندیشیم که :

ما ازین قرن نخواهیم گذشت
ما ازین قرن نخواهیم گریخت
با قطاری که دگران ساخته اند
هیچ پروازی نیست برساند ما را به قطار دوران
و به قرن دگران
مگر انگیزه و عشق ،
مگر اندیشه و علم ،
مگر آیینه و صلح
و تقلا و تلاش
بخت از آن کسی خواهد بود که مناجات کند با کارش
و در اندیشه ی یک مساله خوابش ببرد
و کتابش را بگذارد زیر سرش و ببیند در خواب حل یک مساله را
باز با شادی در گیری یک مساله بیدار شود ...

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عاشق» ثبت شده است




زمستون تن عریون باغچه چون بیابون
درختا با پاهای برهنه زیر بارون
نمیدونی تو که عاشق نبودی
چه سخته مرگ گل برای گلدون
گل و گلدون چه شبها نشستن بی بهانه
واسه هم قصه گفتن عاشقانه
چه تلخه چه تلخه باید تنها بمونه قلب گلدون
مثل من که بی تو نشستم زیر بارون زمستون
زمستون برای تو قشنگه پشت شیشه
بهار زمستونها برای تو همیشه
تو مثل من زمستونی نداری
که باشه لحظه چشن انتظاری
گلدون خالی ندیدی نشسته زیر بارون
گلهای کاغذی داری تو گلدون
تو عاشق نبودی ببینی تلخ روزای جدایی
چه سخته چه سخته بشینم بی تو با چشمای گریون
بشینم بی تو با چشمای گریون
بشینم بی تو با چشمای گریون



  • منصوره صامتی

 پیوندمان یکساله شد...

باورت می شود!  آن اوایل تنها سکوت بود و سکوت نمی دانستیم چه بگوییم 

شاید هم می دانستیم  ولی نمی دانستیم بعد ازاولین کلام چه خواهد شد ....

گفتیم اولین کلام را هم آواز هزاردستان آن هنگام که به افق چشم دوخته بودیم  

محو دررویای بودن   غرق در تمنای ماندن 

رویای من!  به یاد داری چگونه زمان ما را به هم پیوند داد ؟

به یادداری چگونه از آن هم شدیم ؟

آن روزهای نخستین تردید چه زود به فردا پیوند خورد!

من در تو و تو در قلب من متولد شدی 

تو را دوست می دارم که  مرا  با همه ی خلوصت  آیینه می شوی 

به یاد داری آن اولین سلام را آن اولین سوگند را ، آن اولین اشتیاق را ...

که ما در حجم تناقض مرور خواهیم شد ...

که ما در باریکه ای از نور آن هنگام که شب راهی سپیده می شود

آن هنگام که گرما، سرما را به تب هزارساله در آغوش می فشرذ

آن هنگام که حقیقت اندوه گلوگیرش را فریاد می زند تعبیر خواهیم شد

تصمیم سختی بود به سختی یک رویش  به دشواری جوانه زدن یک رویا

تمام روزهایی که درسراسیمگی همراهی تو سپری شد  و چه طعمی داشت دیدارت !...

شاهد شب های ملتهب من ! با من بخوان حدیث یکرنگی که من در وسعت تاثیر تو زندگی خواهم کرد 

به یاد دارم ثانیه های پر تپشی که با تو به سپیده رسید ...

به یاد داری نمازهایی که به نام رسالتمان اقامه شد؟

که نفس نفس ، من در تو و تو در من خواهیم بالید اگر "خود آ "بخواهد

 رویای من ! با من بگو در حجم زمان:

هرکجا عشق آید و ساکن شود                                                هرچه ناممکن بود ، ممکن شود...


                                           


این ابیات از طرف یکی از مخاطبان عزیز به پارادوکس عزیز هدیه شده است که بسیار ممنونم 

تو در طنین کدام شعر ترانه گشته ای              

که ورد زبان کامهای تشنه 

  1.  نوشتنت بند بند دلم را آب میکند

    تو که به قلب بدیها همانند دشنه ای


 نه اهل طعنه هستی ونه اهل دشمنی            بانوی خوب قصه های من گشته ای

سردم که میشود تو مرا" ها "می کنی           انگار تو مرا از ازل سرشته ای! 

سرت همیشه برای محبت درد میکند                            راستی تو آدمی یا یک فرشته ای؟

تو مثل آینه ای !پارادوکس در تونیست              تو اسم اعظم عشق رابردلت نوشته ای

یکسال گذشت وتو یکساله میشوی          " وبلاگ" پر شکوه حرفهای گم گشته ای

میلاد تو یعنی مرگ هرچه نیست              امیدچشمهای کشتی شکسته ای

عجیب نیست پیوند میلاد تو وشاه روزگار       دیده ام چه ندبه ها که به انتظار نشسته ای....






این نقاشی های زیبا هم هدیه ی یکی از مخاطبان عزیزو دوست داشتنی است






                                                      

  • منصوره صامتی