منصوره صامتی

کارشناس فرهنگی

منصوره صامتی

کارشناس فرهنگی

منصوره صامتی

رویای 1400 ساله ی مسلمانان جهان در حکومت اسلامی ایران به تحقق پیوسته و امروز این ظرفیت عظیم فرصتی تکرار نشدنی است. معتقدم که انسان به ضرورت ماهیت الهی و اندیشه ی خویش یک رسانه است وامروز در عصر رسانه ضروریست تا دغدغه های فرهنگی ،اجتماعی و سیاسی مان را باهم شریک شویم، باشد که در مسیر زمان به جامعه ی مهدوی نزدیک شویم."زندگی بهتر حق مسلم ماست!"

و همچنان که رهسپار آینده ایم بیندیشیم که :

ما ازین قرن نخواهیم گذشت
ما ازین قرن نخواهیم گریخت
با قطاری که دگران ساخته اند
هیچ پروازی نیست برساند ما را به قطار دوران
و به قرن دگران
مگر انگیزه و عشق ،
مگر اندیشه و علم ،
مگر آیینه و صلح
و تقلا و تلاش
بخت از آن کسی خواهد بود که مناجات کند با کارش
و در اندیشه ی یک مساله خوابش ببرد
و کتابش را بگذارد زیر سرش و ببیند در خواب حل یک مساله را
باز با شادی در گیری یک مساله بیدار شود ...

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات

۱۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رهبری» ثبت شده است


  • منصوره صامتی

فرمایشات فراموش شده!

منصوره صامتی |
یاد امیر سپهبد شهید صیاد شیرازی بخیر !
 شهیدی که از او به عنوان سربازی نمونه در عرصه ی ولایت پذیری و ولایت مداری یاد می کنند . از همرزمان این شهید والامقام چنین نقل است که هرگاه حضرت آقا به ایراد سخنرانی برای فرماندهان می پرداختند ، ایشان در همان جلسه ، ضمن با دقت گوش دادن به فرمایشات فرماندهی کل قوا ، مشغول به یادداشت برداری از بیانات معظم له می شدند ؛ و هرگاه کسی از دوستان و همرزمان ، که از این اخلاق شهید آگاهی نداشت و به او می گفت "در حالی که متن کامل سخنان آقا ، تا ساعتی دیگر به دفتر شما وصول می شود ، چه نیازی است به این کار؟!"

 می فرمود : حرف شما درست است . ولی تا این متن به دست من برسد و مورد بازخوانی قرار بگیرد و براساس آن ، اقدامات لازم صورت بگیرد ؛ به همان میزان تاخیر ، بنده در امر ولایت مداری ، مقصر خواهم بود ! هرگاه ایشان دستور بدهند ، دیگر درنگ کردن جائز نیست . فرمایشات آقا نباید زمین بماند ، حتی آنی و لحظه ای.. یادش بخیر و راهش پررهرو باد !

سخن از فرمایشات حضرت آقا در جمع شورای عالی انقلاب فرهنگی و مطالبات ایشان در این حوزه حساس و مهم و تاثیرگذار است. متاسفانه این برای اولین بار نیست که مطالبات ایشان در حوزه های مختلف ، یا مورد غفلت قرار می گیرد یا مورد مسامحه و سهل انگاری و یا بعضا مورد تفسیر به رای و برخورد های سلیقه ای و مصالحه گرایانه ! فرمان 8 ماده ای ایشان در مبارزه با فقر ، فساد و تبعیض در حوزه ی اقتصاد ؛ مطالبات ایشان در عرصه ی هنر دینی و سینمای اسلامی در 3 حوزه ی برنامه ریزی و هدف گذاری ، تربیت نیروی انسانی و داشتن نگاه محتوایی به این مقوله ؛ مطالباتات معظم له از طلاب ، دانشجویان و مراکز علمی و تحقیقاتی همچون موضوع بسیار مهم : دانشگاه اسلامی ، جهاد علمی و نهضت تولید علم ، نخبه پروری ، راه اندازی کرسی های آزاد اندیشی ، توجه به جنبش های دانشجویی ، ارتباط دانشگاه با حوزه و صنعت ؛ و دیگر مطالبات ایشان در حوزه های سیاسی ، اجتماعی و .. که گاه به صورت سخنرانی ، گاه به صورت منشور و گاه به صورت سیاست های ابلاغی هریک از دستگاهها و قوا ، بیان می شود ، از این دست می باشد .
آنچه که از سوی مسئولان به عنوان دلایل فیلتر کردن بزرگترین شبکه اجتماعی مجازی در دنیا ، یعنی فیس بوک مطرح شده است ، عبارتند از : نخست ، عنوان کردن تهدیدهای اطلاعاتی و امنیتی و سیاسی ( در خدمت قرار گرفتن فیس بوک به عنوان یک ابزار در اختیار شبکه های جاسوسی نظام سلطه ) ؛ تهدیدهای فرهنگی ، انتشار مسائل خلاف عفت عمومی ، فحشا و منکرات و تهدید خانواده ها ، افشای اطلاعات اجتماعی و سوء استفاده نمودن از این اطلاعات توسط افراد سودجو و فرصت طلب ؛ به خطر افتادن حریم خصوصی و تبدیل شدن حریم خصوصی به حریم عمومی و کمرنگ شدن مرز بین این دو ؛ آماده بودن بستری برای رشد و شیوع جرایم و کلاهبرداری های رایانه ای ؛ و .. بیان شده است که در جای خود حتما باید مورد واکاوی و مطالعه ی دقیق قرار بگیرد و بر اساس برنامه ریزی عالمانه و با نگاهی فرصت محور مورد اقدام قرار بگیرد . اما آنچنان که رهبری فرزانه فرموده اند ، نباید در حوزه ی فرهنگ ، نگاهی سلبی و حذفی داشت . فیلتر کردن نمی تواند راهکاری دائمی در برخورد با پدیده هایی اینچنینی باشد . باید توجه نمود که فیلتر کردن به این شکل ، تنها هزینه های دسترسی را بالا می برد که خود ، باعث هزینه های دیگر شده و گاهی ناخواسته سایت های مفید را هم به اشتباه ، خارج از دسترس قرار می دهد . آیا فی الواقع ، کسی هست که خواهان دسترسی به این شبکه ها باشد و نتواند به آن دسترسی داشته باشد ؟!

 وقتی سازمانها و نهاد ها ، دیگر مطالبات رهبری را زمین می گذارند و به وظایف و رسالت خود به درستی عمل نمی کنند ، باید هم منتظر این بود که جوانان اطلاعات خود را از مراجع دیگری همچون فیس بوک جستجو کنند . چرا که یکی از مطالباتی که رهبری در سالهای اخیر از دستگاههای فرهنگی علی الخصوص رسانه ی ملی و دانشگاهها مطالبه نموده اند ، بحث راه اندازی کرسی های آژاد اندیشی است که دست بر قضا ارتباط مستقیمی با موضوع فیس بوک و فیلترینگ آن دارد . موضوع اینست که حقیقتا یکی از انگیزه های جوانان برای مراجعه به شبکه ای اجتماعی همچون فیس بوک ، دستیابی به کرسی هایی است ، یا تریبون هایی که در آن ، افراد آزادانه به بحث و تبادل نظر بر سر موضوعات مختلف می پردازند . کرسی هایی که جای آن در نهاد های فرهنگی و سازمانهای وابسته به حوزه ی فرهنگ ما ، خالی است .

 به عنوان مثال ، صدا و سیما تاک شوهای اجتماعی را از برنامه های خود به کلی حذف کرده است و مجریانی که در اجراهای خود ، فضای مباحثه را داغ می کردند ، از فضای رسانه دور مانده اند . در حال حاضر بحث های اجتماعی در جامعه و فضاهای واقعی آن ، جایگاهی ندارد و این موضوع به فضاهای مجازی کشیده شده است . چرا که اساسا نظر مقام معظم رهبری در خصوص راه اندازی کرسی های آزاد اندیشی در دانشگاهها و رسانه ملی ، محقق نشده است . طبیعی است که جوانان در این شرایط در پی فضا می گردد و به شبکه های اجتماعی همچون فیس بوک که این فضا را در اختیار آنان قرار می دهد ، روی می آورد .

 در حال حاضر در اینگونه فضاها ، محفل های خصوصی مباحثه در حال شکل گیری است چرا که هیچکس بر آنان ، نظارت ندارد که می تواند همین عدم نظارت بر آن ، برای جوان ما ، به شدت مخاطره آمیز و مخرب باشد . ولی فیس بوک با استفاده از این خلا در جوامع هدف که عقیده دارم برنامه ریزی شده است و می بایست پیش از این مورد آسیب شناسی قرار می گرفت ، استفاده کرده و فضایی را ایجاد کرده که جوانان در آن به بحث و تبادل نظر به صورت آزادانه بپردازند و مسئولان هم نه تنها بر آن نظارتی نداشته باشند ، بلکه بعضا برای آگاهی از جدیدترین بحث های داغی که در جامعه در حال پیگیری است ، خود به فیس بوک هم مراجعه نمایند !!

 از یک طرف کرسی های آزاد اندیشی که توصیه ی اکید رهبری بود ، نه در دانشگاه ، نه در حوزه های علمیه و نه در رسانه ی ملی ، راه اندازی نشد و از طرفی دیگر برای حضور در فضاهای مجازی و پاسخ به شبهاتی که هر روزه برای جوانان به شکل های مختلف پیش می آید ، برنامه ای عملیاتی نشده است . حال آنکه نباید فراموش کرد که فیس بوک تنها یک فنآوری و ابزار است . (که هم می تواند مفید واقع شود و هم مضر ؛ هم مورد استفاده ی صحیح و عالمانه قرار بگیرد و هم مورد سوء استفاده ) . در این ابزار ، در هر موضوعی هم صحبت می شود و گاهی هم حتی کمپین های مختلفی در آن شکل می گیرد که قابلیت به فرصت تبدیل کردن این تهدید و داشتن نگاه فرصت محور را در آن ، پیش از پیش نشان می دهد . مثل کمپین حمایت از نام خلیج فارس که بسیار مفید و تاثیرگذار بود . به نظر می رسد برای حضور در شبکه های اجتماعی مجازی ، هم باید برنامه داشت و هم باید از نظر فرهنگ سازی ، آموش دید . یکی از این آموزش ها ، مهارت گفت و گو و مباحثه با مخاطب است . برای عموم مردم ، آموزش را مبنا قرار دهند تا فیلترینگ در واقع بخشی از آن ، در ذهن خود افراد شکل بگیرد ! نخبگان هم باید مبحث های علمی را در اینگونه فضا ها ، به صورت جدی راه بیندازند ، که این خود باعث می شود بسیاری از بحران های اجتماعی با مباحثه در این گونه فضاها ، حل و فصل شود .

 گویا عمل نکردن به منویات رهبری ، که در قالب سخنان حکیمانه در جایگاه ولی فقیه آگاه به زمان و معارف غنی اسلامی برای مسئولان به صورت ساده و کارآمد و تحت عنوان سیاست های کلی عنوان می شود ، بیش از پیش ، از جانب مسئولان و دست اندرکاران ، مسبوق به سابقه بوده و هست ! از جمله دیگر مطالبه ی زمین مانده ی رهبری ، اسلامی کردن دانشگاههاست که در واقع به معنی رسیدن به مرزهای دانش و رسیدن به مرجعیت علمی دنیا و مقدمه ای برای ایجاد تمدن نوین اسلامی در دنیاست می باشد . اگر کشوری خود تولید کننده ی اول علم در جهان باشد و دانشمندان آن در مرزهای دانش حرکت کرده و حتی از ان نیز جلو بیفتند ؛ دیگر شاهد عقب ماندگی در این حوزه و قرار گرفتن در موضع ضعف و انفعال نخواهیم بود چرا که با تولید علم ؛ تولید فرهنگ نیز در اختیار آن کشور قرار خواهد گرفت و به عنوان ملتی فرهنگ ساز در دنیا مطرح شده که دیگر کشوری نمی تواند فرهنگ منحط خود را بر او ، تحمیل کند .
که امام راحل فرمود "اسلام ؛ تمامی سنگرهای کلیدی در دنیا را فتح خواهد کرد" یکی از این سنگرها در حال حاضر ، سنگر فضاهای مجازی است که روز به روز در حال توسعه و پیچیده تر شدن می باشد که بر همین اساس و برای نیل به این مقصود ، از طرف رهبری ، دستور راه اندازی شورای عالی فضای مجازی صادر شد . ای کاش در جایگاه یک سرباز به جای اجتهاد به فرمایشات فراموش شده عمل می کردیم.
  • منصوره صامتی
فیسبوک تویتر گوگل پلاس مواجهه با پدیده‌های جدید جهان، همواره در ایران «ماجرا داشته است».
می‌گویند برای اول‌بار که دوچرخه وارد ایران شد، بسیاری آن را «ارابه اجنه» می‌خواندند و اطرافیانشان را از این موجود وهم‌آلود که «می‌تواند روی دو چرخ راه برود» بر حذر می‌داشتند تا جن‌زده نشوند!
 به گزارش ایسنا به نقل از عصر ایران، رادیو نیز هنگام ورود به کشور، به عنوان پدیده‌ای کاملا امنیتی شناخته می‌شد و تنها افراد خاصی که دارای صلاحیت‌های تأییدشده بودند می‌توانستند با کسب پروانه بهره‌برداری از نظمیه، یک دستگاه رادیو در خانه خود داشته باشند.
در این پروانه، مشخصات رادیو و نیز آدرس خانه‌ای که رادیو در آن بود، قید می‌شد و دارنده موظف بود در صورت تغییر نشانی، مراتب را سریعا به نظمیه اطلاع دهد. ویدئو نیز حکایتی دارد که برای ایرانیان بالای 30 سال سن، بسیار آشناست؛ بگیر و ببندها، پتوهایی که ویدئو را لای آنها می‌پیچیدند و با استرس، از این خانه به آن خانه می‌بردند و دستگیری‌ها و دادگاه‌ها و مجازات‌ها و ... . وقتی اولین بازی‌های رایانه‌ای نیز وارد ایران شدند و تب «آتاری» فراگیر شد، کمیته‌های انقلاب وقت، گیم‌نت‌هایی را که تنها بازی ارائه‌شده در آنها آتاری بود، به دلیل آنچه که آن را جلوگیری از فساد و قمار می‌خواندند، تعطیل کردند!
اینک نیز ماهواره و فیس‌بوک و وی‌چت و ... فصل‌های جدید همان داستان قدیمی و دنباله‌دار «ایران و پدیده‌های نو» هستند. علت نیز کاملاً آشکار است: تصمیم‌گیران، با پدیده‌های نوظهور بیگانه‌اند، قدرت پیش‌بینی آینده را ندارند و این نکته ساده را نمی‌دانند که اگر امروز یک پدیده تکنولوژیک در حال رایج شدن در دنیاست، به‌زودی در ایران نیز - که بخشی از دنیاست - رواج پیدا خواهد کرد. به همین دلیل، ناگهان از خواب برمی‌خیزند و می‌بینند که تمام پشت‌بام‌ها پر شده از دیش‌های ماهواره، اکثر تحصیل‌کردگان جامعه، فیس‌بوک دارند و میلیون‌ها نفر نیز ترجیح می‌دهند تماس‌های خود را از بستر اپلیکیشن‌هایی مانند وی‌چت برقرار کنند. در چنین وضعی، آقایان تنها کاری که می‌کنند، «بستن» است و دیگر هیچ (تأکید می‌کنم: و دیگر هیچ)!
 مسئولانی که مدام دم از پیروی از رهبری می‌زنند، بهتر است قبل از برخوردهای سلبی با پدیده‌های نوظهور تکنولوژیکی، این سخنان رهبری نظام را مطالعه کنند و بعد به خود مراجعه کنند و ببینند که تا چه اندازه از رهگذر بی‌توجهی‌شان به همین یک مورد، به مردم و مملکت و اعتماد عمومی ضربه زده‌اند.
سخنان رهبر معظم انقلاب در جمع اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی را بخوانید: «من عرض می‌کنم ما در برخورد با مسائل تهاجمی، پدیده را در اوّل ورود، حتّی قبل از ورود باید بشناسیم. فرض کنید یک چیزی، یک فکری، یک روشی در دنیا دارد رایج می‌شود؛ پیدا است که این اینجا خواهد آمد - خب دنیا دنیای ارتباطات است، دنیای اتّصال و ارتباط است، نمی‌شود حصار کشید - قبل از آنکه بیاید، به فکر باشید که برخورد حکیمانه با این چیست. معنای این همیشه این نیست که ما آن را رد کنیم؛ نه، گاهی یک پدیده‌ای است که ما آن را می‌توانیم قبول کنیم، گاهی پدیده‌ای است که می‌توانیم اصلاح کنیم، گاهی پدیده‌ای است که می‌توانیم یک ذیلی برایش تعریف کنیم که آن ذیل، مشکل آن را برطرف کند. دیر جنبیدن، دیر فهمیدن، دیر به فکر علاج افتادن، این اشکالات را دارد که بعد شما دچار مشکلاتی می‌شوید که نمی‌توانید با آنها مواجه بشوید.»
بار دیگر جملات فوق را مرور می‌کنیم و سوالات زیر را از کسانی که مدام در کار بستن کانال‌های ارتباطی جدید هستند مطرح می‌کنیم: - آیا پدیده‌هایی مانند فیس‌بوک و وی‌چت و ماهواره را قبل از ورود به ایران مورد بررسی قرار داده بودید؟
- آیا قبول دارید که «دنیای ارتباطات است، دنیای اتّصال و ارتباط است و نمی‌شود حصار کشید»؟
 - آیا به فکر این بوده‌اید که قبل از ورود پدیده‌هایی مانند فیس‌بوک و وی‌چت با آن «برخورد حکیمانه» شود؟
 - آیا موافق هستید که برخوردهایی مانند فیلترینگ، برخورد سلبی است، نه «برخورد حکیمانه»؟
- آیا نمی‌توان برای پدیده‌های ارتباطی جدید، به تعبیر رهبری «ذیل»‌هایی تعریف کرد تا آسیب‌ها به حداقل و منافع به حداکثر برسد؟
 - آیا اقدامات شما در برخوردهای سلبی به جای «برخوردهای حکیمانه»، مصداق «دیر جنبیدن، دیر فهمیدن، دیر به فکر علاج افتادن» نیست؟
- آیا ...؟
 آقایان! دنیا را بشناسید، راه رفته و شکست‌خورده را تکرار نکنید، هیچ انسان عاقلی راهی که یک بار رفته و به مقصد نرسیده را دوباره طی نمی‌کند، چه رسد به اینکه 10باره و 100باره برود و نرسد. چند سال پیش که خبری از فیس‌بوک و توییتر و شبکه‌های اجتماعی جدیدالظهور نبود، یک شبکه اجتماعی به نام «اورکات» وجود داشت که در ایران نیز افرادی عضو آن بودند. اگر آن زمان، کسانی که عهده‌دار فرهنگ و فضای مجازی کشور هستند، به جای فیلترینگ «اورکات»، می‌فهمیدند که «اورکات» تنها یک آغاز است و باید آموزش‌های لازم را به مردم در این خصوص ارائه کرد، امروز وضعیت حاکم بر شبکه‌های اجتماعی دچار چنین بلبشویی نبود که ناگهان هزاران نفر به نام ایران و ایرانی به صفحه فیس‌بوک «مسی» بروند و آن آبروریزی را به بار بیاورند. وقتی خانه‌ها در ایران به گاز لوله‌کشی مجهز شد و افرادی بر اثر گازگرفتگی جان خود را از دست دادند، کل شبکه گاز کشور را با این استدلال که خیلی‌ها به خاطر گاز جان دادند، قطع نکردند بلکه برنامه‌های آموزشی و فرهنگی گسترده‌ای را تدارک دیدند که هنوز هم ادامه دارد. پدیده‌های نوظهور تکنولوژیک را نمی‌توان با بگیر و ببند، کنترل کرد که اگر این‌گونه بود، با بستن «اورکات»، کار به «فیس‌بوک» نمی‌کشید و با ممنوعیت ویدئو، ماهواره چنین فراگیر نمی‌شد.
 باید به همان نسخه رهبری عمل کرد؛ یعنی پدیده‌های نوظهور را شناخت، پیش‌بینی کرد، برایشان برنامه ریخت و بدون حصاردرمانی، آسیب‌ها را به حداقل رساند، بی آنکه تر و خشک را با هم سوزاند. شناخت جهان، پیش‌نیاز هر گونه تصمیمی در دنیای امروز است.
  • منصوره صامتی


غلام شاه‌پسندی / دیدار ایشان با خانواده معظم شهدا از دورانی که ایشان، اوایل جنگ نمایندة امام در وزارت دفاع بود، یعنی معاون شهید «چمران» بود، شروع شد. امام جمعه تهران که شدند این کار را شروع کردند و هم‌چنان هم ادامه دارد. افتخارمان این است که در استان تهران، خانوادة دو شهید به بالا نداریم که آقا خانه‌شان نرفته باشد. تقریباً محله و خیابان اصلی در شهر تهران نداریم که ایشان نیامده باشند و بلد نباشند.

من حدود شش، هفت سال بعضی روزهای شیفت کاری‌ام، مسئول تنظیم ملاقات خانوادة معظم شهدا بودم. دیدارهای خانواده شهدا، باصفاترین، لذت‌های کار ماست. بعضی‌هایش خیلی سوزناک است. یک خانواده شهید می‌روی فقط یک فرزند داشتند که آن هم شهید شده است. خیلی سخت است برای یک پدر و مادر که یک بچه بزرگ کرده باشند، آن بچه‌شان را هم در راه خدا داده باشند. هرچند آن‌ها با افتخار می‌گویند، ولی ما که می‌نشینیم نگاه می‌کنیم، آن خستگی را احساس می‌کنیم.

بعضی از خانواده شهدا با تقدیم چند شهید روحیة عجیبی دارند. به طور مثال خانواده شهید «خرسند»، در نازی‌آباد. چهار شهید داده است؛ پدر خانواده، دو فرزند خانواده و داماد خانواده. مادر این شهیدان این‌قدر قدرتمند، باصلابت و بانجابت با آقا صحبت می‌کرد که یکی دو بار آقا گریه کرد.

این دیدارها فقط اختصاص به شهیدان شیعه ندارد. همة آدم‌هایی که در راه خدا در کشور ما، از ادیان مختلف، کشته شدند. چه شیعه، چه سنی، چه مسیحی، مورد عنایت رهبر هستند.

***

صبح روز کریسمس، آقا فرمودند خانة چند ارمنی و عاشوری اگر برویم خوب است. محلة مجیدیه شمالی، دو سه تا خانواده پیدا کردیم. در خانواده‌ها را زدیم و با آن‌ها صحبت کردیم. توی خانواده مسلمان‌ها ما می‌رویم سلام می‌کنیم و می‌گوییم از هیئت آمدیم، از بسیج، پایگاه ابوذر، بالاخره یک چیزی می‌گوییم و کارتی نشان می‌دهیم. بین ارمنی‌ها بگوییم که از بسیج آمدیم که بالاخره فرهنگش... گفتیم از صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران هستیم. امشب شب کریسمس است و می‌خواهیم فیلمی از شما خانوادة شهید بگیریم.

اطلاعات ما هم ناقص بود. خیلی هم اطلاعات نگرفتیم. نخواستیم آن‌جا را اصطلاحاً بسوزانیم. برای نماز مغرب‌وعشا با یک تیم حفاظتی وارد مجیدیه شدیم. گفتیم اسکورت که حرکت کرد به ما ابلاغ می‌کنند، می‌رویم سر کارمان دیگر. اسکورت هم به هوای این‌که ما توی منطقه هستیم با بی‌سیم زیاد صحبت نکنند که مسیر لو نرود، مرکز من را صدا کرد با بی‌سیم گفتم: به گوشم.

گفت شخصیت سر پل سیدخندان است. سر پل سیدخندان تا مجیدیه کم‌تر از پنج دقیقه راه است. من سریع از ماشین پیاده شدم. در خانه را زدم. خانمی آمد دم در، در را باز کرد. وارد شدیم. چون کار باید می‌کردیم، گفتیم نودال و اَمپِکس و چیزایی که شنیده بودیم، کارگردان و این‌ها بروند تو.

کارگردان رفت پشت‌بام پست بدهد! اَمپِکس رفت توی زیرزمین پست بدهد! آن رفت توی حیاط پست بدهد! بی‌سیم اعلام کرد که ما سر مجیدیه هستیم. حجاب خانم خیلی میزان نبود. برای این‌که این‌جوری جلوی آقا نیاید، گفتم: ببخشید! الآن مقام معظم رهبری دارند مشرف می‌شوند منزل شما.

گفت: قدم روی چشم، تشریف بیاورد... گفتید کی؟

اسم حضرت آقا را که گفتم ـ داستان بازرگان و طوطی را شنیده‌اید ـ‌ افتاد وسط زمین و غش کرد. داد بیداد کردیم، دو تا دختر از پله آمدند پایین. یاالله یاالله گفتیم و به‌شان گفتیم که به داد مادرتان برسید مادر را بردند توی آشپزخانه.

دخترها گفتند: چه شد؟

گفتم: ببخشید! ما همان صداوسیمای صبح هستیم که آمده بودیم. ولی الآن فهیمدیم که مقام معظم رهبری می‌آیند منزلتان، به مادرتان گفتیم، غش کرد. فکری کنید.

تا اجازه نگرفت وارد خانه نشد

این‌ها شروع کردند مادر خودشان را به حال آوردند. فشارشان افتاده بود، آب قند آوردند. بی‌سیم اعلام کرد که آقا پشت در است. من دویدم در خانه را باز کردم. نگهبانی هم که باید کنار در می‌ایستاد، رفت دم در. کارهای حفاظتی‌مان را انجام دادیم. آقا از ماشین پیاده شد تا وارد خانه بشود. آمد توی در خانه نگاه کرد و گفت: سلام علیکم.

گفتم: بفرمایید.

گفت: شما؟

نه این‌که ما را نمی‌شناخت، منظورشان این بود که تو چه کاره‌ای؟ گفتیم: صاحب‌خانه غش کرده.

گفت: کس دیگری نیست؟

یاد آن افتادیم که دو تا دخترها هم می‌توانند به آقا بگویند بفرمایید. گفتیم: آقا شما بفرمایید داخل.

گفت: من بدون اذن صاحب‌خانه به داخل نمی‌آیم!

ضدحفاظت‌ترین شکل ممکن این است که مقام معظم رهبری توی خیابان اصلی توی چهارراه، با لباس روحانیت با آن عظمت رهبری خودشان بایستند، همة مردم هم ایشان را ببینند و ایشان بدون اذن وارد خانه کسی نشوند.

من دویدم رفتم توی آشپزخانه. به یکی از این دخترها گفتم آقا دم در است، بیایید تعارف کنید بیایند داخل.

لباس مناسبی تنشان نبود. گفتند: پس ما لباسمان را عوض کنیم.

به آقا گفتیم: که رفته‌اند لباس مناسب بپوشند، شما بفرمایید داخل.

گفتند: نه می‌ایستم تا بیایند.

چند دقیقه‌ای دم در ایستادند. ما هم سعی کردیم بچه‌هایی را که قد بلند دارند بیاوریم، دور ایشان بچینیم که ایشان پیدا نباشد. راه دیگری نداشتیم. چند دقیقه معطل شدیم. دخترها لباس دانشجویی مناسب داشتند. یکی از دخترها، دوید و آقا را دعوت کرد و آقا رفتند داخل اتاق. این خانم پیش آقا رفت و خوش‌آمد گفت. بعد گفت که مادرمان توی این اتاق است، الآن خدمت می‌رسیم.

رفتند بیرون. آقا من را صدا کرد گفت این‌ها پدر ندارند؟

گفتم: نمی‌دانم. نپرسیده‌ام.

گفت: بزرگ‌تر ندارند؟ برادر ندارند؟

رفتیم آن اتاق پشتی. گفتم: ببخشید، پدرتان؟

گفتند: فوت کرده.

گفتیم: برادر؟

گفتند: یکی داشتیم شهید شده.

گفتیم: بزرگ‌تری، کسی؟

گفتند: عموی ما در خانة بغلی می‌نشیند.

فکر کردیم بهترین کار این است که عمو را بیاوریم بیرون. حالا چه کلکی بزنیم عمو را از خانه بیرون بیاوریم؟

در بغلی را زدیم. یک آقایی آمد دم در. سلام کردم. گفتم: ببخشید، امر خیری بود خدمت رسیدیم.

این بندة خدا نگاه کرد، یک مسلمان بسیجی، خانة یک ارمنی آمده، چه امر خیری؟ خودش تعجب کرد. رفت لباس پوشید آمد دم در. محترمانه باهاش پیچیدیم توی خانة برادر خودش. داخل خانه که شدیم، نگهبان او را بازرسی کرد. نگاه کرد، پیش خودش گفت: برای امر خیر مگر آدم را بازرسی می‌کنند؟

بعد از بازرسی قضیه را بهش گفتیم. گفتیم: رهبر نظام آمده این‌جا، این‌ها چون بزرگ‌تری نداشتند، خواهش کردیم که شما هم تشریف بیاورید.

او را داخل که بردیم و آقا را که دید، افتاد! زیر بغلش را گرفتیم و بردیم نشاندیم روی صندلی کنار آقا. با مکافاتی بالاخره با آقا سلام و احوال‌پرسی کرد.

پذیرایی صمیمی

رفتیم توی این اتاق بالای سر مادر و با التماس دعا، مادر را هم راه انداختیم. آمدند رفتند بالا، لباس مناسب پوشیدند و آمدند پایین. وقتی وارد اتاق شد، آقا تعارفشان کردند در کنار خودشان، کنار همان عمویی که نشسته بود. بعد هم گفتند: مادر! ما آمده‌ایم که حرف شما را بشنویم؛ چون شما دچار مشکل شده بودید، دوستان عموی بچه‌ها را آوردند.

دخترها آمدند نشستند. آقا اولین سؤالشان این بود که شغل دخترها چیست؟

گفتند: دانشجو.

آقا خیلی تحسینشان کرد و با این‌ها کلی صحبت کردند، توی این حالت، این دختر سؤال کرد که آقا آب، شربت، چیزی برای خوردن بیاورم؟

این‌ها همه‌اش درس است. من خودم نمی‌دانستم که بگویم بیاورد یا نیاورد؟ از آقا پرسیدم، گفتم: آقا این‌ها می‌گویند که خوردنی چیزی بیاوریم؟ چایی چیزی بیاوریم؟

آقا گفتند: ما مهمانشان هستیم. از مهمان می‌پرسند چیزی بیاورند یا نیاورند؟ خُب اگر چیزی بیاورند ما می‌خوریم.

بعد خود آقا گفتند: بله دخترم! اگر زحمت بکشید چایی یا آب‌میوه بیاورید، من می‌خورم.

این‌ها رفتند چایی، آب‌میوه و شیرینی آوردند. خود میوه را هم آوردند.

آقا حدود چهل دقیقه توی خانه ارمنی‌ها نشستند و با این‌ها صحبت کردند. مثل بقیة جاها آقا فرمودند: عکس شهیدتان را من نمی‌بینم. عکس شهید عزیزمان را بیاورید ببینم.

توی خانة مسلمان‌ها چهار تا عکس بزرگ شهید وجود دارد که توی هر اتاقی یکی هست. این‌ها رفتند آلبوم عکس‌شان را آوردند. آلبوم عکس هم متأسفانه برای شب عروسی شهید بود. آلبوم را گذاشتند جلوی آقا. آقا همین‌جوری نگاه می‌کردند، شروع کردند به صحبت کردن، همین‌جوری صفحه‌ها را ورق می‌زدند تا تمام شود. تمام که شد گفتند: خُب! عکس تکی شهید را ندارید؟

یک عکس تکی از شهید پیدا کردند و آوردند گذاشتند جلوی آقا. گفت: خُب! نحوة شهادت اگر چیزی داشته به من بگویید.

ما فهمیدیم این شهید بزرگوار، به اندازة شهیدان «بابایی»، «اردستانی» و «دوران» پرواز عملیاتی جنگی داشته است. هواپیمایش F14، بمب‌افکن رهگیر بوده و بالای صد سُرتی پرواز موفق در بغداد داشته. هواپیمایش را توی دژ آهنی بغداد می‌زنند. شهید، هواپیما را تا آن‌جا که ممکن است، اوج می‌دهد. هواپیما در اوج تا نقطة صفر خودش، که اتمسفر است بالا می‌آید و بقیه‌اش را به‌سمت ایران سرازیر می‌کند. چهار تا موتور هواپیما منهدم می‌شود. لاشة هواپیما توی خاک ایران می‌افتد، ولی چون دیگر سیستم برقی هواپیما کار نمی‌کرده‌، نتوانسته ایجکت کند و چتر کار کند، هواپیما به زمین می‌خورد و ایشان به شهادت می‌رسد.

ارمنی‌ای بود که حتی حاضر نشد، لاشة هواپیمای جمهوری اسلامی به‌دست عراقی‌ها بیافتد.

مادر شهید گفت: امروز فهمیدم که علی(ع) کیست

مادر شهید گفت: آقا! حالا که منزل ما هستید، من می‌توانم جمله‌ای به شما عرض کنم؟

آقا گفت: بفرمایید، من آمدم این‌جا که حرف شما را بشنوم.

گفت: ما با شما از نظر فرهنگ دینی فاصله داریم، در روضه‌هایتان شرکت می‌کنیم، ولی خیلی مواقع داخل نمی‌آییم. روز شهادت امام حسین(ع)، روز عاشورا و تاسوعا به دسته‌های سینه‌زنی امام حسین(ع) شربت می‌دهیم. می‌آییم توی دسته‌هایتان می‌نشینیم، ظرف یک‌بار مصرف می‌گیریم، که شما مشکل خوردن نداشته باشید، توی مجالس شما شرکت می‌کنیم و بعضی از حرف‌ها را می‌شنویم. من تا الآن نمی‌فهمیدم بعضی چیزها را.

می‌گفتند: در دین شما بانویی ـ که دختر پیامبر عظیم‌الشأن اسلام(ص) است ـ را بین درودیوار گذاشته‌اند، سینه‌اش را سوراخ کرده‌اند. میخ به سینه‌اش خورده. نمی‌فهمیدم یعنی چی. می‌گفتند مسلمان‌ها یک رهبری داشتند به نام علی(ع). دستش را بستند و در سه دورة 25 ساله، حکومتش را غصب کردند. نمی‌فهیمدم یعنی چی. گفتند، در 25 سالی که حکومتش غصب شده بود، شغلش این بود، آخر شب نان و خرما می‌گذاشت روی کولش می‌رفت خانه یتیم‌هایش. این را هم نمی‌فهمیدم. ولی امروز فهمیدم که علی(ع) کیست.

امروز با ورود شما به منزل‌مان، با این همه گرفتاری‌ای که دارید، وقت گذاشتید و به خانة منِ که هم‌کیش‌تان نیستم، تشریف آوردید. اُسقُف ما، کشیش محلة ما به خانة ما نیامده است، شما رهبر مسلمین‌ هستید. من فهمیدم علی(ع) که خانة یتیم‌هایش می‌رفت چه‌قدر بزرگ است.

از ورود آقای خامنه‌ای به منزلشان، به علی(ع) و 25 سال حکومت غصب شده‌اش و زهرا(س) پی برد. خُب! این برود مشهد، امام رضا(ع) شفایش نمی‌دهد؟

بعد از بازگشت حضرت آقا، پاسداران را توبیخ کردند

ما چهل دقیقه با این خانواده بودیم. عین چهل دقیقه،‌ به اندازة چند کتاب از این‌ها درس گرفتیم. آقا در خانة ارامنه آب، چایی، شربت، شیرینی و میوه‌شان را خورد. بعضی از دوست‌های ما نخوردند.

با آن‌ها خداحافظی کردیم و به‌سمت دفتر به‌راه افتادیم. وقتی رسیدیم آقا فرمودند: این بچه‌ها را بگویید بیایند.

آمدند. گفتند: این کار چه بود که شما کردید؟ ما مهمان این خانواده بودیم. وقتی خانه‌شان رفتیم چرا غذایشان را نخوردید؟ این اهانت به این‌ها محسوب می‌شود. نمی‌خواستید داخل نمی‌آمدید. به دلتان نمی‌چسبید، فکر می‌کردید شاید ظروف این‌ها مشکل داشته باشد، بعداً می‌آمدید دهانتان را آب می‌کشیدید. فعلا حرام که مرتکب نمی‌شدید.

تفاوت فعل حرام و نجس را هم ما آن‌‌جا فهمیدیم.

 

  • منصوره صامتی

ایران پس از روح الله

منصوره صامتی |


اگر چه واقعه جانگداز رحلت حضرت امام خمینی (ره) در سحرگاه 14 خرداد ماه 1368 مقطع حساسی از تاریخ انقلاب است ، ولی پس از این رویداد تاریخی مرزبندی های سیاسی و فرهنگی توسط مدعیان شاگردی حضرت امام (ره) در داخل و تلاش دشمنان در خارج از مرزهای انقلاب ایران سبب بروز مراحل جدیدی در تاریخ انقلاب شد که بررسی و واکاوی این فرایند به ایجاد انسجام در بینش و بصیرت مخاطب خواهد انجامید .

بخش نخست این برنامه رادیویی به چگونگی انتخاب امام خامنه ای به رهبری تا اواسط دوره سازندگی می پردازد لطفا با دقت بشنوید و نظرهای خود را درج کنید.

http://www.roydadnews.ir/NSite/FullStory/News/?Serv=1&Id=54048

  • منصوره صامتی


 

یکی از محافظان مقام معظم رهبری در خاطره ای گفت: یک روز که مقام معظم رهبری به کوههای اطراف تهران برای کوه پیمایی رفته بودند، با دختر و پسری دانشجو برخورد می کنند که به لحاظ ظاهری وضع نامناسبی داشتند.

 

به گزارش جهان به نقل از قانون، یکی از محافظان مقام معظم رهبری در خاطره ای گفت: یک روز که مقام معظم رهبری به کوههای اطراف تهران برای کوه پیمایی رفته بودند، با دختر و پسری دانشجو برخورد می کنند که به لحاظ ظاهری وضع نامناسبی داشتند.

 

 

آنها به یک باره در مقابل گروه ما قرار گرفتند و فرصت جمع و جور کردن و رسیدگی به وضع ظاهری خودشان نداشتند از رفتار آنها مشخص بود که خیلی ترسیده بودند واینگونه به نظر می رسید که آنها تصور می کردند که الآن آقا دستور دستگیری آنها را فورا صادر خواهد کرد. ولی برخلاف تصور آنها آقا با آنها سلام و علیک گرمی کرد و پرسید که شما زن و شوهر هستید؟(البته آقا می دانست)؛ آن پسر وقتی با خلق زیبای آقا مواحه شد، واقعیت را گفت؛ و جواب داد خیرمن و این دختر دوست هستیم.

 

 

آقا ابتدا در باره ورزش و مزایای آن با آنها صحبت کرد و بعد فرمود : بد نیست صیغه محرمیتی هم در میان شما برقرار شود و شما با هم ازدواج کنید. آقا به آنها پیشنهاد داد که اگر مایل بودید در فلان تاریخ بیائید، ومن هم آمادگی دارم که شخصا خطبه عقد شما را بخوانم. آن دو خدا حافظی کردند و طبق قرار همراه خانواده خود در همان تاریخ به محضر ایشان رسیدند .

 

 

آقا هم خطبه عقد آن دو را جاری کردند . با برخورد کریمانه ایشان این دو جوان مسیر زندگی خود را تغییر دادند آن دختر غیر محجبه به یک دختر محجبه و معنوی و آن پسر دانشجو هم به یک جوان مذهبی مبدل شدند.

 

  • منصوره صامتی

مراقب باید بود

منصوره صامتی |


...بعضی ها در فضای فتنه ،این جمله ی"کن فی الفتنه کابن اللبون لا ظهر فیرکب و لا ذرع فیحلب"

را بد می فهمند و خیال می کنند معنایش این است که وقتی فتنه شد و اوضاع مشتبه شد،بکش کنار!

اصلا در این جمله این نیست که "بکش کنار".

این معنایش این است که به هیچ وجه فتنه گر نتواند از تو استفاده کند;از هیچ راه.

"لا ظهر فیرکب و لا ذرع فیحلب";نه بتواند سوار شود نه بتواند تو را بدوشد;مراقب باید بود!

 

بیانات رهبری در دیدار اعضای مجلس خبرگان

88/7/2

 

  • منصوره صامتی