منصوره صامتی

کارشناس فرهنگی

منصوره صامتی

کارشناس فرهنگی

منصوره صامتی

رویای 1400 ساله ی مسلمانان جهان در حکومت اسلامی ایران به تحقق پیوسته و امروز این ظرفیت عظیم فرصتی تکرار نشدنی است. معتقدم که انسان به ضرورت ماهیت الهی و اندیشه ی خویش یک رسانه است وامروز در عصر رسانه ضروریست تا دغدغه های فرهنگی ،اجتماعی و سیاسی مان را باهم شریک شویم، باشد که در مسیر زمان به جامعه ی مهدوی نزدیک شویم."زندگی بهتر حق مسلم ماست!"

و همچنان که رهسپار آینده ایم بیندیشیم که :

ما ازین قرن نخواهیم گذشت
ما ازین قرن نخواهیم گریخت
با قطاری که دگران ساخته اند
هیچ پروازی نیست برساند ما را به قطار دوران
و به قرن دگران
مگر انگیزه و عشق ،
مگر اندیشه و علم ،
مگر آیینه و صلح
و تقلا و تلاش
بخت از آن کسی خواهد بود که مناجات کند با کارش
و در اندیشه ی یک مساله خوابش ببرد
و کتابش را بگذارد زیر سرش و ببیند در خواب حل یک مساله را
باز با شادی در گیری یک مساله بیدار شود ...

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات

۱۴۳ مطلب با موضوع «فرهنگ و سبک زندگی» ثبت شده است

کتابی به سبک زندگی

منصوره صامتی |

به راستی《 سبک زندگی 》چیست ؟!

به نظر می رسد ، این مفهوم که یکی از 《 ارکان علوم انسانی 》 به شمار می رود ؛ ارتباط تنگاتنگی با دو مفهوم 《 پیشرفت 》و 《 تمدن سازی 》داشته باشد . در این ارتباط ، سبک زندگی 《 معیار قضاوت 》در مورد یک تمدن و سیر متعالی یا قهقرایی آن نیز به شمار می آید .چرا که سبک زندگی هر فرد و جامعه ، تابع تفسیر همان فرد و جامعه ازمفهوم 《 زندگی》می باشد . در اینصورت می شود به زبان علمی چنین گفت که : سبک زندگی ( به عنوان یکی از ارکان علوم انسانی ) یا تابع تفسیر علوم انسانی_اسلامی است ؛ و یا تابع تفسیر علوم انسانی _سکولار و لاییک است . 

  • منصوره صامتی



  • منصوره صامتی
امام رضا علیه السلام علیه السلام میفرمایند((کونوا زینا ولا تکونوا شینا، حببونا الى الناس ولا تبغضونا. جروا الینا کل مودة ، وادفعوا عنا کل قبیح ، وما قیل فینا من خیر فنحن اهله وما قیل فینا من شر فما نحن کذلک ، والحمدلله رب العالمین .))
براى ما زینت و آرایش باشید و مایه ننگ و عار ما نشوید. کارى کنید که مردم ما را دوست بدارند. کارى نکنید که مردم ما را دشمن بدارند. هر محبت و دوستى را به سوى ما بکشانید و هر زشتى را از ما دفع نمایید. هرگونه خیرى که درباره ما گفته شود، ما سزاوار آن هستیم و هر بدى که دشمنان درباره ما بگویند. آنچنان نیستیم (الحمدلله رب العالمین ).(بحارج۷۵ص۳۴۸)

   بنابراین من و تو مطابق فرمایش صحیح امام معصوم که حجت است می بایست رفتاری از خود نشان دهیم که جذب کننده مردم باشد و نیکویی سبک زندگی اهل بیت علیهم السلام  را در اذهان یاداوری کند .خواه این جذب در حیطه خانواده باشد یا محله یا شهر یا کشور یا حتی دنیا.به نسبتی که منسوب به اهل بیت علیهم السلام هستیم می بایست متد و روشی صحیح برای تبلیغ دین و جذب به این صراط مستقیم بیابیم. در خانواده محله و شهر رفتاری داشته باشیم شایسته این نام و بدانیم که ما را با این صفت می شناسند.اگر نمازخوان و روزه بگیر و بسیجی و چادری و ... هستیم همچنین. این مسئله در مسائل جهانی و منطقه ای و فرامنطقه ای نیز صادق است چرا که اهل بیت علیهم السلام محدود به شبه جزیره عربستان و محدود تا سال ۲۶۰ هجری قمری نیستند.
وسعت عظمت  شیعه را به گستره ی 7.5 میلیارد انسان  ببینیم  و 
از خود بپرسیم
آیا من و توزینت شیعه هستیم؟

  • منصوره صامتی
شاخص های عملی پیشبرد راهبردی های اقتصاد مقاوتی و زنان خانه دار
  • منصوره صامتی

به سبکی از زندگی بر اساس شاخص های اقتصاد مقاومتی بیندیشیم .

  • منصوره صامتی

کتابی از جنس زندگی

منصوره صامتی |

بی تردید معرفی کتاب بسان معرفی محصولی خانگی ، ساده و پیش پا افتاده نیست . کتاب یک فرهنگ است ، فرهنگی بر آمده از اندیشه ،اندیشه ای استوار بر سبکی از زندگی که بیش از همه  پیشینه ی نویسنده ی  خویش را معرفی خواهد کرد .

چه بسیار کتاب های گرانمایه ای که مخاطب را از رخوت غفلت به جانمایه ی حیات که همانا تفکر و تعبد است فراخوانده اند و چه بسیار کتاب هایی که دریچه ای  گشوده  به سوی ناکجا آباد  هستند و تردید و تشکیک حتی به اصالت انسانی حاصل توهم ملهتب آنان است .

اگرچه می پسندم که  هر هفته  در این رسانه کتابی مفید معرفی گردد ولی این مهم آنچنان نیست که چشم بر هم بنهیم ، دستی بر آوریم و کتابی بر گیریم و به مخاطب تشنه ی دانستن پیشنهاد دهیم .بی تردید آنچه مظروف این رسانه است روزی که به یقین  واقع خو اهد شد در محضر حقیقت محضی که از رگ گردن به من نزدیکتر است مورد پرسش خواهد بود، باشد که کمترین خطا از من نسیان زده سرزده باشد .

و اما

کتابی از جنس زندگی 

بنده این کتاب را همچون داروخانه ای برای التیام دردهای زندگی یافتم . کتابی که گام به گام در همه ی احوالات زندگی یاریگر مخاطب است و به راستی برای همه ی امور پاسخی در خور ارایه می کند . کتابی که رو به سوی اندیشه ای متعالی است و مخاطب را به رفتار و گفتار متناسب با اصالت انسانیش فرا می خواند 

کتابی که کلید است ، کلید زندگی

 

کتاب ارزشمندی که زیر نظر آیت الله جوادی آملی نوشته  شده  و توسط نشر اسرا به چاپ رسیده است.

مطالعه ی این کتاب مفید که بر اساس اصول سبک زندگی اسلامی از آداب روزمره ی رفتاری  تا موضوعات بسیار خاص سیاسی و اجتماعی را دربرمیگیرد  فرصتی مناسب برای آشنایی با بهترین مسیرها و فهمی مشترک از سعادتمندی در اسلام می دانم و پیشنهاد می کنم در همه ی ادوار زندگی از این کتاب برای دستیابی به کلیدهای حیاتی زندگی بهره مند شویم .

  • منصوره صامتی

کاربرمهما ن مرسده ایران اهوازفرستاده شده در7 اسفند 1392 ماهواره بی رودربایستی!

خانم صامتی سلام 

ما ماهواره داریم از صبح تا شبم روشنه کلیم برای خانواده ما خوب بوده


اوایل پدرم خیلی مخالف بود مادرم اصرار کرد که بخریم ورزش داره تغذیه داره قرار بود فقط کانالای عربی ام بی سی رو ببینیم ولی الان بعد 5 سال کانالی نیست که نبینیم ! پدرم مثل سابق نه تنها مخالف نیست خیلی مهربون شده ،پدرم بازاریه و میدونید که محیط اونجا خیلی خشکه و مرداش خیلی غیرتین . نمی دونم شاید اصلا ربطی نداشته باشه ولی اخلاق پدرم خیلی خوب شده ودایم گیر نمیده روسریتو بکش جلو ، تو مهمونیام اگر ی کوچولو جلو شوهرخاله هام برقصم خودشم میاد وسط . البته با مانتو میرقصما . ماهواره برای هرکی بد بوده برای ما خوب بوده با هم مهربونتر شدیم وقتی پدرم میینه که اون ور دنیا آزادی هست و دخترا از 18سالگی تنها زندگی می کنن خوب به خواسته هام بیشتر اهمیت میده .چند وقتیه میزاره با دوستام بریم مسافرت مامانمم مثل سابق حرصم نمیده خوشتیپ تر شده مرتب تر شده همش به خودش میرسه لباسهای شیک می پوشه من فکر می کنم به خاطر این همه خانم خوشگل تو ماهوارست . کلا خوش سلیقه شده . غداهای خارجیم درست می کنه

من کاری به برنامه های سیاسیش ندارم یعنی اصلا به من چه هرکی سرکار باشه من زندگیمو می کنم . برنامه های علمی خیلی خوبیم داره .عزا گرفتم این ایام عیدی چکار کنم که میخایم بریم مسافرت . نمیدونم نظرتون راجع به من چیه ولی ببینید خانم صامتی عزیز باید واقعیتو ببینیم می دونید اگر ماهواره نداشتیم چقدر جرو بحث تو خونه ی ما زیاد بود باید کلی با پدرو مادرم بحث می کدم تا ی مانتو ی رنگ شاد بخرم یا برم خونه ی فلان دوستم ولی وقتی اونا فرهنگ های بالاتر و اروپایی آشنا شدن دیگه نیازی به جر و بحث نیست خود بابام میگه برو ی کم به خودت برس و اهل تفریح و گردش شده . چون زندگی رو راحت تر میگیره . یاد گرفته که به شخصیت منگاحترام بزاره خودش رانندگی رو به من یاد داد و تشویقم کرد به نظر من اینا همش به خاطر دیدن فرهنگهای دیگست . کلا ما که از داشتن ماهواره راضی هستیم . ببخشید وققتتونو گرفتم

کاربرمهمان مهتاب ایرانی ایران تهران فرستاده شده در 7 اسفند 1392 ماهواره بی رودربایستی!

 

سلام خانم صامتی 

کامنت مرسده رو خوندم تجربه شخصی من از ماهواره دقیقا متضاد با مرسده جان هستش

:
من حدود دوسال پیش ماهواره مون رو جمع کردم و با یه اردنگی از خونه زندگیم پرتش کردم بیرون...
ماهواره حدود سالهای 85 و توسط برادرم سرو کله اش تو خونه ما پیداشد. مامان و بابا ادمای مذهبی بودن ولی اصراری به تحمیل عقایدشون به ما نداشتن و کلا مابچه ها ازاد بودیم هرکاری بکنیم . من به انتخاب خودم مذهبی شدم و برادرم به انتخاب خودش یه ادم مدرن امروزی که نماز وروزه اش سرجاش بود...
ماهواره تو زندگی ما اومد و به نظر من سطح دینداری رو تا حد زیادی کاهش داد. البته مامان بابای من ادمهای محکمی بودن و عقایدشون ثابت بود، ولی روی من که تازه درحال شکل گیری بودم ، تاثیر خیلی بدی داشت ... من بیشتر شبکه های سیاسی رو پیگیری می کردم و واقعا افکارشون روی ذهنم تاثیر گذاشت و من رو اشفته کرد ... بعد از ازدواج هم توی جهیزیه ام ماهواره بود... چون فکر می کردم اگر نباشه از قافله تمدن عقب می افتم . همه کانالهای خبری دنیا رو هم پیگیری می کردم .. دوسال پیش براثر پیدا کردن یه دوست قدیمی و وارد زندگی اون شدن یهو دیدم ای دل غافل چی بودم چی شدم! اون دوست شبیه گذشته من بود. از در و دیوار زندگیش ارامش می بارید. باشوهرش عاشق ومعشوق بودن و من عشق الهیی رو توی رفتارشون می دیدم . سبک زندگیشون کاملا اسلامی بود. بدون اسراف بدون فحش بدون مجادله ... ارام ارام ارام ... من عاشق زندگیش شدم یادم اومد خونه پدریم هم همین شکلی بود!! ولی ماهواره ای که ادعای نشون دادن همه فرهنگها رو داشت هرگز این فرهنگ زیبا و سبک زندگی عالی رو نشون نداده بود .... زندگی خودم رو بادوستم مقایسه کردم ....به نظر من فرق اون بامن این بود که اجازه نداده بود ماهواره به عنوان یک نماد ضد اسلامی وارد زندگیش بشه! اون فریب تبلیغات رو نخورده بود ...


قبلا برات نوشتم منصوره جان! گاهی ادم گوهری تو دستشه و قدرش رو نمی دونه . مثل ماهی که توی ابه. باید از اب بیرونش بیارن یه مدت نتونه نفس بکشه تا قدر اب رو بدونه ... زندگی به سبک اسلامی مثل اب اطراف ما رو فرا گرفته و نمی دونیم چه نعمت بزرگیه ! ما ایراداتی که هیچ ربطی به اسلام نداره رو به این دین اسمانی ربط می دیم ولی خوبیهای مطلقی که توسط اسلام به ما رسیده رو نمی بینیم....دیدی وقتی یه ادم کلاهبردار عتیقه ای رو دست یه انسان ساده لوح می بینه شروع می کنه و می گه چقدر داغونه چقدر زوار در رفته ست خجالت نمی کشی صدساله داری از این استفاده می کنی و ال وبل ... عتیقه رو ارزون می خره و جنس قلابی خودش رو گرون به طرف قالب می کنه... حکایت دین هزار ساله ماست با عقاید تازه کشف شده جدید....


خلاصه اینکه ! بعد از مدتها رفت و امد با این دوست عزیزم کم کم به خودم اومدم. اولین قدم برای بازگشت به خود این بود که این نفوذی شیطان در خونه زندگیم رو از بین برم . به بالکن رفتم یه لگد نثارش کردم . هنوز که هنوز جنازه اون بشقابک شوم گوشه بالکن افتاده و هر ازگاهی ابی می ریزم و اون اطراف رو که خاک جمع می شه می شورم...
من تمام سعی ام رو دارم می کنم که زندگیم به سبک اسلامی که پدرومادرم و مادربزرگ و پدربزرگم و هزار سال اجدادم داشتن برگرده ... می دونی منصوره جان! گاهی ادم تمام دنیا رو به دنبال گنج می گرده وبعد می فهمه اون گنج توی حیاط خونه خودش بوده . داستان مولوی که رمان کیمیاگر از روی اون نوشته شده موضوعش همین بود.... به نظرمن این همون گوهر ابا و اجدادیه که گذشتگان ما به قیمت جان خریدن و توی خاک وطن دفنش کردن ... هرکس قدر این گوهر رو دونست برده هرکی به ابنبات و بدلیجات تازه کشف شده فروختش ، چه زیانی کرده !!!

مرسده عزیز داستان زندگیش درباره مناقع ماهواره رو نوشت و من برات از مضرات ماهواره و تجربه شخصیم نوشتم ... ماهواره خیلی ابناتهای خوشمزه به من داد ولی ارامشم رو گرفت ... امنیت روانی ام رو گرفت و ذهن اروم و منظمم رو اشفته کرد چون همیشه فکر می کردم بقیه چیزهایی دارند که من ندارم! ... سبک زندگی اسلامی به من ارامش رو هدیه کرد و این تفکر که" تو چیزی داری که بقیه ندارند"...
این روزها خیلی از برنامه های علمی و هنری و اشپزی و... که مرسده جان عقیده داشتن رو سلیقه مادرشون تاثیر داشته رو من از طریق اینترنت دنبال می کنم.این من هستم که تصمیم می گیرم چه برنامه ای رو و کی ببینم .. دیگه ماهواره و کانالهای رنگارنگش نمی تونن برای من تصمیم بگیرن و وقتم رو با مزخرفاتشون پر کنن ... امیدوارم این تبادل اطلاعات و کنارهم قرار گیری نظرات مختلف توی وبلاگت تصمیم گیری رو برای بقیه راحت تر کنه . ممنون از فضایی که به همه ما اختصاص دادی ...

 

 

 

 

  • منصوره صامتی


                     

روزی چند ساعت ماهواره می بینید؟

شفاف، صادقانه و بی رو در بایستی

بله با شما هستم 

چی ؟ 

ماهواره ممنوعه ؟! 

چون ممنوعه شما می بینید ؟ ! 

یا چون ممنوعه شما نمی بینید ؟!


چی ؟

معتقدید که هرچیزی منع بشه مشتریش زیاد میشه 

یعنی می فرمایید 

اگر ماهواره ممنوع نبود شما نگاه نمی کردید ؟!

حالا بی رو در بایستی

ماهواره روزی چند ساعت ؟

  • منصوره صامتی

40 دقیقه از ساعت 2 بعد ازظهر گذشته همینطور که از سرما خودم رو جمع می کنم و نمی دونم چرا رحمت خدا زحمته؟! به ساعت گوشی همراه خیره میشم 20 دقیقه فرصت دارم تا برای شرکت در جلسه از پارک وی به هفت تیر برسم . روحت شاد قیصر که گفتی ناگهان  چه قدر زود دیر می شود!


  خیلی وقته تکلیفم رو با یکی از اصول روان شناسی  که می گه  "برای انتقال حس احترام به شرکت کنندگان در جلسه راس ساعت مقرر در محل جلسه حضور یابید"روشن کردم ولی این بار فرق می کنه و من باید، باید، باید سر موقع برسم.

خدای من ! 18 دقیقه وقت دارم



بعد از خدا، تنها امیدم به ایستگاه تاکسیه 

راننده ی تاکسی فریاد می زنه:  هفت تیر فقط یک نفر...

خداروشکر به موقع رسیدم و دیگه لازم نیست کلی منتظر مسافر باشیم .


با خوشحالی چند گام بلند به سمت صندلی جلو بر داشتم ولی همه ی ذوقم محکم به شیشه ی بسته ی ماشین خورد و برگشت درست وسط صورتم.آخ!

ای بابا ! این چه وضعیه؟! 1 نفر از مردان غیرتمند ایرانی جلو نشسته 2 نفر هم عقب .حالا من باید کجا بشینم ؟!


نگاه کردم ایستگاه تاکسی برهوت بود کاری هم از ماشین های شخصی بر نمیاد هفت تیر درست وسطه طرحه!

تا اومدم به این فکر کنم که چقدر هوا آلوده است وما در عالم ذرع چه گناهی کردیم که باید درست وسط یکی از آلوده ترین شهرهای دنیا فرود بیایم؟!یاد مرحوم قیصر افتادم...


من همین یک شانس رو داشتم وعقربه هاهم که مسابقه ی دوی استقامت گذاشته بودندو می خواستن من و بیچاره کنن... زمان ! جلسه ! وای چقدر سرده  هوا تو این دهه ی فجری...



همون راهکار همیشگی...

یادش بخیر! وقتی اولین بار از این راهکار استفاده کردم چه لذتی بردم و تا چه اندازه از اینکه در سرزمین غیرت و ناموس زندگی می کنم خوشحال شدم یادم نیست. خدایا ! اگر یکبار دیگه هم خواستی من رو به دنیا بفرستی دوست دارم باز ایرانی باشم، باشه؟ !

راهکاری که حداقل 10 ساله برای من کاربرد داشته


سرم را به طرف شیشه ی جلو خم کردم و گفتم : عذر میخام میشه تشریف بیارید عقب بشینید

نگاهی کرد و هنوز جملم تموم نشده بود  گفت : نخیر

به ساعت نگاه کردم حالا چکار کنم ؟ عجبا! این دیگه چه رفتاریه مگه مشکلی پیش میاد بری عقب بشینی؟ دوست ندارم تو این فضای تنگ، ی مرد به من بچسبه داشت اعصابم خرد می شد که فکری به خاطرم رسید .

خودتون خواستید آقایون محترم !

من نمی دونم چرا مادران گرامی آقا پسر هاشون رو کمی مودب و فهیم تربیت نمی کنن که وقتی یک خانم میگه ف اونها تصور نکنن منظور خانم محترم حتما فرزاده !

فکر کردید من حداقل 10 سال تو این اجتماع بیکار بودم؟!  حرص خوردم ولی دنبال راهکارم بودم .

حالا که تاکسیرانی برای نوامیس اجتماعی فکری نمی کنه...  از یک راهکار دیگه استفاده می کنم به شرطی که اعتراض نباشه

ازفکر تا اجرا انقدر سرعت داشتم که تصور نمی کنم حتی آقای قالیباف هم به این سرعت طرح های کلان شهر تهران رو اجرایی کرده باشن!

چنان محکم و استوارکیف لب تاپ پراز جزوه و طرح رو گذاشتم کنارم که مرد غیور ایرانی کناری حداقل 10 سانتیمترعقب نشینی کرد البته شایدم 8 سانتی متر!و تا جایی که می شد به در تاکسی چسبیدم.

نفس راحتی کشیدم به خیال اینکه مشکل حل شده ولی مثل اینکه هنوز ماجرا تموم نشده بود!ً

 همینطور که صندوق ورودی پیام گوشی همراه رو خالی می کردم سنگینی نگاه مرد غیرتمند کناری تمرکزم رو به هم ریخته بود ...

  از گوشه ی چشم،کت شلوار قهوه ای رنگ  کتان ،کوله پشتی، موهای بلند با  مش نقره ای  که به  زحمت پشت عینک آفتابی صف کشیده بودند خودنمایی می کرد

 دلاورمرد سرزمین ناموس پرستان شهره ی شرقی شب شکن شیرین سخن، دهان باز کرد و با صدای نرم و لطیف آواز سر داد که :

خانم شما که  سختتونه ماشین شخصی بخرید راحت باشید !

به روی خودم نیاوردم ، همین که خواستم پیام بعدی رو هم پاک کنم

همون دلاور مرد سرزمین ناموس پرستان شهره ی شرقی شب شکن شیرین سخن گفت :

خانم میگم شما که سختتونه بهتره ماشین شخصی بخرید، می بینید که من تو بغل اون آقا نشستم !

ی نگاه به دیگر دلاور مرد سرزمین ...بقیشو خودتون می دونید انداختم انگار نه انگار اعتراضی نداشت ولی مرد کناری جوری خودش رو به تظاهر جمع کرده بود که حالتی از ترحم بر من عارض شد

گفتم :بنده حدس می زدم که ممکنه برای شما سخت باشه به همین جهت ازاون آقا  خواستم تشریف بیارن عقب بشینن


دلاور مرد ... نه مثل اینکه غیرت  و ناموس حالیش نبود، ی دست لای موهاش  برد و همینطور که نوک موهای نقره ایشو صاف می کرد گفت :

خوب کیفتونو بگیرین بغلتون

نه دیگه بحث، استراتژیک شد و نمی شد ساکت بود 

گفتم :دوست ندارم کنار شما بشینم، به همین خاطر کیف گذاشتم

گفت : خوب شما دوست ندارید!!!
با خودم گفتم :( بعله ، معلومه که شما دوست دارید)

مرد جلویی گفت :خانم این حرفا یعنی چی ؟ نخواستم بیام عقب.

گفتم : از نظر بنده ایرادی نداره که تشریف نیاوردید عقب ، همنوع شما ناراحت هستند ، وقتی خودتون به خودتون رحم ندارید مشکل بنده چیه ؟!

مرد کناری گفت:مشکل فکر مریضه ، شما فکرتون مریضه که فکر می کنید اگر من به شما بچسبم اتفاقی میفته !

آیینه نداشتم ولی انقدر گرم شده بودم که یقین دارم صورتم قرمز بود.سال هاست تمرین کردم که در بالاترین درجه از احساسات هم صدای طبیعیم رو حفظ کنم آب گلومو قورت دادم ، خواستم حرف بزنم که مرد جلویی گفت :

می دونید خانم چیه ؟

شما چادری ها فکر می کنید همه باید به شما احترام بزارن!

یکه خوردم و با تعجب گفتم :چه ربططططی داره آآآآقااااا؟!

من مانتویی هم بودم دوست نداشتم تو  ی همچین فضای تنگی ی مرد به من بچسبه ! بحث اخلاقیه، انسانیه

مرد کناری گفت : نه بحث اسلامیه ، شما رو مریض کردن این  اراجیف و به شما یاد دادن این آخون ...

دیگه طاقت نیاوردم عصبانی گفتم : چه ربطی به اسلام داره ؟ اصلا شما از کجا می دونید من مسلمونم ؟

همونطور که روی پیشونی شما هم ننوشته دینتون چیه ؟

گفت : از نظر شما که حتما من بی دینم !

خانم من کل دنیا رو گشتم : اصلا این حرفا معنی نداره ...

خواست ادامه بده که گفتم : در همون کل دنیا هم که شما تشریف بردین (البته بهش نمیومد کل دنیا رو دیده باشه ) وقتی یک زن دوست نداشته باشه هیچ مردی اجازه نداره کنارش بشینه و در قوانین اجتماعی تعرض به حریم خصوصی زنان مجازات داره

چرا انقدر شلوغش می کنید ٰاینجا ایرانه و عرف جامعه ی ما هم به حریم خصوصی زنان احترام میگذاره

بجای اینکه کار من رو بد تعبیر کنید به حق انسانی من به عنوان یک زن فکر کنید شما هم می تونید به عنوان یک مرد دوست نداشته باشید که یک خانم انقدر نزدیک شما بشینه حتی ممکنه دونفر از یک جنسیت هم دوست نداشته باشن به هم بچسبن !

آقای محترم، من نمی دونم شما چه احساسی دارید اگر ی مرد غریبه به   مادر ، خواهر، همسر و یا دختر شما تو ی همچین فضای تنگی بچسبه ولی یقین بدونید   مادر ، خواهر، همسر و دختر شما دوست نخواهند داشت که یک مرد غریبه تا این حد نزدیک اونها بشینه 

شما مساله رو به  همه چی ربط دادید جز اینکه فکر کنید این مساله کاملا انسانی و اخلاقیه .همه ی ما به هر قدری که می تونیم باید تلاش کنیم جامعه ی اخلاقی تری داشته باشیم، همین.


صدا از درو دیوار تاکسی در میومد ولی از این 4 تا مرد ایرانی داخل تاکسی نه! نگاه کردم همشون غرق در تفکر بودن  

آروم نفس عمیقی کشیدم که سکوت جلسه ی استراتژیک امنیت اجتماعی بهم نخوره ولی از شدت حرصی که خورده بودم از گلوم حرارت می زد بالا ...

عباس آباده آقا ! راننده ی تاکسی بود که به مرد جلویی یادآوری کرد تا پیاده بشه.

مردجلویی که  نمی دونم با چه صفتی باید ازش یاد کنم پیاده شد.

کیف رو برداشتم و رفتم جلو نشستم وچند دقیقه بعد هفت تیر سر مشاهیر پیاده شدمٰ در تاکسی رو آروم بستم و اعضاء جلسه امنیت اجتماعی تاکسی همچنان غرق در تفکر بودند...


فقط این هوای خیلی سرده 7 درجه زیر صفر می تونه حرارت غصه های یک زن مسلمان را در ام القرای جهان اسلام، تهران ، ی کم التیام بده

وای خدا !که چقدر  این دنیا قفسه تنگیه! خودت می دونی که غصه های من برای خودم نیست که برای انسانیت بر باد رفته است. من برای فرزندان آینده ام مادرانه نگرانم و جای تو اینجا روی زمین بیش از همیشه خالیه!

سر سفره ها حتی بوی نفت هم میاد ولی بوی تورو نمیشه احساس کرد، ای دانای شنونده ی بینا !


نمی دونم چرا میون این سرما حالا که جلسه هم دیر شده ، بی اختیار یاد احمد شهید و ادعاهاش در مورد نقض حقوق بشرافتادم !

راستی اگر احمد شهید اینجا بود نقض حریم خصوصی یک زن مسلمان  رو هم در گزارشاتش به سازمان ملل ارائه می کرد؟!!!


  • منصوره صامتی

سلام  ورحمت خدابه احترام وجود ذی قیمت «یک دانش آموز»دراین رسانه ی ارزشمند ،این مطلب رابا یک دنیا محبت وقدرشناسی به"یک دانش آموزعزیزم"و(مدیریت محترم این رسانه ،مخاطبان وکاربران محترم)تقدیم می کنم.

زخم معلم:

در یک روزآفتابی، پسر ی با عجله پیراهنش را درآورد و خنده کنان داخل دریاچه شیرجه رفت . معلمش از پنجره نگاهش میکرد و از شادی شاگردش لذت میبرد. ناگهان تمساحی را دید که به سوی شاگردش شنا میکند. وحشت زده به سمت دریاچه دوید و با فریاد شاگردش را صدا زد. پسر سرش را برگرداند ولی دیگر دیر شده بود .تمساح با یک چرخش پاهای پسر را گرفت تا زیر آب بکشد. معلم از راه رسید و از روی اسکله بازوی شاگردش را گرفت. تمساح پسر را با قدرت میکشید ولی عشق معلم به شاگردش آنقدر زیاد بود که نمیگذاشت آن پسر در کام تمساح رها شود .دهقانی که در حال عبور از آن حوالی بود، صدای فریاد معلم را شنید ، به طرف آنها دوید و با چنگک محکم بر سر تمساح زد و او را کشت. پسر را سریع به بیمارستان رساندند. دو ماه گذشت تا پسر بهبودی مناسب بیابد. پاهایش براثر آرواره های تمساح، سوراخ سوراخ شده بود و روی بازوهایش جای زخم ناخنهای معلمش مانده بود.. خبرنگاری که با کودک مصاحبه میکرد از او خواست تا جای زخمهایش را به او نشان دهد. پسر شلوارش را کنار زد و با "ناراحتی" به زخم ها اشاره کرد، سپس با" غرور" بازوهایش را نشان داد و گفت: این زخم ها را دوست دارم !، اینها "زخم های عشق معلمم" هستند...

«" ارزش انسانی دانش آموزان " بایداحیا شود»برای این کارباید جایگاه ونقش یک دانش آموزمورتوجه واحترام قراربگیرد.احترام به «دانش آموز»یعنی احترام به« انسانیت ».دانش آموزان ،درفرهنگ واجتماع ما ،جایگاه بسیارمهم وتاثیرگذاری دارند.امروز"دانش آموزند"وفردا" آینده ساز ".

درسی که معلم آموخت:

معلمی خودرابرای رفتن به مدرسه آماده می کرد.هوابارانی ودخترش بی قراروناراحت بود.معلم مجله ای رابرداشت وآن راورق زدتا به یک عکس رسید.عکس ،نقشه ی" جهان" بود.آن صفحه رابادقت ازمجله جداکردوبه اندازه ی قطعات کوچکی پاره نمود.بعدتکه های کاغذ رادراتاق پخش کردوبه دخترش گفت:"اگرهمه ی این تکه کاغذهاراکنارهم بگذاری ونقشه ی اصلی رادرست کنی،یک جایزه ی خوب به تو می دهم".معلم،تصورمی کردکه این کاردست کم تاظهردخترش راسرگرم نگاه می دارد.

ده دقیقه ی بعدصدای بازشدن درب اتاق به گوش آمد.دخترش بودکه نقشه "جهان" رادرست کرده بود.معلم تعجب کردوپرسید:"دخترم،چطورشدکه به این سرعت ،نقشه را درست کردی؟"دخترگفت:خیلی ساده !درپشت عکس،تصویریک" انسان "بود.تکه های کاغذ را که اعضای بدن یک " انسان" بودند،کنارهم قراردادم.میدانستم که اگر"تصویرانسان" رادرست دربیاورم،"نقشه ی جهان" هم درست می شود!

معلم لبخندی زدودرحالی که جایزه ی دخترش را به او می داد،گفت: " آفرین دخترم!توبا این کارت" درس" بزرگی به من یاد دادی:«اگر{انسان} درست بشود،{جهان} نیز درست خواهدشد» " .

انبیاء هم که آمدند،تا" انسان "بسازند.انسانی که پایه گذار جهانی است،سرشار ازعشق ، ایمان و آگاهی . . «عاشق همه ی دانش آموزان عزیز ؛ یک معلم » 

  • منصوره صامتی