منصوره صامتی

کارشناس فرهنگی

منصوره صامتی

کارشناس فرهنگی

منصوره صامتی

رویای 1400 ساله ی مسلمانان جهان در حکومت اسلامی ایران به تحقق پیوسته و امروز این ظرفیت عظیم فرصتی تکرار نشدنی است. معتقدم که انسان به ضرورت ماهیت الهی و اندیشه ی خویش یک رسانه است وامروز در عصر رسانه ضروریست تا دغدغه های فرهنگی ،اجتماعی و سیاسی مان را باهم شریک شویم، باشد که در مسیر زمان به جامعه ی مهدوی نزدیک شویم."زندگی بهتر حق مسلم ماست!"

و همچنان که رهسپار آینده ایم بیندیشیم که :

ما ازین قرن نخواهیم گذشت
ما ازین قرن نخواهیم گریخت
با قطاری که دگران ساخته اند
هیچ پروازی نیست برساند ما را به قطار دوران
و به قرن دگران
مگر انگیزه و عشق ،
مگر اندیشه و علم ،
مگر آیینه و صلح
و تقلا و تلاش
بخت از آن کسی خواهد بود که مناجات کند با کارش
و در اندیشه ی یک مساله خوابش ببرد
و کتابش را بگذارد زیر سرش و ببیند در خواب حل یک مساله را
باز با شادی در گیری یک مساله بیدار شود ...

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات

۱۴۳ مطلب با موضوع «فرهنگ و سبک زندگی» ثبت شده است

تفریح با چادر

منصوره صامتی |

پیست اسکی پر بود از بزرگترها و کوچکترهایی که با اشتیاق خاصی زمین اسکیت رو بالا و پایین می رفتند و در این میان دختر نوجوان  به یاد کودکی های پر نشاط به مادر گفت : مادر دیگه با چادر نمی تونم اسکیت بازی کنم ! خیلی از شادی ها دیگه قسمتم نخواهد شد و...
مادربه دختری می انذیشیدکه بدون چادر حتی در مقابل مهمانان هم  حاضر نمی شد ،سرزنش دوستان و آشنایان رو به یاد آوردکه "آخه چرا مجبورش کردین جادر سر کنه ؟!"

:باور کنید نه تنها اصراری به چادر سر کردن نداشتیم بلکه در این  سن پدرش مخالفه که انقدر رو بگیره ولی چکارش کنیم میگه میخام شبیه خاله باشم ..."

یاد روزی افتاد که دخترش از مدرسه اومد و گفت مامان مطمعنی اونایی که نماز نمی خونن آدمهای موفقی نیستن ؟

:چطور مگه عزیزم ؟ 

:آخه مادر، طناز اصلا نماز نمی خونه کلی هم حاشیه داره ولی نمره هاش بیسته  همه معلما هم  دوستش دارن تازه موهاشم میزاره بیرون با پسرا هم حرف می زنه ...!

 و مادر به دنبال جمله ای بود که صحیح ترین پاسخ رو منتقل کنه و چه کار سختی بود تناقض محیط مدرسه و خونه رو پر کردن ...

 و یادش اومد که خودشم داوطلبانه و با گریه از مادرش خواست تا براش چادر بخره و از اون موقع محکم چادرش رو سرش بود اونم با افتخار

و مرور کرد همه ی مسابقات قرآنی که در اون به خاطر حفظ یا قرائت اول شده بود  آخ که جه حال و هوایی داشت هم صحبتی با معلم دینی  و قرآن،مکبر نماز جماعت مدرسه اونم با اعتماد به نفس کامل

می دونست که باید دخترش رو برای زمانه ی خودش تربیت کنه ولی الان رسم زمونه نامردی و بی وفایی به چارچوبه دینه

یادش اومد که دخترش با هیچکی تو مدرسه دوست نمیشه چون اونا حرفای بدی می زنن و کلی شوخی نادرست حالا رابط مدرسه تماس گرفته که دخترتون اجتماعی نیست اگرچه از نظر اخلاقی و  درسی یکی از بهتزین دانش آموزانه...

خیلی وقته وقتی دختر نوجوون تاب بازی نمی کنه  گاهی اوقاتم که میخاد بذمینتون بازی کنه که با جادر جور در نمیاد!

دوچرخه سواری و کوه نوردی هم که جواب نمی ده یعنی جون سخته هم رو بگیره هم بازی کنه اصلا انجام نمی ده

مادر مرور می کرد که چه زود دخترش نوجوون شد و هیچوقت فکر اینجاشو نکرده بود که به خاطر کم تحرکی دخترش انقدر تپل مپل بشه

خدای من دوره ی آخر زمون مادر بودن چه سخته1


 

 آقای مربی اسکیت کمر دختر نوجوونی رو گرفته بود تا بهش آموزش بده چطور با اسکیت راحت تر حرکت کنه و دور بزنه 

 موسیقی پر هیجان ضربان قلب همه رو بالا برده بودو خیلی ها که شناگران ماهری بودند به دنبال جایی به دور از چشم نگهبان پارک بودند تا قر بریزن و انرژی تخلیه کنند و...

 

مادر نگران از آینده در این اندیشه که چه تفریحی به دختر نوجوان معرفی کند که با چادر سنخیت داشته باشد؟!

خودتون رو به جای مادر نگران بگذارید  و مشاوره بدهید 

  • منصوره صامتی


هوس زن گرفتن به سرم زده بود. دوست داشتم وضع مالی خانواده همسرم پایین‌تر از خانواده خودم باشد تا بتوانم زندگی بهتری برایش فراهم کنم. مادرم چنین دختری برایم در نظر گرفته بود.  نمی‌دانم این خبر چگونه به گوش رئیسم رسید چون به صرف نهار دعوتم کرد تا نصیحتم کند. اسم رئیس من عاصم است اما کارمندان به او می‌گویند عاصم جورابی!
سر ساعت به رستوران رفتم. رئیس تا مرا دید گفت: «چون جوان خوب و نجیب و سربه‌راهی هستی می‌خوام نصیحتت کنم.» بعد هم گفت: «مبادا به سرت بزنه و بخوای واسه زنت وضع بهتری فراهم کنی!» و ادامه داد: «اگه به حرفم گوش نکنی مثل من بدبخت می‌شی. همونطور که من بدبخت شدم و حالا بهم می‌گن عاصم جورابی!»
پرسیدم: «جناب رییس چرا شما رو عاصم جورابی صدا می‌کنن؟»
جواب داد: «چون بدبختی من از یه جفت جوراب شروع شد» و بعد داستان زندگی اش را برایم تعریف کرد:
وقتی خواستم زن بگیرم با خودم گفتم باید دختری از خانواده طبقه پایین بگیرم که با دارو ندارم بسازه و توقع زیادی نداشته باشه. واسه همین یه دختر بیست و یک ساله به اسم صباحت انتخاب کردم. جهیزیه نداشت. باباش یک کارمند ساده بود. چهره چندان جذابی هم نداشت و من به خاطر انتخابم خوشحال بودم. صباحت زن زندگی بود. بهش می‌گفتم امشب بریم رستوران؟ می‌گفت نه چرا پول خرج کنیم؟ می‌گفتم: صباحت جان لباس بخرم؟ می‌گفت: مگه شخصیت آدم به لباسه؟
تا اینکه براش به زور یه جفت جوراب خوشگل خریدم. دو ماه گذشت اما همسرم جوراب نو رو نپوشید. یه‌ روز گفتم عزیزم چرا جوراب تازه‌ات رو نمی‌پوشی؟ با خجالت جواب داد: آخه این جورابا با کفشای کهنه‌ام جور در نمیاد! به زور بردمش بیرون و براش یه جفت کفش نو خریدم. فرداش که می‌خواستیم بریم مهمونی باز کفش و جوراب رو نپوشید. بهش گفتم چرا تو کفش و جورابتو گذاشتی توی صندوق و نمی‌پوشی؟ جواب داد: آخه لباسام با کفش و جورابم جور در نمیاد! همون‌روز یک دست لباس براش گرفتم. اما همسرم باز نپوشید. دلیلش هم این بود: این لباسا با بلوز کهنه جور در نمیان! رفتم دو تا بلوز خوب هم خریدم. ایندفعه روسری خواست. روسری رو که خریدم دیگه چیزی کم و کسر نداشت اما این تازه اول کار بود! چون جوراباش کهنه شدن و پیرهنش هم از مد افتاد و از اول شروع کردم به خریدن کم و کسری‌های خانوم! تا اینکه یه روز دیدم اخماش رفته تو هم. پرسیدم چته؟ گفت این موها با لباسام جور نیست. قرار شد هفته‌ای یه بار بره آرایشگاه. بعد از مدتی دیدم صباحت به فکر رفته. بهم گفت: اسباب و اثاثیه خونه قدیمی شده و با خودمون جور درنمیاد. عوض کردن اثاثیه خونه ساده نبود اما به خاطر همسر کم توقعم عوضش کردم. مبل و پرده و میز ناهارخوری و خلاصه همه اثاثیه خونه عوض شد. صباحت توی خونه باباش رادیو هم ندیده بود اما توی خونه من شب‌ها تلویزیون می‌دید!
چند روز بعد از قدیمی بودن خونه و کثیفی محله حرف زد. یک آپارتمان شیک تو یکی از خیابونای بالاشهر گرفتم. اما این بار اثاثیه با آپارتمان جدید جور نبود! دوباره اثاثیه رو عوض کردم. بعد از دو سه ماه دیدم صباحت باز اخم کرده. پرسیدم دیگه چرا ناراحتی؟ طبق معمول روش نمی‌شد بگه اما یه جورایی فهموند که ماشین می‌خواد! با کلی قرض و قوله یه ماشین هم واسه خانوم خریدم. حالا دیگه با اون دختری که زمانی زن ایده‌ال من بود نمی‌شد حرف هم زد! از همه خوشگلا خوشگل‌تر بود! کارش شده بود استخر و سینما و آرایشگاه و پارتی! دختری که تو خونه باباش آب هم گیر نمیاورد تو خونه من ویسکی می‌خورد. مدام زیر لب می‌گفت: آدم باید همه چیزش با هم متناسب باشه!
اوایل نمی‌دونستم منظورش چیه چون کم و کسری نداشت. خونه، زندگی، ماشین، اثاثیه و بقیه چیزا رو که داشت. اما بعد از مدتی فهمیدم چیزی که در زندگی صباحت خانوم کهنه شده و با بقیه چیزا جور درنمیاد خودم هستم! مجبور شدم طلاقش بدم. خانه و ماشین و اثاثیه و هرچی که داشتم با خودش برد. تنها چیزی که برام موند همین لقب عاصم جورابی بود! یه جفت جوراب باعث شد که همه چی بهم بخوره. کاش دستم می‌شکست و براش جوراب نمی‌گرفتم!

  • منصوره صامتی

تفاوت عشق و ازدواج

منصوره صامتی |

یک روز پدربزرگم برام یه کتاب دست نویس آورد، کتابی که بسیار گرون قیمت بود و با ارزش. وقتی به من داد، تاکید کرد که این کتاب مال توئه، مال خود خودته و من از تعجب شاخ در آورده بودم که چرا باید چنین هدیه با ارزشی رو بی هیچ مناسبتی به من بده. من اون کتاب رو گرفتم و یه جایی پنهونش کردم.
چند روز بعدش به من گفت: «کتابت رو خوندی؟»
گفتم: «نه،» وقتی ازم پرسید چرا، گفتم: «گذاشتم سر فرصت بخونمش،» لبخندی زد و رفت. همون روز عصر با یک کپی از روزنامه همون زمان که تنها نشریه بود برگشت اومد خونه ما و روزنامه رو گذاشت روی میز. من داشتم نگاهی بهش مینداختم که گفت این مال من نیست امانته باید ببرمش. به محض گفتن این حرف شروع کردم با اشتیاق تمام صفحه هاش رو ورق زدن و سعی میکردم از هر صفحه ای حداقل یک مطلب رو بخونم. در آخرین لحظه که پدر بزرگ میخواست از خونه بره بیرون تقریبا به زور اون روزنامه رو کشید از دستم بیرون و رفت.
فقط چند روز طول کشید که اومد پیشم و گفت ازدواج و عشق مثل اون کتاب و روزنامه می مونه. ازدواج اطمینان برات درست می کنه که این زن یا مرد مال تو هستش، مال خود خودت، اون موقع هست که فکر می کنی همیشه وقت داری بهش محبت کنی، همیشه وقت هست که دلش رو به دست بیاری، همیشه می تونی شام دعوتش کنی، اگر الان یادت رفت یک شاخه گل به عنوان هدیه بهش بدی، حتما در فرصت بعدی این کارو می کنی حتی اگر هر چقدر اون آدم با ارزش باشه مثل اون کتاب نفیس و قیمتی. اما وقتی که این باور در تو نیست که این آدم مال توئه و هر لحظه فکر می کنی که خوب این که تعهدی نداره و می تونه به راحتی دل بکنه و بره، مثل یه شیء با ارزش ازش نگهداری می کنی و همیشه ولع داری که تا جایی که ممکنه ازش لذت ببری، شاید فردا دیگه مال تو نباشه، درست مثل اون روزنامه حتی اگر هم هیچ ارزش و قیمتی نداشته باشه و این تفاوت عشق است با ازدواج.

  • منصوره صامتی


  • منصوره صامتی
به گزارش بولتن نیوز، وارد مصلی شدیم تا به نمایشگاه قرآن برویم؛ در میان آدم‌های مختلفی که درصحن بیرونی تجمع کرده بودند تا ساعت 5 بشود و در ورودی نمایشگاه را بازکنند. در همین حال و هوا بودیم که پوشش خانمی به همراه دو آقا توجهم را جلب کرد؛ آن خانم جوان تناقضی درنوع پوشش داشت که دیگر سکوت را جایز ندانستم. کفشی با پاشنه بلند چندسانتی به پا داشت و از مانتو شلوارهای تنگی که اخیراً به سبک زنان خیابانی رایج شده پوشیده بود اما در عین حال حجاب کاملی داشت ـ از قرار تنها قسمتی که جلوی دوربین پیداست باید پوشیده باشد! ـ گفتم این دیگر چه نوع حجابی در فضای مصلای نمایشگاه قرآن است؟! معلوم نیست هنجارشکنی یا محجبه، نه این تمام و نه آن تمام؟! گفت: من مجری برنامه شبکه سحرم و آقایی هم کنارش ایستاده بود خیلی موجه و حق به جانب گفت: خانم محترم! من تهیه کننده‌ام حجاب ایشان چه اشکالی دارد؟ این لباس فرم و اداری شبکه برای خانم‌های مجری است! با تعجب پرسیدم یعنی این پوشش دوپاره لباس رسمی در رسانه ملی است؟! خیلی محکم جواب داد: بله. خلاصه به حکم وظیفه هرچه شرط بلاغ بود گفتم و رفتم. از قضا همان روز یکی از شبکه‌هایی که برای تهیه گزارش و مصاحبه به بخش ما آمد و اجازه خواست، همان خانم و آقایان همراهش بودند (خودشان هم ازاین دیدار دوباره تعجب کرده بودند) به آنها گفتم با این نوع پوشش ناجور اجازه تهیه برنامه نمی‌دهیم که دیدم خانم از کیفش چادری بیرون آورد و برسرکرد وگفت برای این مواقع چادر همراه داریم. ناخودآگاه به یاد این ضرب المثل معروفی افتادم که هرچه بگندد نمکش می‌زنند وای به روزی که بگندد نمک. وقتی مجری زن درجمهوری اسلامی با چنین پوشش ناجوری در شبکه برون مرزی برای اجرای برنامه‌هایش ظاهر می‌شود انصافاً چه انتظاری از مردم عادی داریم وچگونه می‌خواهیم فرهنگسازی منطقی برای حجاب و عفاف داشته باشیم؟! حالا هرچقدر هم برای آنها ازحجاب و پوشش اسلامی حرف بزنیم وقتی عملاً خلاف آن را پیاده می‌کنیم چگونه می‌خواهیم دختران و زنان جامعه را به حجاب راغب سازیم؟! یکی از مجریان خارجی محجبه درشبکه پرس. تی. وی هم به ما گفت: «من پوشش چادر دارم ولی به من می‌گویند وقتی جلوی دوربین برای پخش خبر می‌روید چادرتان را بردارید و من ناچارم بدون چادر برنامه داشته باشم که اصلاً تمایلی به آن ندارم.» آنچه مسلم است خیلی می‌خواهیم فرهنگسازی درخصوص نهادینه کردن فرهنگ حجاب و عفاف داشته باشیم اما حقیقتاً نمی‌توان تنها به حرف و سخنرانی و همایش بسنده کرد باید درعمل آن را نشان داد به ویژه افرادی که تریبون رسانه در اختیار دارند باید مراقب نوع پوشش و رفتارهای خود باشند و به خصوص وقتی در فضاهایی که برد بین‌المللی دارد و افرادی ازکشورهای خارجی می‌آیند، تا مبادا تصویر ذهنی نامناسبی برایشان تداعی شود. چنانکه یکی ازمهمانان امریکایی که اخیراً مسلمان شده است و خانمی با پوشش کاملی بود با تعجب می‌گفت: «چرا چنین پوشش‌هایی در ایران وجود دارد؟ برای ما مسلمانان غیرایرانی که در فضا و محیط غیراسلامی هستیم، ایران کشوری آرمانی است و خیلی‌ها دوست دارند اینجا بیایند اما چرا عده‌ای این طور بدحجاب هستند و قدر موقعیتی را که دارند نمی‌دانند؟!» حال تصور کنید قرار بود تا همان خانم مجری با پوشش کاریکاتوری که داشت یا همان لباس رسمی کار! برای شبکه برون مرزی سحر با او مصاحبه داشته باشد؛ انصافاً چه ذهنیتی برای او ایجاد می‌شد؟! وقتی پرسنل سازمان دولتی صداوسیما که خودشان در زیرنگاه مردم و سایر رسانه‌ها هستند خود را موظف به رعایت حجاب مناسب ندانند به خصوص افرادی که در حوزه بین‌المللی و برون مرزی فعال هستند چگونه می‌خواهیم بنا به توصیه امام خمینی (ره) فرهنگ انقلاب اسلامی را به جهانیان صادر کنیم؟! منبع: جام نیوز
  • منصوره صامتی

خاطره یک روحانی جوان پیشنهاد می کنم تا انتها آن‌را بخوانید.

 

بگذارید از اول سفر برایتان بگویم سفری که با خواهران دانشجو جهت زیارت مشهد مقدس برگزار شده بود از میان اتوبوسی که ما با آن‌ها همسفر بودیم حداکثر چند نفر انگشت شمار با چادر الفت داشتند. لذا وقتی وارد اتوبوس شدم کمی ترسیدم از اینکه عجب سفر سختی در پیش دارم. نمی‌دانستم با این همه بی‌حجاب و... چگونه باید برخورد کنم مخصوص چند نفر از آن‌ها که خیلی شیطنت داشتند ناچار مثل همیشه به ناتوانی خود در محضر حضرت وجدان عزیز اعتراف کرده و دست به دامن صاحب کرامت امام ثامن حضرت رضا (ع) شدم. یکی از اتفاقاتی که باعث شد خستگی سفر را به طور کلی فراموش کنم لطف خدا در اجرای امر به معروف و نهی از منکر بدون چماق بود. داستان از اینجا شروع شد روز اول تصمیم گرفتم برای چادر سخت گیری شدید نکنم لذا چند نفر از دختران دانشجو که سوئیت آن‌ها معروف به سوئیت اراذل و اوباش بود (اسمی که بچه‌ها بخاطر شیطنت بیش از اندازه برایشان انتخاب کرده بودند و خودشان هم خوششان می‌آمد) و به قول همه همسفران دردسر سازهای سفر بودند تصمیم گرفتند به صورت دسته جمعی برای خرید به بازار بروند اما چون تا به حال به مشهدمقدس نیامده بودند و به قول یکی از آن‌ها فقط به خاطر تفریح سفر مشهد آمده بودند؛ لذا از من خواستند که به عنوان راهنما با آن‌ها بروم من هم با تردید قبول کردم وقتی که به راهروخروجی هتل آمدند متوجه وضعیت و پوشش بسیار نامناسب آن‌ها شدم لذا سرم را پایین انداختم و کمی خودم را ناراحت و خجالت زده نشان دادم. سرگروه بچه هاکه متوجه قضیه شده بود با تعجب گفت: حاج اقا مگر چادر برای بازار رفتن هم الزامی است؟ گفتم: از نظر من نه! ولی به نظر شما اگر مردم یک روحانی را با چند نفر دختر بدون چادر ببینند چه فکری می‌کنند؟ یکی از بچه‌ها بلند گفت: حق با حاج آقا است خیلی وضعیت ما نا‌مناسب است هرکس ما را با این پوشش با حاج آقا بیند یا گریه می‌کند یا می‌خندد و یا از تعجب اشتباهی با تیر چراغ برق تصادف می‌کند. بقیه غیر از دو نفر حرف او را تایید کردند ولی یکی از مخالفان گفت: حاج آقا من و مادرم و تمام خانواده ما در عمرمان یکبار هم چادر نپوشیده‌ایم لذا نه تنها بلد نیستم! بلکه از چادر متنفرم! من دوست ندارم با چادر خودم را زندان کنم! حیف من نیست که زیر چادر باشم اصلا وقتی چادری‌ها را می‌بینم حالم به هم می‌خورد و دلم می‌خواهد دختران چادری را خفه کنم. گفتم: به فرض که حق با شما است ولی خود شما هم اگر یک روحانی را با دختران مانتویی ببینی در بازار تعجب نمی‌کنی؟ اصلا برای تو قابل تصور است یک روحانی مسوول دختران بی‌چادری باشد؟ گفت: قبول دارم ولی سخت است چادر پوشیدن! گفتم: حالا شما یکبار امتحان کنید یکبار که ضرر ندارد تا بعد از آنکه می‌خواهید وارد حرم امام رضا بشوید و چادر الزامی است حداقل یاد گرفته باشید که چگونه چادر سر کنید. بالاخره با بی‌میلی تمام چادر بر سر کرد و گروه 7 نفره اراذل اوباش که 4 نفر آن‌ها شاید اولین بارشان بود چادر بر سر می‌کردند مثل بچه‌های خوب و مثبت همراه من به راه افتادند. اگر کسی اولین بار آن‌ها را می‌دید می‌گفت گروه امر به معروف خواهران هستند! اما اصل قضیه از وقتی شروع شد که یک دزد کیف قاپ به کیف‌‌‌ همان دختر مخالف چادرکه می‌خواست دختران چادری را با دست خود خفه کند! حمله کرد. ولی وقتی آن آقا دزده می‌خواست کیف دستی آن خانم را که پر پول بود بدزدد به علت اینکه آن دخترخانم چادر بر سر داشت موفق به گرفتن کیف او که قسمتی از آن زیر چادر بود نشد و قضیه به خوبی تمام شد. همین که این اتفاق به ظاهر ساده افتاد‌‌‌ همان خانم پیش من آمد و گفت: حاج اقا چادر هم عجب چیز خوبی است و من نمی‌دانستم. فکر نمی‌کردم چادر اینقدر به‌دردم بخورد. حاج‌ آقا بخدا هیچ وقت در عمرم به اندازه‌ای امروز که با چادر به بازار آمدم احساس امنیت نکرده بودم. وقتی این حرف‌ها را به من می‌گفت من در رویای خودم غرق شده بودم و پیش خودم می‌گفتم: خدایا‌ای کاش همه بچه مذهبی‌ها که خاک پای همه آن‌ها طوطیای چشم من است می‌دانستند که لذت و اثر امر به معروف و نهی از منکر بدون چوب و چماق چقدر زیاد است و برعکس اثر معکوس تذکر دادن با تندی و خشونت و چوب و چماق چقدر زیاد است. و تعجب و لذت زیارت امام رضا برای من آن زمان زیاد شد که دیدم تا آخر سفر آن خانمی که حاضر نبود به هیچ وجه چادر بپوشد هیچ چیزی حتی خنده دیگران و خانواده مخالف چادر نتوانستند چادر را از سر این دختر خانم که از مدیران محترم ارذل و اوباش دانشگاه بود بردارد!

 

منبع: 598، خبرگزاری دانشجو

  • منصوره صامتی
چندی است که با افزایش ناهنجاری های اجتماعی شاهد برخوردهای خشن با آمرین به معروف و ناهیان از منکر در شهرهای مختلف کشور هستیم که در همین خصوص یکی از شهروندان تهرانی شنبه این هفته در جریان امر به معروف یک خانم بد حجاب در خیابان های تهران به برخورد تند و بی ادبانه آن فرد روبرو و مورد هتک حرمت قرار گرفته است. تلاش برای کشف حجاب خانم آمر به معروف در خیابان‌های تهران! به گزارش جهان به نقل از ۵۹۸، خانم شمس با ارسال گلایه نامه ای به شرح اتفاق مذکور پرداخته است که متن ارسالی در ادامه می آید: " حضور زنان و دختران بدحجاب در تابستان و در مسیر تردد من (میدان صادقیه و میدان پونک) هر روز وضعیت بدتر و غیر قابل تحمل تری پیدا میکند . متاسفانه هر روز ناچار از دیدن صحنه های اسف باری از وضعیت حجاب و پوشش زنان و دختران در ملا عام و بدون هیچ ممانعتی از طرف نهادهای ذیربط هستم. به حکم وظیفه شرعی، به برخی که پوشش خیلی نامناسبی! دارند تذکر میدهم. و تا بحال هم سعی کرده ام که مودبانه و محترمانه نهی از منکر کنم. حدود ساعت ۵ بعد ازظهر روز یک شنبه، طبق معمول روزهای گذشته از محل کار به منزل بر می گشتم. هنوز چند قدمی از میدان دور نشده بودم. سر کوچه ی منتهی به منزل، دختر فوق العاده بدحجابی از روبرو می آمد، حجاب بسیار نامناسب و آرایش غلیظ دختر صحنه ی بسیار بدی ایجاد کرده بود... به نزدیکم که رسید گفتم: "خانم لطفا حجابتونو رعایت کنید." هنوز به آخر جمله نرسیده بودم که زن برگشت و در کمال ناباوری گلویم را گرفت و چند بار به صورتم چنگ زد. و همینطور که به سر و صورتم میزد و گلویم را فشار میداد شروع به فحاشی کرد که تو به چه حقی به من گفتی حجابتو...آدمت میکنم، درستت میکنم که دیگه "جرات نکنی" به کسی بگی حجابشو رعایت کنه ... سعی کردم خودم را از دستش بیرون بکشم. رها که شدم گفتم چرا اینطوری میکنی؟ من ازت خواستم حجابتو درست کنی...دوباره چند تایی فحش حواله ام کرد و ادامه داد... به شماها هیچ مربوط نیست که .... تو خیلی ... که گفتی و دوباره به سمتم هجوم آورد... باز خودمو از دستش بیرون کشیدم و گفتم خب حالا که اینطوره پس بیا بریم اون سمت خیابون شما از من شکایت کن و من هم بخاطر اینکه منو کتک زدی از تو شکایت .... در حین گفتن این صحبت باز به سمتم پرید و اینبار از پشت سر چادر و روسری من رو گرفت و کشید و سعی داشت چادرو از سرم برداره... همینطور که چادرم دستش بود و میکشید، فریاد میزد: تویی که باید حجابتو برداری... خودم چادر از سرت بر میدارم...خودم روسریتو برمیدارم.. شماها باید ازاینجا برید....شماها همه چیزو خراب کردید...شما چند نفر بیشتر نیستید..."ما" نمیذاریم "شماها" اینجا زندگی کنید.خودم چادر از سرت میکشم... همه توانمو گذاشتم که چادر از سرم برداشته نشه و بحمدلله موفق به کشف حجاب کامل نشد وبا فریادهایم بالاخره آقایی اومد و منو از دستش نجات داد. در این فاصله حدود بیست سی نفری هم جمع شده بودن و تماشا میکردند یا چیزی میگفتن اما خبری از نیروی انتظامی که محل استقرارش دقیقا آن سمت خیابان بود نشد که نشد .با اصرار مردانی که اونجا بودن به سمت خانه برگشتم در حالی که اون زن همچنان فریاد میزد اگه یک بار دیگه ببینمت میکشمت...مگه بار دیگه نبینمت،اگه ببینمت زنده نمیذارمت .... بعد از برگشتن به خانه، همراه اعضای خانواده دوباره برگشتم و به همان کلانتری مراجعه کردم که گویا با شرایط موجود، کمکی از آنها نیز ساخته نبود و باید کم کم باور کنیم که جای منکر و معروف عوض شده و حکمی به نام امر به معروف و نهی از منکر را باید فراموش شده بدانیم. باید کم کم باور کنیم که اگر بخواهی محجبه باشی و حکم خدا را رعایت کنی، باید قید امنیت و حداقل حقوق شهروندی ات را بزنی، نه قانون و نه مجری از تو حمایت نخواهد کرد... در همین تهران خودمان، پایتخت ایران اسلامی، شهر اخلاق ..."
  • منصوره صامتی


تصور کن

سرکار خانم مادرشوهر آینده با آب و تاب از محسنات پسرش میگه ...

شاه داماد آینده از هر انگشتش یک نوع سازو موسیقی تراوش می کنه...

از خوش تیپیش نگو و نپرس همه ی لباساش مارکه...

دوست دختراش اینقدر مدرنن که تماس می گیرن خونه  از پدر "کامی "جون حالشو می پرسن ...

وای نمی دونی همین دیروز" شایلین" دوست دختر فابریکش با لکسوز اومده بود دنبالش ...

رومینا کلی سوغات از دانمارک فرستاده کاش رنگ دلخواه مادر شوهر آینده رو پرسیده بود!

 خلاصه خدا شانس بده

.

.

.

 :عزیزم میخام یه دختر "آفتاب مهتاب ندیده" معرفی کنی "کامی "خیلی حساسه ،فقط نجیب باشه کم کم به سبک خودمون تربیتش می کنیم 

 

:حالا قند عسلتون چه کارست ؟

 ا و ا  با این همه خوش تیپی نیاز به کار نداره که قربونش برم!!! چشمای آبیش به ی دنیا می ارزه !

من بچم و نوکر بار نیاوردم  گفته باشم

 

:فکر می کنی عروس دلخواهتو پیدا کنی ؟

:پس چی دلشونم بخاد پسرم و لای پر قو بزرگ کردم

:خوب باید کارو بار حسابی داشته باشه

:خوب داره شغل پسر من پولداریه پولدار که باشی عیبت کوره 

هرچیزی ی قیمتی داره پول بدی مردم به هر سازی بخای می رقصن  مگه نشنیدی از قدیم گفتن

                                      "از شما عباسی از ما رقاصی"

:فقط عزیزم این دختره حداقل رقص عربی و فول باشه تو فامیل آبرو داریما...!

  • منصوره صامتی


شرکت هواپیمایی GoAir اعلام کرد: ظرفیت استخدام زنان در خطوط هوایی افزایش می‌یابد چرا که زنان به طور کلی ۱۵ تا ۲۰ کیلوگرم از مردان سبک‌تر هستند.

این شرکت هواپیمایی تخمین زده است که هر یک کیلوگرم وزن بیشتر در هواپیما در هر ساعت پرواز، حدود ۰.۰۵ دلار هزینه دارد و در صورت اجرای این طرح سالانه ۵۰۰ هزار دلار در هزینه سوخت هواپیماهای این شرکت صرفه‌جویی می‌شود.

عامل وزن نکته مهمی برای شرکت‌های هواپیمایی است چرا که در ازای کاهش وزن، حجم سوخت مصرفی هواپیما نیز کاهش پیدا می‌کند و در نتیجه هزینه سوخت نیز کمتر می‌شود.

 

  • منصوره صامتی

نظر جناب نریمان در خصوص مطلب بی تعارف با نامزدهای انتخاباتی

پاسخ بنده در خصوص نظر ایشان در ادامه


فرستاده شده در ۱۹ خرداد ۹۲، ۰۰:۳۱:۰۰ برای مطلب نمایشویرایش بی تعارف با نامزدهای انتخاباتی (نظرات این مطلب)

(برخی به اصطلاح دوستان برای پرخاشگری آمده اند اصلاح طلبیشان را هرگز باور نخواهم کرد)

عجب!انگار بعضی‌‌ها به جای اینکه صلاح کشور برایشان مهم باشد و به دور از احساسات و با منطق راجع به کاندیدا‌ها حرف بزنند خودشان سخت درگیر اختلافات جناحی شدند.خانم عزیز سخنان شما رو از فقر فرهنگی‌ در ایران بپذیریم یا این فرمایشتان که عامّه مردم ایران سیاست را از نخبگان آمریکایی‌ هم بهتر و بیشتر می‌فهمند؟!!!!!!!....اگر این را بپذیریم که عامّه مردم ایران از فقر فرهنگی‌ رنج میبرند که صحیح است و اگر این نکته را در نظر بگیریم سیاست آنقدر پیچیده است که اگر کسی‌ بتواند آنرا درک و تحلیل کند پس درک مسائل فرهنگی‌ دیگر نمیتواند کار بسیار دشواری باشد پس آخر تکلیف ما با سخنان ارزندهٔ شما چیست؟بالاخره عامّه مردم ایران از فقر فرهنگی‌ رنج میبرند یا نه.(شاید بهتر باشه مردم ایران رو به عنوان هشتمین عجایب دنیا معرفی‌ کنند که مسائل سخت پیچیده سیاسی را می‌فهمند اما مسائل و معضلات اجتماعی و فرهنگ اجتماعی را نه)!!!! این اصلاح طالبانی که اصلاح طلبی شن را نباید باور کنیم چه کردند در مناظرهای که آنقدر کام شمارو تلخ کرده؟تا جایی‌ که ما دیدیم جناب قالیباف(اصولگرا)این اسرار به قول شما مگو را فاش کردند و جناب روحانی هم به این نکته اشاره کرد که این سینه پر درد و نمیخواهم خیلی‌ چیز هارو بگویم و نگفت فقط در مقابل جناب قالیباف پیرامون مسائلی‌ که مطرح کرد از خود دفاع کرد،اتفاقا این صبوری را تحسین باید کرد که برای تلافی میتونست خیلی‌ چیز هارو بگویدو نگفت.جناب عارف هم به برنامها یاش اشاره کرد و ظلمی که اصول گرایان در حق اصلاح طلبان کردند و پاسخ سوالاتی که از او شد را داد.اما جالب اینجا بود فکر می‌کنم جناب جلیلی این مطلب رو مطرح کرد که در دوره خاتمی در جایی‌ ۷ نفر کشته شدند و اینرو برای تخریب اصلاح طلبان گفت و چه جالبتر که جناب عارف برای تلافی کشته‌های ۸۸ رو به رخ جناب جلیلی نکشید و به دولت ارتباط نداد!!!واقعا چه صبری.ما دیدیم که اصولگرایان عزیز این اسرار را فاش کردند اما حیف که عده‌ای نمی‌خواهند این رو قبول کنند!احتمال میدم شما از جمله اندک کسانی‌ هستید که از جناب جلیلی حمایت می‌کنید اما برایم جالب است از یک طرف می‌گید تقلید نکنید تحقیق کنید منصف باشید بعد انتخاب کنید اما خودت همه اینارو زیر پا میذاری آن‌هم با در نظر گرفتن برنامهی‌ ضعفی که جلیلی ارائه داده نسبت به دیگر کاندیدا‌ها و گاف‌هایی‌ که در مناظره داد,

(ولایتی وزیر خارجه پیشین کشور در مناظره تلویزیونی پس از اشاره به مذاکره اش با نیکولا سارکوزی رئیس جمهوری فرانسه از دیدار با فردی به نام لویت سخن گفت که با واکنش سعید جلیلی مواجه شد.

جلیلی در این مناظره دیدار و گفتگوی ولایتی با این فرد را کم ارزش قلمداد کرده و از لویت با عنوان کارشناس الیزه یاد کرد.


اما فردی که ولایتی از دیدار و مذاکره با او سخن گفت ژان دیوید لویت مشاور ویژه دیپلماتیک رئیس جمهوری فرانسه بوده که به گفته روزنامه لوموند از جمله مشاوران بلند پایه و مورد وثوق نیکلای سارکوزی بوده


لوموند درباره این دیپلمات کهنه کار فرانسوی می نویسد ژان-دیوید لویت Jean-David Levitte سمت های زیادی در دستگاه دیپلماسی فرانسه داشته است. او سفیر سابق فرانسه در آمریکا، مشاور ویژه سارکوزی در همۀ پرونده های دیپلماتیک، سفیر فرانسه در سازمان ملل(۲۰۰۰-۲۰۰۲)، و رییس شورای امنیت ملی فرانسه، مذاکره کننده در بسیاری از موضوعات بین المللی از جمله قطعنامۀ ۱۴۴۱ عراق و مشاور ویژه دیپلماتیک شیراک نیز بوده است.)

عجب!! جناب جلیلی چنین فرد سر شناسی‌ رو درست نمیشناخت،سوال اینجاست چرا مسائل هسته‌ای و مذاکرات را به عهد چنین فرد ضعیفی گذاشتند،مطمئنا جناب جلیلی در تحریم‌ها علیه ایران و....بسیار مقصر است و اگه قرار باشه و توجه به سابقه درخشان و برنامه کاندید‌ها یکی‌ را انتخاب کنیم...جناب جلیلی انتخاب آخر هیچ فرد منصفی نمیتواند باشد،حالا اینکه شما به این آقا را ی میدی قابل درک است جناب جلیلی کاندید مورد نظر نظام شمام که به گفت خودت رابطت با بالایی‌‌ها خوبه پس را ی دادنت به ایشون قابل درک.اگه را ی نعدی باید پرسید چرا؟!

 

پاسخ منصوره صامتی

بنده نیز مانند بسیاری هنوز کاندیدای قطعی خود را انتخاب نکرده ام چرا که انتخاب یکی از میان حداقل 3 نفر که به نظرم مناسب تر هستند بسیار دشوار است .حتما شما نیز تایید می فرمایید که مردم ما در بسیاری از موارد از عجایب تاریخ هستند که گاهی سخت ترین وپیچیده ترین مسائل را حل کرده و گاهی اندر خم یک موضع ساده مانده اند .در خصوص جریان اصولگرایی هم باید بگویم که بنده ویژگی های اصولگرایی را درمنش برخی از مسئولین دولت دهم از جمله آقای احمدی نژاد ندیده ام و اصولگرایی به احمدی نژاد ختم نمی شود (لطفا مطلب با موضوع هاشمی و مشایی مطالعه فرمایید)نکته ی مهم ، حضرتعالی با توجه به متنی که مرقوم فرموده اید طرفدار اصلاح طلبان هستید که از نظر بنده ایرادی هم ندارد ولی نمی دانم چرا شما نیز به رسم جناب عارف و روحانی عصبانی هستید و این مقدار جملات در خصوص بنده که همگی قضاوت عجولانه است مطرح نموده اید.سپاس که برخی نکات را یاد آوری شدید و تنها به کلیات نپرداختید ولی اگر نسبت هم بگیریم البته به رسم آنچه برخی دوستان می گویند که جناب جلیلی تجربه ی کمی دارند ... آنچه بنده در صفحه ی تلویزیون دیدم و شنیدم دفاع جناب جلیلی از مواضع نظام بود از آنچه رهبری می فرمایند،مسائل ملی را یک نفر تعیین نمی کند که شما می فرمایید مقصر جناب جلیلی است! در حالی که جناب ولایتی متاسفانه سهم خواهی خویش از قدرت را به منافع ملی و امنیت کشور ترجیح دادو بر خلاف آنچه از ایشان انتظار داشتیم ناگهان جو زده شدند و اسرار مگو را بازگو کردند .در مورد جناب روحانی ،لطفا یکبار دیگر گفتگوی ایشان را ببینید درست هنگامی که ایشان تحت تاثیر کلام جناب رضایی که چرا عصبانی هستید فورا لبخند به لب می آورند و می گویند "نخیر عصبانی نیستم و هیچ گاه در منش من تخریب نبوده است "دقیقا در همین لحظه شروع کردند به تخریب جناب قالیباف و جلیلی که جمع خانواده که اتفاقا هم نظر هم نیستیم همه باهم تعجب کردیم و به این دوگانگی خندیدیم و من نمی دانم چرا جناب روحانی از همان شب اول از همه طلبکار بودند گویا دست آخر شهدای هسته ای هم بدهکار ایشان خواهند بود! در حالی که باید برنامه ی خودشان را مطرح می کردند در گذشته مانده و به گذشته تفاخر می کنند !جناب نریمان! به رسم تقدیر باید در حال زندگی کنیم، مساله ی هسته ای در حال حاضر بسیار مهم است توقع داشتید جناب ولایتی به عملکرد نظام در قبال مذاکرات آنگونه توهین کند ،در حالی که دشمن هم زل زده به گفتگو ،جناب جلیلی هم از نقطه ی ضعف وارد شود ؟!! فارغ از اصولگرا و اصلاح طلب بودن شما به جای جناب جلیلی بودید سکوت می کردید؟! حقیقتا دشمن با این عمل به اصطلاح دوستان بسیار با تجربه ،به ما خندید.دوستان فراموش کردند که همگی باید در چارچوب همین نظام رییس دولت باشند من نمی دانم اینهایی که همه چیز را زیر سوال می برند یادشان رفته که همین نظام آنها را برای کاندید شدن تایید کرده ؟!نکند می خواهند طرحی نو در اندازند و دوباره انقلاب کنند ؟!

منظور جناب عارف چیست که دائم می گوید خاتمی موسوی دانشجوی ستاره دار کدامیک از ما دلمان می خواهد به روزهای تلخ 88 برگردیم .هیچ گاه فراموش نمی کنم بنده در میدان هفت حوض با چشمان خودم دیدم که موتور یک بسیجی را وسط میدان به همراه سطل زباله آتش زدند و آجری که پرتاپ شد سر ش را زخمی کرد ،ساعتی بعد بی بی سی اعلام کرد بسیجی ها میدان را آتش زده و اجر پرت کرده اند! به خودم که نمی توانم دروغ بگویم ،وقتی همین به اصطلاح طرفداران اصلاح طلب چادر خواهرم را از سرش کشیدند فقط به جرم چادری بودن من چه باید بگویم .روزی که یه صدا و سیما حمله کردند بنده خودم سازمان بودم آنها آمده بودند که یک نفر را هم زنده نگذارند بچه های حراست آن شب اشهد خودشان را خوانده بودند چیزی راکه با چشمان خودم دیدم که نمی توانم کتمان کنم .تصور می کنید اگر به این جماعت عصبانی رای می دادیم وضعیت در این 4 سال بهتر می شد ؟! حضرت علی می فرمایند دانا فردی نیست که از میان بد و خوب خوب را بر می گزیند که یک فرد عادی هم چنین می کند دانا فردی است که از میان بد و بدتر ،بد را برمی گزیند .مردم آنروز هم بهتر از احمدی نژاد ندیدند و الا را ی می دادند که دلمان از احمدی نژاد هم پر در د است اگر چه زحمت کشید ولی از اصول عقب نشینی کرد. تصور نکنید اجمدی نژاد مجسمه ی اصول گرایی است مگر هر فردی آمد گفت من اصولگرا هستم و یا من اصلاح طلبم آنگونه می شود مگر ما بر سر واژه ها چالش داریم؟ شما هم می دانید که اینها لفاظی است .

با اینحال در تمام مناظرات برآیند رفتاری اصولگرا ها مثبت تر از اصلاح طلبان بوده است  منطق و مطایبه ی جناب حداد،وقار جناب ولایتی ،سکوت به هنگام جناب قالیباف و سعه ی صدر ایشان و نجابت جناب جلیلی و دفاع بجایشان را  از مواضع نظام که خود عین حفاظت از امنیت کشور است به یاد بیاورید. حتی جناب رضایی هم  دعوت به آرامش کردند .جناب جلیلی آنقدر محکم استدلال کردند که صفحه و پاراگراف کتاب را هم یادآوری کردند نه اینکه جناب عارف یا روحانی تمام منفی بودند نه بنده توجه می دهم به برآیند رفتار و وزن کلام .دوربین که دروغ نمی گوید این همه تبختر برای چه؟! این جنابان اصلاح طلب سر چه فردی  منت می گذارند؟ ما موسوی و کروبی را می خواهیم چه کار که به همه چیز پشت کردند همین قانونی که آنها را برای کاندیداتوری تایید کرد نیز زیر سوال بردند !به همه بی احترامی کردند آنجا که نباید سکوت کردند مردم را جوانان مارا وجه المصالحه قرار دادند از هیجان جوانان از شورو اشتیاقشان سوء استفاده کردند،حمله به مهد کودک و کشته شدن آن مادر بی گناه را چگونه فراموش کنم؟! اگر اصلاح طلبی پشت کردن به انسجام و وحدت ملی است این اصلاح طلبی را نمی خواهیم .اگر اصلاح طلبی به معنای جنگ داخلی است این اصلاح طلبی را نمی خواهیم.یک نادان هم می داند که برای اصلاح کردن ابتدا باید آرامش ایجاد کرد اینها می خواهند آرامش را از بین ببرند. این بزرگواران سالها مشغول مسافرت های خارجی شان بودند و مدتهاست در سونا و جکوزی کاخ هایی شمال شهرشان جا خوش کرده اند نمی دانند که مردم از عصبانیت و توسعه ی سیاسی که خونشان را بر زمین ریخت دل خوشی ندارند.فتنه که شروع شد آب که گل آلود گشت شما هم بودی تشخیص نمی دادی خوب و بد که مخلوط شد تر و خشک با هم می سوزند .من هم در آن ایام عابر پیاده بودم که باتوم خوردم و تا مدتها دستم درد می کرد فتنه را شروع کردند ولی دیگر آرام نکردند همینطور هیزم بود که می گذاشتندزیر آتش .

فکر می کنید این جریان فتنه در تحریم ها نقش ندارند؟آنروز تفرقه کاشتند حیثیت این مملکت را مقابل دیدگان دشمن بردند امنیت داخلی و خارجی را تضعیف کردند آنها هم جرات کردند ما را تحریم کردند تهدید کردند .اصلا این طرفی ها بد ،جنایتکار ،آنطرفی ها چرا سکوت نکردند چرا مهمانی های سیاسی شان را به خاطر مردم پایان ندادند؟ نزدیک بود کودتا شود به این زودی فراموش کردید؟! چرا همان به اصطلاح اصلاح طلبان نیامدند اوضاع را اصلاح کنند .با خونریزی و جارو جنجال می خواستند اصلاح کنند ؟ مردم و نظام به اصلاح طلبان لطف کرده اند که ورود به صحنه ی انتخابات را اجازه داده اند،به چه مجوزی جناب عارف می آید پشت تریبون رسانه ی مردمی می گوید موسوی ،خاتمی  می گوید می خواهم  ازظرفیت همه استفاده کنم! ،ظرفیت موسوی جز آن بود که به همه ناسزا گفت کم مانده بود امام را هم زیر سوال ببرد، تصور نکنید آنروزها از موسوی و ستاد اصلیش بی خبر بودم تا خودم به نتیجه نرسم کاری را انجام نمی دهم  حتما تحقیق می کنم و با عقل نسبت می گیرم به همین جهت هم از آنچه به آن یقین دارم دفاع می کنم من با چشمان خودم دیدم که چه کسانی به ستاد اصلی موسوی رفت و آمد داشتند قبل از آنکه اوضاع ملتهب شود من با دیدن برخی در ستاد موسوی ودیدن طرفداران موسوی که در شرق تهران ساعت خاصی  دختر و پسر دست به دست هم با وضعیت بسیار نا مناسب گفتار و پوشش از مترو خارج می شدند و تا نیمه شب می زدند و می رقصیدند  دلشوره داشتم.به این بیندیشیم که موسوی چه می گفت که این قشر از مردم به او متمایل شده بودند ؟! شما تصور می کنید من جز این مردم نیستم  و آن زمان رفته بودم خارج!

جملات  جناب روحانی که می گفت خیلی چیزها هست که نمی توانم بگویم که بدتر،تا حالا چرا سکوت کرده اند و چیزی نگفتند ؟حتما باید می آمدند مقابل دوربین،مقابل دشمن می گفتند ؟! مگر یک نخبه ی سیاسی این گونه رفتار می کند ؟در نسبت کنش دهنده و واکنش دهنده حتما واکنش دهنده فرصت تامل و فکر بیشتری دارد می گویید جناب قالیباف گفت خوب جناب روحانی که خود را متعادل تر می دانند چرا بگم بگم راه انداختند؟!

 

 

و اما در خصوص نکته ی آخر که فرمودید، یکبار دیگر پاسخ بنده را به آسمان مطالعه کنید ایشان سوالی کردند و بنده هم پاسخ دادم که رابطه ی بنده به واسطه ی رضایت مادرم با بالایی اصلی که همان پروردگار است خوب است .البته بعید می دانم شما مقصود متن به این سادگی را درک نکرده باشید و حتما این مطلب را مزاح فرمودید!

حتما به خاطر خواهم سپرد که سالهای سال است که روسای دولت می آیند و می روند ولی ما مردم باید در کنار هم زیست کنیم و هریک در جایگاه خویش مملکت را بسازیم  پس بهای ایرانی بودن و ایرانی ماندمان را با این التهابات انتخاباتی دشمن پسند معاوضه نخواهم کرد.

 

 

 

هموطن پیروز باشید حتی اگر هم سلیقه ی بنده نباشید.

  • منصوره صامتی