منصوره صامتی

کارشناس فرهنگی

منصوره صامتی

کارشناس فرهنگی

منصوره صامتی

رویای 1400 ساله ی مسلمانان جهان در حکومت اسلامی ایران به تحقق پیوسته و امروز این ظرفیت عظیم فرصتی تکرار نشدنی است. معتقدم که انسان به ضرورت ماهیت الهی و اندیشه ی خویش یک رسانه است وامروز در عصر رسانه ضروریست تا دغدغه های فرهنگی ،اجتماعی و سیاسی مان را باهم شریک شویم، باشد که در مسیر زمان به جامعه ی مهدوی نزدیک شویم."زندگی بهتر حق مسلم ماست!"

و همچنان که رهسپار آینده ایم بیندیشیم که :

ما ازین قرن نخواهیم گذشت
ما ازین قرن نخواهیم گریخت
با قطاری که دگران ساخته اند
هیچ پروازی نیست برساند ما را به قطار دوران
و به قرن دگران
مگر انگیزه و عشق ،
مگر اندیشه و علم ،
مگر آیینه و صلح
و تقلا و تلاش
بخت از آن کسی خواهد بود که مناجات کند با کارش
و در اندیشه ی یک مساله خوابش ببرد
و کتابش را بگذارد زیر سرش و ببیند در خواب حل یک مساله را
باز با شادی در گیری یک مساله بیدار شود ...

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات

۱۸ مطلب با موضوع «زن و رسانه» ثبت شده است

به این مفهوم بیشتر بیندیشیم:

"ما از نابودی انقلاب نمی ترسیم مااز انحراف انقلاب می ترسیم"

 

دهان کودکان شیری هم بوی غرب می دهد،  می خواهیم از منتظران  مهدوی باشیم؟!

با روابط باز و بی شکل به سوی جامعه ی اسلامی پیش می رویم؟!


با مبانی اقتصاد سرمایه داری می خواهیم جامعه ی اسلامی بسازیم؟!



با حمایت از هالیوود روسری به سر می خواهیم  ام القرای فرهنگ اسلامی باشیم؟!

این نذهبون؟!...

  • منصوره صامتی

اینجا تهران

منصوره صامتی |


نشد یک روز قصد گردشگری با اتوبوس شهری نیت دلمان باشد و مانند یک خانم برویم بنشینیم روی صندلی اتوبوس و با خیال راحت به هوای بهاری بیندیشیم و دل در گرو پایتخت خبری از جارو جنجال مسافر بودن نباشد...

 

 ای کاش این وضعیت توهین آمیز در هزاره ی سوم و در پایتخت جهان اسلام به همین جا ختم می شد و تو ناگزیر نبودی در اثر فشار فراوان از سقف آویزان شوی و تازه آنوقت از بیم طراران چنان کیف دستی ات را محکم به خودت نزدیک کنی که یادت برود چادرت را چگونه بر سر نگاه داری و خدا نکند که بچه ای هم در آغوش داشته باشی که به طور یقین بنده راهی به نظرم نمی رسد به ویژه که کارمند هم باشی و نتوانی هزینه ی آژانس را هم بپردازی...!

اساسا نمی دانم چرا نباید همه ی شهروندان مانند خانم و آقا آنچنان که شایسته ی یک انسان است بدون آزار یکدیگر روی یک صندلی بنشینند و این قانون تنازع بقا در حمل و نقل شهری دست کم در تهران منسوخ گردد؟

 

 

تعداد فراوان جمعیت میانسال و سالمند که ناگزیرباید از اتوبوس استفاده کنند حس بدی را به جوانترها منتقل می کندکه دیر یا زود جوانان هم به خیل سالمندان خواهند پیوست و چه سرنوشتی در انتظارشان است حال آنکه دیگر از خانواده های پرجمعیت نیز خبری نیست و تک فرزند خانواده همین که دخل و خرجش یکی شود باید شکرگزار باشد و آن هنگام تکلیف سالمندان تنها و کم در آمد که حتی از مزایای حمل و نقل شهری نیز بهره مند نیستند چه خواهد شد؟!

البته اهالی پایتخت سود فراوانی از آشفتگی حمل و نقل شهری می برند  که تاکنون هیچ اندیشه ی والایی نتوانسته راه حل مناسبی برای این معضل بیابد البته به نظر می رسد که عزمی برای چنین کاری وجود ندارد !

 

اما بهره ای که از زندگی در پایتخت نصیب شهروندان به ویژه کودکان و سالمندان می گردد پیوستن به کاروان بهشت زهراست و دیگر نیازی نیست که سال های سال آرزوی مرگ داشته باشند بلکه کافی است در تهران متولد شوند تا به راحتی رهسپار آسمان گردند و این گونه است که حمل و نقل شهری کمک شایانی در تعدیل جمعیت نیز دارد و خوب برای جمعیت کمتر هزینه ی وزارت بهداشت نیز کاهش می یابد ،تعداد نان خورهای دولت نیز کم می شود و...و یحتمل به همین مناسبات دولتمردان و دولت زنان این رویه را در طول سالیان دراز حفظ نموده اند!

 

البته از فواید دیگر آشفتگی شهری در پایتخت می توان به سرگرمیهای ایجاد شده نیز اشاره کرد تنها کافیست عزم رفتن با اتوبوس را داشته باشی برای ساده ترین کار نیز که به طور معمول باید ظرف یک ساعت به پایان برسد از صبح تا عصر سرگرمی آنچنان که در مجموع با مقدار سربی که به یادگار در ریه هایت خانه کرده رمق نداری که به انجام کار دیگری بیندیشی و ناگزیر از سر درد و سر گیجه اگر بتوانی جسمت را به خانه می کشی وتوصیه می شود نوجوانان خانواده را نیز با خود همراه کنید تا به طور کامل سرگرم شوند

البته در طول مسیربه یمن نزدیکی فراوان به هموطنان که گاه  ناگزیری در آغوششان آرام بگیری از آخرین اخبار روز هم مطلع خواهی شد و دیگر نیازی به هزینه ی روزنامه و نشریه هم نیست و البته این قرابت و نزدیکی فراوان در اتوبوس برای جوانتر هایی که از دو جایگاه زنانه ،مردانه چشم در چشم هم می شوند نیز فضای تعامل خاصی را ایجاد می کند که گاهی  فرد وارد اتوبوس می شوند و زوج خارج !

از جمله سرگرمیهای غیر قابل انکار توزیع کالاهای ارزان و کم حجم توسط زحمتکشان دوره گرد است که با آهنگ حزین کلامشان آنچنان تو را متاثر می سازند که می خواهی پولی بدهی و چیزی طلب نکنی

آنگونه که از آخرین گردشگری اتوبوسی به یاد دارم دو گروه پسر های نوجوان سوار اتوبوس شدند و گویا با هم مسابقه داشتند یک گروه در زنانه و یک گروه در مردانه به رقابت پرداختند و آنچنان ساز می زدند و بلند می خواندند که از بیم سرسام مسافران در هیاهوی این ساز ناکوک دست به جیب بردند و هنگامی که این سرمایه های ملی در اولین ایستگاه پیاده شدند همراه با مسافران دیگر با احساس خاصی آنها را بدرقه کردیم نمی دانستیم بایدبه حال این نوجوانان گریه کرد یا به بازی کودکانه شان خندیدو آنچنان بر این طنز تلخ خندیدم که هنوز هم تجدید خاطره اش لبم را به لبخند وا می دارد آخر ،سال حمایت از کار و سرمایه ی ایرانی بود دیگر...!

به هر تقدیر کاروان حمل و نقل شهری همچنان مسافر می پذیرد چنانکه هر لحظه اش قصه ی شادی و غم های مردمان این دیار راایستگاه به ایستگاه  جابه جا می کند و ایمان دارم که مدیریت حمل و نقل شهری امری است مهم که نیازمند برنامه ریزی دقیق ،پیگیری و اجرای دقیق است که درایجاد امنیت و بهداشت جسمی و روانی منابع انسانی شهر تاثیر بسزایی خواهد داشت.

 

باشد که خداوند به مسئولان شهرداری و شورای شهر پایتخت توان مضاعف عنایت کند تا به دور ازبرخی سیاسی کاری  هابه هوای پاک برای شهروندان بیندیشند که هوای پاک و امنیت اجتماعی کمترین حق مسلم یک انسان است !

  • منصوره صامتی

زن مسلمان شیعه

منصوره صامتی |

 سلام دشمن !

گرچه بالهایم به جرم شیعه بودن زخمی اند، اگرچه به رسم نامردی بر فهم و اندیشه ام پوز خند زدی  اگرچه چشمانت را بر دنیای آکنده از انسانیتم بسته ای و در قاب تصویرت دنیای مرا کوچک نشان داده ای...

  • منصوره صامتی


یکى از دوستان، اعتراضهاى صریحى کردند. خصوصیت دانشجو هم همین است. به اشخاص و دستگاه‌ها اعتراضهائى کردند - حالا آن اعتراضها ممکن است وارد باشد، ممکن است وارد نباشد؛ من روى آن نمیخواهم قضاوت بکنم - اصل اینکه دانشجو حرفش را روشن و صریح و آشکار بزند و دچار سیاسى‌کارى نشود، چیز مطلوبى است. بدترین اشکال و اشکال وارد بر محیط دانشجوئى این است که دانشجو دچار محافظه‌کارى شود و حرفش را با ملاحظه‌ى موقع و مصلحت خیالى بیان کند؛ نه، دانشجو باید حرفش را صریح بزند. البته در کنار این صراحتِ در بیان، صداقت در نیت هم باید وجود داشته باشد و در کنار او، سرعت در پذیرش خطا؛ اگر ثابت شد که خطاست. فرق شماى جوان و دانشجو و صادق و پاکیزه‌دل، با یک آدم سیاسى‌کار باید در همین باشد؛ حرفتان را صریح بزنید؛ آنچه را که میزنید، از دل بزنید؛ و اگر چنانچه معلوم شد که اشتباه است، سریع پس بگیرید؛ راحت. این، به نظر من یکى از بهترین شاخصه‌هاى دانشجوئى است.

یکى از این اعتراضها، اعتراض به صدا و سیما بود و اینکه بعضى میگویند اگر چنانچه صدا و سیما را نقد کنیم، بر خلاف رهبرى مطلبى گفته‌ایم؛ چرا؟ چون رهبرى رئیس صدا و سیما را معین میکند! اگر واقعاً ملاک این باشد، که آدم باید به هیچ‌کس اعتراض نکند؛ چون رئیس قوه‌ى قضائیه را هم رهبرى انتخاب میکند، رئیس جمهور هم بعد از انتخابات، تنفیذ رهبرى دارد؛ میگوید نصب کردم. پس باید به هیچ‌کس اعتراض نکرد. نه آقا، اولاً صدا و سیما را رهبرى اداره نمیکند؛ این معلوم باشد. صدا و سیما را رئیس صدا و سیما اداره میکند. و رهبرى هم در موارد زیادى اعتراضهائى دارد. همین اعتراضهائى که شما دارید، بعضى‌هایش یا خیلى‌هایش، اعتراضهاى ما هم هست. احتمالاً اعتراضهاى دیگرى هم هست که چون براى من از جوانب مختلف گزارش مى‌آورند - با اینکه خود من ممکن است به قدر شما تماشاچى تلویزیون یا گوش‌کننده‌ى رادیو نباشم - اطلاعاتم زیاد است. از وضع صدا و سیما اعتراضهائى هم میکنیم، اشکالاتى هم میکنیم، گاهى با آنها دعوا هم میکنیم. بالاخره آنها هم یک ضرورتهائى دارند و جواب میدهند؛ گاهى جوابشان درست است، گاهى هم نادرست است. به هر حال اعتراض هست و انتقاد شما از صدا و سیما مطلقاً به رهبرى منتقل نمیشود. شما حق دارید انتقاد کنید؛ هیچ اشکالى ندارد.

بیانات امام خامنه ای در جمع دانشجویان

7/7/87

  • منصوره صامتی


خاطره ی همکلاسی اورینب مشایخی (ارمیا)

 

نویسنده وبلاگ «میس طلبه بلاگـ» طی مطلبی با عنوان «فرجام!» نوشت:

 

سلام ارمیا!

بگذار بهتر بگویم سلام ارینب مشایخی. شاید مرا به خاطر نیاوری. ولی من تصویری واضح و روشن از تو توی ذهنم دارم.

یادت می‌آید صبحگاه‌هایی را که توی نماز خانه قرآن می خواندی و همه غرق در سکوت گوش می‌کردند. روزهایی را که با نعیمه می رفتید مسابقات قرآن و تو همیشه رتبه می‌آوردی؟ الحق و الانصاف صدای خوبی داشتی.

 

راستی خوابگاه هشتاد و چهار یادت هست؟ به یاد داری با همسرت قرار گذاشتی بودید راس ساعت نه به ماه نگاه کنید.

 

دبیرستان که تمام شد تو رفتی دانشگاه ما آمدیم حوزه. تو فلسفه خواندی ما دروس دینی.

 

از این جا راهمان جدا شد و ولی تو همایش های فارغ التحصیلان معمولا بچه ها از هم خبر می دادند.

 

مرادی تو را توی دانشگاه علامه دیده بود. حالا تو از ایران رفته ای و این چند روزه که من تو را شناخته ام زندگیم با بهت عمیقی رو به رو شده.

 

باور نمی کنم ارینب دختر آرام و خوش صدای مدرسه حالا تبدیل شده به اولین خواننده محجبه اکادمی گوگوش. این روزها تا پشت سیستم می نشینم ناخود اگاه سرچ می کنم: اورینب مشایخی

این روزها به عکست خیره می شوم. همان چشم های سبز همان لب و دهان. همان صدا؛ کاش می فهمیدی تو را هم در مسلخ گلشیفته ها قربانی کردند.

این روزها سربه سجده می گذارم انقدر می گویم «اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا» تا نفسم بند بیاید.

پی نوشت:حق دارید باورش همان قدر که برای من سخت بود شاید برای شما هم سخت باشد.اگر به صفحه فیس بوکش سر زدید ادرس وبلاگ مرا بگذارید و بگویید نشان به ان نشانی که دندان های نا مرتبی داشت و ارتودنسی کرده بود.در صورت انکار بگویید تا نشانه های بیشتری بدهم.

  • منصوره صامتی


امام خمینی  رضوان الله تعالی علیه یکی از افتخارات جهان اسلام و یکی از نخبگان سیاسی شناخته شده ی معاصر هستند  آنچنان که برای ما شاگردان کوتاه معرفت نیز او هماهنگی برنامه تماس گرفت و گفت روز سختی خواهد بود خانم دکترزهرا مصطفوی دختر امام خمینی (ره) تمایلی به گفتگو ندارند گفتم شما تلاشتو انجام بده توکل به خدا می رویم.رفتیم در همان سلام و روبوسی ابتدایی فضای خوبی ایجاد شد در حالی که خانم دکتر صبورانه به ۲۷ سوال پاسخ داده بودناگهان گفت من نمی دونم با اینکه بسیار سخت گفتگو می کنم و تا به حال مصاحبه رسانه ای نداشته ام با شما انقدر راحتم که حتی خاطرات خصوصی ام را بازگو می کنم؟گفتم :خانم دکتر می دونید برای چه؟ گفتند :نه.گفتم در همان روبوسی ابتدایی و در تمام طول گفتگو متوجه شدید که ما برای شاگردی آمدیم نه برای غرض ورزی. تایید کردند و نشان به آن نشانی که از ۳:۲۰ تا ۸:۳۰ حدود ۵ ساعت فاصله ی سلام و خداحافظی مان بود !در حالی که شماره ی خصوصی شون رو هم دادند که اگر مساله ای بود با ایشون مطرح بشه.

تمام لحظات این گفتگو خاطره ای ماندگار شد... وقتی چشم در چشم فرزند خورشید شاگردی می کردم و ایشون از مرحوم مادر سخن می گفتند. خاطره ی بشقاب گوشت کوبیده ای که به حیا ط پرت شد خاطرات فهیم کودتاچی که استاد فلسفه شد!

  • منصوره صامتی

 


  • منصوره صامتی

خانمی که شما باشی!

منصوره صامتی |
  • منصوره صامتی