منصوره صامتی

کارشناس فرهنگی

منصوره صامتی

کارشناس فرهنگی

منصوره صامتی

رویای 1400 ساله ی مسلمانان جهان در حکومت اسلامی ایران به تحقق پیوسته و امروز این ظرفیت عظیم فرصتی تکرار نشدنی است. معتقدم که انسان به ضرورت ماهیت الهی و اندیشه ی خویش یک رسانه است وامروز در عصر رسانه ضروریست تا دغدغه های فرهنگی ،اجتماعی و سیاسی مان را باهم شریک شویم، باشد که در مسیر زمان به جامعه ی مهدوی نزدیک شویم."زندگی بهتر حق مسلم ماست!"

و همچنان که رهسپار آینده ایم بیندیشیم که :

ما ازین قرن نخواهیم گذشت
ما ازین قرن نخواهیم گریخت
با قطاری که دگران ساخته اند
هیچ پروازی نیست برساند ما را به قطار دوران
و به قرن دگران
مگر انگیزه و عشق ،
مگر اندیشه و علم ،
مگر آیینه و صلح
و تقلا و تلاش
بخت از آن کسی خواهد بود که مناجات کند با کارش
و در اندیشه ی یک مساله خوابش ببرد
و کتابش را بگذارد زیر سرش و ببیند در خواب حل یک مساله را
باز با شادی در گیری یک مساله بیدار شود ...

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات

۳۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «منصوره صامتی» ثبت شده است

جنگ برای صلح!

منصوره صامتی |

قرن ها انتظار حضرت مهدی (عج) برای سخن گفتن با بشریت ، به پایان می رسد و عصر ظهور آغاز می شود .

او دست همه ی بشریت را خواهد فشرد و به آنان خواهد گفت که من آمده ام تا اوضاع حاکم بر جهان را در شرق و غرب و شمال و جنوب به هم بزنم و همه ی نقاط جهان در دستور کار من خواهد بود . چون برای مهدی ، شرق و غرب جهان ، همه جا ، خانه ی اوست . برای او چیزی مانع نیست . همانگونه که از پدری شرقی و مادری غربی به دنیا آمده است .

گرچه پیام او از حیث مضمون مکتبی ، نه شرقی و نه غربی است ؛ اما از حیث مخاطب انسانی ، هم شرقی است و هم غربی . و شاید این خویشاوندی او با غرب عالم ، رازی باشد برای فتح غرب ! جهان مسیحیت به دست حضرت مهدی (عج) فتح خواهد شد . در حکومت حضرت مهدی (عج) ، روابط بشری بر اساس مناسبات و معیارهای انسانی ، تنظیم می شود . همه حدود و حقوق خودشان را می شناسند ، ولی یکنواخت نیستند و انسانهای صالح و بافضیلت و تربیت شده ، هم حق را می شناسند و هم تکلیف را . انسانها در این جامعه ، از این حیث ، علیرغم اینکه با هم متفاوتند ، در عین حال متناسب و متعادلند .

اختلاف نظر در جامعه ی مهدوی ، سرکوب نمی شود . بلکه مدیریت می شود . همینطور نوع روابط ، که کاملا روشن و انسانی است . ایشان در رهبری و مدیریت جهان جدید ، که جهانی آزاد اما انسانی و عادلانه است ، هیچ تسامحی نمی کنند . اما مفهوم اطاعت پذیری از امام در جامعه ی مهدوی ؛ این مفهوم به معنی تعطیل کردن عقل فردی و درک و تشخیص از جانب افراد نیست ! بنا به روایت های صریح ، عقلانیت و اراده ی انسانها در جامعه ی مهدوی نه تنها به رسمیت شناخته می شود ، بلکه در سایه حکومت آن امام همام ، به حد اعلای رشد و تعالی خود هم خواهد رسید . اطاعت از مهدی (عج) به معنای محو فردیت ، شکستن حریم فردی و تضییع حقوق فردی مردم نیست . بلکه اطاعت از رهبری الهی و جهانی ، ضامن اجرایی همین حقوق و ضامن تعالی شخصیت آحاد شهروندان آن جامعه ی جهانی است . مگر نه اینست که حقوق ، نیاز به ضمانت اجرا دارند ؛ چه ضمانتی بالاتر از حکومت مردی که وارث تمام انبیاء پیشین و امامان قبل از خود و آخرین ذخیره و حجت الهی است که بنیان حکومت الهی او ، خود از جانب خداوند تضمین شده است .

همه ی تاکیدها در انقلاب حضرت ایشان ، روی حقوق مردم است . روایت بسیاری نقل شده است که کار اصلی مهدی (عج) همین است که مردم به حقوق شان برسند . بخصوص انسانها ی محروم و در بند استضعاف کشیده ای که ساکتند . همانطور که جد اعلایش علی (ع) فرمود : حکومت بر شما در نزد من از این پاره کفش وصله خورده ، بی ارزش تر است مگر آنکه حقی احقاق نمایم و باطلی را مجال ظهور ندهم .

آری ؛ آرمان حضرت ایشان هم ، احقاق حقوق مردم است . آن هم در لوای شریعتی که از بدو پیدایش آن ، بدون هیچ استثناء ، نافی تمامی تبعیض های نژادی ، قومیتی ، جنسیتی ، زبانی و فرقه ایست . در حکومت عدالت گستر او ، رانت وجود ندارد . بدون استثناء هیچ تبعیضی نیست . آنچه هست ، مساوات و "همچون دانه های یک شانه ، مساوی دانستن مردم در برابر حقوق است" هرچند که مواسات هست ، هرچند که عدالت ، که بالاتر از مواسات و مساوات هست ، هم هست . او می آید و در زمان او ، هیچ برده ای روی زمین نخواهد ماند . برده های اقتصادی ، برده ای سیاسی ، برده های جنسی ، برده های فکری و .. همه آزاد می شوند . هیچ بدهکاری در دنیا باقی نخواهد ماند . رسم بدهکاری ، برچیده خواده شد . هیچ ظلمی به هیچ کس از آحاد مردم نخواهد شد . الا اینکه ایشان رد مظالم کنند ! یعنی آن را جبران خواهند کرد .

اینطور نیست که فقط حقوق یک عده ای خاص برای ایشان مهم باشد و بقیه را رها کند . یعنی "رانت مذهبی" هم در جامعه ی او ، وجود ندارد . هرچند که حجت را بر همه تمام می کند ، اما او رهبر ، همه ی بشریت(7.5 میلیارد انسان) است . بنابراین حقوق همه ی مردم ، برای ایشان اهمیت دارد . ایمان دینی هم ، در جامعه ی مهدوی ، در حد یک سلسله چزئیات مرده نیست .بلکه یک حقیقت کاملا روشن و زنده است . در نبرد جهانی با ظالمان عالم ، او بی گناهی را نمی کشد . ولی اگر دشمن ، افراد بی گناهی را وادار به نبرد با او کند و کشته شوند ؛ مهدی (عج) خونبهای آنان را خواهد داد .

چرا که حضرت مهدی (عج) دو رویه دارد . چون دو مخاطب دارد لذا با دو جلوه وارد صحنه می شود . یک جلوه در برابر همین مافیای ظلم و ستم جهان گستر جهانی است . با آنان از زبان سلاح و از لب تیغ شمشیر سخن خواهد گفت . حتی در روایت است که از اینان توبه هم نخواهد پذیرفت . برای اینکه دوران موعظه و توبه گذشته است . وقت ؛ وقت عمل به وعده هایی است که انبیاء داده اند . اما یک جلوه ی دیگر ایشان در برابر توده های مردم است . با همه ی بشریت ، با انسانهای مظلوم و محروم ، محروم از حقوق خود ، با آنها چنان متواضع و مردمی است ، که گویی با دست خود ، عسل به دهان آنان می نهد .

در رستاخیز مهدی (عج) هرچه هست دوستی ، برادری ، رحمت ، صلح و یکرنگی و یگانگی است . معنویت است ، شکوفایی علمی است ، رشد عقلی است ، وحدت و صلح و برادری است . کیش و آئین مهر ، عاطفه های جوشان بشری و عشق و محبت است . آزادی و عدالت است .

مهدی (عج) می جنگد ، اما جنگ برای صلح ، چون می داند که نمی تواند به تمامی این جنگ ها پایان داد مگر با جنگی که همان نبرد جهانی اوست . جنگی جهانی به این معنی که یک باره با همه ی مظاهر ظلم و جنایت و حق کشی ، در گوشه و کنار عالم برخورد می کند و همه ی جنگ ها را به پایان می رساند .

می جنگد اما برای صلح . صلحی مبتنی بر عدالت . جامعه ای که مهدی (عج) می سازد ، شعارش عشق و محبت است . عشق به انسانیت و آرمانهای انسانی . عشق به زیبایی ، شکوه و جلوه های ناب آئین محمدی (ص) است . شهروندان جامعه ی مهدوی ، بواسطه ای این درجه از فهم و رشد و عشق و عاطفه ، دیگر در پی سودجویی مادی از هم نیستند . جامعه ای که مهدی بنا می کند ، جامعه ی صلواتی است . در آن جامعه مردم به هم خدمات می رسانند اما بی چشمداشت . بی منت . و سر همدیگر هم کلاه نمی گذارند ...

شما چه تصویری از جامعه ی مهدوی دارید؟

آیا حکومت اسلامی در ایران را مقدمه ای برای رسیدن به جامعه ی اسلامی مهدوی می دانید؟

اولویت برای رسیدن و یا نزدیک شدن به جامعه ی مهدوی چیست؟

  • منصوره صامتی

 پیوندمان یکساله شد...

باورت می شود!  آن اوایل تنها سکوت بود و سکوت نمی دانستیم چه بگوییم 

شاید هم می دانستیم  ولی نمی دانستیم بعد ازاولین کلام چه خواهد شد ....

گفتیم اولین کلام را هم آواز هزاردستان آن هنگام که به افق چشم دوخته بودیم  

محو دررویای بودن   غرق در تمنای ماندن 

رویای من!  به یاد داری چگونه زمان ما را به هم پیوند داد ؟

به یادداری چگونه از آن هم شدیم ؟

آن روزهای نخستین تردید چه زود به فردا پیوند خورد!

من در تو و تو در قلب من متولد شدی 

تو را دوست می دارم که  مرا  با همه ی خلوصت  آیینه می شوی 

به یاد داری آن اولین سلام را آن اولین سوگند را ، آن اولین اشتیاق را ...

که ما در حجم تناقض مرور خواهیم شد ...

که ما در باریکه ای از نور آن هنگام که شب راهی سپیده می شود

آن هنگام که گرما، سرما را به تب هزارساله در آغوش می فشرذ

آن هنگام که حقیقت اندوه گلوگیرش را فریاد می زند تعبیر خواهیم شد

تصمیم سختی بود به سختی یک رویش  به دشواری جوانه زدن یک رویا

تمام روزهایی که درسراسیمگی همراهی تو سپری شد  و چه طعمی داشت دیدارت !...

شاهد شب های ملتهب من ! با من بخوان حدیث یکرنگی که من در وسعت تاثیر تو زندگی خواهم کرد 

به یاد دارم ثانیه های پر تپشی که با تو به سپیده رسید ...

به یاد داری نمازهایی که به نام رسالتمان اقامه شد؟

که نفس نفس ، من در تو و تو در من خواهیم بالید اگر "خود آ "بخواهد

 رویای من ! با من بگو در حجم زمان:

هرکجا عشق آید و ساکن شود                                                هرچه ناممکن بود ، ممکن شود...


                                           


این ابیات از طرف یکی از مخاطبان عزیز به پارادوکس عزیز هدیه شده است که بسیار ممنونم 

تو در طنین کدام شعر ترانه گشته ای              

که ورد زبان کامهای تشنه 

  1.  نوشتنت بند بند دلم را آب میکند

    تو که به قلب بدیها همانند دشنه ای


 نه اهل طعنه هستی ونه اهل دشمنی            بانوی خوب قصه های من گشته ای

سردم که میشود تو مرا" ها "می کنی           انگار تو مرا از ازل سرشته ای! 

سرت همیشه برای محبت درد میکند                            راستی تو آدمی یا یک فرشته ای؟

تو مثل آینه ای !پارادوکس در تونیست              تو اسم اعظم عشق رابردلت نوشته ای

یکسال گذشت وتو یکساله میشوی          " وبلاگ" پر شکوه حرفهای گم گشته ای

میلاد تو یعنی مرگ هرچه نیست              امیدچشمهای کشتی شکسته ای

عجیب نیست پیوند میلاد تو وشاه روزگار       دیده ام چه ندبه ها که به انتظار نشسته ای....






این نقاشی های زیبا هم هدیه ی یکی از مخاطبان عزیزو دوست داشتنی است






                                                      

  • منصوره صامتی

این روزها خیلی چیزها را می بینی که نمی شود به روی خودت نیاوری...


جناب حجه الاسلام فلانی که باید در زندان باشد نمی دانم چگونه است که...


جناب حجه الاسلام فلانی که خلع لباس شده نمی دانم چگونه است که...


جناب حجه الاسلام فلانی که جریمه ی نقدی شد نمی دانم چگونه است که...


جناب حجه الاسلام فلانی که منفصل از کار دولتی شد نمی دانم چگونه است که...


و چه خوش سخنی گفت لسان الغیب:

 

نقد صوفی نه همه صافی بی‌غش باشد

 

                                   ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد

 

خوش بود گر محک تجربه آید به میان

 

                                   تاسیه روی شود هرکه در او غش باشد

 


 

  • منصوره صامتی

 

j

  • منصوره صامتی


با توجه به شرایط سیاسی جهان امروز بی تردید تنها راه  رسیدن به آبادانی ایجاد امنیت است و ایجاد امنیت در مقابل دشمنان دژخیم تنها با  مقاومت حاصل خواهد شد  مقاومت در مقابل تهدیدهای تحریم  و تهدید جنگ .

در این مستند رادیویی به برخی سخنان مقام معظم رهبری و حجه الاسلام پناهیان در خصوص ایستادگی و مقاومت در مقابل دشمن پرداخته شده است و بجاست که نامزدهای انتخاباتی ریاست جمهوری نیز به این مطلب توجه بفرمایند که با روحیه ی سازشکاری و مسامحه با دشمنان نمی توان امنیت ایجاد کرد ما باید به سمت الگویی حرکت کنیم که دشمن از ما نا امید شود.

we stand up to the end

شما را به شنیدن این مستند رادیویی دعوت می کنم:

دریافت

خداوند در قرآن به ذکر خداوند برای آرامش قلبها اشاره می کند و  در حالی که شیطان انسان را به امنیت کاذب دلخوش می کند و دلخوش کردن به امنیت کاذب به غفلت ازرنج ها تلخی ها و سختی ها و در نهایت شکست می انجامد.

برخی می گویند وقتی به حقیقت می اندیشیم نا آرام می شویم! در پاسخ باید گفت با یاد خداوند آرام باشید و نه با غفلت از حقیقت .امروز تنها راه مقاومت و تامین امنیت از راه ترساندن دشمن پدید می آید و نه از راه دیگرزمانی که دشکن از ما ناامید شد  از صدا و سیما باید انتقاد کرد که چرا  مشکلات  مردم سوریه و عراق را به درستی برای مردم ایران توضیح نمی دهد .

دشمن مردم ایران نسبت به گذشته بسیار وحشی شده است چرا که می خواهد نفوذ ایران را در منطقه کاهش بدهد.امنیت ایران تنها از راه مقاومت و ایستادگی و  از بین بردن تهدیدهای دشمن شناخت حقیقت تامین خواهد شد .این آقایون نامزدها بگویند چگونه می خواهند دشمن را بترسانند ؟

و سخنان حجت الاسلام پناهیان در حالی مطرح می شود که حضرت آیه الله خامنه ای رهبری معظم در ابتدای سال حماسه ی سیاسی و اقتصادی اینگونه می فرمایند:

ما ملتی نیستیم بنشینیم تماشا کنیم قدرت های پوشالی مادی که از درون پوسیده و موریانه خورده اند ملت استوار و پولادین  ایران را تهدید کنند ما در مقابل تهدید، تهدید می کنیم.

گاهی سردمداران رژیم صهیونیستی ما را تهدید هم می کنند تهدید به حمله ی نظامی می کنند  اما به نظرم خودشان هم می دانند که اگر قلمی از آنان سر بزند جمهوری اسلامی تل آویو و حیفا را با خاک یکسان خواهد کرد.

 

ما در مقابل غرب باید قدرت استقامت خود را اثبات کنیم و ما تنها ابزاری که داریم مقاومت است هیچ ابزار دیگری هم نداریم  اگر به سمتی برویم که دشمن از ما نا امید شود راحت تر زندگی خواهیم کرد .

 آبادانی تنها در صورت نا امید شدن دشمن از ما پدید می آید وقتی دشمن ناامید شود کوتاه خواهد آمد وقتی امیدوار شود فشار می آورد خود شان صریحا می گویند آنقدر تحریم می کنیم آنقدر فشار می آوریم تا کوتاه بیایند چه کسانی کوتاه بیایند مردم کوچه و بازار؟  آنها که می دانند مردم کوچه و بازار کوتاه نمی آیند آنها دلخوش دارند به برخی سیاستمدارانی که زمینه ی سازش و کوتاه آمدن در وجودشان هست.

در داخل کشور ما مجموعه های سیاسی هستند که تحلیلشان این است  می گویند  وقتی طرف چهره ی سگی از خودش نشان می دهد  عقب نشینی کنید !عقب نشینی را شما قبول دارید؟

یا نه معتقید که هرگونه عقب نشینی دشمن را تشجیع می کند  به مجردی که دیدند با اخم شما می ترسید می گویند اخم کنید که علاح اینها اخم است به مجردی که دیدند تهدید به کتک یا خود کتک ما را به عقب نشینی وادار می کند می گویند بیشتر بزن باخره تسلیم می شوند محاسبات دنیا این است .

رهبری با دور اندیشی خویش  و با ادبیات مقاومت دشمن را از ایران اسلامی  مایوس می کنند و این برای ما امنیت می آورد.

بعد از امنیت و اقتدار آبادانی ایجاد خواهد شد .

نعمت امنیت را چه کسی قدر می داند کسی که دشمن را ببیند باید از صدا و سیما بخواهیم که وضعیت  سوریه را نشان دهد دشمن را به ما نشان دهد چرا مستند سازان وارد سوریه نمی شوند تا درد مردمی را که به خاطر وفاداری به انقلاب اسلامی ایران کشته می شوند را نشان دهند  چرا باید در امنیت کاذب به سر ببریم؟

دشمن آنقدر وحشی شده است که به سوریه نرم مقابله مقابل جریان استکبار و اسراییل را هم نمی تواند تحمل کند!

دشمن ما هزار برابر وحشی تر شده است قبلا دشمن انقدر نابودی خودش را و انقدر  قدرت ما را نمی دید خام نشوید   چرا برخی احمقانه در خصوص سیاست خارجه صحبت می کنند  و تصور می کنند مردم نمی فهمند !

بگذارید مردم بدانند ما زندگی برده وار نمی خواهیم مردم باید خبر داشته باشند که اگر مردم سوریه در مقابل دشمن مقاومت نکنند فردا نوبت کشور ماست .

برخی می گویند نگویید مردم نگران می شوند چرا نباید بگوییم یعنی چی مردم نگران می شوند ؟! مردم ما خیلی بزرگتر از این حرفها هستند وقتی نگران شدند اتکا می کنند به خدا نگرانی شان برطرف می شود اتکا می کنند  به انقلاب اسلامی اتکا می کنند به سپاه و بسیج وولایت و اقتدار جمهوری اسلامی نگرانیشان بر طرف می شود.

امیر مومنان(ع) فرمودند هر جماعتی که در داخل خانه ی خودشان مورد تهاجم دشمن قرار می گیرند غفلت کنند که دشمن دارد می آید قطعا شکست خواهند خوردمغلوب خواهند شد ،

                                دشمن را از دور باید دید دشمن را از دورباید شناخت

 

  • منصوره صامتی

بر سر دو راهی انتخاب

منصوره صامتی |


راوی خدمت امام صادق (ع) رسید عرض کرد:بین دو امر مرددم و هرکس مرا به سویی می کشاند،چه بکنم؟

 

فرمودند:اعدل،اصدق،افقه،اورع را برگزین عرض کرد اگر از اینجا به تشخیص نرسیدم،چه؟

 

فرمود:ببین غالب افراد متعهد به کدام متمایلند پرسید اگر نفهمیدم چه؟

 

فرمود:سراغ افرادی برو که دشمن قطعی اسلامند و ببین کدام را بیشتر می پسندند،آنها را کنار بگزار  و ببین کدام بیشتر ناراحتشان می کند آن را برگزین ،

 

پرسید اگر باز نفهمیدم چه؟

 

فرمود احتیاط کن.

 

(ببین کدام ضررش برای اسلام کمتر است)

  • منصوره صامتی

 باید ببینیم جامعه ی اسلامی چه آفتی پیدا کرد که کارش به یزید رسید اون جامعه را پیغمبر ساخته بود بعد از چند سال به اون وضع دچار شد این جامعه ی ما خیلی باید مراقب باشد که به این وضع دچار نشود ،عبرت اینجاست .(مقام معظم رهبری)

 

 دو عامل، عامل اصلی این انحراف عمومی است؛ یکی محاسبات خدایی را از زندگی کنار گذاشتن و دوم دنیا طلبی. به فکر جمع آوری ثروت افتادن، اینها را اصل دانستن، آرمانها را فراموش کردن، ما هم ممکن است به این درد دچار شویم. اصول اسلام و انقلاب را مورد بی اعتنایی قرار دادن، همه چیز را با محاسبات مادی مطرح کردن و فهمیدن معلوم است که جامعه را به آنجا پیش خواهد برد. اگر فاصله ی بین رحلت نبی اکرم و شهادت جگرگوشه اش 50 سال در صدر اسلام فاصله پیدا کرد، در روزگار ما این فاصله خیلی سریع تر ممکن است بشود. باید بایستیم در مقابل انحرافی که دشمن ممکن است بر ما تحمیل کند. (مقام معظم رهبری)

 

مستندی رادیویی ،با دقت بشنویم

http://www.roydadnews.ir/NSite/FullStory/News/?Serv=1&Id=54738

  • منصوره صامتی


تعجب می کنم از نامزد انتخاباتی که مرتب می گوید فقر ایجاد کننده ی همه ی مشکلات است فقر نهی از منکر و امر به معروف را منسوخ می کند فقر فساد می آورد فقر چنین می کند فقر چنان می کند ...

اگرچه می دانم فقر مادی چیست و از نزدیک همسفره ی آن شبها بوده که گذشته و روزها بوده است که به سرعت هرچه تمامتر از راه رسیده که گاهی حتی صاحبخانه نیز خجالت زده ی فقر مستاجر گشته ،مستاجری که هر فصل یک وعده طعم گوشت را می بلعد و هرروز نقاشی های دیوارش میوه های نوبرانه ی ماه است...

جناب نامزد انتخاباتی بزرگوار این فقرمادی نیست که مشکل آفرین است این فقر نیست که دهشتناک است این فقر نیست که ریشه ی امر به معروف را خشکانده ،این فقر نیست که فساد اداری می آورد و اخلاق را به مفسده می کشاند .این فقر نیست پدر را شرمنده ی خانواده می کند

آنگاه که اشرافیت اصالت یافت فقر مادی زشت می نماید ،آنگاه که مسئولین به داعیه ی نجات مردم بر منابع طبیعی و هر آنچه سرمایه ی مملکت است سایه ی نفوذ انداختند و سهم مردم به فراموشی سپرده شد، آنگاه که درو دیوار شهر پر شد از چهره ی عروسکهایی که خوب نقش علیحضرت اشرافیت را بازی می کنند ، آنگاه که سبک زندگی اشرافیت در انواع رسانه های دولتی و غیر دولتی مشق هر روز چشمان معصوم دختر ک گشت ،آنگاه که، آنان که نباید هم لقمه ی ماهواره شب را با زمزمه های تعبیر رویای خواننده ی لوس آنجلسی به صبح رساندند در اندیشه ی طلایی رانتی که فردا ارث پدریشان خواهد بود،آنگاه که تفکر ارباب منشی در تارو پود لباس خدمتگزاری ریشه دواند و کودکان یتیم در مسلخ بی حرمتی اربابان سر بریده شدند که مادرانشان هم کارگر بیگاری ارباب بودند ،فقر مادی شد مهر شرمندگی بر پیشانی.

آن هنگام که فاصله ی مردم با مسئولان چند طبقه که نه به ارتفاع برج های اشرافیت سر به فلک کشید و دیگر صدای آه و ناله های مستضعف به گوشتان نرسید فقر ،پای ثابت بیچاره گی مان شد

نامزد بزرگوار! آن هنگام که رسم خدمتگزاری و انجام وظیفه جایش را به برنده و بازنده ی سهم خواهی از قدرت و ثروت داد ،آن هنگام که از هرآنچه بود همه شد سهم آنهایی که رابطه داشتند ،آن زمان که حرص و ولع چشمان اربابان را پر کردو به بهانه ی رقابت بر سر کنکور های علمی بی عمل و بی حاصل مردم را نیزسر کار گذاشتند پدر، کشاورزی را به فراموشی سپردوشهری شد تا بشود رفتگر پسماندهای تفکر ارباب منشی ، تا پسرش در شهر کراوات بزند و دخترش به جای گلابتون دوزی سوهان ناخن بکشد آنگاه  که لهجه ی پدر وصله ی ناجور شد  فقیر شدیم .آن هنگام که مردانمان به بردگی صنعتی شدن غیر بومی رفتند و زنانمان به نیرنگ رنگهای آبرنگی معرفت یافتند به فساد مفتخر شدیم که اشرافی گری همین را می خواهد.

آنگاه که "مانور تجمل "کشاورزی مان ،دامپروری مان ،صنایع دستی مان ، معماریمان فرهنگمان را بلعید و غنای فهم و اندیشه جایش را به صنعت خودرو داد و مردانی که باید سر زمین خودشان آقایی می کردند شدند کارگر ارباب فقر آمد .

آن هنگام که به جای منطق توحیدی منطق بردگی شهوت گردن آویزمان شد ،نان از دلالی بردیم و آب از سفته بازی نوشیدیم فرهنگ کارو تلاش و ایثار مان فقیر شد.

آن زمان که به رسم "الناس علی دین ملوکهم" شخصیت ،فهم و حتی انسانیت مان را بر معیار مدرک گرایی مان سنجیدند ودر تفکرمان نخوت لیبرالیسم وزیدن گرفت  معنویت مان فقیر شد .

آن هنگام که تقوا را با فضیلت مدنی به سبک سکولاریسم بخش کردند از درون تهی شدیم  فقیر شدیم  مارا به ریال و تومان و دلار دلخوش کرده اید و میراثمان را بلوکه می کنید و تهمت می زنید که فقیر هستیم !

ما را از فضل خداوند نا امیدی نیست که خداوند روزی همه ی مردمان را بی منت بر خوان نعمتش گسترانیده مارا از اربابانی که در کلام، لباس چوپان به تن دارند و در عمل مرکب اشرافیت می رانند نا امیدی حاصل است، آنهایی که عکس شهدا را زدند و عکسش عمل کردند آنانی که خودمان را ازخودمان گرفتند و سبک" هالیوود روسری به سر"را نقش برجسته ی زندگی نجابت زنانمان ساختند که نسل آینده را نیز به بیگاری ببرنداز آنان ناامیدی حاصل است،

آنان که بر ثروت عظیم این مردم پوشش فقر انداختند که چاره کم کردن هزینه ها نبود که ایران سرزمین قناعت است اگر شما مردم را به حال خود می گذاشتید! ثروتمان را به اندوخته ی صفرهای چند هزار میلیاردی بانکی تان می افزایید و می گویید فقر فساد می آورد !

که برخی هم به لطیفه گفتند که اسلام با کسب ثروت مخالف است که هزار البته اینطور نیست که اسلام با بلعیدن حق مردم مخالف است که علی (ع) ثروتمند ترین مرد زمانه ی خویش است که به رسم مسئولیت در حکومت اسلامی تمامی ثروت فراوانش را که از حفر چاه و ایجاد نخلستانایجاد شده صرف عدالت اجتماعی می سازد بی آزار و بی منت .

که خود را صاحب دنیا و عقبای مردم می دانید و شما سهم مردم را ازثروت و فقر معین می سازید و اعانه می دهید ؟!

آنچه تعارف بر نمی دارد اینکه مقبولیت ،مشروعیت و محبوبیت هریک از شما ارمغان اعتماد مردم است مردمی که خوب می فهمند و تشخیص می دهند واگر سکوت کرده اند در اندیشه ی نجابت و حیاء تمدن چند هزار ساله شان به سر می برند و شاید به برخی از شما نامزدهای محترم پوز خند می زنند که اینقدر مردمی را که بر سر سفره ی اهل بیت ارتزاق کرده اند را نمی شناسید !

بی تعارف! آنچه شیره ی جانمان را می مکد و عقده ی ناگشوده ی دلمان گشته است، سرطان سبک زندگی اشرافی گری است که باید جراحی شود حتی اگر در اندیشه ی شما نامزد بزرگوار خانه کرده باشد .

 

  • منصوره صامتی


غلام شاه‌پسندی / دیدار ایشان با خانواده معظم شهدا از دورانی که ایشان، اوایل جنگ نمایندة امام در وزارت دفاع بود، یعنی معاون شهید «چمران» بود، شروع شد. امام جمعه تهران که شدند این کار را شروع کردند و هم‌چنان هم ادامه دارد. افتخارمان این است که در استان تهران، خانوادة دو شهید به بالا نداریم که آقا خانه‌شان نرفته باشد. تقریباً محله و خیابان اصلی در شهر تهران نداریم که ایشان نیامده باشند و بلد نباشند.

من حدود شش، هفت سال بعضی روزهای شیفت کاری‌ام، مسئول تنظیم ملاقات خانوادة معظم شهدا بودم. دیدارهای خانواده شهدا، باصفاترین، لذت‌های کار ماست. بعضی‌هایش خیلی سوزناک است. یک خانواده شهید می‌روی فقط یک فرزند داشتند که آن هم شهید شده است. خیلی سخت است برای یک پدر و مادر که یک بچه بزرگ کرده باشند، آن بچه‌شان را هم در راه خدا داده باشند. هرچند آن‌ها با افتخار می‌گویند، ولی ما که می‌نشینیم نگاه می‌کنیم، آن خستگی را احساس می‌کنیم.

بعضی از خانواده شهدا با تقدیم چند شهید روحیة عجیبی دارند. به طور مثال خانواده شهید «خرسند»، در نازی‌آباد. چهار شهید داده است؛ پدر خانواده، دو فرزند خانواده و داماد خانواده. مادر این شهیدان این‌قدر قدرتمند، باصلابت و بانجابت با آقا صحبت می‌کرد که یکی دو بار آقا گریه کرد.

این دیدارها فقط اختصاص به شهیدان شیعه ندارد. همة آدم‌هایی که در راه خدا در کشور ما، از ادیان مختلف، کشته شدند. چه شیعه، چه سنی، چه مسیحی، مورد عنایت رهبر هستند.

***

صبح روز کریسمس، آقا فرمودند خانة چند ارمنی و عاشوری اگر برویم خوب است. محلة مجیدیه شمالی، دو سه تا خانواده پیدا کردیم. در خانواده‌ها را زدیم و با آن‌ها صحبت کردیم. توی خانواده مسلمان‌ها ما می‌رویم سلام می‌کنیم و می‌گوییم از هیئت آمدیم، از بسیج، پایگاه ابوذر، بالاخره یک چیزی می‌گوییم و کارتی نشان می‌دهیم. بین ارمنی‌ها بگوییم که از بسیج آمدیم که بالاخره فرهنگش... گفتیم از صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران هستیم. امشب شب کریسمس است و می‌خواهیم فیلمی از شما خانوادة شهید بگیریم.

اطلاعات ما هم ناقص بود. خیلی هم اطلاعات نگرفتیم. نخواستیم آن‌جا را اصطلاحاً بسوزانیم. برای نماز مغرب‌وعشا با یک تیم حفاظتی وارد مجیدیه شدیم. گفتیم اسکورت که حرکت کرد به ما ابلاغ می‌کنند، می‌رویم سر کارمان دیگر. اسکورت هم به هوای این‌که ما توی منطقه هستیم با بی‌سیم زیاد صحبت نکنند که مسیر لو نرود، مرکز من را صدا کرد با بی‌سیم گفتم: به گوشم.

گفت شخصیت سر پل سیدخندان است. سر پل سیدخندان تا مجیدیه کم‌تر از پنج دقیقه راه است. من سریع از ماشین پیاده شدم. در خانه را زدم. خانمی آمد دم در، در را باز کرد. وارد شدیم. چون کار باید می‌کردیم، گفتیم نودال و اَمپِکس و چیزایی که شنیده بودیم، کارگردان و این‌ها بروند تو.

کارگردان رفت پشت‌بام پست بدهد! اَمپِکس رفت توی زیرزمین پست بدهد! آن رفت توی حیاط پست بدهد! بی‌سیم اعلام کرد که ما سر مجیدیه هستیم. حجاب خانم خیلی میزان نبود. برای این‌که این‌جوری جلوی آقا نیاید، گفتم: ببخشید! الآن مقام معظم رهبری دارند مشرف می‌شوند منزل شما.

گفت: قدم روی چشم، تشریف بیاورد... گفتید کی؟

اسم حضرت آقا را که گفتم ـ داستان بازرگان و طوطی را شنیده‌اید ـ‌ افتاد وسط زمین و غش کرد. داد بیداد کردیم، دو تا دختر از پله آمدند پایین. یاالله یاالله گفتیم و به‌شان گفتیم که به داد مادرتان برسید مادر را بردند توی آشپزخانه.

دخترها گفتند: چه شد؟

گفتم: ببخشید! ما همان صداوسیمای صبح هستیم که آمده بودیم. ولی الآن فهیمدیم که مقام معظم رهبری می‌آیند منزلتان، به مادرتان گفتیم، غش کرد. فکری کنید.

تا اجازه نگرفت وارد خانه نشد

این‌ها شروع کردند مادر خودشان را به حال آوردند. فشارشان افتاده بود، آب قند آوردند. بی‌سیم اعلام کرد که آقا پشت در است. من دویدم در خانه را باز کردم. نگهبانی هم که باید کنار در می‌ایستاد، رفت دم در. کارهای حفاظتی‌مان را انجام دادیم. آقا از ماشین پیاده شد تا وارد خانه بشود. آمد توی در خانه نگاه کرد و گفت: سلام علیکم.

گفتم: بفرمایید.

گفت: شما؟

نه این‌که ما را نمی‌شناخت، منظورشان این بود که تو چه کاره‌ای؟ گفتیم: صاحب‌خانه غش کرده.

گفت: کس دیگری نیست؟

یاد آن افتادیم که دو تا دخترها هم می‌توانند به آقا بگویند بفرمایید. گفتیم: آقا شما بفرمایید داخل.

گفت: من بدون اذن صاحب‌خانه به داخل نمی‌آیم!

ضدحفاظت‌ترین شکل ممکن این است که مقام معظم رهبری توی خیابان اصلی توی چهارراه، با لباس روحانیت با آن عظمت رهبری خودشان بایستند، همة مردم هم ایشان را ببینند و ایشان بدون اذن وارد خانه کسی نشوند.

من دویدم رفتم توی آشپزخانه. به یکی از این دخترها گفتم آقا دم در است، بیایید تعارف کنید بیایند داخل.

لباس مناسبی تنشان نبود. گفتند: پس ما لباسمان را عوض کنیم.

به آقا گفتیم: که رفته‌اند لباس مناسب بپوشند، شما بفرمایید داخل.

گفتند: نه می‌ایستم تا بیایند.

چند دقیقه‌ای دم در ایستادند. ما هم سعی کردیم بچه‌هایی را که قد بلند دارند بیاوریم، دور ایشان بچینیم که ایشان پیدا نباشد. راه دیگری نداشتیم. چند دقیقه معطل شدیم. دخترها لباس دانشجویی مناسب داشتند. یکی از دخترها، دوید و آقا را دعوت کرد و آقا رفتند داخل اتاق. این خانم پیش آقا رفت و خوش‌آمد گفت. بعد گفت که مادرمان توی این اتاق است، الآن خدمت می‌رسیم.

رفتند بیرون. آقا من را صدا کرد گفت این‌ها پدر ندارند؟

گفتم: نمی‌دانم. نپرسیده‌ام.

گفت: بزرگ‌تر ندارند؟ برادر ندارند؟

رفتیم آن اتاق پشتی. گفتم: ببخشید، پدرتان؟

گفتند: فوت کرده.

گفتیم: برادر؟

گفتند: یکی داشتیم شهید شده.

گفتیم: بزرگ‌تری، کسی؟

گفتند: عموی ما در خانة بغلی می‌نشیند.

فکر کردیم بهترین کار این است که عمو را بیاوریم بیرون. حالا چه کلکی بزنیم عمو را از خانه بیرون بیاوریم؟

در بغلی را زدیم. یک آقایی آمد دم در. سلام کردم. گفتم: ببخشید، امر خیری بود خدمت رسیدیم.

این بندة خدا نگاه کرد، یک مسلمان بسیجی، خانة یک ارمنی آمده، چه امر خیری؟ خودش تعجب کرد. رفت لباس پوشید آمد دم در. محترمانه باهاش پیچیدیم توی خانة برادر خودش. داخل خانه که شدیم، نگهبان او را بازرسی کرد. نگاه کرد، پیش خودش گفت: برای امر خیر مگر آدم را بازرسی می‌کنند؟

بعد از بازرسی قضیه را بهش گفتیم. گفتیم: رهبر نظام آمده این‌جا، این‌ها چون بزرگ‌تری نداشتند، خواهش کردیم که شما هم تشریف بیاورید.

او را داخل که بردیم و آقا را که دید، افتاد! زیر بغلش را گرفتیم و بردیم نشاندیم روی صندلی کنار آقا. با مکافاتی بالاخره با آقا سلام و احوال‌پرسی کرد.

پذیرایی صمیمی

رفتیم توی این اتاق بالای سر مادر و با التماس دعا، مادر را هم راه انداختیم. آمدند رفتند بالا، لباس مناسب پوشیدند و آمدند پایین. وقتی وارد اتاق شد، آقا تعارفشان کردند در کنار خودشان، کنار همان عمویی که نشسته بود. بعد هم گفتند: مادر! ما آمده‌ایم که حرف شما را بشنویم؛ چون شما دچار مشکل شده بودید، دوستان عموی بچه‌ها را آوردند.

دخترها آمدند نشستند. آقا اولین سؤالشان این بود که شغل دخترها چیست؟

گفتند: دانشجو.

آقا خیلی تحسینشان کرد و با این‌ها کلی صحبت کردند، توی این حالت، این دختر سؤال کرد که آقا آب، شربت، چیزی برای خوردن بیاورم؟

این‌ها همه‌اش درس است. من خودم نمی‌دانستم که بگویم بیاورد یا نیاورد؟ از آقا پرسیدم، گفتم: آقا این‌ها می‌گویند که خوردنی چیزی بیاوریم؟ چایی چیزی بیاوریم؟

آقا گفتند: ما مهمانشان هستیم. از مهمان می‌پرسند چیزی بیاورند یا نیاورند؟ خُب اگر چیزی بیاورند ما می‌خوریم.

بعد خود آقا گفتند: بله دخترم! اگر زحمت بکشید چایی یا آب‌میوه بیاورید، من می‌خورم.

این‌ها رفتند چایی، آب‌میوه و شیرینی آوردند. خود میوه را هم آوردند.

آقا حدود چهل دقیقه توی خانه ارمنی‌ها نشستند و با این‌ها صحبت کردند. مثل بقیة جاها آقا فرمودند: عکس شهیدتان را من نمی‌بینم. عکس شهید عزیزمان را بیاورید ببینم.

توی خانة مسلمان‌ها چهار تا عکس بزرگ شهید وجود دارد که توی هر اتاقی یکی هست. این‌ها رفتند آلبوم عکس‌شان را آوردند. آلبوم عکس هم متأسفانه برای شب عروسی شهید بود. آلبوم را گذاشتند جلوی آقا. آقا همین‌جوری نگاه می‌کردند، شروع کردند به صحبت کردن، همین‌جوری صفحه‌ها را ورق می‌زدند تا تمام شود. تمام که شد گفتند: خُب! عکس تکی شهید را ندارید؟

یک عکس تکی از شهید پیدا کردند و آوردند گذاشتند جلوی آقا. گفت: خُب! نحوة شهادت اگر چیزی داشته به من بگویید.

ما فهمیدیم این شهید بزرگوار، به اندازة شهیدان «بابایی»، «اردستانی» و «دوران» پرواز عملیاتی جنگی داشته است. هواپیمایش F14، بمب‌افکن رهگیر بوده و بالای صد سُرتی پرواز موفق در بغداد داشته. هواپیمایش را توی دژ آهنی بغداد می‌زنند. شهید، هواپیما را تا آن‌جا که ممکن است، اوج می‌دهد. هواپیما در اوج تا نقطة صفر خودش، که اتمسفر است بالا می‌آید و بقیه‌اش را به‌سمت ایران سرازیر می‌کند. چهار تا موتور هواپیما منهدم می‌شود. لاشة هواپیما توی خاک ایران می‌افتد، ولی چون دیگر سیستم برقی هواپیما کار نمی‌کرده‌، نتوانسته ایجکت کند و چتر کار کند، هواپیما به زمین می‌خورد و ایشان به شهادت می‌رسد.

ارمنی‌ای بود که حتی حاضر نشد، لاشة هواپیمای جمهوری اسلامی به‌دست عراقی‌ها بیافتد.

مادر شهید گفت: امروز فهمیدم که علی(ع) کیست

مادر شهید گفت: آقا! حالا که منزل ما هستید، من می‌توانم جمله‌ای به شما عرض کنم؟

آقا گفت: بفرمایید، من آمدم این‌جا که حرف شما را بشنوم.

گفت: ما با شما از نظر فرهنگ دینی فاصله داریم، در روضه‌هایتان شرکت می‌کنیم، ولی خیلی مواقع داخل نمی‌آییم. روز شهادت امام حسین(ع)، روز عاشورا و تاسوعا به دسته‌های سینه‌زنی امام حسین(ع) شربت می‌دهیم. می‌آییم توی دسته‌هایتان می‌نشینیم، ظرف یک‌بار مصرف می‌گیریم، که شما مشکل خوردن نداشته باشید، توی مجالس شما شرکت می‌کنیم و بعضی از حرف‌ها را می‌شنویم. من تا الآن نمی‌فهمیدم بعضی چیزها را.

می‌گفتند: در دین شما بانویی ـ که دختر پیامبر عظیم‌الشأن اسلام(ص) است ـ را بین درودیوار گذاشته‌اند، سینه‌اش را سوراخ کرده‌اند. میخ به سینه‌اش خورده. نمی‌فهمیدم یعنی چی. می‌گفتند مسلمان‌ها یک رهبری داشتند به نام علی(ع). دستش را بستند و در سه دورة 25 ساله، حکومتش را غصب کردند. نمی‌فهیمدم یعنی چی. گفتند، در 25 سالی که حکومتش غصب شده بود، شغلش این بود، آخر شب نان و خرما می‌گذاشت روی کولش می‌رفت خانه یتیم‌هایش. این را هم نمی‌فهمیدم. ولی امروز فهمیدم که علی(ع) کیست.

امروز با ورود شما به منزل‌مان، با این همه گرفتاری‌ای که دارید، وقت گذاشتید و به خانة منِ که هم‌کیش‌تان نیستم، تشریف آوردید. اُسقُف ما، کشیش محلة ما به خانة ما نیامده است، شما رهبر مسلمین‌ هستید. من فهمیدم علی(ع) که خانة یتیم‌هایش می‌رفت چه‌قدر بزرگ است.

از ورود آقای خامنه‌ای به منزلشان، به علی(ع) و 25 سال حکومت غصب شده‌اش و زهرا(س) پی برد. خُب! این برود مشهد، امام رضا(ع) شفایش نمی‌دهد؟

بعد از بازگشت حضرت آقا، پاسداران را توبیخ کردند

ما چهل دقیقه با این خانواده بودیم. عین چهل دقیقه،‌ به اندازة چند کتاب از این‌ها درس گرفتیم. آقا در خانة ارامنه آب، چایی، شربت، شیرینی و میوه‌شان را خورد. بعضی از دوست‌های ما نخوردند.

با آن‌ها خداحافظی کردیم و به‌سمت دفتر به‌راه افتادیم. وقتی رسیدیم آقا فرمودند: این بچه‌ها را بگویید بیایند.

آمدند. گفتند: این کار چه بود که شما کردید؟ ما مهمان این خانواده بودیم. وقتی خانه‌شان رفتیم چرا غذایشان را نخوردید؟ این اهانت به این‌ها محسوب می‌شود. نمی‌خواستید داخل نمی‌آمدید. به دلتان نمی‌چسبید، فکر می‌کردید شاید ظروف این‌ها مشکل داشته باشد، بعداً می‌آمدید دهانتان را آب می‌کشیدید. فعلا حرام که مرتکب نمی‌شدید.

تفاوت فعل حرام و نجس را هم ما آن‌‌جا فهمیدیم.

 

  • منصوره صامتی

اعتماد ،امید،مشارکت

منصوره صامتی |


اعتماد به موجودیت و ماهیت فعلی جامعه و امید به آینده ی چشم انداز ترسیم شده توسط نخبگان  هر اجتماعی دو عنصر اساسی وفاق ملی و وحدت است که در نهاد های جامعه با توجه به هدفها و آرمانهای آن نهادینه شده و موتور پیشران حرکت و پویایی جامعه رو به آینده است و گذشته از حوزه ی خصوصی فرد فرد جامعه  در حوزه ی عمومی نیز ضامن حضورو انگیزش افراددر جهت مشارکت حداکثری در پذیرش ،عمل و حساسیت به تثبیت حقوق مدنی است .

به نظر می رسد نخبگان جامعه ی ایران در همه ی سطوح بیش از هرچیز باید دو شاخص اعتماد و امید اقشار ملت را در مقایسه با سالهای ابتدایی انقلاب مورد بررسی و سنجش قرار داده و در گذر از این مفاهیم در جستجوی تقویت نقاط قوت و رفع نقاط ضعف باشند تا به عنوان نمونه مشارکت و حضور مردم در انتخابات ریاست جمهوری با محورهایی همچون شعارزدگی و سوار شدن بر موج احساسات گره نخورد و همگونی نداشته باشد .

اعتماد ملی و امید به آینده ی کشور از جمله مهمترین سرمایه های اجتماعی هستند که تنها و تنها در بستر آنها مفهوم فضیلت مدنی جان می گیردو ماهیت نظام اسلامی پایدار بر اصول دموکراتیک رخ می نماید.

 

مشارکتی که بی تردید مولود امید به آینده  آن هم در بستر اعتماد سازنده است .وبجاست که بیندیشیم

شاخص های ایجاد اعتماد و سنجش میزان اعتماد مردم به نخبگان جامعه  چیست؟

عوامل بیرونی و اختلاف افکنی دشمنان چه سهمی از بی اعتمادی مردم را سبب شده اند؟

عوامل درونی و کژکارکردی نهاد های اجتماعی چه سهمی از بروز بی اعتمادی مردم را به خود اختصاص می دهند؟

آیا اساسا در حال حاضر عنصر بی اعتمادی به آنچه نخبگان می گویند و یا بدان عمل می کنندآنقدر مهم و قابل اعتنا هست که به صورت یک پارادایم اصلی مورد واکاوی قرار گیرد؟

عنصر امید ماهیتا چگونه و توسط چه نهاد هایی و بر اثر کدام عوامل شکل دهنده ی انسجام ملی است ؟

چه مقدار ویژگی های شکل دهنده ی جامعه ی ایران از جمله حضور قومیت های مختلف در بروز اعتماد ملی و یا در جهت عکس عمل کرده و قابل بررسی است؟

چگونه ادامه ی روند نهادینه نشدن این عناصر در حوزه ی خصوصی  در حوزه ی عمومی مردم را به رفتارهای واکنشی وا می دارد ؟

چگونه به جای انگیزش های سطحی به تغییر رفتارو بینش مردم در قالب فرآیند ی استراتژیک بپردازیم؟

بی شک سوالات فراوان و پاسخ های متعددی در این خصوص موجود است

شما نیز با ارائه ی نظر و پیشنهاد خویش در این بحث مشارکت نمایید.

 

 

 

 

  • منصوره صامتی