منصوره صامتی

کارشناس فرهنگی

منصوره صامتی

کارشناس فرهنگی

منصوره صامتی

رویای 1400 ساله ی مسلمانان جهان در حکومت اسلامی ایران به تحقق پیوسته و امروز این ظرفیت عظیم فرصتی تکرار نشدنی است. معتقدم که انسان به ضرورت ماهیت الهی و اندیشه ی خویش یک رسانه است وامروز در عصر رسانه ضروریست تا دغدغه های فرهنگی ،اجتماعی و سیاسی مان را باهم شریک شویم، باشد که در مسیر زمان به جامعه ی مهدوی نزدیک شویم."زندگی بهتر حق مسلم ماست!"

و همچنان که رهسپار آینده ایم بیندیشیم که :

ما ازین قرن نخواهیم گذشت
ما ازین قرن نخواهیم گریخت
با قطاری که دگران ساخته اند
هیچ پروازی نیست برساند ما را به قطار دوران
و به قرن دگران
مگر انگیزه و عشق ،
مگر اندیشه و علم ،
مگر آیینه و صلح
و تقلا و تلاش
بخت از آن کسی خواهد بود که مناجات کند با کارش
و در اندیشه ی یک مساله خوابش ببرد
و کتابش را بگذارد زیر سرش و ببیند در خواب حل یک مساله را
باز با شادی در گیری یک مساله بیدار شود ...

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جنگ تحمیلی» ثبت شده است

وقتی مرتضی سرهنگی چند کتاب را بعنوان فهرست پیشنهادی خود برای مطالعه درباره دفاع مقدس معرفی می‌کند، حتما باید فهرست خواندنی و قابل توجهی باشد.

اگر قرار باشد از چند نفر به عنوان اساتید برجسته حوزه تاریخ شفاهی دفاع مقدس نام ببریم حتماً یکی از اولین های آنها «مرتضی سرهنگی» است؛ هم او که رهبر انقلاب درباره او و همکارانش گفتند «اگر بنده شاعر بودم، یقیناً در مدح شماها، در مدح آقای سرهنگی، در مدح آقای بهبودی، در مدح آقای قدمی، در مدح همین خاطره سازان و خاطره انگیزان قصیده می ساختم».اما ارج و قرب سرهنگی فقط با این جمله شناخته نمی شود. حضور سه دهه ای او در عرصه ادبیات پایداری از وی چهره ای تاثیرگذار در این حوزه ساخته است.بسیاری از کتاب های خواندنی تاریخ شفاهی دفاع مقدس حاصل زحمات او در استعداد یابی، تربیت نویسنده، بازخوانی و ویرایش نهایی اثر است.کسی که پایمردی او و همکار و رفیق دوست داشتنی اش یعنی هدایت الله بهبودی باعث شد تا کانکسی که در حوزه هنری تنها میزبان برو بچه های ادبیات پایداری بود، حالا شجره طیبه ای شده باشد که برگ و بارش نه تنها ایران که در خارج از کشور هم به دل می نشیند و آثار شاخص دفاع مقدس ایران توسط کتاب خوان های کشورهای دیگر هم مورد استفاده قرار می گیرد.با این توصیف وقتی مرتضی سرهنگی چند کتاب را بعنوان فهرست پیشنهادی خود برای مطالعه درباره دفاع مقدس معرفی می کند، حتما باید فهرست خواندنی و قابل توجهی باشد.

آنچه در ادامه می آید 12 کتابی است که این نویسنده و پژوهشگر در اختیار سایت راهبردی قرار داده است.دقت در این فهرست نشان می دهد که اگرچه کتاب های خواندنی زیادی در حوزه دفاع مقدس و انقلاب وجود دارد که شاید از آنها ذکری به میان نیامده باشد، اما مرتضی سرهنگی سعی کرده با پیشنهاد این کتابها کاری کند که همه ابعاد دفاع مقدس و انقلاب شناخته شود؛ از سلوک شخصی رزمندگان گرفته تا مدیریت جنگ و... سایر وجوه آن. و البته که معرفی چند کتاب محدود برای شناخت این حماسه بزرگ کاری بس سخت است. اما مگر می شود از اعتماد به شخصی چون سرهنگی و پیشنهادهایش ضرر کرد؟!

1. نام کتاب: کوچۀ نقاش هانویسنده: خاطرات سید ابوالفضل کاظمی با گفت و گو و تدوین راحله صبوریانتشارات: سوره مهرابوالفضل کاظمی متولد کوچه نقاش ها در محله گارد ماشین دودی بین خیابان صفاری و خیابان خراسان است به دلیل علاقه اش به این محله و کوچه نام کتاب را کوچه نقاش ها گذاشته است.در این کتاب راوی دست ما را میگیرد و ما را به شانزده گذر از زندگی اش می برد .کتاب حاصل سه ماه مصاحبه صبوری با کاظمی است . کاظمی فرمانده گردان بسیجی لشگر 27 محمد رسول الله (ص) بوده وی در طول جنگ در چندین عملیات به صورت نیروی آزاد شرکت داشته و در عملیات کربلای 5 و 8 فرمانده گردان عملیاتی میثم بوده است.

2. نام کتاب: سفر به گرای 270درجهنویسنده: احمد دهقانانتشارات: سوره مهراین کتاب به دلیل سبک خاص نوشته و روایت عمیق و ویژه جنگ اقبال زیادی به خود جلب داشت و مورد توجه جذی قرار گرفت. داستان کتاب از زبان ناصر بیان می شود. ناصر رزمنده جوانی است است که بارها سابقه شرکت در جبهه داشته. در بین امتحانات مشق و درس را رها و به همراه دوستش علی راهی منطقه جنگی جنوب می شود. در آنجا ضمن دیدار مجدد با دوستان سابقش، از قریب الوقوع بودن عملیاتی مهم اطلاع می یابد.

 

نام کتاب روزهای آخر ، نویسنده سنده: احمد دهقانانتشارات: سوره مهرisar-book-36احمد دهقان در روزهای آخر روایتگر روزهای پایانی جنگ است. از عملیات بیت المقدس هفت می گوید و روزهای آماده باش، که در اردوگاه کوزران میگذرد. بر گرده کوهی جای گرفته است و تداعی کننده روزهای پر خاطره است از دوستانی که دیگر نیستند .

4. نام کتاب: سلام بر ابراهیمنویسنده: زندگی شهید ابراهیم هادیانتشارات: گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی«سلام بر ابراهیم» کاری است از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی که در قالب زندگینامه ای مختصر و 69 خاطره درباره شهید بزرگوار و مفقود الاثر «ابراهیم هادی» منتشر شده است.5. نام کتاب: خاک 

های نرم کوشک نویسنده: خاطراتی از شهید برونسی به کوشش سعید عاکفانتشارات: ملک اعظمخاک های نرم کوشک کتابی نوشتۀ سعید عاکف در حوزۀ جنگ ایران و عراق است و پیرامون زندگی عبدالحسین برونسی است. این کتاب خاطرات همسر و دوستان عبدالحسین برونسی را درباره وی نقل می کند.6. نام کتاب: بابانظرنویسنده: خاطرات شهید محمدحسن نظرنژاد به کوشش سید حسینبیضایی و مصطفی رحیمیانتشارات: سوره مهراین کتاب حاصل مصا حبه های شفاهی با سردار شهید محمدحسن نظرنژاد است که طی آن خاطرات راوی پیرامون انقالب و جنگ تحمیلی بیان می شود. محمدحسن نظرنژاد ملقب به بابانظر بیشتر زمان جنگ ایران و عراق را در جبه ههای جنگ گذراند و آسی بهای جدی دید.

7. نام کتاب: ناگفته های جنگنویسنده: خاطرات شهید صیاد شیرازی به کوشش احمد دهقانانتشارات: سوره مهرقلم دهقان در این کتاب توانسته روایتی جذاب از گفتارهای شهید صیاد شیرازی ارائه کند، تا آنجا که چنانچه مخاطب مطلع نباشد که آنچه که میخواندگفتارهای یک فرمانده جنگی است خود را در برابر یک اثر داستانی می یابد.

8. نام کتاب: حرمان هورنویسنده: یادداشت هایی از احمدرضا احدی به کوشش علیرضا کم ریانتشارات: سوره مهراین کتاب مجموعه 93 قطعه از یادداشتها و د ستنو شته های شهید احمدرضا احدی، دانشجوی سال دوم رشته پزشکی دانشگ اهشهید بهشتی است که در سال 1364 در کنکور سراسری با استف ادهاز سهمیه رزمندگان، در تمامی رشته های انتخابی رتبه اول را کسب کرده است. گردآورنده معتقد است «نوشته های شهید از تکرار عادت خاطره نویسی صرف بیرون می شود و از تماشای آفاقی به سیر انفسی داللت می کند و روح کلی و غالب در نوشته های او بواسطه بازتاب مستقیم وقایع پیرامونی اش در جبهه های جنگ، تلفیقی از رخدادهای بیرونی و دریافت های دقیق و ظریف شخصی است».

.9. نام کتاب: نوشتم تا بماندنویسنده: یادداشت های روزانه آیت الله جمی/ محسن کاظمیانتشارات: سوره مهر“نوشتم تا بماند” یکی از آثار ماندگار دفاع مقدس است. این اثر یادداشت های روزانه عالم مبارز و نستوه آیت الله جمی می باشد، هم او که در طول دوران جنگ، همواره یار و همراه رزمندگان در جبهه های نبرد بود و در جبهه و پشت جبهه به بررسی و رفع مشکالت مردم و رزمندگان می پرداخت. این یادداشت ها به اهتمام محسن کاظمی تنظیم گردیده و توسط دفتر ادبیات و هنر مقاومت به زیور طبع آراسته شده است.

.10. نام کتاب: شرح اسمنویسنده: هدایت الله بهبودیشرح اسم عنوان کتابی است با محتوای زندگینامه رهبر معظم انقلاب، حضرتآیت الله سید علی خامنه ای و شامل 39 سال ابتدایی آن یعنی از سال تولد وی 1318 تا سال پیروزی انقلاب اسلامی ایران 1357 می شود. هدایت الله بهبودی نویسنده کتاب، بر اساس خاطرات شخصی منتشر شده رهبر انقلاب، مصاحبه با دوستان ، همراهان و اطرافیان ایشان و مطالعه اسناد تاریخی علنی و اطلاعاتی، امنیتی به صورت ریز پردازانه و جزئی نگرانه این کتاب را در766 صفحه گردآوری کرده است.

11. نام کتاب: برای تاریخ می گویمنویسنده: خاطرات محسن ر فیقدوست به کوشش محسن غالمیانانتشارات: سوره مهرکتاب «برای تاریخ می گویم» از مقطع ورود حضرت امام)ره( در 12 بهمن که رفیق دوست راننده بلیزر امام(ره) بود، آغاز و در ادامه حوادث دهه اول انقلاب و جنگ تحمیلی از زبان ایشان نقل می شود. رفیق دوست به این دلیل که پایه گذار سپاه است و بعد از آن مسئول تدارکات جنگ بوده به عنوان یکی از شخصیت های مهم در این ایام به حساب می آید.1

12. نام کتاب: سا ل های بیقرارنویسنده: خاطرات جواد منصوری به کوشش محسن کاظمیانتشارات: سوره مهرجواد منصوری از مبارزان و فعالان انقلابی است که به خاطر فعالیت های مستمر علیه رژیم طاغوت، به زندان م یافتد. وی در طول مبارزات خود با گروه های مختلف مبارز سیاسی همکاری داشته است و این کتاب، خاطرات منصوری را از بدو تولد تا پیروزی انقلاب اسلامی دربرمی گیرد.

  • منصوره صامتی

دلاوران پشیمان!

منصوره صامتی |
بنام آنکه زیباست و زیبایی را آفرید




 به نام الله خاطره ای بسیار کوچک ولی بسیار بزرگ و عمیق ؛ و ... را برایتان می نویسم تا حالا چنین ژرف و واقعی برای کسی خاطره تعریف نکرده ام ؛ درست است از دیده ها و کرده های زمان جنگ تعریف میکنم ولی نقاط ناراحت کننده اش راحذف میکردم که مبادا درمیان شنونده گان از خانواده شهدای بزرگوارمان باشد و این عمل من شاید رضای خدا را در برنداشته باشد همیشه از رشادتهای ارتش ؛ نیروی هوایی قهرمان ؛ هوانیروز؛ سپاه ؛ بسیج و... تعریف کرده ام ضمنآ سالهاست از جنگ و جبهه با کسی حرف نمی زنم کلآ جبهه را از یادم پاک کرده ام لذا خاطره من مربوط به امسال است جای تعمل است اکر جمله بندی خوبی ندارم به بزرگواری خودتان ببخشید حسنعلی ابراهیمی سعید آیا من واقعآ یک کهنه سربازم ؟؟؟!!!.

 درسال 55 به استخدام آرتش در آمدم در اوایل انقلاب قطره ای شدم از این دریای عظیم ملت شریف ایران ؛ خودم را به موج سپردم و با پیروزی انقلاب اسلامی ایران دوباره به محل خدمتم برگشتم و به لشکر 92 زرهی اهواز منتقل شدم تازه ازدواج کرده بودم در 19 شهریوراز پادگان خارج به مآموریت مرزی (فکه) عازم شدیم 31 شهریور عراق تهاجم همه جانبه ای را در سراسر مرزهای ایران اسلامی آغاز کرد نیروها 10 زرهی و 1 مکانیزه عراق وارد خاک مقدس ایران شدند و همان روز گردان ما (283 سوارزرهی) لطمه های فراوانی می بیند و پس از درگیری بسیار شدید با دادن تعدادی اسیر و شهید دستور عقب نشینی دادند اما دشمن یکانهای مارا دور زده بود ما در محاصره قرار داشتیم با استفاده از نوعی درختهای آن منطقه بنام گزو استتار در پشت آنها، نفرات گردان ظرف 24 لغایت 48 ساعت به دیکر نیروها در پادگان عین خوش ملحق شدند که منهم با آنها بودم عراقی ها نیروهای خود عزم دزفول کرده بودند که من اولین نفری بودم که با موشک تاو یکی از تانگهای دشمن را هدف قرار دادم همکارانم روحیهء عجیبی پیدا کردند و با تانگهای اسگورپین آتش عظیمی روی دشمن ریختند و من در واقع اولین پایه گذار مقاومت در آن منطقه شدم و دشمن نیز مقاومت را درک کرد بعد از سه روز مقاومت جانانه ؛ فرماندهان احتمال محاصره افتادن نیروهای موجود در پادگان عین خوش و دستگیری آنها را می دادند دستور عقب نشینی را صادر کردند یگان ما در تپه های علی گره زد مستقر شد و بعد از یکروز بر اثر آتش شدید دشمن به ساحل رودخانه کرخه عقب نشینی کردیم نکرانی شدیدی بین فرماندهان بود اگر عراق از دو پل موجود (پل جسرنادری و پل فلزی کنار آن) عبور می کرد دیکر کسی نبود که جلوی آن نیروی بزرگ را سد کند و دشمن به راحتی پادگان دزفول و پایگاه هوایی دزفول و انبارهای مهمات آن منطقه به تصرف خود در می آورد تبلیغات مسموم دشمن و ستون پنجم هر روز شدت بیشتری می گرفت ما نمی دانستیم با دشمن بجنگیم یا به فکر خانواده هایمان که در اهوازند باشیم اما این را هم میدانستیم سقوط پل جسر نادری یعنی سقوط ؛دزفول ؛شوش؛ شوشتر، اهواز ؛و... سروان سید مجتبی تهامی فرمانده فهیم و دانشمند وقت گردان 283 سوار زرهی 6 نفر تیرانداز موشک تاو را احضار کرد وقتی به حضورش رفتیم آن هم مثل خودمان چند روزی بود نخوابیده بود به زحمت می توانست کلمات را کنار هم چیده و جمله ای بسازد و دستورات لازمه را بدهد با هر زحمتی بود لب به سخن باز کرد و فرمودند بچه ها اینجا محل حماسه ما خواهد بود یا دفاع می کنیم یا شهید می شویم چون عراق از این پلها عبور کند هیچکدام از ما صاحب ناموس خود نخواهیم بود ما نمی دانستیم چه اتفاقی در حال شکل گیری است همه جا خورده بودیم لحظه ای همه در سکوت مطلق قرار گرفتیم نمدانستیم چه باید بگیم یا انجام دهیم بمباران شدیدی که توسط هواپیما های خودمان روی خط مقدم عراق انجام می گرفت ما را بخود آورد من دهان به سخن وا کردم و گفتم اکر مرا بکشند باز هم تک تک موهای سرم پشت قبضه قرار خواهد گرفت و دشمن را مورد هدف قرار خواهد داد دیکر جمله ای بهتر از این را نتوانستم بیان کنم

 هر 6 نفر موشک انداز با هم عهد بستیم یا دفاع یا شهادت ... بعد به سمت مواضع تعیین شده حرکت کردیم پنجم مهر بود که دشمن بمباران و آتش شدید خود را روی مواضع ما متمرکز کرد دستور داشتند ازپل عبور کنند بمباران به حدی شدید بود که هر لحظه جرآت نگاه کردن به آسمان را داشتی در هر لحظه 20 الی 30 هواپیما را در حال بمباران مواضع ما می توانستی ببینی و بشماری !!! تعدادی تانگ و نفربر دشمن به سمت پلها حرکت کردند من و استوار کوشکی و کروهبان ابوالفضل رجبی شمیرانی در یک خط قرار داشتیم من و شمیرانی همدوره بودیم باهم دوستی مستحکمی داشتیم به همسر من زن داداش میگفت 23 روز بود عقد کرده بود یک ساعت قبل از اینکه فرمانده عزیزمان با ما صحبت کند به ما دستور داده بودند پل فلزی را با موشک منهدم کنیم که انگشتر نامزدی شمیرانی بدون دلیل به چهار قسمت تقسیم شد به من گفت داداش حسن یادت از مرخصی آمدم به تو چه گفتم ؟ جواب دادم یادم نیست !!! کفت ؛ به تو گفتم خواب دیدم جنگ شده من گشته شده ام ؛ وقتش رسیده است ! به آغوشش گرفتم تادلمان می خواست گریه کردیم .گریه من شدیدتر بود آخه او بهترین و صمیمی ترین و نزدیکترین و ... دوستم هست توان دیدن ناراحتی او نداشتم حلقه خودم ازانگشتم در آوردم به او دادم قبول نکرد گفتم یکی بهترش را برات می خرم با لبخند عجیبی گفت داداش حسن این شکست یعنی منهم می شکنم بمباران هوایی و توپخانه ای دشمن هر لحظه شدید میشد تانگهای دشمن از مواضع خود خارج شدند شروع به تیراندازی تیر مستقیم کردند صدایی تمامی منطقه فرا گرفت * آخ سوختم* صدا خیلی آشنا بود جرآت نگاه کردن به سمت نفربر شمیرانی را نداشتم به خودم هم نمی توانستم بقبولانم این صدای تنها دوست زندگی ام است اما باید کاری میکردم دوباره آن صدای * آخ سوختم * را در مغزم مرور کردم دیکر از ترکشهای بمباران و توپخانه و گلوله های مستقیم و تیربارهای دشمن هراسی نداشتم از موضع خارج شدم با صحنه فجیهی روبرو شده بودم بله بهترین دوستم شهید شده بود .دیگه گریه ارزشی نداشت بهترین موقع انتقام بود تعداد 5 دستگاه تانگ و نفر به پلها نزدیگ شده بودند در چند ثانیه هر 5 دستگاه توسط من و استوار کوشکی مورد هدف قرار گرفت و به گلوله آتش تبدیل شدند دشمن سریعآ نیروهای خود را به مواضع قبلیشان برگرداند ساعتی گیج و مبهوت از این رشادت مانده بود پایه دفاع در آن منطقه شکل گرفت در هر حرکت دشمن چندین دستگاه تانگ آنها توسط موشکهای ما منهدم می شد در طول دو روز چند ده تانک دشمن نابود شد نیروهای کمکی رسیده بودند ششم مهر مجالی بود ساعتی استراحت کنیم یادم می آید همانطوریکه به نفربر ام 113 تکیه کرده بودم چهار پنج ساعت خوابیده بودم هفتم مهر دشمن با تقویت نیروهای خود به یک سپاه مجددآ قصد سرپلها را کرد مقاومت بزرگی را از خود نشان دادیم و این دفاع ما سر درگمی عجیبی در فرماندهان عراقی ایجاد میکند و فکر عبور از پل را از ذهن خود خارج می کنند دو روز بعد یعنی 9 مهر بما دستور دادند از پلها عبور و سر پلها را در اختیار بگیریم که این سرپلها محلهای خوب و سکوهای عملیات بعدی در منطقه یعنی فتح المبین شده بود یاد تمامی شهدای لشکر 92 زرهی مخصوصآ گردان 283 سوار زرهی گرامی و جاودانه باد

 @@ بعد تقریبآ 31 سال # اول خرداد91 همسرم با من تماس گرفت گفت از کانون بازنشستگان تماس گرفته بودند و با این شماره تماس بگیر . تماس گرفتم شماره ای داد که با نیروی زمینی تماس بگیرم .تماس برقرار کردم آدرس منزل و دیکر اطلاعات مورد نیازشان را گرفتند و سپس با تمامی بی ادبی بدون خدا حافظی تلفن را قطع کردند .چهارساعت بعد (ساعت 17) بامن مجددآ تماس و پس از معرفی خود بنام سرهنگ ... از من خواست با هزینه نیروی زمینی همسر و سه فرزندم را تا فردا صبح به مهمانسرای سلامت بخش لویزان تهران برسانم که برای پیشکسوتان گردان 283 سوار زرهی مراسمی برقرار خواهد بود دوم خرداد من فقط به همراه همسرم به تهران رفتم وقتی به مهمانسرای سلامت بخش رسیدم آنجا با بی احترامی گفتند برای خانواده جایی نداریم وقتی با سرهنگ ... تماس گرفتم گفت اصلآ ما صحبت از خانواده نکردیم وقتی از قصد برگشت من با خبر شد گفت چند ساعت آنجا باشید تا محلی را واگذار کنیم بعداز ساعتی متآسفانه اطاقی را به من دادند فردای آن روز در عقیدتی نیروزمینی مراسمی بر گذار شد کلی از رشادتهای 10 روز اول جنگ ما ؛ از ما تعریف وتوصیف کردند که چگونه جلوی یک سپاه دشمن مقاومت و اراده خودمان را به دشمن تحمل کردیم و در آنجا عنوان شد که استوار کوشکی 71 دستگاه تانگ و حسنعلی ابراهیمی سعید (این حقیر) 65 دستگاه تانگ دشمن را مدت حضور در جبهه هدف قرار داده اند (موارد به همراه عکس و بیان دو بار نام من در مجله پایداری .خبرنامه همشهری تیر 91 صفحه 8و9 باعنوان * کهنه سربازان* چاپ شده است) سپس متآسفانه صد متآسفانه !! با یک نیم سکه از ما قدردانی کردند آیا واقعآ لیاقت ما ایجاب میکرد و یا سازمان آنقدر بدبخت هست که با یک نیم سکه از زحمات مدت منطقه و ایثار کری ما تقدیر شود ؟؟؟ من که تمامی خوبیها و بدیهای جنگ را سالها بود از یاد برده بودم و بخودم قبولانده بودم و کرده ام که آن رشادتهای من هیچ ارزشی برای جامعه ایرانی ندارد که اکر داشت وضع زندگی ام بهتر از این می بود چرا مرا دوباره به آن هوای زمان جنگ برگرداندند من هفت سال و یازده ماه در خط مقدم بودم آنقدرسازمان من به مدت منطقه بی تفاوت بوده است که من بجای افتخار برای حضور در جبهه بودنم از خودم شرم دارم که چطور جوانی ام را بی جهت به هدر داده ام و به خانواده خودم ظلم کرده ام و فکر میکنم کسانی که چنین رفتارهای تحقیر آمیز نسبت به رزمندگان جبهه و جنگ دارند یا جنگ را احساس نکرده و جبهه نرفته اند و یا رزمندگان را مورد تمسخر و تضعیف روحیه قرار میدهند !!! در آخر برای شادی روح پدر و مادر خودم و پدر ومادر همسرم که در در طول مدت جنگ آزارهای فراوانی دیده بودند فاتحه میفرستم و از زحمات همسرم که در مدتی که در جبهه بودم فرزندان پاک و مؤمن برایم تربیت کرده است قدردانی کرده و از خداوند متعال زندگی خوب و زیارت خانه خدا را یرایش آرزومندم حرف دل# من معامله خود را با خدای خویش کرده ام و پاداش خود را نیز از حضور لایزالی ایشان خواهیم گرفت اما باید خاطر نشان کنم که ما در این 32 سال بخود قبولاندیم که مسؤلین ما؛ ما و خانواده هایمان را به دست فراموشی سپرده اند و کاش زمانی که بعداز 32 سال از خواب فراموشی برخاسته اند اینگونه از ما تقدیر نمیکردند چرا که دادن یک نیم سکه به ما؛ گویی ما و حضور ما را و حماسه های ما را و خانواده ما را که پا به پای ما رنج جنگ را متحمل شده اند را به باد تمسخر گرفته اند ای کاش فقط به همان لوح کاغذی بسنده می کردند کهنه سرباز پشیمان از حضوردر جنگ

منبعhttp://rahrovan-artesh.ir// رهروان ارتش
  • منصوره صامتی