در سوگ تو عقل مجنون است
ای نگین افتاده ازانگشتر امت، ای جان رفته از پیکر ایران، ای گوهر در خاک نهفته، ای پدر شهیدان و فرزندان شهدا، ای سالار بسیجیان عاشق!دریغ از پرچم پر سخاوت دستانت که دیگر از فراز جایگاهت در جماران، بر سرمان در اهتزاز نیست.
ای عزیز! .. ای یوسف سفر کرده !
پس از تو، غم، خانه ای جز دل های ما را سراغ نمی گیرد .
اماما!
ما غریب و دل سوخته ایم و همه چیز برایت عزادار است.دستی که تو را شستشو داد و کفن کرد و به خاک سپرد، شاعری که در سوگ تو شعر سرود، خطاطی که نام تو را بر کتیبه های عزا نوشت ، خطیبی که در " یاد تو" منبر رفت، صفحه روزنامه ای که در سوگ تو" ویژه نامه" منتشر ساخت ، چاپخانه ای که " اعلامیه" مجالس تو را چاپ کرد، اسیرانی که در زندان های بغداد، به امید دیدار تو" اسارت" را تحمل می کردند، همه و همه... در سوگ تو داغدار و غمگین اند.
حتی آن سجاده که سحرگاهان، خود را به پای تو می افکند و بوسه می زد، حسینیه جماران، جایگاه خالی تو، قلمی که با آن ، پیام می نوشتی ، شمدی که روی پا می انداختی، چه غربت سوزناکی!...
اماما!... این داغ، داغ جدایی است که بر دلمان نشسته ، این سوز، سوزعشق است که به آتشمان کشیده و این درد، درد فراق است که بی تابمان کرده است. دلی که در سوگ تو نسوزد ، " دل " نیست. چشمی که در عزای تو نگرید، چشم نیست، روزن بی روشنایی است.
ای روح قدسی!
ای جان جان ها، ای جلوه آرمان ها، ای عصاره پیدا و پنهان ها!سایه پرمهر الهی بودی که بر سرمان سایه عزت افکندی !
نوحی بودی، منجی ما در طوفان ها ؛ ایوبی بودی ، صبر آموز امت در شداید ؛ یعقوبی بودی، الهام بخش شکیبایی در فراق یوسف های جهاد و شهادت ؛ابراهیمی بودی که ما را آیین " تبرداری" و " بت شکنی" آموختی ؛
خود ، تبرزن توحید بودی،" خلیل ِ " حادثه انقلاب و فدا کننده " اسماعیل" در قربانگاه رضای حق امامی بودی که با "امت" عشقی متقابل داشتی،رهبری بودی که "راه " سعادت را به "رهروان" می آموختی.
ای کوچ شبانه ات مصیبت عظمی! آیا به راستی برای همیشه رفته ای؟خوشا به حال شهیدان که در" بهشت زهرا" ، همسایه دیوار به دیوار تواند.
ای امام!...
اینک مرقد پاک تو، پناهگاه دل های داغدار و جان های بی قرار و چشم های اشکبار است و سخنانت، نه تنها در" صحیفه نور"، بلکه "در صفحه جان" هر شیفته صادق و با معرفت است که قدر آن گوهر تابناک را می شناسد.
ای روح بلندخدایی! ، ای منادی اسلام ناب محمدی!رحلت جانگدازت، روز رحلت پیامبر را در ذهن ها تداعی کرد و شور دلدادگانت ، کربلایی مجدد آفرید و غم رفتنت،عاشورایی بر پا ساخت.
چرا نسوزیم؟... که هر سنگ سنگ این سرزمین، هر برگ برگ درختان، هر ستاره و هر سپیده، تو را به یاد ما می آورد.
اماما!... ای کلامت موزون، ای پیامت میزان،ای حاضر عصر غیبت، ای بار یافته به حضور!
بعد از تو، خاطره محزون است.
بعد از تو، خاطرمان خون است.
بعد از تو، واژه تهیدست است.
در سوگ تو، عقل، مجنون است.
عجیب نیست که "خرداد" داغ ما را در آن سوگ بزرگ تازه کند و همواره دست در دامن حسرت و غم داشته باشیم و در فراق تو، که معجون "عرفان و جهاد" و آمیخته ای از" اشک و سلاح " بودی ، همچنان غمی سنگین و جانی غمگین داشته باشیم!
اماما! از آن جهان، دل های داغدار ما را به دعای خیری تسلا بخش.