منصوره صامتی

کارشناس فرهنگی

منصوره صامتی

کارشناس فرهنگی

منصوره صامتی

رویای 1400 ساله ی مسلمانان جهان در حکومت اسلامی ایران به تحقق پیوسته و امروز این ظرفیت عظیم فرصتی تکرار نشدنی است. معتقدم که انسان به ضرورت ماهیت الهی و اندیشه ی خویش یک رسانه است وامروز در عصر رسانه ضروریست تا دغدغه های فرهنگی ،اجتماعی و سیاسی مان را باهم شریک شویم، باشد که در مسیر زمان به جامعه ی مهدوی نزدیک شویم."زندگی بهتر حق مسلم ماست!"

و همچنان که رهسپار آینده ایم بیندیشیم که :

ما ازین قرن نخواهیم گذشت
ما ازین قرن نخواهیم گریخت
با قطاری که دگران ساخته اند
هیچ پروازی نیست برساند ما را به قطار دوران
و به قرن دگران
مگر انگیزه و عشق ،
مگر اندیشه و علم ،
مگر آیینه و صلح
و تقلا و تلاش
بخت از آن کسی خواهد بود که مناجات کند با کارش
و در اندیشه ی یک مساله خوابش ببرد
و کتابش را بگذارد زیر سرش و ببیند در خواب حل یک مساله را
باز با شادی در گیری یک مساله بیدار شود ...

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات

۶۸ مطلب با موضوع «سیاسی» ثبت شده است


اگرچه میلاد فرخنده ی اسوه ی تمام عیار مکارم و قله ی رفیع فضایل حضرت زهرا (س) است .زنی که الگوی زنان عالم است و امروز جهان تشنه ی آشنایی با آموزه های حضرت به ویژه درخصوص تربیت سرمایه های اجتماعی است اگرچه باید شاد بود و تبریک گفت.

اگرچه خودم را آماده کرده بودم به قدر داشته های اندیشه ام شاد باشم ولی فاطمه را که دیدم ...

فاطمه این بار خوش تیپ تر از 2 ماه پیش بود اما

مثل همیشه پشت چراغ قرمز فرصتی بود تا به اطراف نگاه کنم  دو زن گل فروش با رزهای قرمز رنگ ،در حالی که به شیشه ی ماشین ها چشم التماس دوخته بودند تا راننده توجهی کندو شاخه ای گل بخرد نگاهم را دزدید 

به طرفت العینی فشار نگاهم را احساس کرد ند و به سویم آمدند اولی زنی جوان حدود 32 ساله که کودک 1 ساله اش را در آغوشی به خود بسته بود ودیگری دختری بسیار جوان  که لباس پوشیده ای برتن داشت و موهایش را با هدبند پوشانده بود و هیچ آرایشی بر پوست با طراوتش به چشم نمی آمد ساده و بی آلایش معصوم و دوست داشتنی آنقدر که گفتم :اسمت چیه ؟

گفت:فاطمه

:فاطمه جان چند سالته؟

:19 سال

:قربونت برم اینجا چه می کنی ؟

:گل نمی خری؟

:چرا حتما چقدر میشه؟

:2تومن

:بده عزیزم .از کجا می آی؟

:شمال ،ساری

:خیلی جوونی چرا گل فروشی ؟!سواد داری؟

:تا دوم راهنمایی خوندم این کارو دوست ندارم ولی کار دیگه ای نمی دونم .شما کاری سراغ داری

تا اومدم چیزی بگم گفت:روم نمیشه ولی پسرکا مارو اذیت می کنن مسخره می کنن و...

:چرا حرفت رو خوردی چه کار می کنن؟

:صدای بوق ماشین ها بلند شد چراغ سبز شده بودو باید می رفتم

:این کارت منه تماس بگیر اینم 2 تومن یه شاخه گل زود تند سریع .فاطمه جان منتظر تماستم.خدا حافظ

:چند روز گذشت  تا اینکه فاطمه تماس گرقت  و من نتوانسته بودم کاری برایش پیدا کنم که از گل فروشی سر چهار راه بهتر باشد !

ناراحت شدمی خواست چیزی بگوید که باز هم نگفت می دانستم که از سر حیا سکوت کرده  است

:خواهش می کنم برام کاری پیدا کنید من این کار را دوست ندارم جامعه خیلی نا امنه کلی مرد اینجاس

1 ماه ازآخرین تماسش گذشته بودکه باز هم از همان مسیر عبور کردم

 

رنگ قرمز گل های رز دو زن گل فروش نگاهم را دزدید فاطمه از 2 ماهه پیش چشمگیرتر شده بود از سادگی و هدبند خبری نبود لاک طلایی رنگ روی ناخن هایش می درخشید و صورت جوانش پر از رنگ بودمانتویی شیک تر و شالی جدیدتر و موهایی که بلوند شده بودگویی به مهمانی می رفت ولی عجله داشت که گل هایش را بفروشد

دستش روی شیشه ماشین مرد بود ودیگر التماس نمی کرد

:قربونت برم ،آقا خوشگله امروز روز زنه برا نامزدت گل بخرآفرین فدات شم.

:مردی از ماشین پشت سرش داد زد دختر بیا

فاطمه نزدیک شد چند تا شاخه می خوای آقا؟

:مابقی حرفهایشان را نشنیدم

چراغ که سبز شد فاطمه با همه ی گل هایش در ماشین مرتفع سفید رنگ از چهار راه عبور کرد در حالی که از شادی می خندید و دیگر اثری از دلخوری و بیکاری در چهره اش نبود...

ای کاش فاطمه با من تماس بگیرد

و من هنوز مبهوتم، مبهوت از آرمانهایی که بنا بود در ایران نگاه متعالی اسلام را به زن ایرانی هدیه کند ،سبک زندگی فاطمی را و مردانی که بنا بود به رسم شیعه به عهد یاران علی (ع)،مرد و مردانه از نوامیس اجتماعی همچون ناموس خویش پاسداری کنند و نسلی که بنا بود در پاک ترین دامنها برای جامعه ی مهدوی تربیت گردد!

 

تا چشم کار می کند مردان زن صفت می بینم مردانی که مردترینشان هنر کرده فاطمه دخترش ،فاطمه همسرش،فاطمه خواهرش و فاطمه مادرش را حفظ نموده و دیگر چه اهمیتی دارد سرنوشت فاطمه ناموس همسایه چه می شود ؟ زمین را و زمان را به هم می بافد تا از دریچه ی ضعف مالی دخترمعصوم ،نجابتش را به تاراج ببرد آخر چه اهمیتی دارد که بی غیرتی مرد ننگ دامان فاطمه گردد.زنان متاهل را ببین که لال شوم و نگویم بهتر است.

فاطمه جان! بانوی پاکی!

بر فاطمه ی شهرما اشک بریز که شما پیامبر را داشتی ، که شما علی را داشتی ، که شماحسن را داشتی  که شماحسین را داشتی و فاطمه ی شهر ما ایشان را ندارد که هیچ ،پول هم ندارد نان هم ندارد.تا دیروز به جای همه ی نداشته هایش آبرو داشت ،پاکی داشت ، معصومیت داشت که امروز آبرو هم ندارد...

فاطمه جان !مردان شهر ما دیروز یک وجب از خاکشان را نیزتقدیم نکردند واز غیرت مردانه، در خون روییدند

و مردان شهر ما امروز ویروس درد بی درمان بی غیرتی را در شهر از سویی به سویی دیگر می پراکنند که اجنبی در داخل همین خاک ناموسشان را به هرزه گی می برد!  

آخر چگونه تاب می آوریم التماس های زن مسلمانی را که مردان هرزه معتادش کرده اند و می خواهد که او را از آزارهای جانکاه مردان افغان نجات دهیم...؟

فاطمه جان! مردان شهر ما فاطمه ی گل فروش  را می بینند ولی شانشان اجل از آن است که فرصتهایشان را به خاطر چنین موضوع حقیری بسوزانند زمان، زمان سهم خواهی های سیاسی است برای دعواهای سیاسی شان نیاز به تجدید قوا دارند اندیشه شان نازک تر از گل بشنود موازنه ی قدرتشان را چه کنند؟ معادلات چند مجهولی حرص و ولع نفس وامانده شان را چگونه پاسخ گویند؟

فاطمه جان!مردان شهر ما در کالبد محافظه کاریهای شان چنان سر از برف درآورده اند که رو سفیدی برف هم قیراندود گشته است مبادا از قصه ی فاطمه باخبر شوند که خواب شکمهای تا گلو انباشته شان کابوس خواهد شد.

فاطمه جان! شما بگو سهم فاطمه های شهر ما از بیت المال چه شد؟ فاطمه ی یتیمی که امروز دوباره یتیم است .

 فاطمه جان!و تو خود می دانی که فاطمه ی شهر ما به جرم 12 سالگی سیاه بخت شد که آزار مردش اورا از دیار خویش راند او تا دیروز سر چهار راه گل می فروخت و بهانه اش پول بود

فاطمه ی شهر ما امشب به خانه نمی رود او از فردا آبروی خودش را و آبروی مردان سرزمینش را خواهد فروخت و هنوز بهانه اش پول است

فاطمه جان! بانوی من! مدتهاست تمرین کرده ام با حلوا حلوا دهنم را شیرین کنم ولی نمی شود که نمی شود آخر این تلخی زقوم مانند حلقومم را آتش زده است ...

 

فاطمه جان !ما شما را داشتیم و هرزه گی سرنوشت فاطمه ی شهر ماشد؟!

فاطمه جان!  امروز روز زن است ،اینجا ایران است ،و ما تا دلتان بخواهد فعالان عرصه ی زنان داریم که مقالات علمی شان در باب آسیبهای اجتماعی پرستیژ نخبه گی شان است بانوی من! ما تا دلتان بخواهد در این شهر همایش و جشنواره و سمینار و حتی گاهی سمپوزیوم داریم در بحث زنان و آن وقت در این ازدیاد فرهیختگی فاطمه ی شهر ما از دست رفت...! تسلیت مرا بپذیرید بانو! 

 

 

 

 

  • منصوره صامتی

اینجا تهران

منصوره صامتی |


نشد یک روز قصد گردشگری با اتوبوس شهری نیت دلمان باشد و مانند یک خانم برویم بنشینیم روی صندلی اتوبوس و با خیال راحت به هوای بهاری بیندیشیم و دل در گرو پایتخت خبری از جارو جنجال مسافر بودن نباشد...

 

 ای کاش این وضعیت توهین آمیز در هزاره ی سوم و در پایتخت جهان اسلام به همین جا ختم می شد و تو ناگزیر نبودی در اثر فشار فراوان از سقف آویزان شوی و تازه آنوقت از بیم طراران چنان کیف دستی ات را محکم به خودت نزدیک کنی که یادت برود چادرت را چگونه بر سر نگاه داری و خدا نکند که بچه ای هم در آغوش داشته باشی که به طور یقین بنده راهی به نظرم نمی رسد به ویژه که کارمند هم باشی و نتوانی هزینه ی آژانس را هم بپردازی...!

اساسا نمی دانم چرا نباید همه ی شهروندان مانند خانم و آقا آنچنان که شایسته ی یک انسان است بدون آزار یکدیگر روی یک صندلی بنشینند و این قانون تنازع بقا در حمل و نقل شهری دست کم در تهران منسوخ گردد؟

 

 

تعداد فراوان جمعیت میانسال و سالمند که ناگزیرباید از اتوبوس استفاده کنند حس بدی را به جوانترها منتقل می کندکه دیر یا زود جوانان هم به خیل سالمندان خواهند پیوست و چه سرنوشتی در انتظارشان است حال آنکه دیگر از خانواده های پرجمعیت نیز خبری نیست و تک فرزند خانواده همین که دخل و خرجش یکی شود باید شکرگزار باشد و آن هنگام تکلیف سالمندان تنها و کم در آمد که حتی از مزایای حمل و نقل شهری نیز بهره مند نیستند چه خواهد شد؟!

البته اهالی پایتخت سود فراوانی از آشفتگی حمل و نقل شهری می برند  که تاکنون هیچ اندیشه ی والایی نتوانسته راه حل مناسبی برای این معضل بیابد البته به نظر می رسد که عزمی برای چنین کاری وجود ندارد !

 

اما بهره ای که از زندگی در پایتخت نصیب شهروندان به ویژه کودکان و سالمندان می گردد پیوستن به کاروان بهشت زهراست و دیگر نیازی نیست که سال های سال آرزوی مرگ داشته باشند بلکه کافی است در تهران متولد شوند تا به راحتی رهسپار آسمان گردند و این گونه است که حمل و نقل شهری کمک شایانی در تعدیل جمعیت نیز دارد و خوب برای جمعیت کمتر هزینه ی وزارت بهداشت نیز کاهش می یابد ،تعداد نان خورهای دولت نیز کم می شود و...و یحتمل به همین مناسبات دولتمردان و دولت زنان این رویه را در طول سالیان دراز حفظ نموده اند!

 

البته از فواید دیگر آشفتگی شهری در پایتخت می توان به سرگرمیهای ایجاد شده نیز اشاره کرد تنها کافیست عزم رفتن با اتوبوس را داشته باشی برای ساده ترین کار نیز که به طور معمول باید ظرف یک ساعت به پایان برسد از صبح تا عصر سرگرمی آنچنان که در مجموع با مقدار سربی که به یادگار در ریه هایت خانه کرده رمق نداری که به انجام کار دیگری بیندیشی و ناگزیر از سر درد و سر گیجه اگر بتوانی جسمت را به خانه می کشی وتوصیه می شود نوجوانان خانواده را نیز با خود همراه کنید تا به طور کامل سرگرم شوند

البته در طول مسیربه یمن نزدیکی فراوان به هموطنان که گاه  ناگزیری در آغوششان آرام بگیری از آخرین اخبار روز هم مطلع خواهی شد و دیگر نیازی به هزینه ی روزنامه و نشریه هم نیست و البته این قرابت و نزدیکی فراوان در اتوبوس برای جوانتر هایی که از دو جایگاه زنانه ،مردانه چشم در چشم هم می شوند نیز فضای تعامل خاصی را ایجاد می کند که گاهی  فرد وارد اتوبوس می شوند و زوج خارج !

از جمله سرگرمیهای غیر قابل انکار توزیع کالاهای ارزان و کم حجم توسط زحمتکشان دوره گرد است که با آهنگ حزین کلامشان آنچنان تو را متاثر می سازند که می خواهی پولی بدهی و چیزی طلب نکنی

آنگونه که از آخرین گردشگری اتوبوسی به یاد دارم دو گروه پسر های نوجوان سوار اتوبوس شدند و گویا با هم مسابقه داشتند یک گروه در زنانه و یک گروه در مردانه به رقابت پرداختند و آنچنان ساز می زدند و بلند می خواندند که از بیم سرسام مسافران در هیاهوی این ساز ناکوک دست به جیب بردند و هنگامی که این سرمایه های ملی در اولین ایستگاه پیاده شدند همراه با مسافران دیگر با احساس خاصی آنها را بدرقه کردیم نمی دانستیم بایدبه حال این نوجوانان گریه کرد یا به بازی کودکانه شان خندیدو آنچنان بر این طنز تلخ خندیدم که هنوز هم تجدید خاطره اش لبم را به لبخند وا می دارد آخر ،سال حمایت از کار و سرمایه ی ایرانی بود دیگر...!

به هر تقدیر کاروان حمل و نقل شهری همچنان مسافر می پذیرد چنانکه هر لحظه اش قصه ی شادی و غم های مردمان این دیار راایستگاه به ایستگاه  جابه جا می کند و ایمان دارم که مدیریت حمل و نقل شهری امری است مهم که نیازمند برنامه ریزی دقیق ،پیگیری و اجرای دقیق است که درایجاد امنیت و بهداشت جسمی و روانی منابع انسانی شهر تاثیر بسزایی خواهد داشت.

 

باشد که خداوند به مسئولان شهرداری و شورای شهر پایتخت توان مضاعف عنایت کند تا به دور ازبرخی سیاسی کاری  هابه هوای پاک برای شهروندان بیندیشند که هوای پاک و امنیت اجتماعی کمترین حق مسلم یک انسان است !

  • منصوره صامتی

تحقیق کن، تقلید نکن

منصوره صامتی |


 

سیاسی

 بسیاری از اوقات بدون اندک اندیشه ای به راحتی تقلید می کنیم با این دلیل که اکثر مردم چنین می گویند و چنان عمل می کنند .چنین می پوشند و چنان می خورندو ...

پس بر اساس آنچه در ظن و گمان دیگران است روزگار می گذرانیم و چه بسیار اوقاتی که به رای اکثریت از مسیر حق خارج و به تاریکی وارد گشته ایم. وچه بس ایامی که معیار ارزشیابی و محک سنجش مقبولیت و محبوبیت افراد قول اکثریت بوده است و ما نیز بی اندکی درنگ می شنویم ،باور می کنیم و صد البته بدتر گویی آیه ای از آسمان نازل شده بر اساس شنیده هایمان عمل می کنیم چنانکه سرنوشت خویش و دیگران را به دست باد سپرده وعاقبت در ناکجا آباد همراه با غافله ی سردرگمی منزل می گزینیم و یکصدا ندا بر می آوریم که حال باید چه اندیشید ،راه کجاست و بیراه کدام است؟! غافل از آنکه علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد!

 

 تقلید عادت دیرینه مان می شود تا جایی که به لهجه ی دیگران حرف می زنیم و به شیوه ی دیگران می اندیشیم بدون توجه به ماهیت  و سرشت خویش که در گذرگاه تاریخ رنگ می بازد و می شود وصله ی ناجور،دیگر خودت را هم نمی شناسی!

 

وصد حیف و صد افسوس از وسعتی به قدر اندیشه ی جامعه ای ،که مردمانش بر مرکب تظاهرسوار، قوت از تقلید می برند و نان از تملق می خورند!  

و بیندیش به تاریخی که ساخته و پرداخته ی چنین شیوه ایست "تقلید بدون تحقیق ".که در این رهگذر هر یک از مردمان کلاه خویش گرفته و ره خویش می رود واندک بارقه ای از امید نیز به زودی ره به خاموشی خواهدسپرد.

و اکثریت منتظرند که دیگران بگویند و آنان نیز در مسیر انتفاع تایید کنند و بی آنکه بیندیشند چشم به دهان دیگران دوخته ودر رخوت و نخوت حال به آینده می سپارند.

 

حال تصور کن که چگونه رویای خوش آینده بدون اندیشیدن ،مبدل به سرابی  می شود که ره به ده کوره ی تاریخ خواهد برد و در آن تنها ،یادی از اندیشمندان گذشته قاب دیوار هاست.

آنچه که بدان تنها اشارتی ظریف رفت اگرچه در مقام ظاهر به سادگی یک کلام است ولی در مقام ژرف اندیشی ،جهان بینی سخت دردناک است جهانی که در آن  اکثریتی ،به جای تو می اندیشند و سرنوشتت را رقم می زنند که به گفته ی کلام الهی" اکثرهم لا یعلمون" .

 

بی تردید سال 1392 سال حماسه است ،حماسه ای که تاریخ آن را به قضاوت خواهد نشست .حماسه ای که تنها با تحقیق ،تامل و تدبر ،آفرینش افتخار خواهد بود. افتخاری به وسعت اندیشه های ماندگار که من را وما را به یکدیگر پیوند خواهد زد .اگرچه زمان همواره آبستن وقایع است اما آنجا که جستجو ،بررسی و دقت نظر به میان آید "هرچه پیش آید خوش آید "که تعقل جامعه را پویاتر خواهد ساخت و نسل های آینده را آگاه تر .در چنین تصویری از میدان انتخاب ،از میان خوبها خوبترها انتخاب خواهند شد و اگر بد ببینیم از میان بدترها ،بدها ،که در مسیر زمان آزمون و خطا ها سرانجام ما را به سر منزل مقصود خواهد رساند.

 

و اگر به این بهانه که دیگران می گویند و تحقیق از ما بر نمی آید وارد میدان انتخاب شدی وای بر ما و وای بر آیندگان ما.

 

 

 

 

این روزها بیش از همیشه دلتنگ مفاهیم کلام الهی هستم نورانیتی که مرا خطاب می کند:

"تحقیق کن تقلید نکن"

وَ إِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِی الْأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلَّا یَخْرُصُونَ‏

 

 و اگر از بیشتر کسانى که روى زمین‏اند پیروى کنى، تو را از راه خدا گمراه مى‏کنند. (آنان) جز از گمان پیروى نمى‏کنند، و جز حدس و تخمین نمى‏زنند.

و إن تطع أکثر من فى الأرص ... عن سبیل اللّه‏
* اغلب مردم زمین، گمراه و تابع گمانهاى نادرست در عقاید خود هستند.


و إن تطع أکثر من فى الأرض یضلوک عن سبیل الله‏
*کمى رهپویان راه خدا نباید موجب تزلزل رهپویان در برابر اکثریت مردم گمراه گردد.


و إن تطع أکثر من فى الأرض یضلوک‏
*تکیه بر گمان در مسائل اصولى و زیربنایى موجب گمراهى مى‏شود.


یضلوک عن سبیل الله إن یتبعون إلا الظن‏
*گرایش به همسویى و همشکل شدن با توده‏هاى مردم در عقاید و افکار، لغزشگاهى خطرناک براى رهروان حق است.


و إن تطع أکثر من فى الأرض یضلوک‏
نهى از پیروى از اکثریت، بیانگر جاذبه عظیم عقاید اکثریت و خطر لغزش به سوى آنان است.
* قرآن راهنماى کامل و تمام براى مصون ماندن از انحراف در عقاید و افکار و اسیر شدن در دام گمان


و إن تطع أکثر من فى الأرض یضلوک عن سبیل الله‏
*جواز پیروى از کسانى که آراى آنها عالمانه و به دور از گمان است.


و إن تطع أکثر من فى الأرض ... إن یتبعون إلا الظن‏
چون جمله «إن یتبعون ...» بیان علت ممنوعیت اطاعت از اکثر مردم است، در موردى که چنین علتى موجود نباشد، حکم ممنوعیت نیز وجود نخواهد داشت..
*خداوندِ شنوا و دانا شایسته پیروى است، نه اکثریت تابع گمانهاى واهى‏


 و إن تطع أکثر من فى الأرض ... إن یتبعون إلا الظن‏
* آرا و عقاید اکثریت مردم به جهت مبتنى بودن آن بر گمان فاقد اعتبار است.
إن یتبعون إلا الظن و إن هم إلا یخرصون.

دل به زمان نبند که شمارش معکوس برای تحقیق برای جستجو ،برای گفتگو از هم اکنون آغاز شده .

وعده ی ما هزار توی سیاست ،مسیر مستقیم حقیقت .آنجا که جهانی خیره به حماسه ی اندیشه ات انگشت به دهان می گزد.

 

  • منصوره صامتی


خاطره ی همکلاسی اورینب مشایخی (ارمیا)

 

نویسنده وبلاگ «میس طلبه بلاگـ» طی مطلبی با عنوان «فرجام!» نوشت:

 

سلام ارمیا!

بگذار بهتر بگویم سلام ارینب مشایخی. شاید مرا به خاطر نیاوری. ولی من تصویری واضح و روشن از تو توی ذهنم دارم.

یادت می‌آید صبحگاه‌هایی را که توی نماز خانه قرآن می خواندی و همه غرق در سکوت گوش می‌کردند. روزهایی را که با نعیمه می رفتید مسابقات قرآن و تو همیشه رتبه می‌آوردی؟ الحق و الانصاف صدای خوبی داشتی.

 

راستی خوابگاه هشتاد و چهار یادت هست؟ به یاد داری با همسرت قرار گذاشتی بودید راس ساعت نه به ماه نگاه کنید.

 

دبیرستان که تمام شد تو رفتی دانشگاه ما آمدیم حوزه. تو فلسفه خواندی ما دروس دینی.

 

از این جا راهمان جدا شد و ولی تو همایش های فارغ التحصیلان معمولا بچه ها از هم خبر می دادند.

 

مرادی تو را توی دانشگاه علامه دیده بود. حالا تو از ایران رفته ای و این چند روزه که من تو را شناخته ام زندگیم با بهت عمیقی رو به رو شده.

 

باور نمی کنم ارینب دختر آرام و خوش صدای مدرسه حالا تبدیل شده به اولین خواننده محجبه اکادمی گوگوش. این روزها تا پشت سیستم می نشینم ناخود اگاه سرچ می کنم: اورینب مشایخی

این روزها به عکست خیره می شوم. همان چشم های سبز همان لب و دهان. همان صدا؛ کاش می فهمیدی تو را هم در مسلخ گلشیفته ها قربانی کردند.

این روزها سربه سجده می گذارم انقدر می گویم «اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا» تا نفسم بند بیاید.

پی نوشت:حق دارید باورش همان قدر که برای من سخت بود شاید برای شما هم سخت باشد.اگر به صفحه فیس بوکش سر زدید ادرس وبلاگ مرا بگذارید و بگویید نشان به ان نشانی که دندان های نا مرتبی داشت و ارتودنسی کرده بود.در صورت انکار بگویید تا نشانه های بیشتری بدهم.

  • منصوره صامتی

 

 

 

کافی است انسان باشی تا قلبت به درد آید  و زجر و اندوه ذهنت را مالامال غم  سازد

کافی است زن باشی تا دلهره و اضطراب از فتواهای هر روزه ی سلفی ها خواب را بر تو آشفته و مرگ را نزد تو شیرین سازد

کافی است یک لحظه جنگ را بی پناهی را تعرض را تجاوز را آوارگی رادر دیدگان یک مادرمسلمان در کنار فرزندش تجسم کنی تا از فرط غصه در کالبد خویش بمیری

 

التهاب سرزمینی که لشکریان شیطان فوج فوج برتارو پود حیاتش می خلند

 

وسکوت کشنده ای که جهان را فراگرفته گویی خفقان در ریشه ی بشریت تنفس می کند

خواهر مسلمانم جانم فشرده شد وقتی شنیدم روحانی سلفی اردن یاسر الاعجونی فتوایی جدید صادر کرد که در آن به نام اسلام به مبارزانی که در سوریه علیه بشار اسد  مبارزه می کنند و می خواهند حکومت شریعت را در سوریه تشکیل دهند اجازه داد به زنان علوی ،غیر سنی و غیر مسلمان تجاوز کنند و از این بابت گناهی بر آنان نیست!

که تاریخ این روزها جز ننگ بر انسانیت چه کلید واژه ای را مرورخواهد کرد ؟ که چندی پیش هم سلفی سعودی محمد العریفی، طبق فتوایی به جنگجویان سوری اجازه داد تا به زنان علوی و غیر سنی تجاوز کنند و دست به دست میان خود بگردانند که تنها شنیدن این قساوت در چهار دیواری کلمات نیز دل را می لرزاند.

 

 

 چه دردی را یاد آور شوم که درشوربختی جاهلیت مدرن شهوت پرستان منحوس بر اساس فتوایی از مصر به نام اسلام زنان علوی دستگیر شده در جنگ را  بدون هیچ قراردادی  و هیچ حقی به هر طریق مورد بهره برداری جنسی قرارمی دهند که حقوق بشر این پیامبران دروغین را مهر تایید می زند!

 

 تا جایی که فعال سیاسی کویتی از مقامات سلفی عربستان می خواهد تا برده داری جنسی را آزاد اعلام کنند و افراد به بازار بروند و این برده گان را برای خود تهیه کنند. که به عقیده ی او این کار بهتر از این است که مردان سلفی وارد روابط غیر مشروع جنسی شوند!

که در روزگار نکبت باربردگی جنسی،آمریکا اینجا هم کلانتر محله است و به نام دموکراسی از این تعرض به کرامت انسانی  حمایت می کند. که اندیشه ام نهیب می زند مگر به جز این از این آینه ی مجسم حیوانی انتظار داشته ای؟!

انسانیت قربانی شده  در سوریه به بهای سیاست بازی مرتجعان عربی. چه رنجی بر جانت مستولی می گردد که بدانی همه ی این پلیدی ها به نام اسلام کام سلفی ها را شیرین ساخته ،آنقدر حقیر که به بهانه ی تعدی به زنان علوی به جنگ می روند تا بر اسد پیروز شوند!

این روزها دانه های تسبیحم زمزمه می کند:

«وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ

 

  • منصوره صامتی


 

جشن پوریم؛ رقص یهود در هولوکاست ایرانیان

جشن «پوریم» یکی از سنت‌های قدیمی قوم یهود است که در دهه‌های اخیر و پس از تشکیل رژیم جعلی اسرائیل در سرزمین‌های اشغالی، رنگ و بوی متفاوتی به خود گرفته است. این به اصطلاح جشن که همزمان با سیزدهمین روز از سال جدید خورشیدی برگزار می‌شود، در حقیقت جشن و پایکوبی بر خون ده‌ها هزار نفر از مردم ایران است که با توطئه و دسیسه دو یهودی نفوذی در دربار خشایارشاه کشته شدند.

 

  • منصوره صامتی


امام خمینی  رضوان الله تعالی علیه یکی از افتخارات جهان اسلام و یکی از نخبگان سیاسی شناخته شده ی معاصر هستند  آنچنان که برای ما شاگردان کوتاه معرفت نیز او هماهنگی برنامه تماس گرفت و گفت روز سختی خواهد بود خانم دکترزهرا مصطفوی دختر امام خمینی (ره) تمایلی به گفتگو ندارند گفتم شما تلاشتو انجام بده توکل به خدا می رویم.رفتیم در همان سلام و روبوسی ابتدایی فضای خوبی ایجاد شد در حالی که خانم دکتر صبورانه به ۲۷ سوال پاسخ داده بودناگهان گفت من نمی دونم با اینکه بسیار سخت گفتگو می کنم و تا به حال مصاحبه رسانه ای نداشته ام با شما انقدر راحتم که حتی خاطرات خصوصی ام را بازگو می کنم؟گفتم :خانم دکتر می دونید برای چه؟ گفتند :نه.گفتم در همان روبوسی ابتدایی و در تمام طول گفتگو متوجه شدید که ما برای شاگردی آمدیم نه برای غرض ورزی. تایید کردند و نشان به آن نشانی که از ۳:۲۰ تا ۸:۳۰ حدود ۵ ساعت فاصله ی سلام و خداحافظی مان بود !در حالی که شماره ی خصوصی شون رو هم دادند که اگر مساله ای بود با ایشون مطرح بشه.

تمام لحظات این گفتگو خاطره ای ماندگار شد... وقتی چشم در چشم فرزند خورشید شاگردی می کردم و ایشون از مرحوم مادر سخن می گفتند. خاطره ی بشقاب گوشت کوبیده ای که به حیا ط پرت شد خاطرات فهیم کودتاچی که استاد فلسفه شد!

  • منصوره صامتی


اکنون این بازیگر سیاسی کار، نه تنها با آزادی کامل در کشور فیلم می سازد و فیلم بازی می‌کند که شوربختانه، سیمرغ "جایزه انقلاب" را هم با پوزخند دریافت می کند! آیا این رویداد تامل برانگیز و دردآور نیست؟!

  • منصوره صامتی