خجالت هم خوب چیزی است !
منصوره صامتی |
روزها و شب های خفقان است و ...
بردگی گنج های قارونی آدمیت مان را سر بریده
و من بی سر ، خفه در خفقان رعیتی خویش چه می توانم گفتن به راز ، چه می توانم نوشتن به رمز،
که ...
در بازار داغ تزویرها ، در دوره ی حناهای رنگ از رخ باخته ، در دور مسلسل اندیشه های وارونه ، در امتداد پاهای در گل مانده ، در پژواک فریادهای در گلو گره شده
در دادو ستد آبروی خدا ...
من و تو فقط نظاره می کنیم که شهر خالی از آزادگی است
گویی دست خدا را هم بسته اند !
خون خدا در جوی می رود ،
ببین ! ...
در کور سوی پنجره ی در غبار دم گرفته ، در تاثیر معیشت قلابی مان سردر گریبان ،چشم در راه ...
امواج ارتباط مان در سرعت یک صوت چپ کوک زمزمه می کند :
خجالت هم خوب چیزی است...!
که در قحطی چشم های حساس
تا 28 که بشماری شیطان هم اینجاست ...!