فرهنگ حقیقتی است زنده و زاینده که به شکلی پیوسته و پویا در حال آفرینش است ؛ مرگ این حقیقت زنده [ در عرصه ی جهانی ] زمانی است که بواسطه ی عدم خودباوری ، در مسلخ تقلید مسخ و نیست گردد .
اهمیت حفظ و
پاسداری از فرهنگ و هویت برخاسته از آن در عرصه ی بین الملل ، زمانی بر ما آشکار می گردد که بدانیم می توان با
باور و اتکا به داشته های غنی فرهنگ ایرانی_اسلامی ، آن را به شکلی کارآمد و روزآمد ، در این عرصه
معرفی و جهانی نمود .
البته لازمه ی این کار آن است که ما مفهوم
جهانی شدن را به معنای بین المللی شدن بدانیم ؛ یعنی فضایی جهانشمول که در
آن فرهنگ های ملی و بومی ، به تبادل فرهنگی می پردازند و نه به تقابل فرهنگی دچار
شده و یا در چنبره ی تهاجم فرهنگی گرفتار شده باشند .
هرچند که جهانی شدن از منظر صهیونیسم با سردمداری و بازیگردانی آمریکا در عرصه ی
بین الملل به معنی همگانی شدن و یکی شدن ؛ آن هم با هدف تحقق به سودای رهبری بر
جهان معنی می شود .
در این ایده ، فرهنگ متخاصم و مهاجم با مضمحل نمودن سایر فرهنگ های بومی و ملی در
فرهنگ غالب خود ، به دنبال دست یابی به منابع سایر ملت ها می باشد .
در این تعریف ، لزوم حفظ هویت [ به عنوان عنصری مبارز در فرد و جامعه که آن را در برابر هجوم دیگران تجهیز می نماید و
با ممانعت از خلع سلاح شدن ، مانع از تحمیل یک هویت جعلی بر فرد می شود ] دوچندان
می شود .
به خاطر همین
اهمیت مضاعف است که شکل گیری هویت و حفظ آن در برابر هجمه ها ، از اهداف اولیه هر
مکتب فکری به شمار می آید .
در مکتب اسلام نیز ، این مهم مورد تاکید قرار گرفته و هویت اسلامی در کنار هویت
ملی ، درصدد ایجاد یک هویت غنی تر برآمده است .
فرموده اند : خدا رحمت کند کسی که بداند از کجا آمده ، در کجا قرار دارد و [ با
تاثیرپذیری و تاثیرگذاری در جامعه که معنای تبادل فرهنگی را به ذهن متبادر می کند
] قرار است سرانجام به کجا برود .
این حدیث درواقع به "چه کسی بودن" ، "به چه چیزی تعلق داشتن"
و سرانجام به "چه کسی شدن"
دلالت دارد که اساس آن همان
"هویت" است .
هویت چه به عنوان هویت فردی ( کیستی ) و چه به عنوان هویت ملی ( احساس تعلق و تعهد
به اجتماع و کلیتی جامعه ای فرد در آن عضویت دارد ) و چه به عنوان هویت فرهنگی (
شناسنامه ی یک ملت ) وجه تمایز افراد و جوامع با هم است .
در کتاب خاطرات
پروفسور حسابی که به قلم تنها پسر ایشان ، مهندس ایرج حسابی تدوین و تنظیم شده است
، می خواندم :
جناب پروفسور در مباحثه با یکی اساتید
سرشناس جامعه شناس غربی [ که متاسفانه اسم این ایشان در خاطر بنده نیست ] به بحث و
تبادل نظر پیرامون فرهنگ و جهانی شدن می پردازند .
در این مباحثه ، استاد غربی قائل به یکسان سازی فرهنگ ها [ بخوانید : اضمحلال سایر
فرهنگ ها ] در فرآیند جهانی شدن بوده اند ؛ اما پروفسور حسابی ، جهانی شدن و جهانی
اندیشیدن را منافات با حفظ هویت ملی و فرهنگی نمی دانستند .
در این بحث ، پروفسور حسابی با بیانی شیوا ، از زبان ساده ی تمثیل استفاده می کنند
که سرانجام جامعه شناس غربی در برابر منظق علمی پروفسور تسلیم شده و از تز و نظریه
ی خود عدول می کنند .
تمثیل پروفسور حسابی این بود که اگر شما در ظرفی ، گوی های یکسان و شبیه به هم را
قرار دهید و ظرف را با حالتی دورانی به چرخش درآورید ، گوی ها توسط نیروی گریز از
مرکز ، هریک خود را به سطح ظرف می رسانند اما دیگر فرقی نمی کند که کدام گوی ،
زودتر خود را به سطح برساند !
در سطوح جوامع
هم ، وضع به همین گونه است . فرهنگ های مشابه و یکسان ، انگیزه را برای رشد و تلاش
از افراد و جوامع سلب می کند .
این حس سبقت گرفتن و مسابقه که در زبان قرآن با تعبیر "فستبق الخیرات"
هم آمده و بدان تصریح شده است ، در جهانی یک دست و یک شکل ، رنگ می بازد .