وقتی غروب جمعه رسد بی تو
منصوره صامتی |
دنیا به دور شهر تو دیوار بسته است
هر جمعه راه سمت تو انگار بسته است
کی عید می رسد که تکانی دهم به خویش
هر گوشه از اتاق دلم تار بسته است
شب ها به دور شمع کسی چرخ می خورد
پروانه ای که دل به دل یار بسته است
ا
ز تو همیشه حرف زدن کار مشکلی ست
در می زنیم وخانه ی گفتار بسته است
باید به دست شعر نمی دادم عشق ر
ا
حتی زبان ساده ی اشعار بسته است
وقتی غروب جمعه رسد بی تو آفتاب
انگار بر گلوی خودش دار بسته است
می ترسم آخرش تو نیایی و پر کنند
در شهر : عاشقی زجهان بار بسته است
سلام خانم صامتی....خوب هستین... خیلی خوشحالم که دست از از فعالیتهای مذهبیتون برنداشتین و همچنان مسیر مهدویت رو پیش گرفتین.... یادمه تو دوران دانشگاه هم همین طوری پر شور بودین...
اگه انجمن یا گروهی دارین خوشحال میشم به عضویت دربیام....و در این عرصه کار کنم...
ارادتمند شما.... لشینی... دانشجوی رشته مترجمی زیان( 87 به قبل)