استاد عشق
« علماء امتی ، افضل من انبیاء بنی اسرائیل
»
ماجرای آشنایی پروفسور حسابی با امام خمینی ( رحمت الله علیهما ) :
جناب مهندس سید ایرج حسابی فرزند دکتر سید محمود حسابی ، در گفت و گو با خبرگزاری بین المللی قرآن ، به شرح خاطراتی از پروفسور حسابی و دیدار حضرت استاد با حضرت امام پرداخت . حسابی در این مصاحبه گفته است : در دیداری که پدرم با آیت الله العظمی بروجردی داشتند در آن جا با حضرت امام آشنا شدند و آن زمان هنگامی بود که قضیه ی کاپیتولاسیون و کنسرسیوم پیش آمده بود .
ایشان یک بار در خیابان حافظ مشاهده کرده بودند که یک خودروی مستشار آمریکایی به یک دوچرخه سوار ایرانی زده و باعث مرگ این ایرانی شده بود . ایشان به پلیس گفته بودند : چرا این فرد را بازداشت نمی کنید ؟ پلیس اعلام کرده بود که ایشان پلاک آمریکایی دارند و بنده حق بازداشت ایشان را ندارم و این موضوع باعث ناراحتی بسیار شدید پروفسور شده بود .
وی به خاطره ای از زمان نمایندگی پروفسور حسابی در مجلس سنا اشاره کرد و گفت : پدرم برایم تعریف کردند هنگامی که ایشان ، سناتور بودند به شریف امامی گفته بودند علیه کنسرسیوم لایحه ای بنویسیم . در مجلس شریف امامی به من گفتند که شاه به همه پیغام داده اند که اگر پست ، مقام ، ویلا یا .. می خواهید بگیرید ، علیه آمریکا صحبتی نکنید و همه قبول کرده بودند .
بنده ( پروفسور حسابی ) به شریف امامی گفتم بیائید چون کاپیتولاسیون ، عمومی تر است شما صحبت کنید و چون کنسرسیوم فنی تر است بنده صحبت می کنم . ایشان گفتند که شاه برای ما دو نفر ( که مخالفت کرده و پیشنهاد آنان را قبول نکرده بودیم ) هم پیغام فرستاده اند و گفته اند که من ( شریف امامی ) نخست وزیر شوم و شما رئیس دانشگاه تهران یا وزیر فرهنگ شوید . بنده گفتم آقای شریف امامی ، مردم به ما رای داده اند که به آنها خدمت کنیم ، نه خیانت . و ایشان در را کوبیدند و رفتند .
فرزند بنیانگذار علم فیزیک نوین در ایران ادامه داد : ایشان به هیئت رئیسه اعلام کردند که من می خواهم علیه کاپیتولاسیون و کنسرسیوم صحبت کنم . بعد از چند روز اتومبیل ما در خیابان ولیعصر منفجر شد ! در آن حادثه خواهرم (انوشه حسابی ) دچار سوختگی شدید شد ، بینی مادرم و چهار دنده ی پدرم شکست . حسابی گفت : ما در بیمارستان بستری شدیم و ایشان با دنده ی شکسته سخنان مربوط علیه کاپیتولاسیون را نوشتند و در روزی که باید نطق خود را ارائه می دادند ، شاگردان پدرم ایشان را روی برانکارد قرار داده و به مجلس سنا بردند و ایشان نطق خود را به دکتر لسانی دادند که قرائت کنند .
ب
عد از این واقعه ، ایشان از مجلس اخراج شده و ما شش ماه به اصفهان تبعید شدیم .