ممنونم از شما نریمان که نظر خودتون رو اعلام کردید . نظرتون برای من بسیار محترمه چون خودتون برام محترمید .
منتظر نظر سایر دوستانم هستم .
البته یه شوخی هم با عزیز دلم نریمان بکنم اگه ناراحت نمی شه !
می گم تازگی ها فیلم "گاو" رو ندیدید احیانا ؟!!
شوخی کردم ! دوستتون دارم و منتظر نظرات بعدی شما هستم .
در حکومت مثلا جمهوری به اصطلاح اسلامی ما از نظر بسیاری از مسئولین و طرفدارانشان این ۲ گاو خود مردم اند و هر زمان که خواستند آنها را:
۱.میدوشند
۲.میفروشند
۳.قربونی میکنند
....
کسی هم که لب به اعتراض گشود میگویند:هیس گاوها فریاد نمیزنند!
در نهایت همه چیز آروم است من گاوی خوش حال و خوش بختم....!
سوسیالیسم : دو گاو دارید ، یکی را نگه می دارید و دیگری را به همسایه خود می دهید .
کمونیسم : دو گاو دارید ، دولت هر دوی آنها را می گیرد تا شما و همسایه تان را در شیرش شریک کند .
فاشیسم : دو گاو دارید ، شیر را به دولت می دهید ، دولت آنرا به شما می فروشد .
کاپیتالیسم : دو گاو دارید ، هردوی آنها را می دوشید ، شیر ها را بر زمین می ریزید تا قیمت ها همچنان بالا بماند .
نازیسم : دو گاو دارید ، دولت به سوی شما تیراندازی می کند و هر دو گاو را می گیرد .
آنارشیسم : دو گاو دارید ، گاو ها شما را می کشند و همدیگر را می دوشند .
آپارتاید : دو گاو دارید ، شیر گاو سیاه را به گاو سفید می دهید ولی گاو سفید را نمی دوشید .
بوروکراسی : دو گاو دارید ، برای تهیه شناسنامه آنها ، هفده فرم را در سه نسخه پر می کنید ولی وقت ندارید شیر آنها را بدوشید .
سازمان ملل : دو گاو دارید ، فرانسه شما ر از دوشیدن آنها وتو می کند ، آمریکا و انگلیس گاو ها را از شیر دادن به شما وتو می کنند ، نیوزیلند رای ممتنع می دهد .
ایده آلیسم : دو گاو دارید ، ازدواج می کنید ، همسر شما آنها را می دوشد .
رئالیسم : دو گاو دارید ، ازدواج می کنید اما هنوز هم خودتان آنها را می دوشید .
رادیکالیسم : دو گاو دارید ، زشت است شیر گاو ماده را بدوشید .
فمینیسم : دو گاو دارید ، حق ندارید شیر گاو ماده را بدوشید .
پلورالیسم : دو گاو نر و ماده دارید ، از هرکدام شیر بدوشید فرقی نمی کند .
لیبرالیسم : دو گاو دارید آنها را نمی دوشید چون آزادی شان محدود می شود .
دموکراسی مطلقه : دو گاو دارید ، از همسایه ها رای می گیرید که آنها را بدوشید یا نه .
سکولاریسم : دو گاو دارید ، پس به خدا نیازی نیست ...
دوستان ! شما نظر بدهید . از نظر اسلام تکلیف این دو گاو و صاحب آن چیست ؟!
می خواهم در اینجا 3 نظر و دیدگاه رو مطرح کنم .
نخست :
سخنی است از معصوم (ع) که می فرماید : « اگر حق ، آنچنان که هست بدون هیچگونه در آمیختگی با باطل ؛ و نیز باطل ، آنگونه که هست بدون هیچ گونه امتزاجی با حق _ یعنی اصطلاحا حق به صورت پوست کنده و باطل هم به صورت پوست کنده _ معرفی شوند ؛
هرگز کسی نه از حق روی بر می گرداند و نه کسی به باطل میل پیدا می کند . »
اسم این رو بزاریم داشتن تفکر التقاطی . یعنی حق و باطل ممزوج با هم. موافقید ؟
اما دومین نظر :
در جریان خروج و فتنه ی خوارج ، حضرت علی (ع) با اشاره به شعار آنان "لاحکم الا الله" می فرمایند : « کلمه ای حق که از آن اراده ای باطل دارند »
یعنی گاهی حرفی که زده می شود و عقیده ای که بیان می شود ، عقیده ای
حق است اما در مقام عمل ، در هنگام تصمیم گیری ، روش و اجرا دچار انحراف می شود .
اسم این رو هم بزاریم تفکر انحرافی .
اما سومین نظر :
و آن اینکه به صرف داشتن دیدگاه هایی مشترک ، به خودی خود و فی نفسه نمی توان ایجاد تجانس نمود . در اینجا فلسفه با ورود خود ، به تبیین تفاوت های ماهوی دو دیدگاه به ظاهر یکسان می پردازد .
که البته این بحث و این موضوع ، اهمیت اسلامی شدن علوم انسانی را در اینجا بیش از بیش نمایان می کند .
اسم این را هم بزاریم تفاوت های ماهوی .
نتیجه آنکه ؛
گاهی التقاط ، گاهی انحراف و گاهی تفاوت های ماهوی می تواند دو اندیشه به ظاهر یکسان ولی در عمل متاوت را ایجاد نماید .
البته این ها همه نظر بنده بود از نظر دوستان بیشتر استفاده می کنم .
پاینده باشید ، از اشاره درست و به جای شما به مفهوم "اندیشه ورزی ، بسط و تعمیق آن" خرسند شدم .
اما در ذیل این مطلب ، دوستی اشاره ای به "عقل" نمودند که گوئی "عقل" در تضاد با دین می باشد !!
خدمت به این دوست عزیز جناب محمد عرض می کنم ؛
از آنجا که همنام پیامبر اسلام (ص) هستید ، من هم سخنم را با حدیثی از ایشان شروع می کنم . ایشان می فرمایند : "اساس دین ، بر عقل است"
لذا می بینیم که حضرت علی (ع) می فرمایند : ارزش هرکس ، به اندازه عقل اوست ، یا در جائی دیگر "ارزش هرکس به اندازه همت اوست" .
که البته این دو ، در راستای هم اند ، چرا که « هرکه عقلش بیش ، فهمش بیشتر ؛ هرکه فهمش بیش ، همش بیشتر » .
و البته عیان است که هرکه همش بیش ، سهمش نیز ... بیشتر !
عقل و اراده و همت ( فهم و اختیار ) که در حدیث بالا به آن اشاره شد ، جدا از آنکه وجه تمایز انسان از سایر مخلوقات بوده ؛ از چنان جایگاهی برخوردار است که بی توجهی به آن ، انسان را همردیف حیوانات بلکه "بل هم اضل" از آنان قرار می دهد !
سوال اینست که چرا تفکر ، تعقل ، خردگرائی و اندیشه ورزی ، بدین سان اهمیت یافته که از آن به نام "رسول باطنی" در کنار سایر "رسل" یاد میکنند ؟؟
حضرت سید الشهداء (ع) پاسخ می دهند : " عقل وسیله ایست که با آن ، خدا عبادت می شود" !!
چگونه ؟!
باز حضرتش پاسخ می دهد که "عقل آنست که انسان را به حق رهنمون نموده و حق آنست که از راه عقل ، حاصل آید"
بدین صورت است که "عقل" در کنار "وحی" ، "سنت" و "اجماع" ( عقل جمعی ) جزو منابع استنباط احکام الهی قرار می گیرد .
در مباحث عرفانی نیز ، "عقلانیت و خردورزی " در کنار "معرفت" و "تقوا" (این سه در کنار هم ) از مشخصه ها و ویزگی های یک عرفان اصیل و ناب اسلامی شمرده شده که به کمک آن می توان یک عرفان ناب توحیدی را از سایر عرفان های کاذب دروغین تمییز داد .
همچنین در جامعه آرمانی که پیامبر(ص) در زمان تشکیل حکومت در مدینه بنا نهادند ، عقلانیت و خرد ورزی در کنار فرهنگ مهربانی و اخوت و برادری ، و این دو در کنار معنویت گرائی و علم آموزی ؛ از ویزگی های اصلی آن مدینه فاضله و مدینه النبی است که پیامبر برای آیندگان به عنوان شاخص ترسیم می نمایند که البته دیری هم نمی پاید که آن جامعه با همان چهار مشخصه ، سنگ بنای یک تمدن شکوهمند اسلامی شده که قرن ها مرکز و مرجع علم در دنیا می گردد .
براستی که عقل همچین جایگاهی دارد ، آنگاه ما گرایش به دین و ایمان را در تضاد با آن بدانیم ؟؟!!
برادر ! شاید این مسئله در ذهن شما به این برمی گردد که "دین را در تضاد با دنیا" می دانید ؟؟
که اگر اینطور است خوب است بدانیم که باز فرمود :
« از ما نیست کسی که دنیا را رها سازد و به آخرت بپیوندد و از ما نیست کسی که آخرت را رها نموده و تنها به دنیا بگرود »
و نیز :
« برای دنیای خود آنچنان باش که گویی جاودان در آن مانی و برای آخرتت چنان باش که گویی ساعتی دگر نمانی »
به بحث عقل و اهمیت آن بر می گردیم . مولوی در این زمینه دارد که :
ای برادر ! تو همه اندیشه ای ،
ما بقی تو استخوان و ریشه ای ..
در فرهنگ کلمات اهل بیت (ع) آمده که "خواب عالم از شب زنده داری و تهجد جاهل با ارزش تر بوده و ساعتی تفکر و تعقل از یک سال عبادت [بدون اندیشه] بهتر "
در پایان به اقسامی از تفکر و اندیشه ورزی اشاره می نمایم باشد که در وهله اول برای خود مفید واقع گردد :
اندیشه در عظمت خداوند ؛ عامل خوف و خشیت از .
اندیشه در زوال نعمت ها و لذت ها ؛ عامل زهد .
اندیشه در سرانجام مردمان خوب ؛ عامل پیروی از آنها .
اندیشه در عاقبت مردمان بد ؛ عامل دوری از انجام کارهای آنها .
اندیشه در عیوب خود ؛ عامل میل به اصلاح .
اندیشه در اسرار عبادت و اهداف آن ؛ عامل شوق به عبادت .
اندیشه در درجات عالی اخروی و شان عالی انسانی ؛ عامل تشویق به تحصیل آن .
اندیشه در فضیلت های درخشان اخلاقی ؛ عامل تهذیب نفس .
اندیشه در رذائل خانمانسوز اخلاقی ؛ عامل تزکیه نفس .
اندیشه در ضعف مردمان ؛ عامل توکل .
اندیشه در وسوسه ها و اوهام ؛ عامل جزم و عزم و اراده قوی .
اندیشه در مرگ و احوالات قبر ؛ عامل دوری از هواهای نفسانی .
اندیشه در سختی های دیگران ؛ عامل استقامت .
اندیشه در تاریخ و گذشتگان ؛ عامل پندآموزی و عبرت .
اندیشه در عواقب کار ؛ عامل مصونیت .
اندیشه در حوادث عبرت آموز ؛ عامل تواضع .
اندیشه در احوال بزرگان ؛ عامل مقایسه و رشد .
اندیشه در مخلوقات و شگفتی های آنان ؛ عامل ایمان به خدا و عبث نبودن آفرینش و توجه به مقام ، شان ، کرامت و هدف عالی از خلقت خود ( قرعه به نام من دیوانه زدند ! )
اندیشه در آیات و احکام خدا ؛ عامل تسلیم در برابر فرمان او .
اندیشه در عذاب الهی ؛ عامل تعبد .
اندیشه در عاقبت گناه ؛ عامل توبه .
اندیشه در فنای دنیا ؛ عامل زهد .
اندیشه در نعمت ها ؛ عامل حب به خدا .
اندیشه در نیکی های پدر و مادر ؛ عامل احسان به آنها و ... اندیشه و اندیشه ...
سالم و تندرست و اندیشمند باشید !