مرا به گور سپاری مگو وداع !وداع!
منصوره صامتی |

| به روز مرگ چو تابوت من روان باشد | گمان مبر که مرا درد این جهان باشد | |
| برای من تو مَگِریْ و مگو: «دریغ! دریغ!» | به دام دیو دراُفتی دریغ آن باشد | |
| جنازهام چو ببینی مگو: «فراق! فراق!» | مرا وصال و ملاقات آن زمان باشد | |
| مرا به گور سپاری مگو: «وداع! وداع!» | که گور پرده جمعیت جنان باشد | |
| فروشدن چو بدیدی برآمدن بنگر | غروب شمس و قمر را چرا زیان باشد؟ | |
| تو را غروب نماید، ولی شروق بود | لَحَد چو حبس نماید خلاص جان باشد | |
| کدام دانه فرورفت در زمین که نرست؟ | چرا به دانه انسانت این گُمان باشد؟! | |
| کدام دَلْوْ فرورفت و پُر برون نامد؟ | زِ چاهْ یوسف جان را چرا فَغان باشد؟ | |
| دهان چو بستی از این سوی، آن طرف بگشا | که های هویِ تو در جو لامکان باشد | |
| تو را چنین بنماید که من به خاک شدم | به زیرِ پایِ من این هفتآسمان باشد |




و اینکه سهراب سپهری که اشعارش در نوع خود جالب و کم بدیلن.
به امید روزی که انقدر بنده ای خوب باشیم که امیدی به ظهور داشته باشیم
هرچند که او همیشه هست و این ماییم که گم شدیم...