شبکه ی مد و لباس ایرانی
در میان انبوهی از شبکه های تازه تاسیس رادیویی و تلویزیونی
جای شبکه ی مد و لباس ایرانی خالی است !
در میان انبوهی از شبکه های تازه تاسیس رادیویی و تلویزیونی
جای شبکه ی مد و لباس ایرانی خالی است !
«گفتم بچه من فقط 6 ماه دیگر در این مدرسه است؛ میتوانید او را نگه دارید. التماس کردم ولی فایده نداشت. معاون مدرسه گفت: از نظر من اخراج است.» ... «وقتی به آموزش و پرورش میروم، برخوردی میکنند که من هم میخواهم نباشم. آخر شاید همه دانشآموزان کشش یک برخورد را نداشته باشند. کاری کرده بودند که از مدرسه بریده بود ...»
به گزارش ایسنا به نقل از خبر جنوب، هیچکس نمیداند وقتی مدیر، امیراحمد را به کلاس راه نداد در ذهن این دانشآموز چه گذشت. آخرین تصویر را مادر باردار او دید؛ وقتی که از بیمارستان به خانه بازگشت. نوجوان 14 ساله، خود را از چارچوب در یکی از اتاقها حلقآویز کرده بود. هیچکس نمیداند آن لحظه بر مادرش چه گذشت.با گذشت بیش از 20 روز، هنوز پیامهای تسلیت روی دیوار خانه است. یکی پیام تسلیت همکلاسیهای اوست؛ پیام تسلیت دانشآموزان مدرسه راهنمایی شهید آوینی. همان مدرسهای که امیراحمد سال اول و دوم راهنمایی را با معدل خوب و نمره انضباط عالی در آن گذراند ولی سال سوم را به پایان نبرد.
حیاط خانه سوت و کور است. روی دیوارهای هال خانه هم هیچ تصویری از او نیست. رویمان نمیشود بخواهیم عکسش را به ما نشان بدهند.پدر احمدرضا پذیرفته که گفتوگو کند. هنوز داغدار است و انگار زندگی از روی چهرهاش رخت بربسته است. میگوید: «روز سهشنبه، پنجم آذر به مدرسه رفتم. معاون مدرسه گفت از نظر من اخراج است. اصرار و التماس کردم، خواستم راهی پیش پایم بگذارند. گفتند پرونده را به مدرسه دیگری ببر. دست آخر قرار شد مدیر تصمیم بگیرد.» لیوانی چای میریزد. سکوت او خانه را دوباره بیصدا میکند. کمی بعد، به یاد میآورد: «روز بعد پسرم به مدرسه میرود. آن روز من سر کار بودم، مادرش هم به دکتر رفته بود. امیراحمد به مدرسه میرود ولی راهش نمیدهند و زمانی که مادرش به خانه برمیگردد جسد به دار آویخته او را میبیند که از چارچوب اتاق آویزان است ...»
مدرسه از اینکه امیراحمد موبایل به مدرسه برده بود، شاکی بود. وقتی پدر امیراحمد سکوت را دوباره میشکند از او میخواهیم کارنامه تحصیلی نوجوانش را نشانمان دهد. مادر او این خواسته را که میشنود به دنبال کارنامه میرود. عموی امیراحمد اینطور میگوید که همسایه همه وسایل آن نوجوان را جمع کرده تا چشم خانواده به آنها نیفتد. کارنامه را که میآورند، اول به نمره انضباط نگاه میکنیم؛ «خیلی خوب و عالی» معدل هم حدود 17 است.پدر امیراحمد از اظهارات برخی مسئولان آموزش و پرورش گلهمند است. همین اواخر مدیرکل ارزیابی وزارت گفته بود که «دانشآموز روز 6 آذرماه بدون اطلاع مدرسه را ترک و در خانه دست به خودکشی میزند.» پدر امیر احمد میگوید: «آنها حتی از مادرش هم دلجویی نکردند. آموزش و پرورش خیال میکند میتواند خود را تبرئه کند. آنها حق نداشتند اینطور برخورد کنند. ماندهام دیگر چرا در برابر ما موضع میگیرند و هر اظهار نظر دور از واقعیت و غیر منصفانهای را مطرح میکنند.»
شاید امیراحمد تنها نباشدامیراحمد با خود موبایل به مدرسه میبرد. وقتی که مدیر مدرسه با او برخورد میکند تصمیم به خودکشی میگیرد، آن هم به شیوهای خشونتبار؛ حلق آویز کردن! آیا دانشآموز مقصر اصلی این ماجراست که با آوردن موبایل به مدرسه باعث بروز چنین برخوردی از سوی مدیر مدرسه شده یا اینکه رفتار مسئولان مدرسه به گونهای بوده که دانشآموز راهی جز خودکشی پیش رو ندیده است؟ شاید هر دو فرضیه نادرست باشد. شاید هم هر دو عاملی تاثیرگذار باشد.
کاظم احمدیان مشاور خانواده است. او میگوید: «اتفاقی که در مدرسه افتاده میتواند یکی از عوامل موثر بر اقدام به خودکشی دانشآموز شیرازی و همچنین محرک او بوده باشد. این قصهای چند عاملی است. ماجرا موجی از هیجان را به دنبال داشته. آنچه مشخص است اینکه نمیتوانیم آوردن موبایل را تنها دلیل خودکشی بدانیم. داشتن معدل و نمره انضباط خوب نمیتواند به تنهایی نشاندهنده سلامت روانی یک دانشآموز باشد. برخی نوجوانان حالتهای افسردگی، گوشهگیری و درونگرایی دارند. این وضع ممکن است در مراحل بعد باعث پدید آمدن شخصیت منفعل پرخاشگر در فرد شود. این دسته نخستین بار پرخاشگری را علیه خود به کار میبرند.»احمدیان ادامه میدهد: «وجود این دانشآموز مانند انبار باروت بوده، به این ترتیب اتفاق رخداده در مدرسه برای او نقش یک جرقه را ایفا کرده است. مشکل اینجاست که مدرسهها خیلی اشتباه میکنند. من برخوردی که با دانشآموز رخ داده را تایید نمیکنم، مدرسهها در ایران مشکل پرورشی دارند. آنها در برخورد با موضوعاتی مانند موی سر و ظاهر گاهی به شخصیت دانشآموز توهین میکنند. یکی از این موضوعات هم موبایل است.»
این روانشناس تاکید میکند که «خودکشی» یک بیماری روانی است. احمدیان باور دارد که عوامل مختلفی بر خودکشی امیراحمد تاثیر گذاشته و این عوامل میتواند درون اجتماع، خانواده، مدرسه و ... شکل گرفته باشد. از نظر او مشکل اینجاست که مدیر مدرسه نتوانسته شخصیت نوجوان را تشخیص داده و او را به روانشناس ارجاع دهد. اگر همچنان مسئولان مدرسهها نتوانند شخصیتهای منفعل و از نظر روانشناختی بیمار را شناسایی کنند، آن وقت ممکن است نمونههای دیگری از امیراحمد باز هم خانوادههای خود را داغدار کنند.
این روانشناس میافزاید: «آنچه برای این دانشآموز رخ داده نشاندهنده شکنندگی روحی اوست زیرا یکی از خشنترین راهها را انتخاب کرد. متاسفانه مدرسههای ما بسیار سنتی، کهنه، غیرعلمی و تکبعدی عمل میکند. به نظر من این خانه از پایبست ویران است. ما چنین بمبهایی زیاد داریم، بنابراین آموزش و پرورش باید از نگاه تکبعدی و صرفا آموزشی خارج شود.»این روانشناس وجود چنین پدیدهای را به «بمب» تشبیه میکند. با این وضع چرا آموزش و پرورش برای شناسایی دانشآموزان در معرض خطر رویکردی نمیاندیشد؟حمیدرضا آذری، مدیرکل آموزش و پرورش فارس به این پرسش اینگونه پاسخ میدهد: «800 هزار دانشآموز در فارس درس میخوانند. این یعنی ما با یک میلیون و 600 هزار پدر و مادر سر و کار داریم. آموزش و پرورش با این آسیبها و معضلاتی که وجود دارد چگونه میتواند همه این دانشآموزان را شناسایی کند؟ اگر تعدادی را شناسایی کنیم آیا خارج از وقت، نیرو و پرسنل داریم که بتوانند پاسخگوی نیاز باشند؟»آذری ادامه میدهد: «این کار اعتبار کافی، امکانات و نیروی متخصص میخواهد. تصور کنید که خدای نکرده یک فرد معتاد در خانه دارید. برای درمان او همه خانواده بسیج میشود. در آموزش و پرورش هم وضع مشابه است. این نهاد به تنهایی نمیتواند همه مشکلات را حل کند. کمبود نیرو هم تا اندازهای در این حوزه موثر است.»
مدیرکل آموزش و پرورش فارس میگوید که هنوز همه ابعاد ماجرای امیراحمد مشخص نشده و آنها نمیتوانند جزئیات را به طور کامل «باز» کنند. از او میپرسیم «وظیفه معاون پرورشی یک مدرسه چیست؟ آیا وظیفه آنها صرفا باید کارهای روتین نمایشی مثل چسباندن روزنامهدیواری بر در و دیوار مدارس باشد؟ چرا مشاوران اقدام به شناسایی دانشآموزان در معرض خطر نمیکنند؟» آذری میگوید: «وظیفه تعریفشده معاونان پرورشی تعمیق باورهای دینی و انجام کارهای نرمافزاری است. مشاوران هم در دبیرستانها فعالند ولی در دوره راهنمایی هنوز مشاور نداریم.»
آن طور که آذری میگوید، این مشکل به خاطر کمبود نیرو است.آموزش و پرورش آب در هاون می کوبد!
مدیرکل ارزیابی وزارت آموزش و پرورش درباره پرونده امیراحمد گفته که «آموزش و پرورش به همه وظایف قانونی خود در ارتباط با ورود موبایل از سوی دانشآموز عمل کرده، بررسی و نتایج را اعلام میکند.»این نخستین بار نبود که آوردن موبایل به مدرسه برای دانشآموزان ایجاد مشکل کرده است. آنها بارها به خاطر چنین کاری تنبیه شدهاند. احمدیان تاکید میکند که با گسترش فناوری اطلاعات دیگر نمیتوان جلوی ورود موبایل به مدرسه را گرفت. او میگوید: «آموزش و پرورش آب در هاون میکوبد. مسئولان بلندپایه باید از شرکتهای فناوری اطلاعات بخواهند موبایلهای ساده دانشآموزی طراحی کند تا مشکل آوردن موبایل به مدرسه از میان برود.»یاد آخرین لحظاتی میافتیم که از خانه امیراحمد بیرون آمدیم. در آن لحظه متوجه شدیم که خانواده قاب عکس دانشآموز را پشت و رو گذاشتهاند تا آن را نبینند و حسرت نبود نوجوانشان کمتر به دل آنها بیفتد. مادر امیراحمد گفت که از آنها دیگر گذشته و امیدوارند برای دانشآموزان دیگر این اتفاق نیفتد. آنها دیگر به دختر 10 روزه خود دلخوشند. اما آیا ماجرای امیراحمد هم فراموش میشود و کسی در تکاپوی اصلاح ساختار مدرسهها بر نخواهد آمد
پیست اسکی پر بود از بزرگترها و کوچکترهایی که با اشتیاق خاصی زمین اسکیت رو بالا و پایین می رفتند و در این میان دختر نوجوان به یاد کودکی های پر نشاط به مادر گفت : مادر دیگه با چادر نمی تونم اسکیت بازی کنم ! خیلی از شادی ها دیگه قسمتم نخواهد شد و...
مادربه دختری می انذیشیدکه بدون چادر حتی در مقابل مهمانان هم حاضر نمی شد ،سرزنش دوستان و آشنایان رو به یاد آوردکه "آخه چرا مجبورش کردین جادر سر کنه ؟!"
:باور کنید نه تنها اصراری به چادر سر کردن نداشتیم بلکه در این سن پدرش مخالفه که انقدر رو بگیره ولی چکارش کنیم میگه میخام شبیه خاله باشم ..."
یاد روزی افتاد که دخترش از مدرسه اومد و گفت مامان مطمعنی اونایی که نماز نمی خونن آدمهای موفقی نیستن ؟
:چطور مگه عزیزم ؟
:آخه مادر، طناز اصلا نماز نمی خونه کلی هم حاشیه داره ولی نمره هاش بیسته همه معلما هم دوستش دارن تازه موهاشم میزاره بیرون با پسرا هم حرف می زنه ...!
و مادر به دنبال جمله ای بود که صحیح ترین پاسخ رو منتقل کنه و چه کار سختی بود تناقض محیط مدرسه و خونه رو پر کردن ...
و یادش اومد که خودشم داوطلبانه و با گریه از مادرش خواست تا براش چادر بخره و از اون موقع محکم چادرش رو سرش بود اونم با افتخار
و مرور کرد همه ی مسابقات قرآنی که در اون به خاطر حفظ یا قرائت اول شده بود آخ که جه حال و هوایی داشت هم صحبتی با معلم دینی و قرآن،مکبر نماز جماعت مدرسه اونم با اعتماد به نفس کامل
می دونست که باید دخترش رو برای زمانه ی خودش تربیت کنه ولی الان رسم زمونه نامردی و بی وفایی به چارچوبه دینه
یادش اومد که دخترش با هیچکی تو مدرسه دوست نمیشه چون اونا حرفای بدی می زنن و کلی شوخی نادرست حالا رابط مدرسه تماس گرفته که دخترتون اجتماعی نیست اگرچه از نظر اخلاقی و درسی یکی از بهتزین دانش آموزانه...
خیلی وقته وقتی دختر نوجوون تاب بازی نمی کنه گاهی اوقاتم که میخاد بذمینتون بازی کنه که با جادر جور در نمیاد!
دوچرخه سواری و کوه نوردی هم که جواب نمی ده یعنی جون سخته هم رو بگیره هم بازی کنه اصلا انجام نمی ده
مادر مرور می کرد که چه زود دخترش نوجوون شد و هیچوقت فکر اینجاشو نکرده بود که به خاطر کم تحرکی دخترش انقدر تپل مپل بشه
خدای من دوره ی آخر زمون مادر بودن چه سخته1
آقای مربی اسکیت کمر دختر نوجوونی رو گرفته بود تا بهش آموزش بده چطور با اسکیت راحت تر حرکت کنه و دور بزنه
موسیقی پر هیجان ضربان قلب همه رو بالا برده بودو خیلی ها که شناگران ماهری بودند به دنبال جایی به دور از چشم نگهبان پارک بودند تا قر بریزن و انرژی تخلیه کنند و...
مادر نگران از آینده در این اندیشه که چه تفریحی به دختر نوجوان معرفی کند که با چادر سنخیت داشته باشد؟!
خودتون رو به جای مادر نگران بگذارید و مشاوره بدهید