مرا عهدی است با جانان
به لب های تشنه ات سلام الله
بنفسی أنت یا اباعبدالله
دل ما، مانده به پیمانت
فدای، آن لب عطشانت
بنفسی أنت یا اباعبدالله
.
.
.
سال نو قمری است که آغاز می شود ، مقربین به احترام خون خدا حاضران را حاضری و غایبین را به تعجیل فرامی خوانند مبادا کسی از کاروان عقب بماند محشری برپاست برای رسیدن و حاضری زدن ، نوبت تقدیم پایان نامه هاست بناست در حضور استاد عشق ، عاشقیمان محک بخورد ...
هرکس به فراخور توشه ای از دامنه ی 365 سلام و والسلام به همراه دارد
از مبادای نرسیدن به معیار عبور دلهره ی مرگ مرا می کاهد ...
حضرت عشق سلام من بر واژه واژه خطابه ات که جاهلیم را به انسانیت و نبودنم را به حیات دعوت کردی من آن روزها گرد بودم و خاکی در افول
مسیحا دم تو عاشقم کرد و گل کردم یاریم کن تا یارت باشم و همچنان عاشق
اندکی صبر مرا هم در این آغاز با خود ببرید اگرچه سنگین و سیاه و تاریک ...