نجات لاکی سبزک!
اندر روایات و حکایات آمده است که هر از چندی با اهل و عیال از خانه به در شدندی و به کوه و دشت و بیابان سفر همی کردندی ...
پس ما هم برسم دیرینه ی ایرانیان خوش قریحه عزم بوستان کردندی...
مشغول فیلم گرفتن از ماهی های بسیار زیبای برکه ی مصنوعی بوستان بودم که ناگهان یک لاک پشت بسیار کوچک درست جلوی پای من می خواست از دیواره ی برکه بیاد بالا ، ذوق زده شدم و نتونستم هیجان صدا رو کنترل کنم بچه هایی که کنارم ایستاده بودند منتظر بودند یک قدم تنها یک قدم برم عقب تا لاک پشت را بردارند و بعدش را هم می توان حدس زد...
نمی خواستم ماجرای سه سال پیش ساحل گیسوم تکرار بشه اونجا هم یک لاک پشت نسبتا بزرگ درست جایی که ایستاده بودم از آب اومد بیرون و من ذوق زده در حال نگاه کردن بودم اصلا دوست نداشتم از محیط زندگیش دورش کنم و بعد از 10 دقیقه که حسابی نگاهش کردم و به قدرت خالق یکتا احسنت و آفرین گفتم پرتابش کردم دورتر از ساحل که بره ولی غافل از بچه های شیطونی که در کمین بودن، به محض اینکه رهاش کردم بچه ها به سرعت برق و باد دویدن تو آب و به هر زوری که شده بود با حالتی قهرمانانه لاک پشت و برداشتن و چند نفری دورش جمع شدن .طاقت دیدنش رو نداشتم وقتی پدرو مادرشون رو دیدم که از لاک پشت آزاری به بهای سرگرمی چند پسر بچه ی شیطون خوشحال شدن نتونستم چیزی بگم ورفتم ولی تا چند روز عذاب وجدان داشتم که چرا به بهانه ی رفع مسولیت لاک پشت و رها کردم تو آب تا بچه ها ببرنش !
بنابراین وقتی پدر دختر کناری از من پرسید لاک پشت مال شماست سکوت کردم و فقط بچه لاک پشت بی پناه و برداشتم و آروم رفتم . چند قدمی که رفتم به لاک پشت نگاه کردم چقدر زیبا فوق العاده ...خواستم ی جا بین چمن ها بزارمش که متوجه پرنده ها شدم که به طرفه العینی لاک پشت رو می خوردن ...جالب بود که من در تمام طول عمرم حتی از دیدن خزندگان چندشم میشه حالا چقدر شجاع شده بودم لازم به ذکره که بنده به هیچ عنوان از سوسک نمی ترسم و با حالتی کاملا مقتدرانه تنها با یک دستمال کاغذی سوسک پرنده را برداشته و البته چون دلشو ندارم بدون اینکه بکشمش با یک عذر خواهی از پنجره میندازمش بیرون.
تمام بدنم مور مور می شد ولی نمی تونستم لاک پشت رو بگذارم زمین به همین جهت در یک لیوان یک با مصرف کمی از آب برکه برداشتم و لاک پشت رو داخلش انداختم و ...
حالا نه خواب دارم نه خوراک چپ و راست دلم برای لاک پشت تنگ میشه و نگرانش هستم نکنه طوریش بشه خدارو شکر حالش خوبه با یک دامپزشک هم مشورت کردم بناست ی جای مخصوص براش بسازه دست آخر هم باید با خانم ابتکار تماس بگیرم !