در قفس نمان!
منصوره صامتی |
باشد؛بپر پرنده نمان!در قفس؛نمان
تا دور دور ها برو؛در تیررس؛نمان
دیگر بریده اند نفس های آخرم
اما تو بعد این همه بی هم نفس؛نمان
از من گذشته است که دل خوش کنم به عشق
بی من به دلخوشی دل خود برس!نمان!
دستت اگر به میوه ی ممنوعه می رسد
دستی ببر بچین و دگر در هوس؛نمان
خشکیده برگ های درختان سبز باغ
در فکر سر رسیدن فصل هرس؛نمان
بر هم زدند نظم قرار دل مرا
چشم انتظار آمدن هیچ کس؛نمان!
شاعر: محمد شکری فرد
تا دور دور ها برو؛در تیررس؛نمان
دیگر بریده اند نفس های آخرم
اما تو بعد این همه بی هم نفس؛نمان
از من گذشته است که دل خوش کنم به عشق
بی من به دلخوشی دل خود برس!نمان!
دستت اگر به میوه ی ممنوعه می رسد
دستی ببر بچین و دگر در هوس؛نمان
خشکیده برگ های درختان سبز باغ
در فکر سر رسیدن فصل هرس؛نمان
بر هم زدند نظم قرار دل مرا
چشم انتظار آمدن هیچ کس؛نمان!
شاعر: محمد شکری فرد