باج بگیران مدیریت شهری !
سرتاسر پیاده رو مملو از جمعیتی که به سوی اجناس ارزان قیمت شب عید به سوی بساط دست فروشان در حرکت بودند که پنج جوان در قامت های متفاوت با تیپ اسپورت ، شلوار جین و کتانی به برخی دست فروشان نزدیک و با حالتی خاص به گفتگو می پرداختند . به خانمی که هفت سین شب عید می فروخت نزدیک شدم و از قیمت پرسیدم . در حالی که قیمت را می گفت توضیح داد که کار خودش است و اگرچه همسر دارد ولی چون خرج خانه نمیرسد شب عیدی بادختران و خواهرانش کار دست خودشان را می فروشند . خوشحال بود که لا اقل پیاده رو هست تا از اجاره غرفه و مغازه فارغ باشد اما می گفت کاش این باج گیرها نبودند !
پرسیدم آنها دیگر که هستند با چشم به پنج جوان اسپورت پوش اشاره کرد . گفت بستگی به جنسی که می فروشی ازت باج می گیرن . من شبی 10 هزارتومن میدم .
پرسیدم اگر باج ندهی چه می شود ؟
گفت :جنس هایت را می برند .چاره ای نیست باید باج بدهیم تا شب عیدی ، شرمنده نباشیم و پولی دستمون بیاد . والا همین کنار پیاده رو هم نمی تونیم بساط کنیم !
پرسیدم برات سخت نیست یک زن گوشه ی پیاده رو اگر فامیل و آشنا ببینند چی ؟
گفت :دوست داشتم داخل بازارچه بهاری غرفه بگیرم ولی یک ماه شب عید یک میلیون و سیصد قیمتشه که نداشتم بدم . چاره ای نیست باز خدا رو شکر .
گفتم :نمیشه به نیروی انتظامی گفت که جلوی این باج بگیران رو بگیره ؟
گفت :اینا از طرف شهردارین . به پلیس ربطی نداره .
تعجب کردم ، یقین داری از طرف شهرداری هستن؟
گفت بله مطمعنم گاهی که سرناحیه میخاد بیاد به ما خبر میدن که بسبط نکنیم یا دیرتر بساط کنیم ، ای خانم باج بده هرجا دوست داری بساط کن .
لبخند زدم و از زن خداحافظی کردم .
در تمام مسیر برگشت به شهری که با باج گرفتن مدیریت می شود ، فکر می کردم .
به یادآوردم وانتی میوه فروشی که در بدترین جای چهار راه بساط کرده بود وچند سال است در گرما و سرما در مقابل چشم همه میوه می فروشد و کسی هم به بساط و سد معبرش کاری ندارد !
با این حساب این وانتی به رسم باج بگیران مدیریت شهری متعهد بوده است ،
یادم باشد از او بپرسم شبی چقدر باج می دهد !