منصوره صامتی

کارشناس فرهنگی

منصوره صامتی

کارشناس فرهنگی

منصوره صامتی

رویای 1400 ساله ی مسلمانان جهان در حکومت اسلامی ایران به تحقق پیوسته و امروز این ظرفیت عظیم فرصتی تکرار نشدنی است. معتقدم که انسان به ضرورت ماهیت الهی و اندیشه ی خویش یک رسانه است وامروز در عصر رسانه ضروریست تا دغدغه های فرهنگی ،اجتماعی و سیاسی مان را باهم شریک شویم، باشد که در مسیر زمان به جامعه ی مهدوی نزدیک شویم."زندگی بهتر حق مسلم ماست!"

و همچنان که رهسپار آینده ایم بیندیشیم که :

ما ازین قرن نخواهیم گذشت
ما ازین قرن نخواهیم گریخت
با قطاری که دگران ساخته اند
هیچ پروازی نیست برساند ما را به قطار دوران
و به قرن دگران
مگر انگیزه و عشق ،
مگر اندیشه و علم ،
مگر آیینه و صلح
و تقلا و تلاش
بخت از آن کسی خواهد بود که مناجات کند با کارش
و در اندیشه ی یک مساله خوابش ببرد
و کتابش را بگذارد زیر سرش و ببیند در خواب حل یک مساله را
باز با شادی در گیری یک مساله بیدار شود ...

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات

۴۸ مطلب با موضوع «فرهنگ ولایی» ثبت شده است

گناه نابخشودنی

منصوره صامتی |


مساله ی انتخابات در وصیتنامه ی امام خمینی (ره)

 

گناه نابخشودنی

اکنون که بحمدالله تعالی موانع رفع گردیده و فضای آزاد برای دخالت همه طبقات پیش آمده است ، هیچ عذری -برای عدم شرکت در انتخابات- باقی نمانده و از گناهان بزرگ نابخشودنی ،مسامحه در امر مسلمین است .

توصیه به روحانیون

و به جامعه محترم روحانیت خصوصا مراجع معظم ، وصیت می کنم که خودرا از مسائل جامعه خصوصا مثل انتخاب رئیس جمهور و وکلای مجلس ، کنارنکشند و بی تفاوت نباشند.همه دیدید و نسل آتیه خواهد شنید که دست سیاست بازان پیرو شرق و غرب ، روحانیون را که اساس مشروطیت را با زحمات و رنجها بنیان گذاشتند از صحنه خارج کردند و روحانیون نیز بازی سیاست بازان را خورده و دخالت در امور کشور و مسلمین را خارج از مقام خود انگاشتند وصحنه را به دست غربزدگان سپردند؛ و به سر مشروطیت و قانون اساسی و کشورو اسلام آن آوردند که جبرانش احتیاج به زمان طولانی دارد.

مسامحه در انتخابات گاهی در راس گناهان کبیره است

و وصیت من به ملت شریف آن است که در تمام انتخابات ، چه انتخاب رئیس جمهور و چه نمایندگان مجلس شورای اسلامی و چه انتخاب خبرگان برای تعیین شورای رهبری یا رهبر، در صحنه باشند و اشخاصی که انتخاب می کنند روی ضوابطی باشد که اعتبار می شود مثلا در انتخاب خبرگان برای تعیین شورای رهبری یا رهبر، توجه کنند که اگر مسامحه نمایند و خبرگان راروی موازین شرعیه و قانون انتخاب نکنند، چه بسا که خساراتی به اسلام و کشور وارد شود که جبران پذیر نباشد. و در این صورت همه در پیشگاه خداوند متعال مسئول می باشند. از این قرار، عدم دخالت ملت از مراجع و علمای بزرگ تا طبقه بازاری وکشاورز و کارگر و کارمند، همه و همه مسئول سرنوشت کشور و اسلام می باشند؛چه در نسل حاضر و چه در نسلهای آتیه ؛ و چه بسا که در بعض مقاطع ، عدم حضور و مسامحه ، گناهی باشد که در راس گناهان کبیره است . پس علاج واقعه را قبل از وقوع باید کرد، و الا کار از دست همه خارج خواهد شد.

در انتخابات با که مشورت کنیم؟

و در تعیین رئیس جمهور ووکلای مجلس با طبقه تحصیلکرده متعهد و روشنفکر با اطلاع از مجاری امور وغیروابسته به کشورهای قدرتمند استثمارگر و اشتهار به تقوا و تعهد به اسلام وجمهوری اسلامی مشورت کرده ، و با علما و روحانیون با تقوا و متعهد به جمهوری اسلامی نیز مشورت نموده ؛ و توجه داشته باشند رئیس جمهور و وکلای مجلس از طبقه ای باشند؛ که محرومیت و مظلومیت مستضعفان ومحرومان جامعه را لمس نموده و در فکر رفاه آنان باشند، نه از سرمایه داران و زمینخواران و صدرنشینان مرفه و غرق در لذات و شهوات که تلخی محرومیت ورنج گرسنگان و پابرهنگان را نمی توانند بفهمند.و باید بدانیم که اگر رئیس جمهور و نمایندگان مجلس ، شایسته و متعهد به اسلام و دلسوز برای کشور و ملت باشند، بسیاری از مشکلات پیش نمی آید؛ ومشکلاتی اگر باشد رفع می شود.

توصیه به مسئولین

اکنون وصیت من به مجلس شورای اسلامی در حال و آینده و رئیس جمهور و روسای جمهور مابعد و به شورای نگهبان و شورای قضایی و دولت در هرزمان ، آن است که نگذارند این دستگاههای خبری و مطبوعات و مجله ها ازاسلام و مصالح کشور منحرف شوند. و باید همه بدانیم که آزادی به شکل غربی آن ، که موجب تباهی جوانان و دختران و پسران می شود، از نظر اسلام و عقل محکوم است . و تبلیغات و مقالات و سخنرانیها و کتب و مجلات برخلاف اسلام و عفت عمومی و مصالح کشور حرام است . و بر همه ما و همه مسلمانان جلوگیری از آنها واجب است .

 

  • منصوره صامتی


غلام شاه‌پسندی / دیدار ایشان با خانواده معظم شهدا از دورانی که ایشان، اوایل جنگ نمایندة امام در وزارت دفاع بود، یعنی معاون شهید «چمران» بود، شروع شد. امام جمعه تهران که شدند این کار را شروع کردند و هم‌چنان هم ادامه دارد. افتخارمان این است که در استان تهران، خانوادة دو شهید به بالا نداریم که آقا خانه‌شان نرفته باشد. تقریباً محله و خیابان اصلی در شهر تهران نداریم که ایشان نیامده باشند و بلد نباشند.

من حدود شش، هفت سال بعضی روزهای شیفت کاری‌ام، مسئول تنظیم ملاقات خانوادة معظم شهدا بودم. دیدارهای خانواده شهدا، باصفاترین، لذت‌های کار ماست. بعضی‌هایش خیلی سوزناک است. یک خانواده شهید می‌روی فقط یک فرزند داشتند که آن هم شهید شده است. خیلی سخت است برای یک پدر و مادر که یک بچه بزرگ کرده باشند، آن بچه‌شان را هم در راه خدا داده باشند. هرچند آن‌ها با افتخار می‌گویند، ولی ما که می‌نشینیم نگاه می‌کنیم، آن خستگی را احساس می‌کنیم.

بعضی از خانواده شهدا با تقدیم چند شهید روحیة عجیبی دارند. به طور مثال خانواده شهید «خرسند»، در نازی‌آباد. چهار شهید داده است؛ پدر خانواده، دو فرزند خانواده و داماد خانواده. مادر این شهیدان این‌قدر قدرتمند، باصلابت و بانجابت با آقا صحبت می‌کرد که یکی دو بار آقا گریه کرد.

این دیدارها فقط اختصاص به شهیدان شیعه ندارد. همة آدم‌هایی که در راه خدا در کشور ما، از ادیان مختلف، کشته شدند. چه شیعه، چه سنی، چه مسیحی، مورد عنایت رهبر هستند.

***

صبح روز کریسمس، آقا فرمودند خانة چند ارمنی و عاشوری اگر برویم خوب است. محلة مجیدیه شمالی، دو سه تا خانواده پیدا کردیم. در خانواده‌ها را زدیم و با آن‌ها صحبت کردیم. توی خانواده مسلمان‌ها ما می‌رویم سلام می‌کنیم و می‌گوییم از هیئت آمدیم، از بسیج، پایگاه ابوذر، بالاخره یک چیزی می‌گوییم و کارتی نشان می‌دهیم. بین ارمنی‌ها بگوییم که از بسیج آمدیم که بالاخره فرهنگش... گفتیم از صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران هستیم. امشب شب کریسمس است و می‌خواهیم فیلمی از شما خانوادة شهید بگیریم.

اطلاعات ما هم ناقص بود. خیلی هم اطلاعات نگرفتیم. نخواستیم آن‌جا را اصطلاحاً بسوزانیم. برای نماز مغرب‌وعشا با یک تیم حفاظتی وارد مجیدیه شدیم. گفتیم اسکورت که حرکت کرد به ما ابلاغ می‌کنند، می‌رویم سر کارمان دیگر. اسکورت هم به هوای این‌که ما توی منطقه هستیم با بی‌سیم زیاد صحبت نکنند که مسیر لو نرود، مرکز من را صدا کرد با بی‌سیم گفتم: به گوشم.

گفت شخصیت سر پل سیدخندان است. سر پل سیدخندان تا مجیدیه کم‌تر از پنج دقیقه راه است. من سریع از ماشین پیاده شدم. در خانه را زدم. خانمی آمد دم در، در را باز کرد. وارد شدیم. چون کار باید می‌کردیم، گفتیم نودال و اَمپِکس و چیزایی که شنیده بودیم، کارگردان و این‌ها بروند تو.

کارگردان رفت پشت‌بام پست بدهد! اَمپِکس رفت توی زیرزمین پست بدهد! آن رفت توی حیاط پست بدهد! بی‌سیم اعلام کرد که ما سر مجیدیه هستیم. حجاب خانم خیلی میزان نبود. برای این‌که این‌جوری جلوی آقا نیاید، گفتم: ببخشید! الآن مقام معظم رهبری دارند مشرف می‌شوند منزل شما.

گفت: قدم روی چشم، تشریف بیاورد... گفتید کی؟

اسم حضرت آقا را که گفتم ـ داستان بازرگان و طوطی را شنیده‌اید ـ‌ افتاد وسط زمین و غش کرد. داد بیداد کردیم، دو تا دختر از پله آمدند پایین. یاالله یاالله گفتیم و به‌شان گفتیم که به داد مادرتان برسید مادر را بردند توی آشپزخانه.

دخترها گفتند: چه شد؟

گفتم: ببخشید! ما همان صداوسیمای صبح هستیم که آمده بودیم. ولی الآن فهیمدیم که مقام معظم رهبری می‌آیند منزلتان، به مادرتان گفتیم، غش کرد. فکری کنید.

تا اجازه نگرفت وارد خانه نشد

این‌ها شروع کردند مادر خودشان را به حال آوردند. فشارشان افتاده بود، آب قند آوردند. بی‌سیم اعلام کرد که آقا پشت در است. من دویدم در خانه را باز کردم. نگهبانی هم که باید کنار در می‌ایستاد، رفت دم در. کارهای حفاظتی‌مان را انجام دادیم. آقا از ماشین پیاده شد تا وارد خانه بشود. آمد توی در خانه نگاه کرد و گفت: سلام علیکم.

گفتم: بفرمایید.

گفت: شما؟

نه این‌که ما را نمی‌شناخت، منظورشان این بود که تو چه کاره‌ای؟ گفتیم: صاحب‌خانه غش کرده.

گفت: کس دیگری نیست؟

یاد آن افتادیم که دو تا دخترها هم می‌توانند به آقا بگویند بفرمایید. گفتیم: آقا شما بفرمایید داخل.

گفت: من بدون اذن صاحب‌خانه به داخل نمی‌آیم!

ضدحفاظت‌ترین شکل ممکن این است که مقام معظم رهبری توی خیابان اصلی توی چهارراه، با لباس روحانیت با آن عظمت رهبری خودشان بایستند، همة مردم هم ایشان را ببینند و ایشان بدون اذن وارد خانه کسی نشوند.

من دویدم رفتم توی آشپزخانه. به یکی از این دخترها گفتم آقا دم در است، بیایید تعارف کنید بیایند داخل.

لباس مناسبی تنشان نبود. گفتند: پس ما لباسمان را عوض کنیم.

به آقا گفتیم: که رفته‌اند لباس مناسب بپوشند، شما بفرمایید داخل.

گفتند: نه می‌ایستم تا بیایند.

چند دقیقه‌ای دم در ایستادند. ما هم سعی کردیم بچه‌هایی را که قد بلند دارند بیاوریم، دور ایشان بچینیم که ایشان پیدا نباشد. راه دیگری نداشتیم. چند دقیقه معطل شدیم. دخترها لباس دانشجویی مناسب داشتند. یکی از دخترها، دوید و آقا را دعوت کرد و آقا رفتند داخل اتاق. این خانم پیش آقا رفت و خوش‌آمد گفت. بعد گفت که مادرمان توی این اتاق است، الآن خدمت می‌رسیم.

رفتند بیرون. آقا من را صدا کرد گفت این‌ها پدر ندارند؟

گفتم: نمی‌دانم. نپرسیده‌ام.

گفت: بزرگ‌تر ندارند؟ برادر ندارند؟

رفتیم آن اتاق پشتی. گفتم: ببخشید، پدرتان؟

گفتند: فوت کرده.

گفتیم: برادر؟

گفتند: یکی داشتیم شهید شده.

گفتیم: بزرگ‌تری، کسی؟

گفتند: عموی ما در خانة بغلی می‌نشیند.

فکر کردیم بهترین کار این است که عمو را بیاوریم بیرون. حالا چه کلکی بزنیم عمو را از خانه بیرون بیاوریم؟

در بغلی را زدیم. یک آقایی آمد دم در. سلام کردم. گفتم: ببخشید، امر خیری بود خدمت رسیدیم.

این بندة خدا نگاه کرد، یک مسلمان بسیجی، خانة یک ارمنی آمده، چه امر خیری؟ خودش تعجب کرد. رفت لباس پوشید آمد دم در. محترمانه باهاش پیچیدیم توی خانة برادر خودش. داخل خانه که شدیم، نگهبان او را بازرسی کرد. نگاه کرد، پیش خودش گفت: برای امر خیر مگر آدم را بازرسی می‌کنند؟

بعد از بازرسی قضیه را بهش گفتیم. گفتیم: رهبر نظام آمده این‌جا، این‌ها چون بزرگ‌تری نداشتند، خواهش کردیم که شما هم تشریف بیاورید.

او را داخل که بردیم و آقا را که دید، افتاد! زیر بغلش را گرفتیم و بردیم نشاندیم روی صندلی کنار آقا. با مکافاتی بالاخره با آقا سلام و احوال‌پرسی کرد.

پذیرایی صمیمی

رفتیم توی این اتاق بالای سر مادر و با التماس دعا، مادر را هم راه انداختیم. آمدند رفتند بالا، لباس مناسب پوشیدند و آمدند پایین. وقتی وارد اتاق شد، آقا تعارفشان کردند در کنار خودشان، کنار همان عمویی که نشسته بود. بعد هم گفتند: مادر! ما آمده‌ایم که حرف شما را بشنویم؛ چون شما دچار مشکل شده بودید، دوستان عموی بچه‌ها را آوردند.

دخترها آمدند نشستند. آقا اولین سؤالشان این بود که شغل دخترها چیست؟

گفتند: دانشجو.

آقا خیلی تحسینشان کرد و با این‌ها کلی صحبت کردند، توی این حالت، این دختر سؤال کرد که آقا آب، شربت، چیزی برای خوردن بیاورم؟

این‌ها همه‌اش درس است. من خودم نمی‌دانستم که بگویم بیاورد یا نیاورد؟ از آقا پرسیدم، گفتم: آقا این‌ها می‌گویند که خوردنی چیزی بیاوریم؟ چایی چیزی بیاوریم؟

آقا گفتند: ما مهمانشان هستیم. از مهمان می‌پرسند چیزی بیاورند یا نیاورند؟ خُب اگر چیزی بیاورند ما می‌خوریم.

بعد خود آقا گفتند: بله دخترم! اگر زحمت بکشید چایی یا آب‌میوه بیاورید، من می‌خورم.

این‌ها رفتند چایی، آب‌میوه و شیرینی آوردند. خود میوه را هم آوردند.

آقا حدود چهل دقیقه توی خانه ارمنی‌ها نشستند و با این‌ها صحبت کردند. مثل بقیة جاها آقا فرمودند: عکس شهیدتان را من نمی‌بینم. عکس شهید عزیزمان را بیاورید ببینم.

توی خانة مسلمان‌ها چهار تا عکس بزرگ شهید وجود دارد که توی هر اتاقی یکی هست. این‌ها رفتند آلبوم عکس‌شان را آوردند. آلبوم عکس هم متأسفانه برای شب عروسی شهید بود. آلبوم را گذاشتند جلوی آقا. آقا همین‌جوری نگاه می‌کردند، شروع کردند به صحبت کردن، همین‌جوری صفحه‌ها را ورق می‌زدند تا تمام شود. تمام که شد گفتند: خُب! عکس تکی شهید را ندارید؟

یک عکس تکی از شهید پیدا کردند و آوردند گذاشتند جلوی آقا. گفت: خُب! نحوة شهادت اگر چیزی داشته به من بگویید.

ما فهمیدیم این شهید بزرگوار، به اندازة شهیدان «بابایی»، «اردستانی» و «دوران» پرواز عملیاتی جنگی داشته است. هواپیمایش F14، بمب‌افکن رهگیر بوده و بالای صد سُرتی پرواز موفق در بغداد داشته. هواپیمایش را توی دژ آهنی بغداد می‌زنند. شهید، هواپیما را تا آن‌جا که ممکن است، اوج می‌دهد. هواپیما در اوج تا نقطة صفر خودش، که اتمسفر است بالا می‌آید و بقیه‌اش را به‌سمت ایران سرازیر می‌کند. چهار تا موتور هواپیما منهدم می‌شود. لاشة هواپیما توی خاک ایران می‌افتد، ولی چون دیگر سیستم برقی هواپیما کار نمی‌کرده‌، نتوانسته ایجکت کند و چتر کار کند، هواپیما به زمین می‌خورد و ایشان به شهادت می‌رسد.

ارمنی‌ای بود که حتی حاضر نشد، لاشة هواپیمای جمهوری اسلامی به‌دست عراقی‌ها بیافتد.

مادر شهید گفت: امروز فهمیدم که علی(ع) کیست

مادر شهید گفت: آقا! حالا که منزل ما هستید، من می‌توانم جمله‌ای به شما عرض کنم؟

آقا گفت: بفرمایید، من آمدم این‌جا که حرف شما را بشنوم.

گفت: ما با شما از نظر فرهنگ دینی فاصله داریم، در روضه‌هایتان شرکت می‌کنیم، ولی خیلی مواقع داخل نمی‌آییم. روز شهادت امام حسین(ع)، روز عاشورا و تاسوعا به دسته‌های سینه‌زنی امام حسین(ع) شربت می‌دهیم. می‌آییم توی دسته‌هایتان می‌نشینیم، ظرف یک‌بار مصرف می‌گیریم، که شما مشکل خوردن نداشته باشید، توی مجالس شما شرکت می‌کنیم و بعضی از حرف‌ها را می‌شنویم. من تا الآن نمی‌فهمیدم بعضی چیزها را.

می‌گفتند: در دین شما بانویی ـ که دختر پیامبر عظیم‌الشأن اسلام(ص) است ـ را بین درودیوار گذاشته‌اند، سینه‌اش را سوراخ کرده‌اند. میخ به سینه‌اش خورده. نمی‌فهمیدم یعنی چی. می‌گفتند مسلمان‌ها یک رهبری داشتند به نام علی(ع). دستش را بستند و در سه دورة 25 ساله، حکومتش را غصب کردند. نمی‌فهیمدم یعنی چی. گفتند، در 25 سالی که حکومتش غصب شده بود، شغلش این بود، آخر شب نان و خرما می‌گذاشت روی کولش می‌رفت خانه یتیم‌هایش. این را هم نمی‌فهمیدم. ولی امروز فهمیدم که علی(ع) کیست.

امروز با ورود شما به منزل‌مان، با این همه گرفتاری‌ای که دارید، وقت گذاشتید و به خانة منِ که هم‌کیش‌تان نیستم، تشریف آوردید. اُسقُف ما، کشیش محلة ما به خانة ما نیامده است، شما رهبر مسلمین‌ هستید. من فهمیدم علی(ع) که خانة یتیم‌هایش می‌رفت چه‌قدر بزرگ است.

از ورود آقای خامنه‌ای به منزلشان، به علی(ع) و 25 سال حکومت غصب شده‌اش و زهرا(س) پی برد. خُب! این برود مشهد، امام رضا(ع) شفایش نمی‌دهد؟

بعد از بازگشت حضرت آقا، پاسداران را توبیخ کردند

ما چهل دقیقه با این خانواده بودیم. عین چهل دقیقه،‌ به اندازة چند کتاب از این‌ها درس گرفتیم. آقا در خانة ارامنه آب، چایی، شربت، شیرینی و میوه‌شان را خورد. بعضی از دوست‌های ما نخوردند.

با آن‌ها خداحافظی کردیم و به‌سمت دفتر به‌راه افتادیم. وقتی رسیدیم آقا فرمودند: این بچه‌ها را بگویید بیایند.

آمدند. گفتند: این کار چه بود که شما کردید؟ ما مهمان این خانواده بودیم. وقتی خانه‌شان رفتیم چرا غذایشان را نخوردید؟ این اهانت به این‌ها محسوب می‌شود. نمی‌خواستید داخل نمی‌آمدید. به دلتان نمی‌چسبید، فکر می‌کردید شاید ظروف این‌ها مشکل داشته باشد، بعداً می‌آمدید دهانتان را آب می‌کشیدید. فعلا حرام که مرتکب نمی‌شدید.

تفاوت فعل حرام و نجس را هم ما آن‌‌جا فهمیدیم.

 

  • منصوره صامتی

ایران پس از روح الله

منصوره صامتی |


اگر چه واقعه جانگداز رحلت حضرت امام خمینی (ره) در سحرگاه 14 خرداد ماه 1368 مقطع حساسی از تاریخ انقلاب است ، ولی پس از این رویداد تاریخی مرزبندی های سیاسی و فرهنگی توسط مدعیان شاگردی حضرت امام (ره) در داخل و تلاش دشمنان در خارج از مرزهای انقلاب ایران سبب بروز مراحل جدیدی در تاریخ انقلاب شد که بررسی و واکاوی این فرایند به ایجاد انسجام در بینش و بصیرت مخاطب خواهد انجامید .

بخش نخست این برنامه رادیویی به چگونگی انتخاب امام خامنه ای به رهبری تا اواسط دوره سازندگی می پردازد لطفا با دقت بشنوید و نظرهای خود را درج کنید.

http://www.roydadnews.ir/NSite/FullStory/News/?Serv=1&Id=54048

  • منصوره صامتی

رویداد: پایگاه حفظ و نشر آثار آیت الله خامنه ای تصویری از تبلیغات رهبر انقلاب در دوران رقابت های انتخاب ریاست جمهوری در سال 60 را منتشر کرد.

 

 

به راستی در حال حاضر از چه فضاهایی و با چه رویکردی جهت اندیشه ورزی مردم استفاده می گردد ؟


  • منصوره صامتی
  • منصوره صامتی


امام خمینی  رضوان الله تعالی علیه یکی از افتخارات جهان اسلام و یکی از نخبگان سیاسی شناخته شده ی معاصر هستند  آنچنان که برای ما شاگردان کوتاه معرفت نیز او هماهنگی برنامه تماس گرفت و گفت روز سختی خواهد بود خانم دکترزهرا مصطفوی دختر امام خمینی (ره) تمایلی به گفتگو ندارند گفتم شما تلاشتو انجام بده توکل به خدا می رویم.رفتیم در همان سلام و روبوسی ابتدایی فضای خوبی ایجاد شد در حالی که خانم دکتر صبورانه به ۲۷ سوال پاسخ داده بودناگهان گفت من نمی دونم با اینکه بسیار سخت گفتگو می کنم و تا به حال مصاحبه رسانه ای نداشته ام با شما انقدر راحتم که حتی خاطرات خصوصی ام را بازگو می کنم؟گفتم :خانم دکتر می دونید برای چه؟ گفتند :نه.گفتم در همان روبوسی ابتدایی و در تمام طول گفتگو متوجه شدید که ما برای شاگردی آمدیم نه برای غرض ورزی. تایید کردند و نشان به آن نشانی که از ۳:۲۰ تا ۸:۳۰ حدود ۵ ساعت فاصله ی سلام و خداحافظی مان بود !در حالی که شماره ی خصوصی شون رو هم دادند که اگر مساله ای بود با ایشون مطرح بشه.

تمام لحظات این گفتگو خاطره ای ماندگار شد... وقتی چشم در چشم فرزند خورشید شاگردی می کردم و ایشون از مرحوم مادر سخن می گفتند. خاطره ی بشقاب گوشت کوبیده ای که به حیا ط پرت شد خاطرات فهیم کودتاچی که استاد فلسفه شد!

  • منصوره صامتی

 منصوره صامتی/رویداد :جالب است بدانید زمانیکه دنیای غرب با سه کلید واژه" آزادی"، "حقوق بشر" و "دموکراسی" دنیا را هدایت می کردند و دنیای شرق از زمان لنین با دو کلید واژه "مبارزه پروالتاریا با امپریالیسم" و "برابری". امام خمینی پنج کلید واژه قرآن را در مقابله پنج کلید واژه دنیای شرق و غرب قرار دادند .سیستم "امت و امامت" حضرت امام حرف جهانشمول اسلامی بود که در عرصه سیاسی احیا شد.

سال 59 به یکی از اساتید یهودی آلمان گفته شد استاد! چرا رسانه‌های شما نمی‌گویند امام خمینی؟. خنده‌ای کرد و گفت «آخر ما بعضی چیزها را متوجه شدیم!». کیف‌اش را باز کرد و یک کتاب درآورد. ترجمه‌ی آلمانی کتاب «ولایت فقیه» امام بود.

 گفت «آقای خمینی یک تئوری جهانی دارد. وقتی ما بگوییم "امام"، ایشان بین کشورهای دنیا شاخص می‌شود. چون کلمه‌ی "امام" قابل ترجمه نیست. ولی وقتی بگوییم "رهبر"، این کلمه در فرهنگ غرب بار منفی دارد.

 شهریور 58 که در مجلس خبرگان قانون اساسی شهید بهشتی کلمه‌ی امامت را در قانون اساسی گذاشت، ریاست آن مجلس با آقای منتظری بود. امام خمینی گفت شما نمی‌توانی مجلس را اداره کنی، برو کنار، آقای بهشتی اداره کند. وقتی شهید بهشتی آمد اصل پنجم را مطرح کند که ولی فقیه نائب امام زمان و امام امت اسلامی است، کشور ریخت به هم. بازرگان اعلام استعفای دسته‌جمعی دولت را کرد. امیرانتظام اعلام کرد که مجلس خبرگان قانون اساسی باید منحل شود. سر یک کلمه کشور ریخت به هم!

امام خمینی از دنیا رفتند. آقای هاشمی رفسنجانی آمدند پنج روز بعد از رحلت امام خمینی در دومین خطبه‌ی اولین نمازجمعه‌ی بعد از رحلت امام، راجع به ولایت فقیه دو جمله گفتند. یک : «ما نمی‌خواهیم بعد از رحلت امام خمینی به جانشین ایشان "امام" بگوییم». این همه دعوا داشتیم با شرق و غرب، امام حاضر شد شهید بهشتی را قربانی کند برای این کلمه؛ قانون اساسی پنج بار روی امامت ولی فقیه تأکید کرده، امام این را از سال 48 مطرح کرده، شما می‌گویی نمی‌خواهیم؟ به اسم اعزاز امام خمینی گفتند به جانشین‌اش نمی‌گوییم امام! انگار یکی به شما بگوید من چون خیلی شما را دوست دارم، افکار شما را می‌خواهم با شما دفن کنم! جمله‌ی دوم‌شان این بود : «خبرگان مرجع تعیین نکرده است». یعنی جانشین امام خمینی نه مرجع است و نه امام.

وقتی ایشان جای «امام» گذاشت «رهبر»، «امّت» شد «ملّت». یعنی عملاً سیستم ملت-رهبر انگلیسی‌ها را پذیرفتیم و سیستم امت-امامت امام خمینی را کنار گذاشتیم. وقتی «امّت» شد «ملّت»، عناصر امّت یعنی «خواهران و برادران قرآنی» -که وظایفی مثل امر به معروف و نهی از منکر نسبت به هم دارند-، تبدیل شدند به عناصر ملت یعنی «شهروند» و « هموطن».

می گوییم تا ارزشی را زنده نگه داریم نه آنکه به پاداش بنگریم و به فتح بیندیشیم.!

 

  • منصوره صامتی

مراقب باید بود

منصوره صامتی |


...بعضی ها در فضای فتنه ،این جمله ی"کن فی الفتنه کابن اللبون لا ظهر فیرکب و لا ذرع فیحلب"

را بد می فهمند و خیال می کنند معنایش این است که وقتی فتنه شد و اوضاع مشتبه شد،بکش کنار!

اصلا در این جمله این نیست که "بکش کنار".

این معنایش این است که به هیچ وجه فتنه گر نتواند از تو استفاده کند;از هیچ راه.

"لا ظهر فیرکب و لا ذرع فیحلب";نه بتواند سوار شود نه بتواند تو را بدوشد;مراقب باید بود!

 

بیانات رهبری در دیدار اعضای مجلس خبرگان

88/7/2

 

  • منصوره صامتی