منصوره صامتی

کارشناس فرهنگی

منصوره صامتی

کارشناس فرهنگی

منصوره صامتی

رویای 1400 ساله ی مسلمانان جهان در حکومت اسلامی ایران به تحقق پیوسته و امروز این ظرفیت عظیم فرصتی تکرار نشدنی است. معتقدم که انسان به ضرورت ماهیت الهی و اندیشه ی خویش یک رسانه است وامروز در عصر رسانه ضروریست تا دغدغه های فرهنگی ،اجتماعی و سیاسی مان را باهم شریک شویم، باشد که در مسیر زمان به جامعه ی مهدوی نزدیک شویم."زندگی بهتر حق مسلم ماست!"

و همچنان که رهسپار آینده ایم بیندیشیم که :

ما ازین قرن نخواهیم گذشت
ما ازین قرن نخواهیم گریخت
با قطاری که دگران ساخته اند
هیچ پروازی نیست برساند ما را به قطار دوران
و به قرن دگران
مگر انگیزه و عشق ،
مگر اندیشه و علم ،
مگر آیینه و صلح
و تقلا و تلاش
بخت از آن کسی خواهد بود که مناجات کند با کارش
و در اندیشه ی یک مساله خوابش ببرد
و کتابش را بگذارد زیر سرش و ببیند در خواب حل یک مساله را
باز با شادی در گیری یک مساله بیدار شود ...

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات

۱۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عشق» ثبت شده است

سرزمین گلها

منصوره صامتی |

آن هنگام که همسفر نسیم صبحگاهی مشامت پر می شود از عطر گلهای محمدی

آن هنگام که نجوای عاشقانه ی بلبلکان سرمست تو را شیدا می کند

آن هنگام که به تسبیح مربی مهر و آفتاب حوای مبهوت، نام خواهی گرفت

آن هنگام که در آغوش طبیعت، حس مادرانه ات با بهار گره می خورد

آن هنگام که وجودت آتش می شود و حکمتی به شیرینی شعر  در تو حلول می کند

آن هنگام که شوق پرنده بودن در کالبدت زلزله می افکند

گویی در رستاخیز امکان به معشوقه بودنت ایمان می آوری

حوا! سیب سرخ را از دستان پروردگار عاشق بچین و خویش را در گرمای وجودش قربانی کن

اینجا در سرزمین گلها گویی در بهشت ساکنی...

 

حلاوت این روزهای بهشتی در قمصر کاشان را از دست ندهید

 

کعبه را گفتم که این بوی دل انگیز از کجاست؟

هاتفی گفتا که بی شک از گلاب قمصر است


سبب شگفتی است که اروپاییان از آن سوی مرزهای خاکی فراتر از اندیشه به سرزمین گلها سفر می کنند تا اکسیر زندگی عطر و اسانس گل محمدی را برای قوت روح به سوغات ببرند آنگاه ایرانی ها شیفته ی ادکلن های غوطه ور در الکل اروپایی هستند !!

 


  • منصوره صامتی



نشستم هواتو نفس می
کشم یه چند وقتیه حال من بهتر
ه
دارم راه می افتم ببینم تهش 
منو این هوا تا کجا می بر
ه
دارم راه می افتم ببینم تو رو
 تویی رو که یه عمره راهی شدی
مگه میشد نگاهت نکرد 
ببین توی آینه چه ماهی شدی
هوایی رو که تو نفس میکشی
 دارم راه میرم بغل میکنمتو با من بمون تا ته این سفر 
من این ماه و ماه عسل میکنمهمه زندگیمو بگیری ازم 
بازم پای عشق تو وا می ایستمیه آدم تو دنیا نشونم بده 
بتونه بگهعاشقت نیستم
همه عمر من سجده کردم به تو 
من از حسرت غیر تو خالی ام
هنوز هم زمان پرستیدنه 
برام هیچ فرقی نداره کی ام
هوایی رو که تو نفس میکشی دارم راه میرم بغل میکنم...
تو با من بمون تا ته این سفر من این ماه و ماه عسل میکنم
  • منصوره صامتی



زمستون تن عریون باغچه چون بیابون
درختا با پاهای برهنه زیر بارون
نمیدونی تو که عاشق نبودی
چه سخته مرگ گل برای گلدون
گل و گلدون چه شبها نشستن بی بهانه
واسه هم قصه گفتن عاشقانه
چه تلخه چه تلخه باید تنها بمونه قلب گلدون
مثل من که بی تو نشستم زیر بارون زمستون
زمستون برای تو قشنگه پشت شیشه
بهار زمستونها برای تو همیشه
تو مثل من زمستونی نداری
که باشه لحظه چشن انتظاری
گلدون خالی ندیدی نشسته زیر بارون
گلهای کاغذی داری تو گلدون
تو عاشق نبودی ببینی تلخ روزای جدایی
چه سخته چه سخته بشینم بی تو با چشمای گریون
بشینم بی تو با چشمای گریون
بشینم بی تو با چشمای گریون



  • منصوره صامتی

پیشنهاد داغ برفی!

منصوره صامتی |

تمام یک روز سرد برفی را با یک دوست قدیمی سپری کن و از خاطراتش یک عاشقانه ی برفی پر حرارت بساز!

و یقین بدان نمی توان خاطرات گلوله های سپید برفی پرتاب شده را عکس گرفت!



  • منصوره صامتی

چه شوری ! چه اشتیاقی! 

 ثانیه ها ی انتظار خواب چشمانم را بر هم زده ! 

هر بار که به هویت این جریان می اندیشم تازه می شوم ، نو می شوم .آنچنان که روحم در کالبدم نمی گنجد و می رود که از شوق اشک بریزم . 

خدای من ! چه شکوهی ! چه عظمتی در تدبیرت رقم خورده 

من خوشحالم ، هیجان دارم ، شوق دارم 

می دانم فردا 12 بهمن است خاطره ی برجسته ی  یک دگردیسی  36 ساله است 

می دانم فردا به زنگ 9 زمان ، روح زمان بر تن ایران جان می بخشد

 

ولی من از پدیده ای دیگر هم خوشحالم ! 

هیجان من حتی از ماراتن هنر هفتم ایران نیز نیست 


                        من فردا به وقت آمدن روح زمان به نقطه ی عطف جهان ، ایران 

                                             قرار نخواهم داشت و ملتهب خواهم بود و از شوق اشک خواهم ریخت و لبخند خواهم زد و حتما مهربان تر از همیشه به دنیا می نگرم 

 آخر می دانی ای دوست

 من فردا به رسم تقدیر و تدبیر برای اولین بار طعم عمه شدن را خواهم چشید 

و من چه حالی خواهم داشت هنگامی که در میان آدمیان ، انسانی معصوم و پاک را درآغوش خواهم کشید و چه احساس نابی است ،موجودی را لمس خواهم کرد که روح خداوند عز و جل در او دمیده شده و در حالی که خداوند به طعم بهشت  پیشانیش را بوسیده  او را به ما امانت داده تا زمین را آسمانی کند 

 من چه شوقی دارم امشب که فردا معصومیتی ناب را نفس خواهم کشید 

 وه ! که چه لحظ ایست آن لحظه که صدای گریه اش گوشم را بنوازد 

وه ! که چه لحظه ایست آن هنگام که صدای اذان در گو ش معصومیت ناب خانواده ی ما  زمزمه شود 

برادر زاده ام! چه قدر زود دیروزمان امروز شد ، همبازی کودکی هایم فردا پدر خواهد شد ! چه قدر خاطره داریم باهم،  به بی تابی سه دهه ! 

پروردگارا! چقدر خوشحالم که برادر دارم چقدر زیباست خواهر داشتن .

خداوندا!  تو را سپاس که تقدیر مرا با خواهرو برادر تدبیر ساختی 

خدای من ! چقدر بزرگواری کردی که پدرو مادرم را شایسته ی دانستی و به من خواهر و برادر عنایت کردی 

چه روزگار سیاهی بود اگر من خواهر و برادر نداشتم ! 

که من هرچه  بگویم از اشتیاق دیدار کم گفته ام...

  • منصوره صامتی

عاشق زندگی باش!

منصوره صامتی |
حتی با طبیعی ترین امکانات  هم می شود عاشقانه زندگی کرد
 اگر انسان برای اخلاق ، امید و آگاهی نازل نشده  پس چه سود زنده بودنش!
به این زمستان هم با مهربانی لبخند بزن ! خدا را چه دیدی شاید در پس این زمستان بهار هم آغوشت باشد...!
لبخند بزن که نیمی از ایمانت  سهم  حسن خلق توست !




  • منصوره صامتی

لحظه را زندگی کن!

منصوره صامتی |

هوای روستا زندگی محض بود ، حیف که یه کم دوچرخه بزرگه !


     

  • منصوره صامتی

بگو رفتنت خواب بود

منصوره صامتی |
بشین پای حرفای من
بشین با تمام وجود
من از عشق میگم توهم ،
 بگو رفتنت خواب بود
 بشین پای حرفای من
 بشین دل بده گوش کن
 درارو رو دنیا ببند
 جهان و فراموش کن
 فقط من ، فقط تو،
 فقط من و تو می ارزیم به هم
 یه شب زندگی بی تو رو باید قیدشو می زدم
نبودی ببینی چقدر
 زمان بی تو غمگین گذشت
 تو رویای من غم نبود

 ولی تلخ و شیرین گذشت
 نبودی ببینی عذاب،
 چطور میکشه آدمو...

 باید از یجایی به بعد ،
 ادامه نمیدادمو، ادامه نمیدادمو ...
 رسیدم به جایی که عشق
 نبودش یه کمبود شد
 زمین زیر پام خالی و یه آن زندگیم دود شد

 خوشی رفت و شادی نموند
دلم شور فردا رو زد
گذشته برام تازه شد
مثه داغ روزای بد
 میدونم تلاشم یه روز ،
یه جایی اثر میکنه
 ببین تا کجا تا چه حد، یه عاشق خطر می کنه...


ترانه سرا :مریم دلشاد
خواننده: امیرعباس گلاب






  • منصوره صامتی

تاریخ صبروانتظارما

منصوره صامتی |
ز عمق ناپیداى مظلومیت ما،صدایى آمدنت را وعده می ‏داد.
 صدا را، عدل خداوندى صلابت‏ می بخشید و مهر ربانى گرما می ‏داد.
و ما، هر چه استقامت، از این صداگرفتیم و هرچه تحمل، از این نوادریافتیم.
در زیر سهمگین‏ ترین پنجه‏ های شکنجه تاب می ‏آوردیم که شکنج‏ زلف تو را می ‏دیدیم.
در کشاکش‏ تازیانه ‏ها و چکاچک شمشیرها، برق ‏نگاه تو تابمان می ‏داد و صدای گامهاى آمدنت توانمان مى ‏بخشید.
 رایحه ‏ات که مژده حضور تو را بردوش می کشید مرهمى بر زخمهای نو به نومان بود و جبر جانهاى‏ شکسته‏ مان.
 دردها همه از آن رو تاب‏ آوردنى بود که آمدنى بودى. تحمل شدائد از آن رو شدنى بودکه ظهورت شدنى بود و به تحقق‏ پیوستنى.
 انگار تخم صبر بودیم که در خاک‏ انتظار تاب می آوردیم تا در هرم‏ خورشید تو به بال و پر بنشینیم. سنگینى بار انتظار بر پشت ما،سنگینى یک سال و دو سال نیست‏ سنگینى یک قرن و دو قرن نیست.حتى از زمان تودیع یازدهیمن‏ خورشید نیست.
 تاریخ انتظار و شکیبایى ما به آن‏ ظلم که در عاشورا بر ما رفته است‏ برمى‏گردد، به آن تیرها که از کمان‏ قساوت برخاست و بر گلوی  مظلومیت نشست، به آن سم اسبهای کفر که ابدان مطهر توحید را مشبک ‏کرد.
 به آن جنایتى که دست و پای مردانگى را برید. از آن زمان تاکنون ما به آب حیات‏ انتظار زنده‏ ایم، انتظار ظهور منتقم ‏خون حسین. تاریخ استقامت ما از آن زمان هم‏ دورتر می ‏رود، از عاشورا می گذرد وبه بعثت پیامبر اکرم می رسد. هم او در مقابل همه جهل و ظلم و کفر وشرک و عناد و فسادى که جهان آن‏ زمان را پوشانده بود وعده می فرمودکه کسى خواهد آمد. نامش نام من،کنیه‏ اش کنیه من، لقبش لقب من،دوازدهمین وصى من خواهد بود وجهان را از توحید و عدل و عشق و دادپر خواهد فرمود.

 اما تاریخ صبر و انتظار ما به‏ دورترها برمی گردد، به مظلومیت وتنهایى عیسى، به غربت موسى، به ‏استقامت نوح و از همه اینها گذرمى‏  کند تابه مظلومیت هابیل می رسد. انتظار و بردبارى ما را وسعتى‏ است از هابیل تاکنون و تا برخاستن‏ فریاد جبرئیل در زمین و آسمان وآوردن مژده ظهور امام زمان. آرى و در آن زمان هستى حیات‏ خواهد یافت، عشق پر و بال خواهدگشود و در رگهاى خشکیده علم،خون تازه خواهد دوید. پشت هیولای ظلم و جهل با خاک، انس جاودان‏ خواهد گرفت، شیطان خلع سلاح‏ خواهد شد، انسان بر مرکب رشدخواهد نشست و عروج را زمزمه خواهد کرد.


  • منصوره صامتی

 پیوندمان یکساله شد...

باورت می شود!  آن اوایل تنها سکوت بود و سکوت نمی دانستیم چه بگوییم 

شاید هم می دانستیم  ولی نمی دانستیم بعد ازاولین کلام چه خواهد شد ....

گفتیم اولین کلام را هم آواز هزاردستان آن هنگام که به افق چشم دوخته بودیم  

محو دررویای بودن   غرق در تمنای ماندن 

رویای من!  به یاد داری چگونه زمان ما را به هم پیوند داد ؟

به یادداری چگونه از آن هم شدیم ؟

آن روزهای نخستین تردید چه زود به فردا پیوند خورد!

من در تو و تو در قلب من متولد شدی 

تو را دوست می دارم که  مرا  با همه ی خلوصت  آیینه می شوی 

به یاد داری آن اولین سلام را آن اولین سوگند را ، آن اولین اشتیاق را ...

که ما در حجم تناقض مرور خواهیم شد ...

که ما در باریکه ای از نور آن هنگام که شب راهی سپیده می شود

آن هنگام که گرما، سرما را به تب هزارساله در آغوش می فشرذ

آن هنگام که حقیقت اندوه گلوگیرش را فریاد می زند تعبیر خواهیم شد

تصمیم سختی بود به سختی یک رویش  به دشواری جوانه زدن یک رویا

تمام روزهایی که درسراسیمگی همراهی تو سپری شد  و چه طعمی داشت دیدارت !...

شاهد شب های ملتهب من ! با من بخوان حدیث یکرنگی که من در وسعت تاثیر تو زندگی خواهم کرد 

به یاد دارم ثانیه های پر تپشی که با تو به سپیده رسید ...

به یاد داری نمازهایی که به نام رسالتمان اقامه شد؟

که نفس نفس ، من در تو و تو در من خواهیم بالید اگر "خود آ "بخواهد

 رویای من ! با من بگو در حجم زمان:

هرکجا عشق آید و ساکن شود                                                هرچه ناممکن بود ، ممکن شود...


                                           


این ابیات از طرف یکی از مخاطبان عزیز به پارادوکس عزیز هدیه شده است که بسیار ممنونم 

تو در طنین کدام شعر ترانه گشته ای              

که ورد زبان کامهای تشنه 

  1.  نوشتنت بند بند دلم را آب میکند

    تو که به قلب بدیها همانند دشنه ای


 نه اهل طعنه هستی ونه اهل دشمنی            بانوی خوب قصه های من گشته ای

سردم که میشود تو مرا" ها "می کنی           انگار تو مرا از ازل سرشته ای! 

سرت همیشه برای محبت درد میکند                            راستی تو آدمی یا یک فرشته ای؟

تو مثل آینه ای !پارادوکس در تونیست              تو اسم اعظم عشق رابردلت نوشته ای

یکسال گذشت وتو یکساله میشوی          " وبلاگ" پر شکوه حرفهای گم گشته ای

میلاد تو یعنی مرگ هرچه نیست              امیدچشمهای کشتی شکسته ای

عجیب نیست پیوند میلاد تو وشاه روزگار       دیده ام چه ندبه ها که به انتظار نشسته ای....






این نقاشی های زیبا هم هدیه ی یکی از مخاطبان عزیزو دوست داشتنی است






                                                      

  • منصوره صامتی