منصوره صامتی

کارشناس فرهنگی

منصوره صامتی

کارشناس فرهنگی

منصوره صامتی

رویای 1400 ساله ی مسلمانان جهان در حکومت اسلامی ایران به تحقق پیوسته و امروز این ظرفیت عظیم فرصتی تکرار نشدنی است. معتقدم که انسان به ضرورت ماهیت الهی و اندیشه ی خویش یک رسانه است وامروز در عصر رسانه ضروریست تا دغدغه های فرهنگی ،اجتماعی و سیاسی مان را باهم شریک شویم، باشد که در مسیر زمان به جامعه ی مهدوی نزدیک شویم."زندگی بهتر حق مسلم ماست!"

و همچنان که رهسپار آینده ایم بیندیشیم که :

ما ازین قرن نخواهیم گذشت
ما ازین قرن نخواهیم گریخت
با قطاری که دگران ساخته اند
هیچ پروازی نیست برساند ما را به قطار دوران
و به قرن دگران
مگر انگیزه و عشق ،
مگر اندیشه و علم ،
مگر آیینه و صلح
و تقلا و تلاش
بخت از آن کسی خواهد بود که مناجات کند با کارش
و در اندیشه ی یک مساله خوابش ببرد
و کتابش را بگذارد زیر سرش و ببیند در خواب حل یک مساله را
باز با شادی در گیری یک مساله بیدار شود ...

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ورزش» ثبت شده است

زن بارداری که یک ماه دیگر بچه‌اش متولد می‌شود، در رقابت‌های لیگ رسمی دو و میدانی آمریکا شرکت کرد!

به گزارش «فرارو»، حضور آلیسیا مونتانو زن باردار 8 ماهه‌ای که در رقابت‌های دوی 800 متر لیگ رسمی آمریکا به میدان رفت، همه را شوکه کرد. او روز جمعه در شرایطی به مصاف سایر رقبایش رفت که هیچ شباهتی با دونده سابقی که در این لیگ می‌دوید، نداشت.

بر اساس گزارش «فیگارو»، بعد از پایان این مسابقه، خیلی سریع نگاه‌ها متوجه او شد: «ورزش کردن در زمان بارداری هم برای مادر بچه که خودم باشم خوب است و هم برای بچه. من پیش از شرکت در مسابقه از پزشکم اجازه حضور در این تورنمنت را گرفته‌ام.»

آلیسیا در شرایطی در ماده 800 متر شرکت کرد که پیش‌تر 5 بار سابقه قهرمانی در همین لیگ رسمی را دارد. با این حال او در این ماده به عنوان نفر آخر و در شرایطی که 35 ثانیه با رکورد اصلی‌اش فاصله داشت از خط پایان گذشت.برای این زن 28 ساله که سی و چهارمین هفته بارداری‌اش را تجربه می‌کرد، همین عملکرد کافی بود تا همه بایستند و او را تشویق کنند: «نمی‌خواستم فقط در این مسابقه شرکت کنم و یک دور در پیست بدوم. من در طول دوران بارداری‌ام دویده‌ام و الان حس بسیار خوبی دارم. من همچنان مثل گذشته می‌دوم و فقط تفاوتش با گذشته در این است که الان باردار هستم.»

البته آلیسیا اولین زن بارداری نیست که در رقابت‌های دو و میدانی شرکت می‌کند. پیش‌تر در رقابت‌های اوتاوای کانادا، الکسیس کوته ترمبلی، زن 29 ساله اهل کبک هم که 33 هفته باردار بود در تورنمنت شرکت کرد و چند هفته بعد اولین فرزندش را هم با سلامتی به دنیا آورد.

خبرهایی از این دست اتمام حجتی است بر بسیاری از زنان ایرانی که به بهانه های حرفه ای و شغلی بارداری را به تعویق می اندازند ! 

در حالی که بر اساس آخرین تحقیقات علمی زنا نی که حداقل یکبار تجربه ی بارداری دارند به نسبت همسالان خود از سلامت روحی و جسمی بسیار بالاتری برخوردارند . 

  • منصوره صامتی
دیروز ، هفدهم دیماه ، سالروز درگذشت یکی از پرافتخارترین و پرمدال آورترین ورزشکاران این مرز و بوم ( با هفت مدال طلا و نقره در مسابقات جهانی و المپیک ) ؛ زنده یاد ، جهان پهلوان ، غلامرضا تختی بود .
                                                       
 نامی که در نزد اهالی ورزش، مترادف با واژه ی فتوت؛ و روزی که در تقویم ورزشی ، به نام روز "جوانمردی" نام گذاری شده است . تختی قهرمان نبود ! .. تختی ، جهان پهلوان نبود ! .. تختی انسان هم نبود ! .. تختی ، آنی بود بیرون از زمانه ی خود ، بیرون از زمانه ی ما ، گوهری از عصاره ی شرف ، انسانی در اعصار گذشته و نمونه ی تابناک بر تارک نسل های آینده . تختی ، نه به خاطر مدال های پرشمارش ، بلکه به خاطر اخلاق وارسته و صفات بارز پهلوانی و منش والای انسانی که برخوردار از تربیت غنی دینی بود ؛ چنین در یادها ماندگار شده است . برای ما که نه دست های او را دیده ایم و نه چشمهای جیرانی اش را ، شاید ترسیم چهره ای که فتوت را یدک می کشد ، کار سختی باشد .. به همین مناسبت ، به مرور خاطراتی از این اسوه ی اخلاق ، جوانمردی و مردانگی می پردازیم . به مرور واژه ها و مفاهیمی که امروزه ، متاثر از سیطره ی فرهنگ مادیگرایی و دور شدن از مفاهیم انسانی و اسلامی ، نه تنها در فضای عمومی جامعه ، بلکه در فضاهای ورزشی نیز ، رنگ باخته اند . در سالگرد از دست رفتن « انسان ترین » قهرمان ورزش دوران ، فقط باید آرزو کرد که ورزشکاران عصر مدرن و بخصوص محدودی از فوتبالیست های کشور ، به مرام او توجه و از آن تاسی کنند .
 در روزگار پول سالاری در ورزش ما ، «تختی» نماد تمام ارزش های عزیز از دست رفته است . یاد آوری دورانی که قهرمانی ، فقط یک بهانه بود و پهلوانی در راس امور قرار داشت و به یاد مردی که سراپا عشق بود و دوستی : عشق و علاقه به مادر : غلامرضا تختی که در کودکی از نعمت پدر محروم شده بود ، بسیار به مادرش علاقه مند بود و به ایشان احترام شایانی می گذاشت و تمام موفقیت های خود را مدیون دعای مادرش می دانست . هنگامی که تختی در ابتدای راه کشتی بود ، با وجود علاقه ی زیاد به این ورزش ، مجبور شد که برای تامین معاش خود و خانواده اش ، تلاش کند . به این منظور ، با استخدام در شرکت نفت ، به مسجد سلیمان در خوزستان منقل شد . پس از چند ماه که تختی شدیدا دلش برای مادرش تنگ شده بود و نمی توانست دوری مادرش را تحمل کند ، درخواست مرخصی یک ماهه کرد ولی با این درخواست موافقت نشد لذا استعفای خود را تقدیم شرکت نمود که عشق و علاقه به مادر ، کاملا در آن مشهود است . تختی در این نامه که یک جوان بیست و یک ساله است چنین می نویسد :

 « .. بسیار متاسفم از اینکه مقام ریاست کارگزینی اداره ی شرکت نفت مسجد سلیمان ، با مرخصی یک ماهه ی اینجانب موافقت نفرموده اند . از نظر آن که من برای مادر خود ، ارزش فراوانی قائل هستم و او از من خواسته است که به دیدارش بروم و چاره ای جز اطاعت امر او نمی بینم و با مرخصی من نیز موافقت نشده است ؛ خواهشمند است با استعفای من موافقت فرمائید . »
اعتقادات مذهبی : غلامرضا تختی در خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود و همواره در طول زندگی اش ، به ارزش های اسلامی پایبند بود و تا لحظه ی غمناک درگذشتش ، از اعتقادات مذهبی خود ، در دوران آلوده به مفاسد ستمشاهی ، دست نکشید . جناب علی دلالباش از خدمتگزاران سالن های کشتی در این باره می گوید : او به محض اینکه تمرینش تمام می شد ، شروع به خواندن نماز می کرد و همواره با خود مهر و قرآنی جیبی به همراه داشت . این کار او در آن روزگار ، با نگاههای مخصوص دیگران مواجه می شد . ولی تختی به این مسائل کاری نداشت . گاهی بعد از تمرین با او به مسجد هدایت می رفتیم و پای صحبت های آیت الله طالقانی می نشستیم .
                                                       
 ماجرای کشتی تختی و مدوید : الکساندر مدوید ، بی شک یکی از نوابغ و بزرگترین کشتی گیران قرن گذشته و نیز یکی از بهترین های تمام دوران این ورزش در جهان به حساب می آید . او در مورد تختی می گوید : آشنایی با تختی برای من افتخار بزرگی در تمام زندگی ام بحساب می آید . آشنایی ما از سال 1961 در جریان مسابقات قهرمانی جهان در یوکوهامای ژاپن آغاز شد . در آن میدان بزرگ ، تختی برنده ی مدال طلای وزن هفتم شد . در همین مسابقات بود که تختی را شناختم و از نزدیک با روح بزرگ او پی بردم . به هنگام مسابقات ، زانوی من ضرب خوردگی پیدا کرد . پزشک تیم در حال مداوای زانوی ضرب دیده ی من و در حال تزریق مسکن بود که در همین لحظه ، تختی از آنجا گذشت و همه چیز را دید . یکی از مربیان به من گفت : او متوجه ضرب دیدگی پای تو شده است و در مسابقه به پای مصدوم تو خواهد پیچید ... اما در جریان مسابقه تختی هرگز به پای ضرب دیده ی من حتی دست نزد ! او هرگز به حیله متوسل نشد و من آن واقعه را تا آخر عمر از یاد نخواهم برد .

خاطره ی اولین قهرمانی : ذکر خاطره ی اولین قهرمانی در عرصه ی مسابقات جهانی نیز از زبان خود آقا تختی شنیدنی است . ایشان در این زمینه با خبرنگاری که پس از اهدای جوائز از او سوال می کند که احساست چیست ؟ می گوید : « .. وقتی که برای گرقتن حلق آویز طلا ، از روی سکو خم شدم ، متوجه شدم که باید بیش از دو نفری که در سمت چپ و راست من قرار دارند ، خم شوم تا آن مسئولی که مدال ها را اهدا می کرد بتواند ، مدال طلا را به گردن من بیاویزد !  از سکو که پایین امدم ، پس از اینکه چند نفر بر صورنم بوسه زدند و پس از اندکی تامل و خیره شدن به چشمای دیگران ، متوجه شدم که کوچکترین تغییری نکردم . نه چیزی به وزنم اضافه شده و نه چیزی به مغزم . نه می خندیدم و نه اشک می ریختم . من فقط از این بایت خوشحال هستم که عده ای از هموطنانم از شنیدن این خبر ، جشن می گیرند و شاد می شوند و گرنه من احساس دیگری ندارم ! آنچه که برای من اهمیت دارد رسیدن این خبر به گوش مردم است و شادی و خوشحالی آنها ، برای من یک احساس غرورآمیز به همراه دارد .

 تختی و امام رضا (ع) : اخرین باری که تختی به مشهد آمد ، از خادمین حرم خواهش کرد که پس از خلوت شدن حرم ، به او اجازه دهند ، چند دقیقه در حرم باشد . مسئولان با درخواست تختی موافقت کردند . یکی از خادمین حرم چنین نقل می کند : آن شب شاهد صحنه ای بودم که واقعا مرا متاثر کرد . مرحوم تختی تنها وارد حرم شد و حدود 15 دقیقه کنار ضریح ، به راز و نیاز پرداخت . چراغ های حرم خاموش بود . من در گوشه ای منتظر بودم که تختی کارش تمام شود و در را ببندم . آن مرحوم در حالی که دو دست خود را محکم به پنجره ی ضریح داشت و صورت آسمانی اش را به آن چسبانده بود ، به شدت می گریست و می گفت : یا امام رضا .. من ، غلامرضا ، غلام تو هستم . هرچه دارم از تو دارم .. کمکم کن .. درمانده شدم .. تا حالا آبروی مرا حفظ کردی ، نگذار در میان مردم بی آبرو شوم ! به من روحیه و توان بده تا همیشه در خدمت مردم باشم .. تو خیلی چیزها به من دادی .. بازهم کمکت نیاز دارم ، ناامیدم نکن .. »

 در جواب این نجواها ، خداوند به واسطه ی امام رئوف ، می بینیم که چنان عزت و آبرویی به این مرد داده است که در تاریخ تمامی چهره های ماندگار و محبوب و نه تنها فقط در عرصه ی ورزش ، بلکه در تمامی عرصه ها ، کم نظیر و مانند است و پس از سالها ، همه از او به نیکی یاد می کنند و با گذشت این همه زمستان ، نه از یادها می رود و نه کم می شود و او که در دوران سخت رژیم طاغوت ، به خیلی از کارها تن نداد تا چنین ، نام او مترادف با واژه ی جوانمردی شود ... آری ؛ براستی کدام حاجت است که در بارگاه ثامن الائمه (ع) بی پاسخ رد شده باشد ؟!

 تختی فرشته ی مهربانی : اناتولی آلبول در تفلیس ، توسط غلامرضا ضربه فنی می شود . این نتیجه شوروی ها را که تختی را تمام شده می دانستند و آلبول را به عنوان امید اول کسب مدال به تفلیس آورده بودند ، متعجب می سازد . آنها برنامه های وسیعی تدارک دیده بودند که غلامرضا را با شکست مواجه سازند ، اما غلامرضا تختی باز هم جسورانه پشت حریف را به خاک رساند . او پس از مسابقه ، پیش از آنکه لباس خود را بپوشد ، نزد زن و فرزندان آلبول رفت ، از زن معذرت خواست ! و آن دو طفل کوچک را که از حسرت شکست پدر ، انگشت به دهان داشتند ، نوازش کرد ... او حریف نبود ! بلکه فرشته ای بود مهربان ، که خداوند برای نوازش افریده بود !
                                                                 
 تقسیم پاداش و جایزه ی شخصی : بعد از المپیک ملبورن ، نفری 50 هزار تومان به دارندگان مدال طلای المپیک (تختی و حبیبی ) و نفری 30 هزار تومان به نفرات دوم و سوم (خجسته پور و یعقوبی) به عنوان پاداش داده شد . تختی بعد از بازگشت تیم از ملبورن ، پنهانی و بدون آنکه کسی خبر داشته باشد ، 3 نفر از کشتی گیرانی را که نتوانسته بودند در المپیک صاحب مدالی شوند را به یک چلوکبابی دعوت نمود و نفری 5 هزار تومان به آنها داد ! و به آنها گفت : شما هم برای تیم زحمت کشیده اید و این پول حق شماست !
                                                                         

 تختی که بود ؟ .. تختی جوانمردی بود که هیچ گاه به خاطر برق مدال هایش ، چهره ی تابناکش را برق غرور نگرفت ، هرچه بیشتر به شهرت و افتخاراتش افزوده تر می شد ، افتاده تر و محبوب تر می شد . کسی که به خاطر شاد کردن دل آن مادر رقیبی که در مسجد برای برنده شدن فرزندش ، خیرات پخش می نمود و دعا می کرد که فرزندش در مسابقه با تختی ، برنده شود ؛ در روز مسابقه به عمد کاری کرد که حریف او را ضربه فنی کند !
کسی که در ماجرای فراموش ناشدنی زلزله ی بوئین زهرا ، تمامی همت و آبروی خود را در طبق اخلاص گذاشت و به جمع کردن کمک های مردمی برای زلزله زدگان پرداخت ...
 بالاخره جهان پهلوان غلامرضا تختی ، در 17 دی ماه 1346 در سن 37 سالگی دار فانی را وداع گفت . روحش شاد . « من هرگز پسر خوبی نبودم ! نه برای مردم و نه برای خانواده ام ! دوست داشتم مهندس یا پزشک می شدم تا می توانستم از درآمد مشروع آن ، به همه ی مردم کمک کنم . اما حالا که می بینید ، دستم خالی است . چه کنم ، مردم خیال می کنند که من همه چیز دارم ، در حالی که اینطور نیست . من پسر بد ی برای مردم هستم که قادر نیستم کمکشان کنم ! »
  • منصوره صامتی