منصوره صامتی

کارشناس فرهنگی

منصوره صامتی

کارشناس فرهنگی

منصوره صامتی

رویای 1400 ساله ی مسلمانان جهان در حکومت اسلامی ایران به تحقق پیوسته و امروز این ظرفیت عظیم فرصتی تکرار نشدنی است. معتقدم که انسان به ضرورت ماهیت الهی و اندیشه ی خویش یک رسانه است وامروز در عصر رسانه ضروریست تا دغدغه های فرهنگی ،اجتماعی و سیاسی مان را باهم شریک شویم، باشد که در مسیر زمان به جامعه ی مهدوی نزدیک شویم."زندگی بهتر حق مسلم ماست!"

و همچنان که رهسپار آینده ایم بیندیشیم که :

ما ازین قرن نخواهیم گذشت
ما ازین قرن نخواهیم گریخت
با قطاری که دگران ساخته اند
هیچ پروازی نیست برساند ما را به قطار دوران
و به قرن دگران
مگر انگیزه و عشق ،
مگر اندیشه و علم ،
مگر آیینه و صلح
و تقلا و تلاش
بخت از آن کسی خواهد بود که مناجات کند با کارش
و در اندیشه ی یک مساله خوابش ببرد
و کتابش را بگذارد زیر سرش و ببیند در خواب حل یک مساله را
باز با شادی در گیری یک مساله بیدار شود ...

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «هیجان» ثبت شده است

تفریح با چادر

منصوره صامتی |

پیست اسکی پر بود از بزرگترها و کوچکترهایی که با اشتیاق خاصی زمین اسکیت رو بالا و پایین می رفتند و در این میان دختر نوجوان  به یاد کودکی های پر نشاط به مادر گفت : مادر دیگه با چادر نمی تونم اسکیت بازی کنم ! خیلی از شادی ها دیگه قسمتم نخواهد شد و...
مادربه دختری می انذیشیدکه بدون چادر حتی در مقابل مهمانان هم  حاضر نمی شد ،سرزنش دوستان و آشنایان رو به یاد آوردکه "آخه چرا مجبورش کردین جادر سر کنه ؟!"

:باور کنید نه تنها اصراری به چادر سر کردن نداشتیم بلکه در این  سن پدرش مخالفه که انقدر رو بگیره ولی چکارش کنیم میگه میخام شبیه خاله باشم ..."

یاد روزی افتاد که دخترش از مدرسه اومد و گفت مامان مطمعنی اونایی که نماز نمی خونن آدمهای موفقی نیستن ؟

:چطور مگه عزیزم ؟ 

:آخه مادر، طناز اصلا نماز نمی خونه کلی هم حاشیه داره ولی نمره هاش بیسته  همه معلما هم  دوستش دارن تازه موهاشم میزاره بیرون با پسرا هم حرف می زنه ...!

 و مادر به دنبال جمله ای بود که صحیح ترین پاسخ رو منتقل کنه و چه کار سختی بود تناقض محیط مدرسه و خونه رو پر کردن ...

 و یادش اومد که خودشم داوطلبانه و با گریه از مادرش خواست تا براش چادر بخره و از اون موقع محکم چادرش رو سرش بود اونم با افتخار

و مرور کرد همه ی مسابقات قرآنی که در اون به خاطر حفظ یا قرائت اول شده بود  آخ که جه حال و هوایی داشت هم صحبتی با معلم دینی  و قرآن،مکبر نماز جماعت مدرسه اونم با اعتماد به نفس کامل

می دونست که باید دخترش رو برای زمانه ی خودش تربیت کنه ولی الان رسم زمونه نامردی و بی وفایی به چارچوبه دینه

یادش اومد که دخترش با هیچکی تو مدرسه دوست نمیشه چون اونا حرفای بدی می زنن و کلی شوخی نادرست حالا رابط مدرسه تماس گرفته که دخترتون اجتماعی نیست اگرچه از نظر اخلاقی و  درسی یکی از بهتزین دانش آموزانه...

خیلی وقته وقتی دختر نوجوون تاب بازی نمی کنه  گاهی اوقاتم که میخاد بذمینتون بازی کنه که با جادر جور در نمیاد!

دوچرخه سواری و کوه نوردی هم که جواب نمی ده یعنی جون سخته هم رو بگیره هم بازی کنه اصلا انجام نمی ده

مادر مرور می کرد که چه زود دخترش نوجوون شد و هیچوقت فکر اینجاشو نکرده بود که به خاطر کم تحرکی دخترش انقدر تپل مپل بشه

خدای من دوره ی آخر زمون مادر بودن چه سخته1


 

 آقای مربی اسکیت کمر دختر نوجوونی رو گرفته بود تا بهش آموزش بده چطور با اسکیت راحت تر حرکت کنه و دور بزنه 

 موسیقی پر هیجان ضربان قلب همه رو بالا برده بودو خیلی ها که شناگران ماهری بودند به دنبال جایی به دور از چشم نگهبان پارک بودند تا قر بریزن و انرژی تخلیه کنند و...

 

مادر نگران از آینده در این اندیشه که چه تفریحی به دختر نوجوان معرفی کند که با چادر سنخیت داشته باشد؟!

خودتون رو به جای مادر نگران بگذارید  و مشاوره بدهید 

  • منصوره صامتی