منصوره صامتی

کارشناس فرهنگی

منصوره صامتی

کارشناس فرهنگی

منصوره صامتی

رویای 1400 ساله ی مسلمانان جهان در حکومت اسلامی ایران به تحقق پیوسته و امروز این ظرفیت عظیم فرصتی تکرار نشدنی است. معتقدم که انسان به ضرورت ماهیت الهی و اندیشه ی خویش یک رسانه است وامروز در عصر رسانه ضروریست تا دغدغه های فرهنگی ،اجتماعی و سیاسی مان را باهم شریک شویم، باشد که در مسیر زمان به جامعه ی مهدوی نزدیک شویم."زندگی بهتر حق مسلم ماست!"

و همچنان که رهسپار آینده ایم بیندیشیم که :

ما ازین قرن نخواهیم گذشت
ما ازین قرن نخواهیم گریخت
با قطاری که دگران ساخته اند
هیچ پروازی نیست برساند ما را به قطار دوران
و به قرن دگران
مگر انگیزه و عشق ،
مگر اندیشه و علم ،
مگر آیینه و صلح
و تقلا و تلاش
بخت از آن کسی خواهد بود که مناجات کند با کارش
و در اندیشه ی یک مساله خوابش ببرد
و کتابش را بگذارد زیر سرش و ببیند در خواب حل یک مساله را
باز با شادی در گیری یک مساله بیدار شود ...

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سربازی» ثبت شده است

دلاوران پشیمان!

منصوره صامتی |
بنام آنکه زیباست و زیبایی را آفرید




 به نام الله خاطره ای بسیار کوچک ولی بسیار بزرگ و عمیق ؛ و ... را برایتان می نویسم تا حالا چنین ژرف و واقعی برای کسی خاطره تعریف نکرده ام ؛ درست است از دیده ها و کرده های زمان جنگ تعریف میکنم ولی نقاط ناراحت کننده اش راحذف میکردم که مبادا درمیان شنونده گان از خانواده شهدای بزرگوارمان باشد و این عمل من شاید رضای خدا را در برنداشته باشد همیشه از رشادتهای ارتش ؛ نیروی هوایی قهرمان ؛ هوانیروز؛ سپاه ؛ بسیج و... تعریف کرده ام ضمنآ سالهاست از جنگ و جبهه با کسی حرف نمی زنم کلآ جبهه را از یادم پاک کرده ام لذا خاطره من مربوط به امسال است جای تعمل است اکر جمله بندی خوبی ندارم به بزرگواری خودتان ببخشید حسنعلی ابراهیمی سعید آیا من واقعآ یک کهنه سربازم ؟؟؟!!!.

 درسال 55 به استخدام آرتش در آمدم در اوایل انقلاب قطره ای شدم از این دریای عظیم ملت شریف ایران ؛ خودم را به موج سپردم و با پیروزی انقلاب اسلامی ایران دوباره به محل خدمتم برگشتم و به لشکر 92 زرهی اهواز منتقل شدم تازه ازدواج کرده بودم در 19 شهریوراز پادگان خارج به مآموریت مرزی (فکه) عازم شدیم 31 شهریور عراق تهاجم همه جانبه ای را در سراسر مرزهای ایران اسلامی آغاز کرد نیروها 10 زرهی و 1 مکانیزه عراق وارد خاک مقدس ایران شدند و همان روز گردان ما (283 سوارزرهی) لطمه های فراوانی می بیند و پس از درگیری بسیار شدید با دادن تعدادی اسیر و شهید دستور عقب نشینی دادند اما دشمن یکانهای مارا دور زده بود ما در محاصره قرار داشتیم با استفاده از نوعی درختهای آن منطقه بنام گزو استتار در پشت آنها، نفرات گردان ظرف 24 لغایت 48 ساعت به دیکر نیروها در پادگان عین خوش ملحق شدند که منهم با آنها بودم عراقی ها نیروهای خود عزم دزفول کرده بودند که من اولین نفری بودم که با موشک تاو یکی از تانگهای دشمن را هدف قرار دادم همکارانم روحیهء عجیبی پیدا کردند و با تانگهای اسگورپین آتش عظیمی روی دشمن ریختند و من در واقع اولین پایه گذار مقاومت در آن منطقه شدم و دشمن نیز مقاومت را درک کرد بعد از سه روز مقاومت جانانه ؛ فرماندهان احتمال محاصره افتادن نیروهای موجود در پادگان عین خوش و دستگیری آنها را می دادند دستور عقب نشینی را صادر کردند یگان ما در تپه های علی گره زد مستقر شد و بعد از یکروز بر اثر آتش شدید دشمن به ساحل رودخانه کرخه عقب نشینی کردیم نکرانی شدیدی بین فرماندهان بود اگر عراق از دو پل موجود (پل جسرنادری و پل فلزی کنار آن) عبور می کرد دیکر کسی نبود که جلوی آن نیروی بزرگ را سد کند و دشمن به راحتی پادگان دزفول و پایگاه هوایی دزفول و انبارهای مهمات آن منطقه به تصرف خود در می آورد تبلیغات مسموم دشمن و ستون پنجم هر روز شدت بیشتری می گرفت ما نمی دانستیم با دشمن بجنگیم یا به فکر خانواده هایمان که در اهوازند باشیم اما این را هم میدانستیم سقوط پل جسر نادری یعنی سقوط ؛دزفول ؛شوش؛ شوشتر، اهواز ؛و... سروان سید مجتبی تهامی فرمانده فهیم و دانشمند وقت گردان 283 سوار زرهی 6 نفر تیرانداز موشک تاو را احضار کرد وقتی به حضورش رفتیم آن هم مثل خودمان چند روزی بود نخوابیده بود به زحمت می توانست کلمات را کنار هم چیده و جمله ای بسازد و دستورات لازمه را بدهد با هر زحمتی بود لب به سخن باز کرد و فرمودند بچه ها اینجا محل حماسه ما خواهد بود یا دفاع می کنیم یا شهید می شویم چون عراق از این پلها عبور کند هیچکدام از ما صاحب ناموس خود نخواهیم بود ما نمی دانستیم چه اتفاقی در حال شکل گیری است همه جا خورده بودیم لحظه ای همه در سکوت مطلق قرار گرفتیم نمدانستیم چه باید بگیم یا انجام دهیم بمباران شدیدی که توسط هواپیما های خودمان روی خط مقدم عراق انجام می گرفت ما را بخود آورد من دهان به سخن وا کردم و گفتم اکر مرا بکشند باز هم تک تک موهای سرم پشت قبضه قرار خواهد گرفت و دشمن را مورد هدف قرار خواهد داد دیکر جمله ای بهتر از این را نتوانستم بیان کنم

 هر 6 نفر موشک انداز با هم عهد بستیم یا دفاع یا شهادت ... بعد به سمت مواضع تعیین شده حرکت کردیم پنجم مهر بود که دشمن بمباران و آتش شدید خود را روی مواضع ما متمرکز کرد دستور داشتند ازپل عبور کنند بمباران به حدی شدید بود که هر لحظه جرآت نگاه کردن به آسمان را داشتی در هر لحظه 20 الی 30 هواپیما را در حال بمباران مواضع ما می توانستی ببینی و بشماری !!! تعدادی تانگ و نفربر دشمن به سمت پلها حرکت کردند من و استوار کوشکی و کروهبان ابوالفضل رجبی شمیرانی در یک خط قرار داشتیم من و شمیرانی همدوره بودیم باهم دوستی مستحکمی داشتیم به همسر من زن داداش میگفت 23 روز بود عقد کرده بود یک ساعت قبل از اینکه فرمانده عزیزمان با ما صحبت کند به ما دستور داده بودند پل فلزی را با موشک منهدم کنیم که انگشتر نامزدی شمیرانی بدون دلیل به چهار قسمت تقسیم شد به من گفت داداش حسن یادت از مرخصی آمدم به تو چه گفتم ؟ جواب دادم یادم نیست !!! کفت ؛ به تو گفتم خواب دیدم جنگ شده من گشته شده ام ؛ وقتش رسیده است ! به آغوشش گرفتم تادلمان می خواست گریه کردیم .گریه من شدیدتر بود آخه او بهترین و صمیمی ترین و نزدیکترین و ... دوستم هست توان دیدن ناراحتی او نداشتم حلقه خودم ازانگشتم در آوردم به او دادم قبول نکرد گفتم یکی بهترش را برات می خرم با لبخند عجیبی گفت داداش حسن این شکست یعنی منهم می شکنم بمباران هوایی و توپخانه ای دشمن هر لحظه شدید میشد تانگهای دشمن از مواضع خود خارج شدند شروع به تیراندازی تیر مستقیم کردند صدایی تمامی منطقه فرا گرفت * آخ سوختم* صدا خیلی آشنا بود جرآت نگاه کردن به سمت نفربر شمیرانی را نداشتم به خودم هم نمی توانستم بقبولانم این صدای تنها دوست زندگی ام است اما باید کاری میکردم دوباره آن صدای * آخ سوختم * را در مغزم مرور کردم دیکر از ترکشهای بمباران و توپخانه و گلوله های مستقیم و تیربارهای دشمن هراسی نداشتم از موضع خارج شدم با صحنه فجیهی روبرو شده بودم بله بهترین دوستم شهید شده بود .دیگه گریه ارزشی نداشت بهترین موقع انتقام بود تعداد 5 دستگاه تانگ و نفر به پلها نزدیگ شده بودند در چند ثانیه هر 5 دستگاه توسط من و استوار کوشکی مورد هدف قرار گرفت و به گلوله آتش تبدیل شدند دشمن سریعآ نیروهای خود را به مواضع قبلیشان برگرداند ساعتی گیج و مبهوت از این رشادت مانده بود پایه دفاع در آن منطقه شکل گرفت در هر حرکت دشمن چندین دستگاه تانگ آنها توسط موشکهای ما منهدم می شد در طول دو روز چند ده تانک دشمن نابود شد نیروهای کمکی رسیده بودند ششم مهر مجالی بود ساعتی استراحت کنیم یادم می آید همانطوریکه به نفربر ام 113 تکیه کرده بودم چهار پنج ساعت خوابیده بودم هفتم مهر دشمن با تقویت نیروهای خود به یک سپاه مجددآ قصد سرپلها را کرد مقاومت بزرگی را از خود نشان دادیم و این دفاع ما سر درگمی عجیبی در فرماندهان عراقی ایجاد میکند و فکر عبور از پل را از ذهن خود خارج می کنند دو روز بعد یعنی 9 مهر بما دستور دادند از پلها عبور و سر پلها را در اختیار بگیریم که این سرپلها محلهای خوب و سکوهای عملیات بعدی در منطقه یعنی فتح المبین شده بود یاد تمامی شهدای لشکر 92 زرهی مخصوصآ گردان 283 سوار زرهی گرامی و جاودانه باد

 @@ بعد تقریبآ 31 سال # اول خرداد91 همسرم با من تماس گرفت گفت از کانون بازنشستگان تماس گرفته بودند و با این شماره تماس بگیر . تماس گرفتم شماره ای داد که با نیروی زمینی تماس بگیرم .تماس برقرار کردم آدرس منزل و دیکر اطلاعات مورد نیازشان را گرفتند و سپس با تمامی بی ادبی بدون خدا حافظی تلفن را قطع کردند .چهارساعت بعد (ساعت 17) بامن مجددآ تماس و پس از معرفی خود بنام سرهنگ ... از من خواست با هزینه نیروی زمینی همسر و سه فرزندم را تا فردا صبح به مهمانسرای سلامت بخش لویزان تهران برسانم که برای پیشکسوتان گردان 283 سوار زرهی مراسمی برقرار خواهد بود دوم خرداد من فقط به همراه همسرم به تهران رفتم وقتی به مهمانسرای سلامت بخش رسیدم آنجا با بی احترامی گفتند برای خانواده جایی نداریم وقتی با سرهنگ ... تماس گرفتم گفت اصلآ ما صحبت از خانواده نکردیم وقتی از قصد برگشت من با خبر شد گفت چند ساعت آنجا باشید تا محلی را واگذار کنیم بعداز ساعتی متآسفانه اطاقی را به من دادند فردای آن روز در عقیدتی نیروزمینی مراسمی بر گذار شد کلی از رشادتهای 10 روز اول جنگ ما ؛ از ما تعریف وتوصیف کردند که چگونه جلوی یک سپاه دشمن مقاومت و اراده خودمان را به دشمن تحمل کردیم و در آنجا عنوان شد که استوار کوشکی 71 دستگاه تانگ و حسنعلی ابراهیمی سعید (این حقیر) 65 دستگاه تانگ دشمن را مدت حضور در جبهه هدف قرار داده اند (موارد به همراه عکس و بیان دو بار نام من در مجله پایداری .خبرنامه همشهری تیر 91 صفحه 8و9 باعنوان * کهنه سربازان* چاپ شده است) سپس متآسفانه صد متآسفانه !! با یک نیم سکه از ما قدردانی کردند آیا واقعآ لیاقت ما ایجاب میکرد و یا سازمان آنقدر بدبخت هست که با یک نیم سکه از زحمات مدت منطقه و ایثار کری ما تقدیر شود ؟؟؟ من که تمامی خوبیها و بدیهای جنگ را سالها بود از یاد برده بودم و بخودم قبولانده بودم و کرده ام که آن رشادتهای من هیچ ارزشی برای جامعه ایرانی ندارد که اکر داشت وضع زندگی ام بهتر از این می بود چرا مرا دوباره به آن هوای زمان جنگ برگرداندند من هفت سال و یازده ماه در خط مقدم بودم آنقدرسازمان من به مدت منطقه بی تفاوت بوده است که من بجای افتخار برای حضور در جبهه بودنم از خودم شرم دارم که چطور جوانی ام را بی جهت به هدر داده ام و به خانواده خودم ظلم کرده ام و فکر میکنم کسانی که چنین رفتارهای تحقیر آمیز نسبت به رزمندگان جبهه و جنگ دارند یا جنگ را احساس نکرده و جبهه نرفته اند و یا رزمندگان را مورد تمسخر و تضعیف روحیه قرار میدهند !!! در آخر برای شادی روح پدر و مادر خودم و پدر ومادر همسرم که در در طول مدت جنگ آزارهای فراوانی دیده بودند فاتحه میفرستم و از زحمات همسرم که در مدتی که در جبهه بودم فرزندان پاک و مؤمن برایم تربیت کرده است قدردانی کرده و از خداوند متعال زندگی خوب و زیارت خانه خدا را یرایش آرزومندم حرف دل# من معامله خود را با خدای خویش کرده ام و پاداش خود را نیز از حضور لایزالی ایشان خواهیم گرفت اما باید خاطر نشان کنم که ما در این 32 سال بخود قبولاندیم که مسؤلین ما؛ ما و خانواده هایمان را به دست فراموشی سپرده اند و کاش زمانی که بعداز 32 سال از خواب فراموشی برخاسته اند اینگونه از ما تقدیر نمیکردند چرا که دادن یک نیم سکه به ما؛ گویی ما و حضور ما را و حماسه های ما را و خانواده ما را که پا به پای ما رنج جنگ را متحمل شده اند را به باد تمسخر گرفته اند ای کاش فقط به همان لوح کاغذی بسنده می کردند کهنه سرباز پشیمان از حضوردر جنگ

منبعhttp://rahrovan-artesh.ir// رهروان ارتش
  • منصوره صامتی

 

پاسخ یکی از مخاطبان در خصوص  خدمت سربازان بانوان ایرانی:

 

 سابقه خدمت سربازی در کشور ما به سالهای 1304 می رسد که رضا شاه برای خلاصی از نیروهای پراکنده وابسته به ایلات و عشایر و ایجاد یک نیروی متحد الشکل سربازی اجباری را ایجاد کرد. مدت خدمت سربازی اجباری 18 ماه بود که به بهانه کاهش زاد و ولد و کمبود نیرو مدت آن از 18 ماه به 21 ماه برای کسانی که کار نظامی انجام می دهند و 24 ماه برای کسانی که در قالب طرح هایی مثل امریه به کارهای غیر نظامی می پردازند افزایش یافت و سربازی 18 ماهه شد 21 ماه ؛ در حالیکه اگرسربازی برای زنان هم اجراشود و آنها هم در خدمت سربازی وارد می شدند تعداد نیروهای در اختیار نظام وظیفه 2 برابر می شد و در نتیجه مدت سربازی نصف می شد یعنی سربازی می شد 9 ماه !

و درضمن بسیاری از این رقابتهای ناعادلانه بین زنان و مردان جامعه در عرصه تحصیل و اشتغال از بین می رفت ؛ چون سالهاست در ماراتون ورود به دانشگاه و بازار کار پسران زیر سایه سربازی هستند اما دختران بی خیال آن بدون رقیب و با استفاده از رانت معافیت از سربازی و نبود رقیب بهترین و بیشترین فرصتهای تحصیل در دانشگاه و استخدام دولتی را به خود اختصاص داده اند.

زنان سرباز می توانند کارهای بهداشتی، درمانی ،خدماتی و اداری را انجام بدهند مردان سرباز هم کارهای سخت تر نظامی و انتظامی و مرزبانی را . امروزه وقتی ما دکتر و مهندس مکانیک و برق و عمران و راننده کامیون و اتوبوس شرکت واحد و وزیر و وکیل و تاجر و کارخانه دار و گاودار نمونه و حتی بسیجی و پلیس زن داریم چرا سرباز زن نداشته باشیم؟

البته الان پسرانی که به سربازی می روند اینگونه نیست که همه اسلحه دست گرفته باشند و مشغول جنگ تن به تن با دشمن باشند بسیاری از انها امریه می گیرند و در نهادهای مختلف کار غیر نظامی انجام می دهند یا در آموزش و پرورش بکار معلمی می پردازند. فارغ التحصیلان رشته های پزشکی نیز در تمام طول خدمت سربازی به ارائه خدمات پزشکی مشغول می شوند که انجام این کارها برای زنان نه منع شرعی و عرفی دارد و نه منع قانونی.

بی توجهی به موضوع خدمت سربازی و آموزش نظامی زنان در حالی است که طبق تبصره یک ماده یک قانون خدمت وظیفه عمومی مصوب سال 63 نیروهای مسلح موظف شده اند در اسرع وقت امکانات آموزش نظامی را برای زنان جامعه فراهم کنند که تا به امروز این قسمت قانون اجرایی نشده. یعنی 28 سال از تصویب این قانون می گذرد اما هنوز این اسرع وقت عملی نشده است! ومعلوم نیست زنان و وکیل مدافعان حقوق زنان و آنها که همه جا خواهان حضور حداکثری زنان در تمام عرصه های اجتماعی هستند و حتی محدودیت برای زنان در رشته های سختی مثل معدن را بر نمی تابند چرا در باره این محرومیت 90 ساله زنان از حضور اجتماعی در عرصه خدمت سربازی سکوت کرده اند؟ سخت ترین کار سربازی کار نظامی و انتظامی می باشد که آنرا نیز زنان پلیس انجام می دهند و کسی نمی گوید در انجام آن ناتوان هستند یا برای آن منع شرعی و قانونی وجود دارد. ( جالب است که در همان نظام وظیفه نیز تعداد زیادی پرسنل زن استخدام شده اند که پسران برای رفتن به سربازی باید از زیر دست آنها رد شوند!!)

زنان در صدراسلام نیز در جنگها شرکت می کردند و به پرستاری و درمان مجروحان می پرداختند و یا بر شتری می نشستند و با خواندن اشعار حماسی مردان خود را به جنگ تشویق می کردند. از سال تحصیلی گذشته برای اولین بار درس آمادگی دفاعی برای دختران در برنامه درسی مدارس دخترانه قرار گرفته است که احتمالا مقدمه ای است برای اجباری شدن سربازی برای زنان !

البته بهتراست ما ارتش حرفه ای داشته باشیم اما وقتی مسئولان همچنان بر سربازی اجباری به شیوه سنتی پافشاری می کنند و آن را برای تامین امنیت کشور ضروری می دانند دلیلی ندارد هزینه این تامین امنیت را فقط مردان بپردازند و آنها 2-3 سال عمر و جوانی خود را(با در نظر گرفتن معطلی های اعزام و سایر زمانهای مرده ای که سربازی برای جوانان فراهم می کند) صرف تأمین امنیت کشور نمایند و در همان حال فرصتهای آموزش و اشتغال آنها در اختیار زنان معاف از سربازی قرار بگیرد لذا بهترین کار در این شرایط تقسیم مسئولیت بین تمام اقشار جامعه و کاهش مدت سربازی و کاهش آسیب های ناشی از آن با اصلاح شیوه اجرای سربازی و از جمله اجباری شدن آن برای زنان جامعه و تجدید نظر در نوع مجازات غیبت از سربازی می باشد.( مجازاتی بجز محرومیت از حق تحصیل و استخدام و سایر محرومیت های اجتماعی ماده 10 قانون خدمت وظیفه عمومی.)

(البته اگر روزی سربازی اصلاح شود و برای آن امتیازات و حقوق مناسبی در نظر گرفته شود آن موقع است که سر و کله زنان پیدا می شود و آن وقت است که زنان و گروه های فیمینیست خواهان سربازی می شوند و حتی به دنبال تبعیض مثبت برای جبران محرومیت های 90 ساله خود خواهند بود اما الان که سربازی فقط محدودیت و مسئولیتی بدون حقوق است پای خود را کنار کشیده اند).

 

 

 

 

  • منصوره صامتی


با خبر شدیم که برخی اندیشمندان  ایرانی برای برقراری توازن جمعیتی پسران و دختران پیشنهاد دادند که "دختران هم باید به سربازی بروند".

حال شما مخاطب گرامی نظر خود را در صورت تحقق چنین امری بیان کنید به نظر شما این راه حل عملی است؟ و اگر پاسخ شما مثبت است دلایل خود را ذکر کنید .اگر هم پاسخ منفی است لطفا دلایل خود را مطرح کنید

  • منصوره صامتی