منصوره صامتی

کارشناس فرهنگی

منصوره صامتی

کارشناس فرهنگی

منصوره صامتی

رویای 1400 ساله ی مسلمانان جهان در حکومت اسلامی ایران به تحقق پیوسته و امروز این ظرفیت عظیم فرصتی تکرار نشدنی است. معتقدم که انسان به ضرورت ماهیت الهی و اندیشه ی خویش یک رسانه است وامروز در عصر رسانه ضروریست تا دغدغه های فرهنگی ،اجتماعی و سیاسی مان را باهم شریک شویم، باشد که در مسیر زمان به جامعه ی مهدوی نزدیک شویم."زندگی بهتر حق مسلم ماست!"

و همچنان که رهسپار آینده ایم بیندیشیم که :

ما ازین قرن نخواهیم گذشت
ما ازین قرن نخواهیم گریخت
با قطاری که دگران ساخته اند
هیچ پروازی نیست برساند ما را به قطار دوران
و به قرن دگران
مگر انگیزه و عشق ،
مگر اندیشه و علم ،
مگر آیینه و صلح
و تقلا و تلاش
بخت از آن کسی خواهد بود که مناجات کند با کارش
و در اندیشه ی یک مساله خوابش ببرد
و کتابش را بگذارد زیر سرش و ببیند در خواب حل یک مساله را
باز با شادی در گیری یک مساله بیدار شود ...

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات

۳۶ مطلب در دی ۱۳۹۲ ثبت شده است

 برادر زاده‌ام در خواست کرد که عمو برایم سی دی پنگول بیار!
و ما که همیشه در سودای این بودیم که ذهن کودکیش فراموش خواهد کرد دائماً به هر نحوی از خریدن جناب پنگول سر باز میزدیم تا اینکه دیدم نه جدی جدی ۳ سالی می‌شود که پنگول از سر زبانش نمی‌افتد! لذا عزم جزم کرده و به امید یافتن این سی دی گشت و گذار را شروع کردیم.
اول امر بهم گفتند سوپری‌ها هم این نوع را دارند لذا به چندین و چند سوپری سر زدم و هر مغازه ما را حواله دادند به مغازه بعدی؛ تا اینکه بالاخره سر از اولین به نوعی نوشت افزار درآوردم جایی که گفته می‌شد این دست سی دی ها را دارد؛ مغازه‌دار که آقای موجهی نشان می‌داد ما را به چند مغازه پایین‌تر هدایت کرد و گفت آنها عالی هستن و کلی وسایل اسباب بازی مفید دارن. وارد آن مغازه شدم؛ کلی با خودم بالا پایین کردم تا به این خانم فروشنده بگم پنگول دارید! و او در جواب گفت نه ولی می‌توانید از انواع مدل کارهایی فکری که برای کودکان داریم استفاده کنید. ماهم دیدیم حالا که پنگولی یافت نشده لااقل برای دو خواهرزاده دیگر چیزی خریده باشیم…
قفسه‌ها را طی می‌کنم: تقویم با مدل‌های تمام غربی و عکس‌های مستهجن دخترانه برای اطاق خواب کودکان، کتاب شعر ترجمه شده با جملات و ترکیب رنگ جهت‌دار، ده‌ها کارت پستال، کتاب غصه، داستان و… خانم فروشنده که تصور می‌کند تنوع خوراک فکری مغازه‌اش! انتخاب را برایم سخت کرده جلو می‌آید کتابی را پیشنهاد می‌کند که بخرم؛ تورق می‌کنم سراسر تصاویر نیمه برهنه از زنان و دختر بچه‌هاست آنهم با زبان اشعار انگلیسی!
کلی کتاب‌ها را زیر و رو می‌کنم یک کتاب با عکس دارا و سارا می‌یابم, دلم باز می‌شود موضوع کتاب سفر این دو به مشهد است؛ آنقدر دلم باز شد که انگار شما در دل خود نیویورک مثلاً جناب حافظ را ببینی که تو را دعوت به دمنوش گیاهی اصل شیراز می‌کند! کتاب را با شوق و ذوق میخرم و به امید یافتن پنگول راهی مغازه دیگر می‌شوم.
 مغازه‌های دیگر نیز وضع به همین منوال است؛ انتخاب رنگ، شعر، اسم و تصویر چنان با زبان هنرمندانه طراحی شده که هر خریداری احتمالاً فرزندش مایل به خرید آنها خواهد بود؛ اقلامی که فرهنگ برهنگی را در این برهوت برهنگی فرهنگی ما تجلی می‌دادند. بالاخره پنگول را خریدم و بارها تصویر این جناب پنگول را برانداز کردم؛ دستی بر کتاب دارا و سارا کشیدم و به انبوه اساب بازی‌ها، کتاب‌ها و لوازم التحریری فکر می‌کردم که با گستره‌ای دیوانه‌وار از تنوع، برای نسل‌های بعد تولید شده بودند. به مادری فکر می‌کردم که برای تزیین اطاق خواب فرزندش در انتخاب نوع تصویر باربی مانده بود و به کودکی که زارزنان در مغازه چشمش کتاب عکس نیمه برهنه فلان شخصیت غربی را گرفته بود و طلب خرید داشت.
کتاب دارا و سارا را به خواهر زاده ۴ ساله می‌دهم؛ حدود ۲۰باری دائم می‌گوید این شعر سارا را دوباره برایم بخوان؛ با خودم می‌گویم دمت گرم عجب کتابی خریدی حداقل خواهرزاده ما فعلاً باربی خوان نیست؛ ساعت به نیمه شب رسیده و او هنوز در حالی که کتاب شعرش را در بغل دارد می‌گوید: دایی من از این کتاب‌ها دوست دارم که این عکس‌ها رو داره آخه چند سی دی اون رو خونه دارم! خشکم می‌زند پشت جلد کتاب تبلیغ بازی‌های رایانه غربی و مدل‌های باربی است؛ خواهرزاده از ۶ عکس بدترین را انتخاب کرده و در حالی که دستش روی یکی از تبلیغ این بازی رایانه‌ای آمریکایی است می‌گوید دارا و سارا قشنگه ولی من خیلی وقته اینها رو می‌بینم، اینبار برایم اینجور بخر!
 بله دوستان! باربی در راستای رسالت خطیر خود حالا به سن تکلیف رسیده و دارد برای ما نسلی را پرورش می‌دهد باربی تا چند وقت دیگر به سن بلوغ خواهد رسید و آن موقع بجای پرورش نسل تولید نسل خواهد کرد! آیا خواب زمستانی دستگاه‌های فرهنگی ما را سحری خواهد بود؟
از وبلاگ ریگ متین


  • منصوره صامتی

دهم ربع الاول ، سالروز ازدواج پیامبر اکرم (ص) با حضرت خدیجه ی کبری (س) است .

 حضرت خدیجه (س) ، در علم و اطلاع از کتب آن زمان ، نسبت به مردمان عصر خود سرآمد بود . ایشان علاوه بر کثرت اموال و املاک و امور تجاری که بدان مبادرت می ورزیدند ؛ به عقل و کیاست نیز معروف بودند . از القاب ایشان در آن زمان ، طاهره ، مبارکه ، سیده النسوان و ملکه بطحاء می باشد . حضرت خدیجه (س) از کسانی بود که در انتظار قدوم آخرین پیامبر و فرستاده به سر می برد . ایشان همواره از دانشمندان آن عصر ، علائم نبوت را جویا می شدند . این بانوی بزرگوار هنگامی که خدمت پیامبر اسلام (ص) شرفیاب شد ، پیش از همه از نبوت سوال کرد ..اشعار فصیح جناب خدیجه کبری (س) در مدح پیامبر اکرم (ص) خود نشان از علم ، ادب و محبت این بانوی فداکار دارد . با اوصافی که برای حضرت خدیجه (س) برشمردیم ، افراد زیادی از بزرگان عرب ، به خواستگاری ایشان آمدند .


 کسانی که آنطور در تواریخ نقل است ، هریک بالغ بر چهارصد کنیز و غلام و خدم و حشم داشته اند ... ولی ان حضرت قبول نمی فرمود . سرانجام خود حضرتش ، پیشنهاد ازدواج به پیامبر (ص) را می دهند و این ازدواج با آداب و مراسم خاصی برگزار می شود . در همان روزی که حضرت محمد مصطفی (ص) به رسالت مبعوث می شوند ، این بانوی بزرگوار به ایشان ایمان می آورند . در تعداد فرزندان حاصل از این ازدواج ، اختلاف نظر بسیاری است .


 اما می توان بنابرقولی مشهورتر ، بیان داشت که خداوند تبارک و تعالی ، دو پسر به نام های قاسم (که وجه تسمیه کنیه ی پیامبر به "ابوالقاسم" بواسطه ی همین فرزند است ؛ توضیح آنکه عرب ؛ یک اسم دارد ، یک لقب دارد و یک کنیه . کنیه که از موارد استعمال آن ، جهت تکریم و بزرگداشت اشخاص به کار می رود ، بدین صورت است که پدر را به نام بزرگترین فرزند ذکورش ، نام گذاشته و صدا می کنند ؛ همچون "ابوالقاسم" یعنی "پدر قاسم" و این همانطور که گفته شد به جهت تکریم است ) و فرزند دیگر ایشان عبدالله ، که از القاب جناب عبدالله ، طاهر و طیب است و چهار دختر به نام های ام کلثوم ، زینب ، رقیه و حضرت فاطمه (س) به آن دوبزرگوار عنایت فرمود . در کرامت و بزرگواری جناب خدیجه ی کبری (سلام الله علیها) همین بس که ایشان مادر حضرت صدیقه ی طاهره ، ام الائمه المعصومین ، فاطمه الزهرا (سلام الله علیها) می باشند .

 حضرت خدیجه (س) بیست و چهار سال و یک ماه با پیامبر اکرم (ص) زندگی کردند و تا آن حضرت زنده بود ، پیامبر همسر دیگری اختیار نفرمود . این بانوی بزرگوار و فداکار ، تمامی اموال و دارایی های خود را برای نشر رسالت به پیامبر واگذار کردند . به یمن و میمنت این ازدواج آسمانی ، از صمیم قلب  برای  تمامی جوانان عزیزکه در این ایام با دلهایی پر از امید ، زندگی مشترک خود را آغاز می کنند ، آرزوی  خوشبختی می کنیم


 به مناسبت  این ایام فرخنده مطلب زیر  تقدیم به لبان همیشه خندان  مخاطبان عزیز:

 راستش ما دیدیم که مجلس خیلی وقت است با دو واژه ی «ازدواج مجدد» و «ازدواج موقت» بازی می کند و توی سر خودش می زند تا بگوید ما هم آره ! یعنی که ماهم به فکر حمایت از خانواده هستیم . کسی هم نمی گوید که این چه جور حمایتی است که فقط دوجور ازدواج ، آن هم ازدواج های خشک و خالی را دربر می گیرد ، تازه همان دوتا را هم مدت هاست که زورش نمی رسد تصویب کند . 

بر این شدیم تا در بسته ی پیشنهادی خود به تشریح انواع ازدواج ها بپردازیم .باشد که مقبول افتد !

 ازدواج مسلم : ازدواج "اول" که حق مسلم هر مردی است _بر منکرش لعنت باد_ !

ازدواج مفرح : مردی که از یکنواختی زندگی با همسر اولش خسته شده است ، محض تفریح زن دیگری بستاند ! خب ، چه اشکالی دارد ؟!ا

ازدواج موجه : چرا مردی که زن اولش بچه دار نمی شود یا بیماری صعب العلاج گرفته است ، به بهانه های واهی مثل مردانگی و انسانیت و تن دادن به قسمت و قضا و قدر الهی و صبر در امتحان الهی ، به پای او بماند ؟ موجه است که در این هنگام ، این تبصره شامل حال او شده و هرچه زودتر برای ازدواج بعدی اش فکری اساسی بکند .

ازدواج متمم : مرد ببیند که چه صفات زنانه ای را دوست داشته که زن اولش فاقد آن است . بعد زنی بگیرد که واجد آن صفت ها باشد . یعنی آن صفت ها را داشته باشد . این ترکیب صفات واجد در کنار آن صفات فاقد ، ترکیب زیبای نوظهوری را بوجود می آورد که از آن به ازدواج متمم نام می بریم . بسیار هم عالی است چشم ندارید ، خب نبینید ! اشکال هندسی ازدواج هم در این بسته ی پیشنهادی گنچانده شده است

:ازدواج مثلث : مرد تقوی پیشه کرده و به همان سه زن قناعت نماید . به این مرد به واسطه ی تقوی و زهدی که دارد باید آفرین گفت . او می تواند الگوی سایر مردان دیگر باشد . تبارک الله ایها الرجل فی کثرت دینک و قله دنیائک !

 ازدواج مربع : مرد تمامی چهار زنی را که شرع به او اجازه مرحمت فرموده ، بگیرد یک کلام ختم کلام .

ازدواج ملون : مرد چهار زن بگیرد بدین شرح : سفید پوست ، سرخ پوست ، سیاه پوست و زرد پوست . در اینجا او به اصل هرگلی بویی دارد ، تاسی نموده است که اصلی است مترقی و بسیار کاربردی .

ازدواج منظم : مرد هر شش ماه یک بار ، یک زن بگیرد . حالا چه دردی دارد ؟!.. من نمی دانم . فقط به سیکل منظم آن ، در عمل پایبند باشد . 

ازدواج میسر : مرد هر زنی را که برایش میسر است بگیرد . این توصیه بیشتر برای مردان مفلوک کاربرد دارد .

ازدواج مشبک : مرد یک شبکه ی هرمی ازدواج راه بیندازد . نیاز به اخذ مجوز هم ندارد . بدین معنی که در این شبکه ی گلدکوئیستی و تیم ورکینگی خود ، هر زنی که گرفت ، آن زن ، چهار زن دیگر را هم به او معرفی کند و او ، که اشتهایش اینک مرا هم به تحسین وامی دارد و هم اندکی رشک مرا برمی انگیزاند ، همه ی آن زنان را ببلعد ! 

ازدواج مکرر : مرد آنقدر زن بگیرد تا جانش ...

خانم های عزیز نگران نباشید ! آقایون محترم هم بیخود شکمشون و صابون نزنن !  مزاح بود دوستان  عزیز .


ملاک همسر گرینی در دین اسلام ، بر تک همسری است نه بیشتر . آنچه از چند همسری در تعالیم دینی ما ، آمده ؛ دارای توضیحات و شرایطی است که اگر دوستانی نظری مخالف این نظر دارند و یا عنوان می دارند که ملاک در دین اسلام ، تک همسری نیست ! بنده آمادگی مباحثه با انان را دارم . 

  • منصوره صامتی

سالروز آغاز امامت حضرت اباصالح المهدی ، حضرت صاحب العصر و الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف ) به همه ی چشم انتظاران ، تبریک و تهنیت باد

 !نهم ربیع الاول ، سالروز آغاز امامت حضرت ولی عصر (عج) در حقیقت امتداد غدیر و بلکه خود غدیر دیگری است . باید در این چنین روزی ، با امام زمان خود بر اساس مفد روایات و دعاها ، به ویژه "دعای عهد" پیمانی دوباره بست

. معرفت و شناخت ، محبت و شیدایی ، اطاعت و ولایت پذیری برخی از اصول این پیمان نسبت به حضرت صاحب الزمان علیه السلام است . توضیح آنکه چون روز هشتم ماه ، روز شهادت امام حسن العسگری (ع) پدر بزرگوار امام زمان است ؛ روز نهم ماه ربیع الاول نیز روز اول آغاز امامت حضرت صاحب الزمان روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء می باشد . .

. ندیدم شهی در دلارایی ت

و 

به قربان اخلاق مولایی تو

 تو خورشیدی و ذره پرورترینی 

فدای سجایای زهرایی تو 

نداری به کویت زمن بی نواتر

 ندیدم کریمی به طاهایی تو

 نداری گدایی به رسوایی من 

ندیدم نگاری به زیبایی تو

 نداری مریضی به بدحالی من 

ندیدم دمی چون مسیحایی تو

 نداری غلامی به تنهایی من

 ندیدم غریبی به تنهایی تو 

نداری اسیری به شیدایی من 

ندیدم کسی را به آقایی تو

 امید غریبانه تنها کجایی ؟

چراغ سر قبر زهرا کجایی ؟ 

تجلی طاها ، گل اشک مولا دل آشفته ی داغ "آن کوچه ی غم "گرفتار "گودال خونین" گرفتار "غم های زینب" "سیه پوش قاسم" عزادار "اکبر" ،

 گل باغ لیلاپریشان دست "علمگیر سقا"نفس های "سجاد" ، نواهای "باقر"دعاهای "صادق" ، کس بی کسی های شب های "کاظم"حبیب "رضا" و انیس غریب "جواد الائمه"تمنای "هادی" ، عزیز دل "عسگری" پس نگارا بفرما 

کجایی ؟ .. کجایی ؟ .. کجایی ؟

دلم جز هوایت هوایی ندارد 

لبم غیر نامت نوایی ندارد 

وضو و اذان و نماز و قنوتم بدون ولای ات ،

بهایی ندارد دلی که نشد خانه ی "یاس نرگس" خراب است و ویران ،

 صفایی ندارد بیا تا جوانم ، بده رخ نشانم که این زندگانی ، وفایی ندارد .. 

  • منصوره صامتی

آمریکا ساکت باشد!

منصوره صامتی |

"اگر هرکس دیگری ادعای حقوق بشر کند آمریکا حق ندارد دم از حقوق بشر بزند که همین امروزنیز در آمریکا به راحتی حقوق بشر نقض می شود "

 جالب اینجاست که در جهان امروز هنگامی که مفاهیم پارادکسیکال را مرور می کنیم ،ماهیت سیاستمداران آمریکایی و یا سیاست های آمریکایی از ذیل تا صدر خود نماد و سمبلی بارز از پارادکس است .پارادکس در ماهیت ! 

آنگاه این ماهیت پارادوکسیکال که سرچشمه ی بسیاری از رفتارهای غیر بشری است برای دخالت بیشتر در سرنوشت جوامع بشری دم از حقوق بشر می زند!

  • منصوره صامتی

تاریخ صبروانتظارما

منصوره صامتی |
ز عمق ناپیداى مظلومیت ما،صدایى آمدنت را وعده می ‏داد.
 صدا را، عدل خداوندى صلابت‏ می بخشید و مهر ربانى گرما می ‏داد.
و ما، هر چه استقامت، از این صداگرفتیم و هرچه تحمل، از این نوادریافتیم.
در زیر سهمگین‏ ترین پنجه‏ های شکنجه تاب می ‏آوردیم که شکنج‏ زلف تو را می ‏دیدیم.
در کشاکش‏ تازیانه ‏ها و چکاچک شمشیرها، برق ‏نگاه تو تابمان می ‏داد و صدای گامهاى آمدنت توانمان مى ‏بخشید.
 رایحه ‏ات که مژده حضور تو را بردوش می کشید مرهمى بر زخمهای نو به نومان بود و جبر جانهاى‏ شکسته‏ مان.
 دردها همه از آن رو تاب‏ آوردنى بود که آمدنى بودى. تحمل شدائد از آن رو شدنى بودکه ظهورت شدنى بود و به تحقق‏ پیوستنى.
 انگار تخم صبر بودیم که در خاک‏ انتظار تاب می آوردیم تا در هرم‏ خورشید تو به بال و پر بنشینیم. سنگینى بار انتظار بر پشت ما،سنگینى یک سال و دو سال نیست‏ سنگینى یک قرن و دو قرن نیست.حتى از زمان تودیع یازدهیمن‏ خورشید نیست.
 تاریخ انتظار و شکیبایى ما به آن‏ ظلم که در عاشورا بر ما رفته است‏ برمى‏گردد، به آن تیرها که از کمان‏ قساوت برخاست و بر گلوی  مظلومیت نشست، به آن سم اسبهای کفر که ابدان مطهر توحید را مشبک ‏کرد.
 به آن جنایتى که دست و پای مردانگى را برید. از آن زمان تاکنون ما به آب حیات‏ انتظار زنده‏ ایم، انتظار ظهور منتقم ‏خون حسین. تاریخ استقامت ما از آن زمان هم‏ دورتر می ‏رود، از عاشورا می گذرد وبه بعثت پیامبر اکرم می رسد. هم او در مقابل همه جهل و ظلم و کفر وشرک و عناد و فسادى که جهان آن‏ زمان را پوشانده بود وعده می فرمودکه کسى خواهد آمد. نامش نام من،کنیه‏ اش کنیه من، لقبش لقب من،دوازدهمین وصى من خواهد بود وجهان را از توحید و عدل و عشق و دادپر خواهد فرمود.

 اما تاریخ صبر و انتظار ما به‏ دورترها برمی گردد، به مظلومیت وتنهایى عیسى، به غربت موسى، به ‏استقامت نوح و از همه اینها گذرمى‏  کند تابه مظلومیت هابیل می رسد. انتظار و بردبارى ما را وسعتى‏ است از هابیل تاکنون و تا برخاستن‏ فریاد جبرئیل در زمین و آسمان وآوردن مژده ظهور امام زمان. آرى و در آن زمان هستى حیات‏ خواهد یافت، عشق پر و بال خواهدگشود و در رگهاى خشکیده علم،خون تازه خواهد دوید. پشت هیولای ظلم و جهل با خاک، انس جاودان‏ خواهد گرفت، شیطان خلع سلاح‏ خواهد شد، انسان بر مرکب رشدخواهد نشست و عروج را زمزمه خواهد کرد.


  • منصوره صامتی
دیروز ، هفدهم دیماه ، سالروز درگذشت یکی از پرافتخارترین و پرمدال آورترین ورزشکاران این مرز و بوم ( با هفت مدال طلا و نقره در مسابقات جهانی و المپیک ) ؛ زنده یاد ، جهان پهلوان ، غلامرضا تختی بود .
                                                       
 نامی که در نزد اهالی ورزش، مترادف با واژه ی فتوت؛ و روزی که در تقویم ورزشی ، به نام روز "جوانمردی" نام گذاری شده است . تختی قهرمان نبود ! .. تختی ، جهان پهلوان نبود ! .. تختی انسان هم نبود ! .. تختی ، آنی بود بیرون از زمانه ی خود ، بیرون از زمانه ی ما ، گوهری از عصاره ی شرف ، انسانی در اعصار گذشته و نمونه ی تابناک بر تارک نسل های آینده . تختی ، نه به خاطر مدال های پرشمارش ، بلکه به خاطر اخلاق وارسته و صفات بارز پهلوانی و منش والای انسانی که برخوردار از تربیت غنی دینی بود ؛ چنین در یادها ماندگار شده است . برای ما که نه دست های او را دیده ایم و نه چشمهای جیرانی اش را ، شاید ترسیم چهره ای که فتوت را یدک می کشد ، کار سختی باشد .. به همین مناسبت ، به مرور خاطراتی از این اسوه ی اخلاق ، جوانمردی و مردانگی می پردازیم . به مرور واژه ها و مفاهیمی که امروزه ، متاثر از سیطره ی فرهنگ مادیگرایی و دور شدن از مفاهیم انسانی و اسلامی ، نه تنها در فضای عمومی جامعه ، بلکه در فضاهای ورزشی نیز ، رنگ باخته اند . در سالگرد از دست رفتن « انسان ترین » قهرمان ورزش دوران ، فقط باید آرزو کرد که ورزشکاران عصر مدرن و بخصوص محدودی از فوتبالیست های کشور ، به مرام او توجه و از آن تاسی کنند .
 در روزگار پول سالاری در ورزش ما ، «تختی» نماد تمام ارزش های عزیز از دست رفته است . یاد آوری دورانی که قهرمانی ، فقط یک بهانه بود و پهلوانی در راس امور قرار داشت و به یاد مردی که سراپا عشق بود و دوستی : عشق و علاقه به مادر : غلامرضا تختی که در کودکی از نعمت پدر محروم شده بود ، بسیار به مادرش علاقه مند بود و به ایشان احترام شایانی می گذاشت و تمام موفقیت های خود را مدیون دعای مادرش می دانست . هنگامی که تختی در ابتدای راه کشتی بود ، با وجود علاقه ی زیاد به این ورزش ، مجبور شد که برای تامین معاش خود و خانواده اش ، تلاش کند . به این منظور ، با استخدام در شرکت نفت ، به مسجد سلیمان در خوزستان منقل شد . پس از چند ماه که تختی شدیدا دلش برای مادرش تنگ شده بود و نمی توانست دوری مادرش را تحمل کند ، درخواست مرخصی یک ماهه کرد ولی با این درخواست موافقت نشد لذا استعفای خود را تقدیم شرکت نمود که عشق و علاقه به مادر ، کاملا در آن مشهود است . تختی در این نامه که یک جوان بیست و یک ساله است چنین می نویسد :

 « .. بسیار متاسفم از اینکه مقام ریاست کارگزینی اداره ی شرکت نفت مسجد سلیمان ، با مرخصی یک ماهه ی اینجانب موافقت نفرموده اند . از نظر آن که من برای مادر خود ، ارزش فراوانی قائل هستم و او از من خواسته است که به دیدارش بروم و چاره ای جز اطاعت امر او نمی بینم و با مرخصی من نیز موافقت نشده است ؛ خواهشمند است با استعفای من موافقت فرمائید . »
اعتقادات مذهبی : غلامرضا تختی در خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود و همواره در طول زندگی اش ، به ارزش های اسلامی پایبند بود و تا لحظه ی غمناک درگذشتش ، از اعتقادات مذهبی خود ، در دوران آلوده به مفاسد ستمشاهی ، دست نکشید . جناب علی دلالباش از خدمتگزاران سالن های کشتی در این باره می گوید : او به محض اینکه تمرینش تمام می شد ، شروع به خواندن نماز می کرد و همواره با خود مهر و قرآنی جیبی به همراه داشت . این کار او در آن روزگار ، با نگاههای مخصوص دیگران مواجه می شد . ولی تختی به این مسائل کاری نداشت . گاهی بعد از تمرین با او به مسجد هدایت می رفتیم و پای صحبت های آیت الله طالقانی می نشستیم .
                                                       
 ماجرای کشتی تختی و مدوید : الکساندر مدوید ، بی شک یکی از نوابغ و بزرگترین کشتی گیران قرن گذشته و نیز یکی از بهترین های تمام دوران این ورزش در جهان به حساب می آید . او در مورد تختی می گوید : آشنایی با تختی برای من افتخار بزرگی در تمام زندگی ام بحساب می آید . آشنایی ما از سال 1961 در جریان مسابقات قهرمانی جهان در یوکوهامای ژاپن آغاز شد . در آن میدان بزرگ ، تختی برنده ی مدال طلای وزن هفتم شد . در همین مسابقات بود که تختی را شناختم و از نزدیک با روح بزرگ او پی بردم . به هنگام مسابقات ، زانوی من ضرب خوردگی پیدا کرد . پزشک تیم در حال مداوای زانوی ضرب دیده ی من و در حال تزریق مسکن بود که در همین لحظه ، تختی از آنجا گذشت و همه چیز را دید . یکی از مربیان به من گفت : او متوجه ضرب دیدگی پای تو شده است و در مسابقه به پای مصدوم تو خواهد پیچید ... اما در جریان مسابقه تختی هرگز به پای ضرب دیده ی من حتی دست نزد ! او هرگز به حیله متوسل نشد و من آن واقعه را تا آخر عمر از یاد نخواهم برد .

خاطره ی اولین قهرمانی : ذکر خاطره ی اولین قهرمانی در عرصه ی مسابقات جهانی نیز از زبان خود آقا تختی شنیدنی است . ایشان در این زمینه با خبرنگاری که پس از اهدای جوائز از او سوال می کند که احساست چیست ؟ می گوید : « .. وقتی که برای گرقتن حلق آویز طلا ، از روی سکو خم شدم ، متوجه شدم که باید بیش از دو نفری که در سمت چپ و راست من قرار دارند ، خم شوم تا آن مسئولی که مدال ها را اهدا می کرد بتواند ، مدال طلا را به گردن من بیاویزد !  از سکو که پایین امدم ، پس از اینکه چند نفر بر صورنم بوسه زدند و پس از اندکی تامل و خیره شدن به چشمای دیگران ، متوجه شدم که کوچکترین تغییری نکردم . نه چیزی به وزنم اضافه شده و نه چیزی به مغزم . نه می خندیدم و نه اشک می ریختم . من فقط از این بایت خوشحال هستم که عده ای از هموطنانم از شنیدن این خبر ، جشن می گیرند و شاد می شوند و گرنه من احساس دیگری ندارم ! آنچه که برای من اهمیت دارد رسیدن این خبر به گوش مردم است و شادی و خوشحالی آنها ، برای من یک احساس غرورآمیز به همراه دارد .

 تختی و امام رضا (ع) : اخرین باری که تختی به مشهد آمد ، از خادمین حرم خواهش کرد که پس از خلوت شدن حرم ، به او اجازه دهند ، چند دقیقه در حرم باشد . مسئولان با درخواست تختی موافقت کردند . یکی از خادمین حرم چنین نقل می کند : آن شب شاهد صحنه ای بودم که واقعا مرا متاثر کرد . مرحوم تختی تنها وارد حرم شد و حدود 15 دقیقه کنار ضریح ، به راز و نیاز پرداخت . چراغ های حرم خاموش بود . من در گوشه ای منتظر بودم که تختی کارش تمام شود و در را ببندم . آن مرحوم در حالی که دو دست خود را محکم به پنجره ی ضریح داشت و صورت آسمانی اش را به آن چسبانده بود ، به شدت می گریست و می گفت : یا امام رضا .. من ، غلامرضا ، غلام تو هستم . هرچه دارم از تو دارم .. کمکم کن .. درمانده شدم .. تا حالا آبروی مرا حفظ کردی ، نگذار در میان مردم بی آبرو شوم ! به من روحیه و توان بده تا همیشه در خدمت مردم باشم .. تو خیلی چیزها به من دادی .. بازهم کمکت نیاز دارم ، ناامیدم نکن .. »

 در جواب این نجواها ، خداوند به واسطه ی امام رئوف ، می بینیم که چنان عزت و آبرویی به این مرد داده است که در تاریخ تمامی چهره های ماندگار و محبوب و نه تنها فقط در عرصه ی ورزش ، بلکه در تمامی عرصه ها ، کم نظیر و مانند است و پس از سالها ، همه از او به نیکی یاد می کنند و با گذشت این همه زمستان ، نه از یادها می رود و نه کم می شود و او که در دوران سخت رژیم طاغوت ، به خیلی از کارها تن نداد تا چنین ، نام او مترادف با واژه ی جوانمردی شود ... آری ؛ براستی کدام حاجت است که در بارگاه ثامن الائمه (ع) بی پاسخ رد شده باشد ؟!

 تختی فرشته ی مهربانی : اناتولی آلبول در تفلیس ، توسط غلامرضا ضربه فنی می شود . این نتیجه شوروی ها را که تختی را تمام شده می دانستند و آلبول را به عنوان امید اول کسب مدال به تفلیس آورده بودند ، متعجب می سازد . آنها برنامه های وسیعی تدارک دیده بودند که غلامرضا را با شکست مواجه سازند ، اما غلامرضا تختی باز هم جسورانه پشت حریف را به خاک رساند . او پس از مسابقه ، پیش از آنکه لباس خود را بپوشد ، نزد زن و فرزندان آلبول رفت ، از زن معذرت خواست ! و آن دو طفل کوچک را که از حسرت شکست پدر ، انگشت به دهان داشتند ، نوازش کرد ... او حریف نبود ! بلکه فرشته ای بود مهربان ، که خداوند برای نوازش افریده بود !
                                                                 
 تقسیم پاداش و جایزه ی شخصی : بعد از المپیک ملبورن ، نفری 50 هزار تومان به دارندگان مدال طلای المپیک (تختی و حبیبی ) و نفری 30 هزار تومان به نفرات دوم و سوم (خجسته پور و یعقوبی) به عنوان پاداش داده شد . تختی بعد از بازگشت تیم از ملبورن ، پنهانی و بدون آنکه کسی خبر داشته باشد ، 3 نفر از کشتی گیرانی را که نتوانسته بودند در المپیک صاحب مدالی شوند را به یک چلوکبابی دعوت نمود و نفری 5 هزار تومان به آنها داد ! و به آنها گفت : شما هم برای تیم زحمت کشیده اید و این پول حق شماست !
                                                                         

 تختی که بود ؟ .. تختی جوانمردی بود که هیچ گاه به خاطر برق مدال هایش ، چهره ی تابناکش را برق غرور نگرفت ، هرچه بیشتر به شهرت و افتخاراتش افزوده تر می شد ، افتاده تر و محبوب تر می شد . کسی که به خاطر شاد کردن دل آن مادر رقیبی که در مسجد برای برنده شدن فرزندش ، خیرات پخش می نمود و دعا می کرد که فرزندش در مسابقه با تختی ، برنده شود ؛ در روز مسابقه به عمد کاری کرد که حریف او را ضربه فنی کند !
کسی که در ماجرای فراموش ناشدنی زلزله ی بوئین زهرا ، تمامی همت و آبروی خود را در طبق اخلاص گذاشت و به جمع کردن کمک های مردمی برای زلزله زدگان پرداخت ...
 بالاخره جهان پهلوان غلامرضا تختی ، در 17 دی ماه 1346 در سن 37 سالگی دار فانی را وداع گفت . روحش شاد . « من هرگز پسر خوبی نبودم ! نه برای مردم و نه برای خانواده ام ! دوست داشتم مهندس یا پزشک می شدم تا می توانستم از درآمد مشروع آن ، به همه ی مردم کمک کنم . اما حالا که می بینید ، دستم خالی است . چه کنم ، مردم خیال می کنند که من همه چیز دارم ، در حالی که اینطور نیست . من پسر بد ی برای مردم هستم که قادر نیستم کمکشان کنم ! »
  • منصوره صامتی

بازیگر سینمای ایران اخیرا در مصاحبه ای با یکی از نشریات فارسی زبان خارج از کشور در پاسخ به اینکه چرا زن ایرانی نمی گیرد، گفت: زن های ایرانی خیلی خشن هستند، تازه وقتی کتکشان می زنی شکایت می کنند و در مورد حقوق زنان حرف می زنند، به جای اینکه مثل زنان مالزی بعد کتک خوردن دستشان را به روی سینه شان جفت کنند و تعظیم کنند و بگویند ارباب عفو بفرمایید، تهدید می کنند که مهریه ام را به اجرا می گذارم و پدرت را در می آورم! با آن مادر حسودت! بعد هم بچه را با خودشان می برند و تو را می اندازند زندان! (خنده)

 

                                                 

                                      

  • منصوره صامتی

چادر به سبک هوخشتره!

منصوره صامتی |

اندکی به این مدل  فانتزی از چادر پوشیدن  که در جدیدترین سریال های رسانه ی ملی به هزینه ی بیت المال تبلیغ می شوند !بیندیشیم

  • منصوره صامتی

جوان ، اعتقاد ، اعتماد

منصوره صامتی |

اگر زنده بودم  و توفیق بود می نویسم ، اگر هم نبودم پیشنهادی برای شما تا بنویسید 

  • منصوره صامتی
فرستاده شده در ۱۴ دی ۹۲، ۱۳:۳۸:۰۸ برای مطلب نمایش ویرایش گزینش های سفارشی و دسته گل های ...! )

 سلام خانوم صامتی.خسته نباشید . ببخشید یک سوال داشتم.قول بدید بهم نخندید. من واقعا معنی و مفهوم ازدواج فانتزی رو نمیدونم.میخواستم بدونم به چه نوع ازدواجهایی میگن ازدواج فانتزی؟ چون شما در همین پست در جواب اقای فارسیانی چند بار از ازدواج فانتزی نام بردید و کلا در سایتتون و در چندین پست نقدی رو به این گونه ازدواج داشتید میخواستم بدونم یعنی چه نوع ازدواجی؟ همینجوری داشتم فکر میکردم و به این نتیجه رسیدم که شاید منظورتون ازدواجهایی که فقط جهت تولید نسل هست میباشد.درسته؟؟؟؟؟ یا معنی چیز دیگریست؟ لطفا اگه ممکنه معنیش رو به منم بگید. پرسش خوبی مطرح شد بنابراین امیدوارم توضیحات مناسب باشند.

 در واقع مفهوم فانتزی و زندگی در سبک فانتزی یک مفهوم عمیق است که حدود دو قرن است وارد زندگی بشر شده ، ایده‌های جدیدی که ذهن ما را از یکنواختی جدا می‌کنند...قواعد و قوانین فیزیکی و طبیعی زیر پا گذاشته می‌شود...اولین فانتزی ها در ادبیات دیده شد ... با ورود رسانه در انواع مختلف از یک کتاب یا عکس گرفته تا یک فیلم، فانتزی ها در زندگی بشر هزاره ی سوم جلوه نمودند اگرچه بسیار محدود و ناچیز وجود داشتند.
 فانتزی در واقع سبکی به دور از ساختارهای شناخته شده است که برای هر حل هر مساله ای راه حلی خیالی ارائه می دهدکه البته مخاطب متوجه فاصله ی راه حل از واقعیت قابل دسترس نمی شود! به ظاهر به بیان خلاقیت اشاره دارد ولی در واقع به تخیلات دامن می زند و مخاطب را از مسیر اصلی زندگی خویش جدا می سازد.



      مادرسیطره ی رسانه هاوفانتزی های آنان برای جذب مخاطب به سر می بریم.

برای روشن شدن این موضوع بهتر است فرآیند تماشای یک فیلم را مرور کنیم و البته باید اندکی به مکانیزم مغز و هوشیاری آگاه باشیم . هنگامی که فیلمی تماشا می کنید به نوعی خود را کاندید نموده اید تا بوسیله ی فضای مجازی که فیلم شما را در آن قرار می دهد هیپنوتیزم شوید هرچه دقت شما بیشتر باشد شما عمیق تر هیپنوتیزم می شوید تا جایی که احساسات شما تحت کنترل فضای فیلم قرار می گیرد ممکن است گریه کنید ، بخندید ، بترسید...حتی ممکن است شنوایی شما تحت تاثیر فیلم از فضای واقعی در کمترین حالت باشد!و تا مدت ها آثار تماشای آن فیلم از لحاظ ذهنی و حتی جسمی همراه شما باشد که  از برخی تاثیرات آن آگاهید ولی از بسیاری اثرات دیگر ناآگاهید.

حتما می پرسید چرا؟
 علم اثبات کرده است که ذهن انسان (ذهن پیچیدگی های خاص خود رادارد که در این مجال فرصت توضیح نیست ) تفاوتی بین واقعیت و اطلاعاتی که شما از یک فضای مجازی در اختیار او قرار می دهید قائل نیست و همه ی آنچه در قالب پیام رسانه ای به ذهن شما داده می شود در ضمیر ناخودآگاه ثبت و اثرات آن بر روی زندگی شما باقی خواهد ماند!  هنگام خواب ذهن به تحلیل داده هایی می پردازد که برای شما مهمتر بوده اند ...
نوع فیلم هایی که برای تماشا انتخاب می کنید و یا کتاب هایی که مطالعه می کنید تعیین کننده هستند بدین معنا که  در طول زمان  ذائقه و نوع نگرش تان را تغییر خواهند داد . خودتان هم  نمی دانید چرا به طور ناگهانی نسبت به مدل خاصی از لباس ،آرایش و به طور کلی سبکی  از زندگی متمایل شده اید فردی که از شنیدن موسیقی خاص دچارکراهت داشت اکنون به شنیدن این نوع از موسیقی عادت دارد!  این تغییرات آنچنان آرام و آهسته از طریق  القائات رسانه در ضمیر ناخود آگاه  شما کاشت می شود که خودتان هم خبر نمی شوید...وصد البته این تاثیر عمیق تنها در ظاهر قضیه خلاصه نمی شود رسانه حتی می تواندطعم ها را به شما تلقین کند چنانچه نوع غذای دلخواهتان را هم تعیین خواهد کرد!
 با این مقدمه به پاسخ پرسش شما می پردازم تصور کنید در یک رسانه ی پر مخاطب همچون رسانه ی ملی برای تشویق جوانان به ازدواج فیلم هایی با این موضوع ساخته شود یعنی پیام اصلی فیلم باید ازدواج باشد یعنی به ذهن مخاطب ازدواج را تلنگر بزند ولی در حاشیه ی این متن چه می گذرد؟ شما پسر و دختری را می بینید که در شرایط ایده آل و یا با ویژگیهای خاص و استثنایی آن هم بسیار غیر طبیعی به دور از ساختارهای فرهنگی و هنجارهای جامعه ی ارزشی ایران با هم آشنا می شوند و در نهایت خوبی و خوشی همه چیز پیش می رود تا آنها با یکدیگر زیر یک سقف بروند ! به ظاهر این دختر و پسر هم که نگاه می کنید یکی چشمان سبز درخشان دارد و آن یکی قد رعنا ، این یکی آفتاب است و آن یکی مهتاب ، این یکی با تویوتا ی کروک سفید آمده و آن یکی با پنت هووس خانه پدری ! این یکی مهندس است آن یکی دکتر، خلاصه همه ی شرایط مهیاست و همه ی دغدغه ی فیلم بوسه ی عشق است ...
 حال آنکه باید از خود پرسید چند درصد جوانان ایرانی به سبک فانتزی اکثر فیلم های رسانه ی ملی باهم ازدواج خواهند کرد ؟شاید برگردان قصه ی فیلم در واقعیت ازدواج که نباشد هیچ کار به دعوای خانوادگی بکشد! باید پرسید که قصه ی فیلم شرح حال چند درصد از جوانان است ؟ این را هم بدانیم که رسانه ها برای جذب مخاطب به خلق فانتزی ها می پردازند ، در اینجا رسانه ی کوچکتری همچون یک وبلاگ هم می تواند مد نظر با شد .
 وقتی رسانه ها به تکرار فانتزی ها و زندگی به سبک فانتزی که همه چیز در آن بر وفق مراد پیش می رود حرف می زنند جوان به جای رفتن به زمین کشاورزی پدرش آن هم با اقلیم ایران که از اساس برای دامداری و کشاورزی مناسب است می رود دانشگاه تا دکتری ! بگیرد و بعد از 30 سال برود پشت میز و برود با دختر فلان کارخانه دار معروف، فلان دختر یکی یکدانه ، فلان دختر پولدار چشم آبی سیمین تن ... ازدواج کند و  وضعیت دختر را  هم شما حدس بزنید.
 دختر و پسر جوان و یا زن و شوهری که واقعیت زندگی خود را با واقعیت مجازی فیلم محک می زنند وقتی به تکرار موضوعی را فانتزی و به دور از حقیقت دریافت می کنند سلایقشان تغییر می کند ناگهان بعد از 15 سال خانمی بدون آنکه بداند واقعا چرا از شوهر قد متوسط که هرشب با بوی گند جوراب به خانه می آید جدا می شود!  در حضور مشاوربه خاطر می آورد که دلش می خواهد شوهرش شبیه فلان هنرپیشه باشد که نقش اصلی فلان فیلم را بازی می کرد و می گوید کلی تلاش کردم و نشد بله نمی شود چرا که شوهر واقعی با شوهر داخل فیلم فرق می کند یکی حقیقی است یکی فانتزی و خیالی .

 به پسر 30 ساله می گوییم چرا ازدواج نمی کنی می گوید هنوز دختر دلخواهم را نیافته ام در حالی که با یک مشاوره متوجه می شویم که تحت تاثیر فانتزی ها به دنبال دختر چشم و ابرو مشکی دردانه ای است که با یک نگاه، مبتلای لبخند معجزه اشف گردد دل ببازد ودین فدا کند! خوب، در دنیای حقیقی جستجو می کند ولی نمی یابد ...
اگر چه پرسش شما نبود ولی در این جا به راحتی می توان فهمید چرا دختر و پسر هایی که قبل از ازدواج اصطلاحا به مدت طولانی دوست بوده اند و به نوعی عاشق و معشوق بعد از ازدواج ناگهان آن حرارت و تپش و التهاب وصال را از دست می دهند؟
 دختران و پسران تحت تاثیر فیلم های ماهواره و برخی فیلم های نامناسب خودی،  فانتزی می شوند بدین معنا که به دختر و یا پسر نگاه می کنی او را کاملا شبیه یک هنرپیشه فیلم و یا حتی انیمیشن می بینی حتی فرم چشم ها آنگونه آرایش شده جراحی زیبایی که جای خود دارد و این دنیای فانتزی مشتریان خاص خود را دارند و این مشتریان که می شوند مثال هایی زنده، برای اجتماع خطرناک هستند چرا که دائم به زن ها و مردهای سالم تلنگر می زنند که اینگونه هم می شود زندگی کرد و حال آنکه آنها در واقع زندگی خیالی دارند که برای افراد سالم و عادی غیر قابل دسترس است .

 زنی 42 ساله تحت تاثیر فیلم های ماهواره با دوست ،26 ساله ی پسر خودش دوست شده رابطه برقرار کرده و حال می خواهد از شوهرش طلاق بگیرد جالب اینکه این خانم به مشاوره هم مراجعه می کند و از حال بد و افسردگی خویش می گوید به او می گوییم این کار اشتباه است به جز گرفتاری های معنوی و گناهی که انجام شده فاصله ی زندگی شما و این پسر بسیار زیاد است و شما دچار مشکل خواهید شد ... می گوید این حرفها را فقط در ایران می زنند ببینید الان در فلان سریال ماهواره ای خانم 50 ساله با یک پسر 30 ساله رابطه داشت عاشق شدند بعد هم از شوهرش جدا شد و با این پسر ازدواج کرد الان هم زندگی خوبی دارند!!! توجه کنیم که مخاطب ما یک دختر نوجوان نیست یک زن 42 ساله با سالها تجربه ی زندگی است !

رسانه ای که غرب تعریف کرد تنها به دنبال مخاطب است به دنبال ثروت است به دنبال در اختیار گرفتن ذهن هاست  برایش فرق ندارد یک دختر روستایی در علی آباد کتول باشد یا پیرمردی 70 ساله در سیدنی...
 و اما راه چاره چیست ؟

 موجز و مختصر بگویم انسان های صاحب اندیشه در دنیای واقعی زندگی می کنند و فاصله ی تصویر مجازی و حقیقی از زندگی را تمییز می دهند به همین جهت آسیب پذیری بسیار اندکی خواهند داشت. مطلب در این زمینه فراوان است ولی چه کنیم که در محدوده ی مکان و زمان محصوریم ! پرسش شما در واقع اشاره به پدیده ی قرن دارد وحواشی فراوان . اگر پرسشی باقی است مطرح بفرمایید
  • منصوره صامتی